نقد رمان معرفی و نقد رمان وقتی قوانین شکسته می شوند، جلد اول | ژوپیتر نویسنده ی انجمن نگاه دانلود

kianick

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/08/14
ارسالی ها
750
امتیاز واکنش
25,173
امتیاز
843
محل سکونت
دل آتش!
عااااقااااا اینا تقلب کردن من اول از همع نوشتم و تموم کردم :(

:aiwan_lightsds_blum:
خب سلام جانم D:

نام:
خب. نام "وقتی قوانین شکسته می‌شوند بود" که جنبه‌ی فانتزی و عاشقانه به خوبی توش دیده می‌شه، با توجه به مقدمه و البته برداشت کلی از اسم.
نام با مقدمه و متن داستان و ژانر‌ها _مقدمه به علت نام بردن از قوانین و شروع داستان به علت شکسته شدن اونا. متن داستان هم به خاطر روند شکسته شدن قوانین و عواقب اون. همچنین ژانر‌ها که گفتم دیه_ هماهنگ بود. اسم جذابیت لازم رو داشت و دیدی کلی از داستان به مخاطب می‌داد.
اسم مناسب بود :)

جلد:
جلد از ترکیب رنگ‌های تیره درست شده بود که به محیط داستان و دنیای شب می‌خورد.
همچنین فونت استفاده شده برای نام مناسب بود و شکستگی دور اون، هماهنگیش با شکسته شدن قوانین رو تکمیل می‌کرد.
جلد دارای یک دختر و پسر بود که از صورت پسر مشخص بود خون‌آشامه و وجود این دو ژانر عاشقانه رو نشون می‌داد و فانتزی هم از حالت صورت پسر _رنگ پریدگی، چشم‌های درخشان و خون روی لب_ مشخص بود.
دو نکته قابل ذکره.
یکی این‌که جمله‌ی روی جلد که به نیک اشاره داره، با نام داستان _شکسته شدن و این حرفا :aiwan_lightsds_blum:_ و شخصیت و رفتار نیک هماهنگ بود و در کل مناسب بود، منتهی از نظر دستوری اگر اصلاح بشه بهتره.
"تا یکی بیاد بشکنش"
اولا بشکنتش درست تره، دوما " تا یکی بیاد اونو بشکنه خیلی بهتره :aiwan_lightsds_blum:
نکته‌ی دوم این‌که جلد ژانر ترسناک رو هم به نمایش می‌کشید که چندان مشکلش نداره و در کل، با تشکر از طراح و منتقد مشاوره، مناسب بود :)
_نویسنده هم که هویج :aiwan_lightsds_blum:_

خلاصه:
خلاصه از نظر محتوا خوب و جالب بود. سیر داستان رو مشخص کرده بود تا حدودی و از مشکلات دنیل گفته بود و مشخص کرده بود که اون گذشته‌ی سختی داشته و همچنین، هماهنگی جالبی بین چرخ زندگی و دو دنیا وجود داشت که به جذابیت مقدمه افزوده بود.
چند گره برای خواننده ایجاد می‌کرد، یکی گذشته‌ی دنیل، یکی چگونگی آشناییش با دنیای شب و دیگری هویت نیک و ماجرای این‌دو. پس از لحاظ جذابیت مقدمه‌ی خوبی داشتی.
منتهی نکته‌ای که مطرح می‌شه درستی متن از لحاظ دستوری و نگارشه که چندان جالب نیست.
برای مثال:
با وجود تمام اتفاقات پشت سرش زندگی بهش اموخته که هر اتفاقی هم بیفته، چرخش بازم می چرخه .

با وجود تمام اتفاقاتی که پست سر گذاشته، زندگی این رو بهش آموخته که هر اتفاقی هم که بیفته، چرخش می‌چرخه.

تفاوت‌ها اندکه ولی همین تفاوت‌ها نثر عالی رو از نثر خوب جدا می‌کنه.
پس یه بازبینی داشته باشی بهتره :)

مقدمه:
خب رسیدیم به مقدمه. مقدمه هم متن خوب و جالبی داره که مخاطب رو با محیط داستان و دنیای شب آشنا کرده و اطلاعاتی بهش می‌ده که مفید واقع شدن.
مقدمه هماهنگ با اسم داستان بود و خلاصه رو به طرز شایسته‌ای تکمیل می‌کرد، چنان که خلاصه به احوال دو شخصیت اصلی و مقدمه به دنیای داستان پرداخته بود‌.
مقدمه ذهن مخاطب رو برای داستان آماده می‌کرد و شناخت کافی رو بهش می‌داد به صورتی که اگرچه اول داستان زندگی معمول دنیل شرح داده شده، می‌دونن که داستان چیز دیگه‌ایه.
بند آخر مقدمه یکم مشکل داشت به این صورت که گفته بودی این داستان از اونجایی شروع می‌شه خون‌آشامی کهنسال ...

خب اگر بخوایم به واقع، درستی جمله رو نگاه کنیم غلطه. چون داستان با زندگی دنیل شروع می‌شه :aiwan_lightsds_blum:
بهتره بنویسی و این، داستانِ خون‌آشامی کهنساله که هر دو قانون رو می‌شکنه.

یا همچین چیزی که اسم دنیل هم توش اومده باشه. در کل این هم فرق چندانی با جمله‌ی خودت نداره ولی اگر دقت کنی تاثیرگذاره.

ژانر:
خب ژانرهای استفاده شده فانتزی و عاشقانه بودن که عاشقانه به وضوح از همان اول داستان _جس_ دیده می‌شد و فانتزی هم که سرتاسر داستان _دنیای شب_ رو فرا گرفته بود.
پس ژانرهای انتخابی درست هستند.

شروع
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
:
در پست‌ آغازین هیچ نشونه‌ای از دنیای شب نبود و این بی‌هیجانش می‌کرد و با توجه به این‌که مقدمه به مخاطب اطمینان می‌داد که دنیای شب وجود داره و دنیل واردش می‌شه، مشکلی نداشت.
منتهی نکاتی وجود داشتند که خواننده رو وادار می‌کردند که داستان رو بخونه.
مثلا، در خلاصه از دختر نیویورکی نام بـرده بودید در حالی دنیل در لس آنجلس بود. این یک گره.
گره دوم دنیل استایلز، به نام کاترین مورگان شناخته شده بود و این می‌شه دومین گره.
در کل شروع خوبی داشتید و خیلی از ابهامات در پست دوم رفع می‌شدند.
اممم. لازم به ذکر دیدم که بگم مخفف لس آنجلس ال ای (LE) نیست، ال آ (LA) هستش.

نثر
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
:
نثر
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
در مکالمات محاوره‌ای بود و در متن داستان ادبی که به خوبی رعایت شده بود و قاطی نکرده بودیدشون.
منتهی بعضی جاها یک سری اشتباهات کوچیک وجود داشت مثلا:
برای دنیل، فرار همیشه راه حل خوبی بوده
اشتباه!
مثل چند جای دیگه اینجا هم فعل رو جا انداخته بودی.
باید است رو به آخرش اضافه کنی.
و این‌که نثر مقدمه همون‌طور که مثال زدم از لحاظ دستوری مشکل داشت که اگر اصلاح بشه خیلی بهتره.
یه مشکل دیگه که داشتی تکرار افعال بود. مثال می‌زنم تا بهتر بفهمی جانم:
دنیل که به صدای بوق اطمینان
نداشت، کیفش را چنگ زد و به دنبال او بیرون رفت. پرده را کنار زد و بیرون رفت.
بیرون رفت، دو بار پشت سر هم. بهتره که مثلا از "پرده را کنار زد و قدم به بیرون گذاشت" استفاده کنی، تازه اون بیرون اولی حذف بشه بهتره چون این تکرار اتفاق اتفاده است.
پس جمله این شکلی می‌شه:
دنیل که به صدای بوق اطمینان نداشت، کیفش را چنگ زو و به دنبال او رفته، پرده را کنار زد و پا به بیرون گذاشت.
این اشتباهت تکرار شده. مثلا تو این جمله هم هست:
حین راه رفتن، کنار خیابان، کوله اش را جلو کشید و موبایل و هندزش را بیرون کشید.

یه اشتباه دیگه:
علاقه ی دنیل که جلب نکرده بودند.
را جا مونده :aiwan_lightsds_blum:
علاقه ی دنیل را که جلب نکرده بودند.

اینجا هم به جای به هیلی، باید بنویسی با هیلی.
علاقه ی دنیل که جلب نکرده بودند.

در کل توصیه می‌کنم یه دور دیگه نثرت رو چک کن تا غلط غولوطای کوچول موچول خرابش نکن ؛)

سیر داستان:
خوشبختانه سیرت متعادل بود، نه تند و نه کند و اینطوری، خواننده گیج نمی‌شد. هر اتفاق به درستی شرح داده شده بود و از طرفی غافلگیری خاصی توی داستان وجود داشت‌ برای مثال دقیقا همونجایی که انتظار داری ادموند یه وکیل ساده باشه و چیزی از دنیای شب ندونه، سر و کله‌ی خون آشاما پیدا می‌شه‌.
سیرت خوب بود و حوصله‌ی مخاطب هم سر نمی‌رفت. آفنر:D

زاویه‌ی دید:
زاویه‌ی دید انتخابیت سوم شخص مفرد بود که خب انتخاب خوب و شایسته‌ای بود و تو خوب ازش استفاده کرده بودی. در این زاویه دست نویسنده بازه تا از دید هر شخصیتش حرفی بزنه و این بزرگترین مزیت این زاویه‌اس و با توجه به شخصیت‌های زیاد داستانت موثر ترینه. البته، مشکلی که ابن نوع نقر داره اینه که امکان داره خواننده به راحتی با شخصیت اخت نشه. و اینکه خود نویسنده هم از شخصیت فاصله می‌گیره به صورتی در زاویه‌ی اول شخص از زبون شخصیته در حالی که این‌جا از زبون راوی هستش. ولی خب همونطور که گفتم تو خوب ازش استفاده کرده بودی و به داستانت هم می‌خورد. بازم آفنر :aiwan_lightsds_blum:


توصیفات:
توصیفات:
حالات:
توصیف حالاتت بد نبود. ولی خوب و عالی هم نبود. خیلی جاها می‌تونستی بیشتر از اون بهره ببری. مثلا می‌گم:
_ من.... خیلی چیز ها میدونم دختر!...... به لطف تو!
ـ من؟

اینجا فقط با پرسش "من؟" تعجبشو نشون دادی درحالی‌که تعجب نشانه‌های زیادی داره. پریدن ابروها مثلا.
یا این‌که فقط می‌تونستی بنویسی:
با تعجب پرسید:
_من؟
که از من خالی خیلی بهتره.
و یا جایی که ریک از اشتباهش وحشت‌زده، خشمگین و کلافه شده بود.
می‌تونست علاوه بر اون لگد به تخت بیچاره، با کلافگی طول و عرض اتاق رو طی کنه یا به موهاش چنگ بزنه و خیلی کارهای دیگه که ملت موقع استرس داشتن می‌کنن :aiwan_lightsds_blum:
در کل روش کار کن عزیز.

توصیف احساسات:
توصیف احساتت هم بد نبود. چرا؟ چون احساسات و حالات ربط خیلی زیادی به هم دارن. باید با هم میکسشون کنی. همین که تعجب دنیل رو بهتر بیان کنی، احساسش رو بهتر بیان کردی‌، و اینم بگم که احساساتت بهتر از حالات بودن نسبتا.
پس بهتره که همراه حالات، روی احساسات هم به صورت هماهنگ کار کنی.

توصیف ظاهری:
توصیف ظاهریت خوب بود جدا. هر کدوم رو به خوبی توصیف کرده بودی و بهتر از اون، این که هر ازچنگاهی خصوصیات ظاهریشون رو یادآوری می‌کردی هم خوب بود.
منتهی پیشنهاد می‌کنم توصیف چهره‌ی دنیلا رو کمی زودتر انجام بدی تا وقت توصیفات کلیت که چندان اول داستان نیست، ذهنیتی از شخصیت اصلی داشته باشن خواننده‌ها.
توصیفات ظاهریت، برای لباس‌هاشون هم خوب بود، و یادآوریت هم _که توضیحشو دادم_ همچنین.
در کل از این بخش راضی بودم :aiwdffan_light_blum:

توصیف مکانی:
توصیف مکانیت چنگی به دل نمی‌زد. مثلا من خودم هیچ گونه ذهنیتی از کلاسی که دنیلا توش تدریس می‌کرد و محیطش ندارم. برای خونه‌اش فقط به گفتن "کوچیک و محقر و .‌.." اکتفا کرده بودی که جالب نبود.
در واقع تنها توصیفاتی که من دیدم، مغازه‌ی نوشید*نی فروشی بود و اتاق دنیلا توی مهمانخانه و توصیف کوچکی از خونه‌ی ریک.
از قصر خون مخصوصا هیچی نگفته بودی!
عزیز من خودم ژانر اصلی نوشته‌هام فانتزیه درواقع، و پس از چند داستانی که نوشتم و با دوستام به اشتراک گذاشتم، متوجه شدم که یکی از مهم‌ترین اصول فانتزی نویسی، توصیفات خوبه. چرا؟ از اسم ژانر معلومه! چون فانتزیه! تصویر ذهن نویسنده! چیزی که واقعیت نداره و بدون توصیفات کافی خواننده نمی‌تونه با داستان ارتباط برقرار کنه و چه بسا تصویر ذهنیش با منظور نویسنده زمین تا آسمون تفاوت داشته باشه!
پس جانم پیشنهاد می‌کنم به طور مخصوص، در مورد توصیفاتت کار کنی :)

غلط‌های املایی و تایپی و مشکلات نگارشی:
خب تو این قسمت کمی ضعیف بودی. شاید همه فکر کنن نقطه ویرگول یه مشت علامت چندان کار خاصی نمی‌کنند، ولی خب خیلی اشتباه می‌کنن :aiwan_lightsds_blum:
اولا، گذاشتن ویرگول در جای نامناسب، یک مکث و ایست دور از انتظار ایجاد می‌کنه که قطعا برای خواننده دوست‌داشتنی نیست!
غیر از اون، هماهنگی و انسجام نثر رو بهم می‌ریزه و با گذاشتن یک ویرگول بیجا، کل زحماتت رو به باد می‌دی!
مثلا این دو جمله رو مقایسه کن:
خوشبختانه بهترین شاگردش، هیلی، توجه نشان داد و با لبخند دندان نمایی از ردیف جلو، ممنونی در جواب گفت.

خوشبختانه بهترین شاگردش هیلی، توجه نشان داد و با لبخند دندان نمایی از ردیف جلو، ممنونی در جواب گفت.
این یک مورد. مورد دوم این‌که از لحاظ دستوری نگارش درست نبود. برای مثال می‌گم:
نیست . تو ✖
نیست .تو ✖
نیست.تو ✖
نیست. تو ✔
این درسته در واقع.
در بعضی از جمله‌هات هم علامت پایانی نمی‌ذاشتی که البته کم هم نبودند!
برای مثال:
_جس، گمشو
که باید یه علامت تعجب آخرش بذاری.
نکته‌ی خوب نگارشت، رعایت اصول دیالوگ هستش. هرچند من خودم به شخصه
"گفت:
_
"
رو ترجیح می‌دم، _و پیشنهادش هم می‌کنم_
اما روش تو هم درست بود, هرچند از هر دو روش بهره بـرده بودی :aiwan_lightsds_blum:

می‌رسیم به غلط‌های تایپی و املایی که اینا هم کم نبودن یکم _چی شد:aiwan_lightsds_blum:_
یه بار ------> به بار
بدبختی ------> بدختی
ختم ------> خطم
مستاصل ------> متاصل
با یه بازنگری درست می‌شه عزیز :)
_یا خدا چقدر زیاد شد این قسمت :aiwan_lightsds_blum:_

شخصیت‌پردازی:
شخصیت پردازیت خوب بود جانم. به این صورت که من شخصیت هر کارکترت رو، از چیزهای مختلفی فهمیدم، یکی از روی رفتار و حرف‌های خودش، یکی از روی حرف‌های دیگران از خودش _دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها_ و دیگری از روی توضیحاتی که در متن داده بودی.
مثلا من این برداشت رو از شخصیت‌ها داشتم:

دنیلا:
دختری که در زندگیش ضربه‌های زیادی خورده به صورتی که برخلاف میلش ضعیف بار اومده ولی تمام تلاشش رو می‌کنه تا قوی باشه. خواستار آرامش و یک زندگی معمولیه. چندان هم اهل مقاومت نیست، یعنی شرایطش لینطور ایجاب می‌کنه و در کل، شخصیت مظلوم و مهربونی داره، اسمش هم بهش می‌خوره در واقع.

نیک:
خون‌آشام چند هزارساله‌ی جذاب که بسیار محکم و مقاومه. شخصیت کاملا قوی و مستقلی داره و باابهته. زیر این لایه‌ی سردش هم، یه قلب مهربون داره و مثل این که قراره عاشق نیک بشه _ به به!_. نیک یا همون نیکلاس اسم خوبی برای یه رهبر جدی و سرده. موفق بودی توی این مورد.

دیالوگ‌ها و مونولوگ‌ها:
خب این بخش تا حد زیادی با شخصیت پردازی مرتبطه و تو توی هردوش خوب عمل کردی. به صورتی که دیالوگ‌ها و مونولوگ‌هات، اطلاعات لازم رو به مخاطب می‌داد و دیالوگ‌ها کاملا با شخصیت، موقعیت و رفتار فرد تناسب داشت. بین دیالوگ‌ها و مونولگ‌ها تناسب بود، یعنی این‌که مونولوگ‌ها اونقدری نبودن که حوصله‌ی مخاطب رو سر ببرن.
خوشبختانه، گوینده‌ی دیالوگ‌ها هم مشخص بود و به جا از _ استفاده کرده بودی.
در این بخش هم موفق بودی :)


ایده:
راستش رو بخوای ایده‌ی خون‌آشام‌ها و آشنایی یه خون‌آشام چندهزارساله‌ی سرد خشن و ‌‌... با یه دختر که غالبا بی پناه و زیادی معصومه، چندان نو نبود!
همینطور حضور شکارچی‌ها و این حرفا.
بنابراین نو بودن داستان بستگی به موقعیت‌هایی که ایجاد می‌کنی و چالش‌های داستان، داره که خب می‌تونم بگم که در این بخش هم خوب عمل کرده بودی. این که حضور دنیلا دنیا رو به خطر می‌اندازه و ... کمی از کلیشه پرهیز کرده بود اما باز هم بهتره که روش کار کنی. هرچند من می‌دونم چیزایی داری هنوز روشون نکردی :aiwan_lightsds_blum: :aiwdffan_light_blum:

باورپذیری:
با توجه به این‌که ژانر فانتزی بود، به باورپذیری خدشه‌ای وارد نیست.
منتهب چیزی که به ذهنم آمد این بود:
چطور دنیلا با وجود سن خیلی کمش و وجود عادیش _این که انسانه و این حرفا_ مرگ پدرش رو به این خوبی به یاد داره؟
خب طبیعیه که چنین اتفاقی در ضمیر ناخودآگاهش هک بشه و بخوبی بیاد داشته باشتش، اما پیشنهاد می‌کنم که برای بهتر شدن این قضیه، یکم داستان رو از دیدش نصفه نیمه کنی. البته پیشنهاد بود، و الا مشکلی وجود نداره.

متفرقه:
برای این قسمت، سه نکته به ذهنم رسید:
1_ پستای تکراریت رو پاک کن.
2_ اون همه گزینه چیه زدی توی نظر سنجی؟ :aiwan_lightsds_blum:
به چند تا گزینه‌ی عادی مثل خوب و متوسط و این جور چیزا اکتفا کنی بهتره به نظر من، تازه میل مخاطب برای رای دادن هم بهتر می‌شه.
3_ توی خلاصه به جای دنیل، _از اونجایی که فامیلش رو کامل گفتی و این یه جور معرفیه_ از دنیلا استفاده کن.

موفق و موید باشی لیدی منتسنده _منتقد+نویسنده :aiwan_lightsds_blum:_
_عخیش. پدرم دراومد :aiwan_lightsds_blum:_


"عضو آزمايشي انجمن نگاه دانلود"
129168
 
  • پیشنهادات
  • Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    با سلام و خدا قوت
    در باره ی توصیف مکان کاملا حق با شماست و کم کاری منو میرسونه. غلط های تایپی و نگارشی هم بی دقتیم رو نشون میده که در اسرع وقت حل میشن.
    فقط من منظورتون رو از کمبود توصیف حالت نمی فهمم.و پست های تکراری!
     

    Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    نقد من از نقدتون
    به عنوان منتقد هیچ کدوم متوجه کلاغ داخل جلد و چشم های قرمزش که ریکه نشده بودید.
    نثر پایین رمان رو سدنا بهزاد عوض نمیکنه! برید با خودشون صحبت کنید.
    جمله ی پایین جلد به ریک اشاره داره نه نیک. بانی هم بهش اشاره میکنه اگر دقت کنید.
    درباره ی ایده ی رمان هم حق با شماست تا به اینجا کلیشه است ولی چون ایده ی اصلی همچنان مخفی مونده.
    خوناشامی که از خفا خسته شده ریکه نه نیک!
    و پست تکراری هم نداشتم! دوبار چک کردم.
    قلم هر سه ی شما عزیزان سبز
    پ.ن:
    عارفه روی حرفم با توئه
    مخفف لس آنجلس ال إی، چیزی که نوشتم هست. نه ال آ
     

    Mahlaaaaaa

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/29
    ارسالی ها
    331
    امتیاز واکنش
    20,559
    امتیاز
    741
    سن
    25
    محل سکونت
    مشهد

    kianick

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/14
    ارسالی ها
    750
    امتیاز واکنش
    25,173
    امتیاز
    843
    محل سکونت
    دل آتش!

    سلام جانم.
    در نگاه اول چیزی دیده نمی‌شد در جلد ولو این‌که با صورت مرد کناری قاطی شده بود کلاغ، پس خواننده هم هیچی متوجه نمیشه در یک نگاه. و به عنوان منتقد دقت نکردم، عذرخواهی می‌کنم.
    نثر پایین رمان هم من فقط به عنوان منتقد نقدش کردم، کاری به بقیش ندارم.
    اون مورد نیک و ریک هم بله این طوری هم می شه بهش نگاه کرد ولی در این صورت خلاصه مشکل‌دار می شه، بدین صورت که حرفی از عشق نیک آورده نمی‌شه در صورتی که توی داستان مرتبا تکرار شده این موضوع، پس باید خلاصت رو عوض کنی.
    برا پست تکراری‌ هم که هم من دیدم و هم مهلا، دیگه نمی‌دونم والا.
    مورد سوم _مخفف و این حرفا_ من به عنوان یک منتقد برای نقدم تحقیق کردم و گوگل ال آ رو آورد، منم خودم رو موظف دونستم اطلاع بدم. حالا یه اسکرین می‌دم، شما می‌تونی با گوگل هماهنگ کنی.
    ممنون از نقدت.
    _شرمنده امشب بی‌حوصلم و یکم سگ اخلاق و این حرفا_

    Screenshot_%DB%B2%DB%B0%DB%B1%DB%B8%DB%B0%DB%B7%DB%B3%DB%B1_%DB%B0%DB%B3%DB%B0%DB%B7%DB%B4%DB%B8.png
     

    Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    برای نقد جلد اصلا قصد توهین نداشتم عارفه جان. من قبلا درباره ی جد با سدنا حرف زدم اخه. گفت که فایل رو پاک کرده عوض نمی کنه.
    و لس آنجلس ای ای هست!! گوگلم همینو گفته دیگه!
    وقتی حروف انگلیسی رو میخوای بخونی نمیگی
    ای، بی، سی، دی....
    مال منم همینه دیگه! ال عه ی. این طوری نوشتم شاید منظورم و درک کنی!
    Aانگلیسی آ که اسمش نیست! ای هست.
     

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    منظور عارفه آ (A) هست
    که در واقع صدای این حرف انگلیسی هست
    منظور مهدیه جان هم همونه
    منتهی حرف (A) رو به اسمش ذکر کرده
    منظورش اِی هست نه ای!
     

    ara

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/03/04
    ارسالی ها
    17
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    111
    سن
    24
    سلام
    باید بگم که ژانر تخیلی ژانری هست که دست توش برای استفاده از ذهن و محالات بازه
    و موضوعاتش زیاده و تو ژانر ومپایر انتخاب کردی
    نمی دونم تا حالا چه فیلم هایی یا کتاب های رو در این باره دیدی یا خوندن ولی به نظر من داستان تبدیل به مخلوط از سریال خاطرات خون آشام و مخصوصا اصیل ها شده! درسته که حق داری کلیشه های جدیدی اضافه کنی اما نباید کلیشه های مرسوم رو فراموش کنی یا چیزی رو اضافه کنی که زیاد با اون کلیشه ها جور در نیاز مثال میزنم اول اینکه خوناشام ها تا بوده بوده به خفاش تبدیل میشن که به دلیل خون خوار بودن خفاش و خون آشام هست، حتی در فیلم های هالیوود هم یا تبدیل به خفاش میشن یا هیچی!؟
    و همیشه در ذهن افراد کلاغ نماد پلیدی بوده که جادوگر ها همراه داشتن نه خون آشام ها !
    به نظر من تاثیر های ذهنی رو که ممکنه از دیدن اون فیلم ها دیدی فراموش کن و با ذهن باز و قوی خودت داستانی قوی خلق کن
    آیا اسم هایی رو که انتخاب کردی هم اکثرا تو این فیلما بودن و وقتی داری داستانی با فرهنگ مردم دیگه می نویسی از اصلاحات همونا باید استفاده کنی و انسجام متن رو هم حفظ کن
    و ببخشید اگه از نقدم ناراحت شدی و امیدوارم موفق باشی!
     

    Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    خب شما اولین نفری نیستی که به من میگی قوانین رو از روی اصیل ها و خاطرات یک خون اشام نوشتم!!!!!
    و این واقعا خنده داره. چرا که اگر کسی واقعا قوانین رو به دقت مطالعه و اون دو فیلم رو با دقت تر دیده باشه، به تفاوت از زمین تا اسمونشون پی میبره!!!!!
    نمی فهمم واقعا! میشه مثلا برام یه مثال از شباهتشون، جز حضور خون اشام ها بزنی!!!
    توی کدوم از این دو فیلم جامعه ی شب داشتیم؟
    توی کدوم دو فیلم خون اشام ها طبقه بندی شده بودن؟؟؟
    و...
    اولا اصیل ها یه سریال با موضوع خانوادگیه!! دوما خاطرات یک خون اشام هم که کلا نصفش درباره ی جدال دوتا داداش سر عشقه!!!چرا کورکورانه نقد میکنید!!!!! دوست گلم، اگر اصلا من اومدم این دو سریال رو کپی زدم، بی انصافی نیست که به قلم خوبم، شخصیت پردازی قوی و داستان قشنگم توجه نشون ندی؟!
    خوب میشد اگر نقد منقتدهای توی تایپک رو خونده بودی!!!!؟!!!
    نکته ی اخر اینکه، یا شما سریال ها رو خوب ندیدی و یا قوانین رو خوب نخوندی.
    داستان من درباره ی دختر یه که داره از فردی به نام مایکل که قاتل پدرشه فرار میکنه، خون اشام های من طبقه بندی شده زندگی می کنن!!! سلسله مراتب دارن! نمیتون توی روشنایی روز راه برن! دختر داستان من عاشق نیست!
    خون اشام های من عاشقش نیستن.
    دختر داستان من، زجر کشیده است.
    خواننده ی گل، ناعادلانه قضاوت کردی. واقعا ناعادلانه بود. عناصری مثل خون اشام ها همیشه هستن. و من چیکار کنم که حسب بر اتفاق، دو تا سریال شبیه به رمان من هستن!!! اونم از نظر استفاده از همین خون اشام ها. نه محتوا.

    خودتون اول نقد اشاره کردید که توی ژانر تخیلی دست نویسنده بازه!
    من منتقدم و اگر بیشتر از شما ندونم، کمتر نیست.
    نویسندگی یه شغل تقریبا بی قانونه! دقیقا مثال هر چه دلتنگت میخواد بنویس هست.
    و اگر شما به نظرتون کاری که تگ موفق گرفته، این قدر کپی شده هست، نخونش گلم. زور نیست. :)
    قوانین به عنوان یکی از رمان های برتر اخیر توی ویترین نگاه هست!!! این خودش فکر میکنم جوابتون رو بده.
    و من از نقدت ناراحت شدم، چون برای کاری که واسش وقت و انرژی صرف کردم، برای هر اتفاقش فکر کردم، این طور ناعادلانه نقد نوشتی.
    ممنون از وقتت
     

    ara

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/03/04
    ارسالی ها
    17
    امتیاز واکنش
    210
    امتیاز
    111
    سن
    24
    سلامی دوباره دوست عزیز و کمی بد اخلاق
    من قصد توهین نداشتم طبق روال عادی نظرم رو نوشتم و فک نکنم حرف خیلی بدی زده باشم
    در اینکه شما نویسنده خوبی هستی شکی نیست ولی همیشه که نباید نقد مثبت دریافت کنی همیشه نباید بگن براوو ادامه بده
    بله هنوزم نظرم اینکه رمان شما آدمو یاد اون سریال ها میندازه ولی من نگفتم که کپی کردی! گفتم ذهنیت رو به اون سریال ها بوده
    راجب جامعه شب باید بگم توی سریال شکارچیان سایه هم همچین چیزی بود و این بد نیست که شما هم داری !
    بنده هم رمان شما رو خوب خوندم هم اون سریال ها رو خوب دنبال کردم و تکرار میکنم نگفتم رمان شما عین اوناست گفتم ذهنیت شما رو تحت تاثیر قرار داده
    کور کورانه و ناعادلانه؟! به عنوان کسی که به قولی نویسنده هست واکنش مناسب و مودبانه ای نیست
    بله کسی منو مجبور نکرد رمان شما رو بخونم یا نظر بدم و اگه می دونستم همچین واکنشی نشون میدید عمرا نظر میدادم چرا که بد یا خوب نوشتم شما نه نفعی برای من داره نه ضرری !! و تنها قصد من کمک بوده و اینکه میگید بیشتر میدونید توهم زیبایست و واقعا نمی دونستم نقدم و شاید بهتر بگم نظری از روی دلسوزی من بوده اینقدر شما رو ناراحت میکنه که با چنین لحن دلخور و تندی جواب بدید
    و در آخر امیدوارم موفق باشید و رمانتون به خوبی ادامه داشته باشه
    ایام بکامتون
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا