نقد رمان معرفی و نقد رمان وقتی قوانین شکسته می شوند، جلد اول | ژوپیتر نویسنده ی انجمن نگاه دانلود

پریا :-)

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/11/02
ارسالی ها
3
امتیاز واکنش
18
امتیاز
16
سلام سلام بر نویسنده ی گرام :campe45on2:
داستان خیلی قشنگیه و قلمت رو دوست دارم و از خوندن داستانت لـ*ـذت می برم :)
Hapydancsmil



ولی یک چندتا چیز بود که به نظرم انجام بدی رمانت بهتر می شود :
۱_یکم بیشتر روی شخصیتای داستان کار کن. مثلا بیشتر از علایق یا نفرتهای دنیل بگو یا مثلا خاطرات خوب کودکیش یا پوینتای خوب شخصیتش رو بیشتر نشون بده و...
۲_رمانت تا اینجا خیلی قشنگ بوده ولی تا حالا هدف داستان چی بوده ؟ این رو نمی فهمم مثلا توی هر داستانی قضیه حول یک محوری می چرخه که پاییان داستان نتیجه اش مشخص می شه ، به نظرم بیشتر باید روی این کار کنی
۳_یکم شباهت های زیادی فضای رمان به خون واقعی داره



در کل ازت ممنونم که رمان رو می نویسی رمان رو وسط کار ول نکینها :aiwan_light_focus:eek:_O من داغون می شم :-\ بی صبرانه هم منتظر پستهای جدیدت هستم :-) راستی چند وقت یک بار پست می گذاری ؟:aiwan_light_girl_in_love:
 
  • پیشنهادات
  • آدریا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/03/28
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    4,258
    امتیاز
    568
    محل سکونت
    سولاریس
    با درود و خسته نباشید خدمت نویسنده و همکار گرامی


    نام
    "وقتی قوانین شکسته می‌شود."
    نام انتخابی شما یک جمله ساده هستش که به زمان خاصی اشاره داره. عنوان شما یکپارچه‌ست که باعث می‌شه طولانی بودن اون خواننده رو آزار نده و به یاد بمونه.
    در نگاه اول من فکر کردم که عنوان به اتفاقات حول هسته می‌پردازه.
    اگر این فرض درست باشه هسته شما در داستان، یک موضوعه که لازمه یا نتیجه اون قانون شکنی هستش.
    عنوان شما گره‌های زیادی ایجاد می‌کرد. چه قوانینی شکسته می‌شه؟ چه کسی اون‌ها رو می‌شکنه؟ بعد از شکستنشون چه اتفاقی می‌افته و...
    مخاطب به مرور جلوتر می‌ره و با مقدمه شما روبرو می‌شه و در اونجا تازه با قانون‌ها آشنا می‌شه. بقیه اطلاعات هم در طول داستان با عنوان در تناسب قرار می‌گیرن.
    ژانرهای انتخابی شما به طور مستقیم در عنوان دیده نمی‌شن اما در درون اون وجود دارن. قوانین از عناصر مهم ژانر فانتزی هستن و شکسته شدن اون‌ها می‌تونه به ژانر عاشقانه هم اشاره کنه.
    با این وجود شما می‌تونستید ژانر فانتزی رو بهتر آشکار کنید تا طرفداران این ژانر راحت‌تر رمانتون رو تشخیص بدن.
    برای مثال می‌تونستید با یک تشبیه زیبای ادبی فضاسازی ایجاد کنید. با این‌کار هم از سادگی جمله کم می‌شه و هم از کلمه‌های تکرار شده دوری می‌شه.
    مثلا می‌تونستید "شکسته شدن" رو تغییر بدید:
    "وقتی قوانین سرخ می‌شوند."، "وقتی قوانین دریده می‌شوند"، "وقتی قوانین خون‌ریزی می‌کنند" و...
    یا مثلا می‌تونید جمله رو به مفهوم یک عبارت انتقال بدید. مثل:
    "خون عصیانگر"
    خون بخش مهمی از داستانه و عصیانگر هم کل مفهوم شکسته شدن قوانین رو در برداره.
    اما تناسب بیشتر فقط یک پیشنهاده و عنوان انتخابی شما به طور کلی قابل قبول و مناسبه.



    جلد
    در ابتدا ناهماهنگی دو صورت موجود در جلد، کمی در ساختار اون مشکل ایجاد می‌کنه.
    دقت کنید صورت مرد طبیعی‌تره. اجزای صورتش تناسب یک صورت حقیقی رو دارن و جزئیات در اون به خوبی رعایت شدن. از طرفی صورت دختر چندان طبیعی نیست و بیشتر حالت کارتونی داره.
    نکته بعد کلاغ موجود در جلده. بخاطر این‌که برق چشمای مرد روی سر کلاغ قرار گرفته، کلاغ در نگاه اول به چشم نمی‌خوره و به نظر میاد بخشی از پس زمینه باشه.
    البته این نکات خیلی جزئی هستن و مشکل خاصی ایجاد نمی‌کنن.
    جلد شما دو شخصیت‌ اصلی داستان رو به تصویر می‌کشه. با توجه به اینکه این شخصیت‌ها نقش محوری دارن انتخاب مناسبیه. به علاوه در کنار هم قرار گرفتن اون‌ها می‌تونه بیانگر ژانر عاشقانه باشه. به علاوه جمله جلد شما هم حضور این ژانر رو تکمیل می‌کنه. خونی که از دهان مرد جاری شده هم نماینده ژانر فانتزیه.
    اما ترکیب رنگی! بدون شک اولین و بهترین رنگ برای رمان‌هایی با حضور پررنگ خون آشام‌ها رنگ قرمزه.
    اما دومین رنگ چطور؟ از نظر من سیاه و آبی تیره دومین رنگ‌ها هستن. اگر "خون" اولین نماد یک خون آشام باشه بدون شک "شب" دومین نماده.
    تاریکی شب، نور آبی در حال مرگ و لکه‌های محو قرمز رنگ! ترکیب رنگی شما فوق‌العادست.
    نکته مثبت بعدی شکستگی پشت فونت عنوان بود. این شکستگی باعث شده بین عنوان و جلد تناسب خوبی برقرار بشه. جلد شما به طور کلی مناسبه.




    خلاصه
    اولین نکته ای که به چشمم خورد روان نبودن نثر بود.
    "زندگی بهش اموخته که هر اتفاقی هم بیفته، چرخش بازم می چرخه"
    دقت کنید آموخته بیشتر برای نثر ادبی به کار می‌ره و در نثر محاوره‌ای ناهماهنگی ایجاد می‌کنه. می‌تونستید از "یاد داده" استفاده کنید. نکته دیگه اینه که زندگی چرخ نداره بلکه روزگار دارای چرخه.
    در زمان قدیم مردم اعتقاد داشتند که آسمان می‌چرخه و به همین دلیل روز و شب به وجود می‌آد پس در اینجا چرخش روزگار به معنی حرکت آسمان‌ها و طی شدن روز ها(روزگار) هست که در کنار هم به طور کلی معنی "گذران زندگی" رو دارن. پس بهتره بگید:
    "زندگی بهش یاد داده که هر اتفاقی هم بیفته، چرخ روزگار باز هم می‌چرخه"
    بهتره نثرتون رو یکپارچه کنید. من به شما نثر ادبی رو برای خلاصه پیشنهاد می‌کنم چون هماهنگی بیشتری با نثر رمانتون داره اما باز هم انتخاب با شماست.
    دقت کنید خلاصه خوب خلاصه‌ایه که به اسم خودش وفادار باشه و به معنای حقیقی کلمه خلاصه باشه.
    "هر ادمی گذشته ای داره ولی دنیل استایلز‌، یاد گرفته در گذشته زندگی نکنه. با وجود تمام اتفاقات پشت سرش، زندگی بهش اموخته که هر اتفاقی هم بیفته، چرخش بازم می چرخه."
    "دنیل استایلز در مبارزه با گذشته خود آموخته است که چرخ روزگار در هر شرایطی می‌چرخد."
    مثال بالا بخشی از خلاصه شما رو به راحتی نصف کرد و تمام اطلاعات اون رو در برداره. اما خلاصه شما هم درسته و این صرفا یک پیشنهاد برای بهبود کیفیت اون هستش.
    اما مفهوم!
    خلاصه بیان می‌کنه که داستان در مورد دختریه که گذشته سختی داشته و او رو کنار گذاشته اما گذشته ناخواسته به سراغش می‌آد و اون رو به دنیای شب می‌کشونه.
    این روند کاملا بیانگر خط داستانی بود و اتفاق می‌افتاد. به علاوه سوال‌هایی ایجاد می‌کرد. چه اتفاقی در گذشته افتاده بود؟ دنیای شب چیه؟ خون آشام هزارساله کیه؟ و...
    خلاصه از نظر مفهوم در سطح خوبی قرار داشت و موضوع مورد نظر رو به صورت مستقیم و به دور از پیچیدگی بیان کرده بود. که از نظر من به خاطر روان بودن اتفاقات رمان به پیچیدگی نیاز هم نداشت.
    خلاصه شما قابل قبوله فقط سعی کنید نثر و مشکلات کوچکش رو برطرف کنید.



    ژانر
    "فانتزی"
    رمان شما یک فانتزی شهری با مضمون موجودات افسانه‌ای فولکلور و محلی اروپا هستش.
    بدون شک مهم‌ترین عامل در فانتزی ساختن دنیای اونه. شما دنیایی مشابه با دنیای واقعی خلق کردید که در سایه‌های اون موجوداتی زندگی می‌کنن که برای مردم ناشناخته هستن. دنیاپردازی شما مناسب کاملا یک فانتزی شهری بود و به خوبی انجام شده بود.
    به علاوه یکی از مهم‌ترین عناصر فانتزی جادو هستش که مراتب در رمان شما دیده می‌شه. اتفاقات و موجودات به جای منشا علمی و حقیقی، منشا جادویی دارن که بر ژانر شما مهر تایید می‌زنه.
    "عاشقانه"
    این ژانر هم به تناسب در روابط بین شخصیت‌ها به چشم می‌خوره. توصیفات احساسات مهم ترین ابزار این ژانر هستن و شما با وجود توصیف احساسات تقریبا خوبی که داشتید این ژانر رو ملموس کردید و بهش وفادار بودید.



    مقدمه
    مقدمه شما شباهت زیادی به خلاصه مجموعه "دنیای شب" خانم ال جی اسمیت داشت. مخصوصا دو قانونی که ذکر کرده بودید کامل مشابه قوانین دنیای این مجموعه بود. من اول فکر کردم که با یک فن فیکشن طرفم. اما در آخر دیدم که ذکر کردید:
    "برگرفته از رمان دنیای شب با اندکی تخلص"
    که باعث شد فکر کنم که فقط مقدمه رو از این رمان قرض گرفتید و متوجه شدم که یک فن‌فیکشن نیست.
    فقط بهتره که به خانم ال جی اسمیت که نویسنده این رمان هستن هم اعتبار بدید.
    مقدمه شما به طور کلی تناسب خوبی با محتوا داشت و هر دو ژانر رو در بر داشت.
    مقدمه به خوبی به خواننده دیدگاهی از محتوا می‌داد و به علاوه مکمل نام، خلاصه و جلد بود.
    مقدمه خوب بود فقط مشکل نگارشی داشت. مثلا:
    "دنیای شب یک جامعه است. از خون اشام ها، گرگینه ها، ساحره ها، تغییر شکل دهندگان، دورگه ها و..."
    در اینجا شما جمله اول رو تمام کردید و جمله دوم رو ناقص رها کردید. می‌تونستید اون‌ها رو به یک جمله واحد تبدیل کنید مثلا:
    "دنیای شب یک جامعه است؛ جامعه‌ای تشکیل شده از خون اشام ها، گرگینه ها، ساحره ها، تغییر شکل دهندگان، دورگه ها و..."
    مقدمه شما در سطح خوبی قرار داره فقط نکات نگارشی و اعتبار فراموش نشه بهتره.



    شروع
    رمان شما با یک کلاس نقاشی در لس‌آنجلس شروع می‌شه. شخصیت اصلی شما معلم این کلاس هستش و به مرور نکاتی در مورد اون بیان می‌شه.
    شروع شما بیشتر سعی داشت شخصیت اول رو به مخاطب نمایش بده و سوال‌هایی در مورد اون ایجاد کنه. اگرچه شروع چندان با هسته شما در ارتباط نبود اما به خاطر پردازش شخصیتی که نقش محوری در داستان داره، می‌شه گفت مناسبه.
    شروع شما چندان مشتاق کننده نبود و عناصر فانتزی رو در خودش نداشت. اما همونطور که گفتم شخصیت پردازی در اون وجود داشت و قابل قبول بود. به علاوه همزمان با ورود مردی بود که باعث فرار دنیل و شروع ماجراهای اون می‌شد که نشون می‌داد داستان رو در جای مناسبی شروع کردید و به پیرنگ وفادار بودید.



    سیر
    سیر یکی از نقاط قوت شما بود. اتفاقات نه به قدری تند بودند که خواننده رو گیج کنن و نه به قدری کند که خسته‌کننده باشن. شما اتفاقات رو با شدت های مناسب انتخاب کردید و سیر خوبی رو به وجود اوردید.
    تعلیق هم به میزان مناسبی وجود داشت و خواننده رو مشتاق‌تر می‌کرد. به علاوه گره و گره‌گشایی ها ترتیب منظم و خوبی داشتن.
    شما در سیر خیلی خوب عمل کردید.



    دیالوگ ها و منولوگ ها
    دیالوگ‌ها و منولوگ‌ها در سطح خوبی قرار داشت. نسبت به حجم اتفاقات، در هیچکدوم زیاده روی یا کمبود احساس نمی‌شد.
    دیالوگ ماندگار یا خلاقانه وجود نداشت اما در عوض اطلاعات خوبی در اون‌ها وجود داشت و چندان اضافه نبودن.
    تا حدی هم مناسب شخصیت‌ها بودن.
    فقط در بعضی دیالوگ‌ها از اصطلاح‌های ایرانی استفاده کرده بودید که با توجه به غیرایرانی بودن شخصیت‌ها شکل خوبی نداره. مثل "سیاه‌بازی"



    شخصیت پردازی
    شخصیت پردازی شما خوب بود. می‌شد تا حدی شخصیت‌ها و اعمالشون رو درک کرد.
    نکته مثبتی که وجود داشت این بود که شما به نقاط ضعف و قوت هم پرداخته بودید. مثلا بچه نیک و داوینا برای ریک نقاط ضعفی بودن که ذهن خواننده رو درگیر خودشون می‌کردن. عموی دنیل هم باعث همدلی خواننده و همراهی اون در ترسش می‌شد. به نظر می‌رسه شخصیت‌های اصلی داستان پیش زمینه جامعی دارن و این قابل تقدیره‌. شما می‌تونید حتی بهتر هم عمل کنید. مثلا علایق و سرگرمی‌های اون‌ها هم جای کار دارن. برای مثال می‌تونستید بیشتر از علاقه و مهارت دنیل در نقاشی بگید.



    ایده
    من ایده شما رو به دو بخش تقسیم می‌کنم:
    ۱. عناصر:
    من تا اینجا عنصر خیلی جدیدی در رمان شما ندیدم. برای مثال اکثر ویژگی‌های جسمی و توانایی‌های خون‌آشام‌هاتون بارها در آثار مختلف تکرار شدن؛ مثل:
    "خاطرات خون آشام" از خالم ال جی اسمیت و "خون آشامان مورگانوایل" از خانم ریچل کین و "آنیتا بلیک، شکارچی خون‌آشام" از خانم لورل کی همیلتون و...
    یا جامعه شب که باز هم خانم ال جی اسمیت در مجموعه "دنیای شب"شون بیان کردن و حتی قوانینش کاملا مطابق با جامعه شماست. یا حتی "شکارچیان سایه" از کاساندرا کلر عزیزمون.
    رده بندی خون آشام‌ها هم خیلی بیان شدن مثل مجموعه سینمایی "جهان زیرزمینی" نوشته سه فیلمنامه نویس مطرح هالیوود و یا مجموعه "آکادمی خون‌آشام" از خانم ریچل مید.
    نیواورلینز هم بارها میزبان جادو و موجودات افسانه‌ای بوده مثل مجموعه تلویزیونی "اصیل‌ها" نوشته جولی پلک یا "مصاحبه با خون‌آشام" از خانم آن رایس و...
    شخصیتی که گذشته سختی داشته و به اون گذشته برمی‌گرده هم بارها تکرار شده همینطور عشق بین انسان و خون آشام. اما بخش دوم!

    ۲. خط داستانی:
    شما در این بخش بسیار بهتر از بخش قبل عمل کردید. با وجود نداشتن عناصر جدید، اتفاقات متفاوت و تقریبا خلاقانه داشتید. از اونجا که ادبیات موجوداتی مثل خون آشام و گرگینه خیلی انبوهه ساخت عناصر جدید خیلی سخته اما خط داستانی می‌تونه این تکرار رو جبران کنه. البته در این بخش هم کلیشه‌هایی داشتید اما ایده های جدید هم بوده و اون رو جبران کرده.



    زاویه دید
    زاویه دید شما سوم شخص بود.
    زاویه دید سوم شخص در صورت دانای کل بودن تمرکز زیادی بر روی شخصیت‌ها و اتفاقات داره. نه تنها همه‌چیز رو می‌بینه و حس می‌کنه بلکه بر ذهن شخصیت‌ها هم تسلط داره. این زاویه دید کاملا مناسب رمان شما بود. چون داستان مدام شاخه شاخه می‌شد و از شخصیت اصلی فاصله می‌گرفت که باعث می‌شه زاویه دید اول شخص مناسب این روند نباشه.
    زاویه دید شما یکپارچه بود و در سطح خوبی قرار داشت.



    نثر
    شما نثر ادبی برای متن و نثر محاوره‌ای رو برای دیالوگ‌ها در نظر گرفته بودید و زمان گذشته رو برای متن انتخاب کرده بودید.
    اما مشکلاتی وجود داشت:
    زمان نثر شما در بعضی قسمت‌ها یکپارچگی خودش را از دست می‌داد و فعل‌های حال به چشم می‌خوردن. مثل:
    میک روی زمین می‌افتند. مایکل با پوزخندی اتاق را ترک کرد. => میک روی زمین افتاد. مایکل با پوزخندی اتاق را ترک کرد.

    یا از عبارت‌های محاوره‌ای استفاده کرده بودید که در نثر ادبی ناهماهنگی ایجاد می‌کنه؛ مثل:
    عمرا اگر سال به سال کسی داخلش قدم می گذاشت. => امکان نداشت در طی سال‌ها کسی داخل آن قدم بذارد.
    می‌چربید نه تنها عبارتی محاوره‌ایه بلکه بخاطر سبک اروپایی انتخابی شما برای نوشتن، مناسب نیست که استفاده بشه:
    به سادگی‌اش می‌چربید. => به سادگی‌اش می‌ارزید.
    عبارت‌های عجیبی هم داشتید که اصلا شایسته نثر ادبی نیست:
    رفتارش طوری بود که انگار دنیا به هیچ جایش نیست.=>رفتارش طوری بود که انگار دنیا را جدی نمی‌گیرد.



    املا و نگارش
    "ظرفیتش برای امشب کافی بود."
    کافی بودن ظرفیت به معنای جا داشتن بیشتر که منظور شما در اینجا تکمیل ظرفیت بوده:
    "ظرفیتش برای امشب تکمیل بود."

    مشکلات تایپی خیلی زیاد بود؛ مثل:
    زوار درفته=> زوار در رفته
    صخبت => صحبت

    جمله ناقص هم زیاد داشتید.
    اتاق ساده ای بود. یک تخت و یک دست مبل و آینه.=> اتاق ساده ای بود؛ یک تخت و یک دست مبل و اینه در آن قرار داشت.


    کلاه الف رو اصلا رعایت نکردید.
    اسیاب=> آسیاب
    اب=> آب


    در فعل‌ها "می" با فاصله از ریشه اصلی فعل قرار می‌گیره.
    داد میزد=> داد می‌زد
    میدونی=> می‌دونی


    بهتره برای کلماتی که معادل پرکاربرد دارن از معادل فارسی اون‌ها استفاده کنید.
    پیام سایلنت=> پیام بی‌صدا


    پیام‌های درونی و افکار ذهنی شخصیت‌ها در پرانتز قرار نمی‌گیره. بهتره از علامت نقل قول استفاده کنید.
    پیام سایلنت ( این دختر چرا این قدر صفر کیلومتره؟ ) بینشان رد و بدل شد.


    به فعل دقت کنید. در مثال پایین پایین "کرد" در "صاف کرد" و "عبور کرد" کاربرد یکسان نداره و جفت اون‌ها باید بیان بشن.
    کتش را صاف کرد و از کنار او عبور.=> کتش را صاف کرد و از کنار او عبور کرد‌.


    استفاده از "ه" به جای "کسره" غلطه.
    طبقه معمول=> طبق معمول

    در نثر ادبی "ه" انتهای کلمه حذف نمی‌شه.
    چشمان کشیدش=> چشمان کشیده‌اش

    غلط املایی/شنیداری داشتید.
    بی رقمی=> بی‌رمقی



    توصیفات
    توصیفات شما به طور کلی خوب بود فقط نکاتی وجود داشتن که می‌تونستن بهتر باشن. مثلا:
    "وایات و دو ساحره ی دیگر، مایکل و برایان، بانی و دو شاگردش، استفن و جی بی، مشغول پوکر بازی کردن بودند."
    برای مثال اینجا اسم‌ها و شخصیت‌ها پشت سر هم بیان شدن و نه تنها توصیفشون سخته بلکه خواننده رو گیج می‌کنه. می‌تونستید یه توضیح و توصیف کوتاه هم به هر کدوم اختصاص بدید تا صحنه ملموس تر بشه. مثلا برای هر چند شخصیت می‌تونستید همچین چیزی در نظر بگیرید:
    "وایات گوشه میز جمع شده بود و کارت‌هایش را چک می‌کرد. دو ساحره ناشناس و قد بلندی که با فاصله کنارش نشسته بودند قد او را کوتاه‌تر نشان می‌دادند. مایکل یک دفعه غرید و شرطی اعلام کرد که باعث شد برایان لبخندی مخفیانه بزند."
    یا می‌تونستید با توصیفات مکان، جایی که هرکدوم قرار داشتن رو بیان کنید و...
    بعضی قسمت‌ها جای توصیف بیشتر داشت. مثلا:
    "جسم خشک شده‌اش به آرامی داخل تابوت خوابیده بود"
    دقت کنید در توصیفات بهتره نمایش بدید نه اینکه گزارش بدید. در اینجا می‌تونستید بگید که چطور خشک شده بود. مثلا می‌گفتید که پوستش چین خورده بود یا رنگش به تیرگی می‌زد. یا می‌تونستید بگید چطور آرام خوابیده بود. چشماش با آرامش روی هم قرار گرفته بود یا بدنش رو آزاده رها کرده بود.
    بعضی توصیفات هم نیاز به توضیح داشت. مثلا:
    "شبیه کابوی ها"
    کابوی‌های چه شکلین اصلا؟ چرا شبیه کابوی‌ها بود؟ کلاه سرش بود یا شلوار گشاد چرم پوشیده بود؟


    توصیف ظاهر
    توصیف ظاهر شما نسبتا خوب بود اما باز هم کار داشت. بهترین توصیف‌ها توصیف‌هایی هستن که در حین حرکات و روند داستان ذره ذره بیان بشن. شما تا حدی این نکته رو رعایت کرده بودید اما بیشتر هم می‌تونستید رعایت کنید. به غیر از مورد توصیفات ظاهر نسبتا جامع بودن. شما می‌تونید به فرم صورت، اجزای اون، فرم چشم‌ها و دهان و... هم اشاره کنید.


    توصیف مکان
    توصیفات مکان هم تقریبا خوب بودن. برای مثال مسافرخونه دنیل توی نیواورلینز خوب توصیف شده بود. توصیفات مکان شکل دهنده دنیای داستان در ذهن خواننده هستن و شما در نمایش دادن دنیای مورد نظرتون به خواننده نسبتا موفق بودید.


    توصیف حالات
    توصیف حالات هم خوب اما باز هم قابل بهبود بود. توصیفات حالات بهترین بستر برای قرارگیری بقیه توصیفات هستن. مثلا نوشته بودید.
    "ابروهایش بالا رفت."
    می‌تونستید بگید:
    "ابروهایش بالا رفت و بر پیشانی بلندش خط انداخت. اما نور کم اتاق، فقط چشمان گشاد شده‌اش را نمایش می‌داد."
    در این مثال هم توصیفات حالات کامل ترین و هم توصیفات مکان و حالات و احساسات هم به شکلی حضور دارن که کاملا برای خواننده قابل تصوره‌.
    سعی کنید بیشتر روی توصیف حالات مانور بدید.
    راه رفتن، نحوه ایستادن، حرکت دست‌ها و... هم از مواردی هستن که می‌تونید بیشتر به اون‌ها اشاره کنید.


    توصیف احساسات
    توصیف احساسات هم می‌شه گفت خوب بود. تقریبا می‌شد احساسات شخصیت‌ها رو حس کرد. برای مثال توصیف حسی که سوفیا به نیک داشت خوب بود. اما مواردی مثل ترسیدن دنیل جای کار بیشتر هم داشت.




    باورپذیری
    من نکته غیرقابل باوری و عجیبی ندیدم. در این بخش خوب عمل کردید.



    تکمیلی
    شما اسم شهر رو نوشته بودید "نیواورلانز" در حالیکه صحیح نیست. اسم اصلی این شهر که توسط آمریکایی‌ها و به زبان انگلیسی خونده می‌شه "نیواورلینز" هستش‌. البته اگه بخوایم برحسب تلفظ شهر اورلئان فرانسه این شهر رو "نیواورلئان" هم بخونیم درسته. اما "نیواورلانز" صحیح نیست.


    در مورد آپریل فولز بین متن و در پرانتز توضیح داده بودید که اشتباهه و بهتره این بخش رو به پانویس منتقل کنید.


    در پست ۲۳ و ۲۵ های تکرار داشتید. بهتره بازبینی کنید.

    یه قسمت اسم خیابان رو لاله ذکر کرده بودید. دقت کنید وقتی از لوکیشن یه کشور استفاده می‌کنید اسامی اون رو نباید ترجمه کنید.



    قلمتون پایدار
    "عضو آزمایشی شورای نقد"
    232135_B50EC425-3345-46BB-A4B5-7D8F2F279ACF.jpeg
     

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    با سلام
    ویرایش رمان بر اساس نقد تایید شد
    امید است در دیگر رمان هایتان نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید
    با تشکر
    مدیریت نقد-
    ~*~havva~*~
    237029_photo_2017-06-26_13-50-37.jpg
     

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    با سلام
    ویرایش رمان بر اساس نقد "آبان 97" تایید شد

    امید است در ادامه رمان نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید
    با تشکر
    مدیریت نقد – Dictator


    Dictator- مدیریت نقد.jpeg
     

    ムოεtɦყsイ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/17
    ارسالی ها
    370
    امتیاز واکنش
    3,316
    امتیاز
    487
    سلام خسته نباشید :)

    رمانتون خیلی خوبه اما ایرادای ریزی داره که میشه برطرف کرد،مثل:
    ـ علايم نگارشی
    ـ بالابردن هیجان رمان
    ـ و اینکه چهره ها توصیف نشدن که اگه بشه رمان خیلی جذاب تر میشه:)

    یه ذره حالت معمایی داستان بیشتر بشه رمان جذابیت خاصی پیدا میکنه :)

    خسته نباشید و امیدوارم با انرژی بیشتری ادامه بدید:)
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا