نقد رمان معرفی و نقد رمان یک قانون مخفی | سید محمد موسوی کاربر انجمن نگاه دانلود

Raha2681

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/05/11
ارسالی ها
220
امتیاز واکنش
6,073
امتیاز
516
محل سکونت
دنیای تنهایی ها
بسمه تعالی​
سلام.جا داره در نقدم اضافه کنم،رمان شما جا برای طولانی شدن زیاد داره، نمونه هاش رو می تونیم به اون قسمتی که دسترسی نداریم و متن هاش رو ننوشتین، اگه متن اون قسمت ها نوشته می شد،رمان طولانی تر می شد و یا مثلا موقعیت هایی رو به وجود می آوردین که فرهان از سخنرانی ها استفاده و راه حلی پیدا کنه،اگه رمان شما به همین راحتی تموم بشه بسیاری از نقاط مبهم رمان حل نشده باقی می مونن.
بازم ممنون از رمان زیباتون، یاحق.
 
  • پیشنهادات
  • sm.mousavi70

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/19
    ارسالی ها
    204
    امتیاز واکنش
    7,118
    امتیاز
    516
    سن
    32
    محل سکونت
    اهواز
    سلام
    بازم ممنون از نقدتون.
    در مورد طول داستان شما درست می فرمایید، اما من خیلی بلد نیستم رمان رو کِش بدم! سعی کردم خلاصه و مفید باشه. امیدوارم رمان های بعدیم طولانی تر باشن. اگرچه دو فصل باقی مونده طولانی هستن و اطلاعات زیادی به شما خواننده ها میدن. امیدوارم تا آخر داستان نکته مبهمی (بجز نکاتی که خودم خواستم تا آخر داستان مبهم باقی بمونن) باقی نمونه.
    در مورد قسمت هایی که در دسترس نیستن هم بگم که اینا کمی فرق می کنن، و بعد از اتمام داستان امیدوارم متوجه بشید قضیه چی بوده.
    واسه سخنرانی ها هم هنوز وقت هست تا پایان داستان! نگران نباشید، من این همه متن سخنرانی رو بی هدف نذاشتم تو داستان.
    بازم ممنون!
     

    Miss.R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/23
    ارسالی ها
    727
    امتیاز واکنش
    4,721
    امتیاز
    514
    سن
    23
    محل سکونت
    Bottem of the deep blue sea
    سلام.با عرض خسته نباشید به نویسنده محترم.این رمان نسبت به رمان هایی که تا حالا خوندم قلم متفاوت تری داره.به علاوه خیلی حاشیه نداره و روی اصل مطلب تمرکز شده.این موضوع شاید باعث بشه رمان کوتاه تر بشه،ولی قطعا اون رو مفید تر و جذاب تر جلوه میده. حاشیه و داستان های اضافه در این ژانر رمان به نظرم یه مقدار خسته کننده میشه مخصوصا این رمان که خودش به تنهایی موضوع پیچیده ای داره.و اون قسمت که میگفت این متن در دسترس نیست ،ایده ی بسیا ر جالب و متفاوتی بود....درکل،به عنوان اولین تجربه،خوب بود....امیدوارم که موفق باشید
    با تشکر از رمان زیباتون
     

    sm.mousavi70

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/19
    ارسالی ها
    204
    امتیاز واکنش
    7,118
    امتیاز
    516
    سن
    32
    محل سکونت
    اهواز
    سلام
    بابت نقدتون صمیمانه متشکرم! ممنون!
    بله خب نکته منفی حواشی کم، همین کوتاه بودن رمانه.
    سعی کردم ایده های جدید و خلاقانه رو در حد توان توی رمانم بگنجونم.
    شما هم موفق باشید. :)
     

    Moonlight

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/31
    ارسالی ها
    2,151
    امتیاز واکنش
    16,207
    امتیاز
    748
    سن
    24
    سلام
    جناب تبریک میگم بهتون کاملا پیداست که قلم پخته ای دارید و الکی دست به قلم نشدید اینو از کجا فهمیدم از جایی که نوشتتون رو تقدیم به ساحت مقدس صاحب الزمان کردید.
    واقعیتش اینه که درسته در صفحه نقد دارم پیام میگذارم اما قصدم نقد نیست،
    نقدم الزاما انتقاد کردن نیست میتونه تشکرکردنم هم باشه...پس ازتون تشکر میکنم که حقیقتی و برای ما به رشته تحریر دراوردید هرچند گنگ، اما من مطمئنم قطعا ابهامات برطرف میشه(البته معتقدم قرار نیس در هر رمانی تمام ابهامات برطرف شه شایدم خواننده باید خودش با تفکر برطرف کنه شایدم اصلا نباید هرکسی متوجه پاسخ اون ابهامات شه)فقط صبوری ما رو میطلبه...
    من مثل دوستان با شتاب نمیگم چرا داستان انقد کوتاهه چون به گفته خودتون دوفصل دیگه هم داره پس قطعا رمان محسوب میشه نه داستان کوتاه...
    باید عرض کنم ژانر تخیلی این رمان رو باور نمیکنم
    (شایدم واقعیتی نداشته باشه) اما من دوست دارم واقعی تصور کنم چون از جلد یک با اون ابهامات پیامای خوبی دریافت کردم البته باید حقیقتی و هم بگم اینکه واقعی بودن این داستان کمی باعث هیجان توام با ترس میشه...
    من آدم عجولی هستم اما به خاطر داستان شما صبوری و تمرین میکنم تا شما ادامه رو بگذارید..
    و دراخر پیشنهاد میکنم حتما در سدد چاپ رمانتون اقدام بفرمائید.
     

    sm.mousavi70

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/19
    ارسالی ها
    204
    امتیاز واکنش
    7,118
    امتیاز
    516
    سن
    32
    محل سکونت
    اهواز
    سلام
    ممنون از نظر لطفی که دارید.
    درست می فرمایید که نقد همیشه دیدن نکات منفی نیست. البته اگه نکته منفی هم بود، خوشحال میشم تذکر بدید.
    البته رمانم داستان کوتاه نیست، ولی رمان بلند هم نیست. میشه جزو رمان های کوتاه به حاسب آوردش.
    خب همیشه توی هر تخیلی، واقعیتی نهفته است و من هم سعی کردم در قالب رمانی تخیلی، مطلبی حقیقی رو به صورت غیر مستقیم گوشزد کنم.
    البته داستان تموم شده، و همه فصل هاش رو گذاشتم. جلد دومی مونده که اون رو هم سعی می کنم در اولین فرصت بذارم تو سایت. میخوام تا جایی که می تونم تحقیق کنم و رمانم رو از این جلد بهتر (و طولانی تر!) کنم. دو پست باقی مونده، که به حواشی داستان و جلد دوم می پردازن، که اونا رو هم در اسرع وقت قرار میدم تا پرونده این جلد هم بسته بشه.
    بابت پیشنهادتون هم ممنون! شاید جلد دوم رو که نوشتم، این کار رو کردم. باید برایند نظرات دوستان و منتقدان عزیز رو ببینم.
    باز هم از شما ممنونم :)
    موفق باشید
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان یک قانون مخفی

    ____________________________
    * نام رمان

    نام انتخابی ترکیب جالبی داره و به واسطه وجود کلمات خاص مخاطب برداشت هایی ازش داره بزارید براتون توضیح بدم. قانون واژه ایه که با منطق و عقل سروکار داره و کاری به احساس اونها نداره. نمیدونم جمله قانون کور است رو شنیدید یا نه اما این معناش اینه که قانون در معنای خاصش( قوانین قضایی و حقوقی) به نیت ها کاری نداره. و حس بی حسی و خشک و جدی بودن رو منتقل می کنه. کلمه مخفی با تلقین پنهان بودن چیزی.. راز بودن و همچنین این معنا که فقط یه تعداد افراد خاص فقط مجاز به دونستن هستند و در واقع واژه " secretسکرت "انگلیسی یه حس عجیب و جالب میده و مخاطب رو کنجکاو می کنه بخصوص که این کنجکاوی حاصل ترکیب هردو واژه است. بعد از مطالعه رمان مخاطب دلیل انتخاب نام رو میفهمه چون توی متن قصه هم بهش اشاره کردید. نام جالبه و میتونه کشش ایجاد کنه اما در مورد قصه و ایده و محتوا نکاتی وجود داره که در ادامه نقد مطرح کردم.


    * جلد

    در جلد نماد های جالبی وجود داره که خب در تضاد با یکی از لغات نام رمان هست . اون دست های دستکش به دست و اون فرد که چهره اش در تاریکی کلاه سوییشرت پنهانه دقیقا نماد هایی هست که معمولا برای نشان دادن دزد ها و موارد جنایی استفاده میشه. ترکیب تمام نماد های تصویر به علاوه اون صفحه کلید کامپیوتر بیشتر هک و هکر ها رو به ذهن میاره و همچنین اگر هکر ها رو به ذهن نیاره جرم های سایبری و مجازی رو به ذهن میاره و البته تصویر ، نمادهاش و رنگ های تیره و سرد موجود درش به علاوه اون رنگ نارنجی در زمینه صفحه کلید یک استرس و اضطرابی رو هم به مخاطب منتقل می کنه و معتقدم میتونه مخاطب رو کنجکاو کنه یه جورای ژانر جنایی رو نشون میده، البته ترکیب کلی جلد در ذهن صفحات حوادث روزنامه ها رو هم تداعی می کنه و به نظر میرسه که میتونه نظر مخاطبان رو جلب کنه . البته بدون نادیده گرفتن موارد موجود در جلد باید بگم که در جلد نام هیچ یک از طراح ها نوشته نشده و من اطمینان ندارم که طراحان محترم جلد ، جلد رو طراحی کرده باشند و مطمئن نیستم که خود نویسنده به تنهایی و بدون اطلاع بخش طراحی جلد اجازه داشته باشند خودشون جلد رمانشون رو طراحی کنند توصیه می کنم با طراحان و مدیران محترم بخش طراحی جلد رمان مشورت داشته باشید( و به نظر میرسه حدسم در مورد جلد با توجه به این جمله شما در اولین پست تایپیک رمان که با رنگ مجزا نوشتید " طرح جلد به منظور به روز رسانی و تاییدیه مدیریت طراحی جلد، به طور موقت از این صفحه برداشته می شود." تایید شد حدسم.


    * خلاصه

    خب خلاصه شما شکل استاندار خلاصه هاییه که معمولا به نویسنده ها توصیه می کنیم تا بنویسند یه دید کلی از قصه به مخاطب داده یه گره رو مطرح کرده تا مخاطب رو کنجکاو کنه میشه یجورایی گفت گره اساسی رو هم مطرح کردید و مخاطب رو کنجکاو کردید اما اون جمله " که فکرش را هم نمی‌کرد باعث شود روزی میان عقل و دلش حائلی ایجاد کند" تاثیر گره قصه رو و کنجکاوی مخاطب رو خراب کرده. البته اون سه نقطه که باهاش برای خلاصه پایان باز گذاشتید و مخاطب رو دعوت کردید تا برای فهمیدن باقی قصه ادامه بده مطالعه رو.


    * مقدمه

    نمیدونم از اون نکاتی که توی مقدمه گفتید نظر واقعیتونه یا فقط یک ترفند برای نوشتن مقدمه تونه بر اساس همین برداشت دوگانه من هم مطالبی رو مطرح می کنم. همون چیزهایی هم که در مقدمه نوشتید خودش مقدمه محسوب میشه. مگر مقدمه چیه مقدمه یه شعر یا متن ادبی یا یک متن معمولی نوشته شده توسط ذهن و قلم خود نویسنده و یا حتی بخشی از داستانه تا نقش مکمل خلاصه رو بازی کنه. تا مخاطب رو وارد محیط و جو قصه کنه چه جو عاطفی و احساسی قصه چه جو عجیب حاکم بر قصه. همین متنی هم که شما در مقدمه نوشتید و مخاطب رو در برداشتت از مقدمه دچار شک و تردید می کنید هم، ملاک های مقدمه رو داره. و علاوه بر اون حس کنجکاوی که ایجاد میکنه حس اضطراب و تشویش و یه حس گنگ رو هم در مخاطب ایجاد می کنه.و اینکه در متنتون خود مخاطبان رو هم مستقیما مخاطب قرار دادید نکته جالبی به نظر میرسه و حتی اگر شما نمی خواستید مقدمه ای بنویسید نا خواسته مقدمه نوشتید مقدمه ای که با وجود شکل و شمایل به نظر متفاوت با سایر مقدمه ها اما دقیقا همون وظیفه مقدمه رو انجام داده.بخصوص که بحرحال تیتر مقدمه رو هم داره یدک میکشه پس خودتون هم ناخوداگاه دارین مقدمه و مقدمه داشتن رو تایید می کنید.


    * شروع

    شما رمانتون رو با توصیف صبح بهاری و حضور استاد در کلاس و آغاز درس شروع کردید چندان شیوه متفاوت و جدیدی هم نبود تا خاص جلوه کنه و نظر مخاطب رو جلب کنه . با معرفی شخصیت ها و توصیف ظاهر و پوشش افراد و دیالوگ شروع شده .شخصیت هایی که مخاطب هنوز نمیدونه قراره در قصه نقش جدی و دنباله دار داشته باشند یا خیر . حتی اگر قرار بود در ادامه قصه هم باشند برای پرداختن به ظاهر و معرفیشون به این شکل خیلی زود بود و در طی قصه فرصت داشتید تا اون ها رو توصیف کنید. شروعتون گره قوی نداره تا مخاطب رو کنجکاو کنه تا بخواد ادامه بده و مقدار زیادی هم توصیف ظاهر افراده.بخصوص که چون همین اول کاری این موارد رو گفتید مخاطب اونها رو فراموش می کنه و تصویر شخصیت ها از دهنش میره.


    * شخصیت پردازی

    فرهان، استاد اقا جانی، شاهرخ نظیری، زینب نظیری ، هانیه، مجتبی امیرزاده ، رهاو ...و شخصی که شما ادعا می کنید تحت عنوان سوم شخص مفرد جزو شخصیت های قصه است که البته طبق اصول نقد چنین موردی رو من به عنوان شخصیت قصه در نظر نمی گیرم اما شما اصرار دارید که یکی از شخصیت های قصه است
    شخصیت های قصه در صفحات ابتدایی بهم ریخته و گسسته توی قصه پخش شدن مخاطب هیچ ارتباطی بینشون نمی بینه .سردرگمه. حتی معزفی کردنشون هم بدون هیچ نظمی و بهم ریخته و اشفته است در یک پست از فرهان گفتید و در حالی که هنوز معرفیش ادامه داره ناگهان رفتید سراغ شخصیت بعدی.
    مخاطبان کاملا یهویی و با یه بیوگرافی کوچیک به مخاطب معرفی میشن توسط نویسنده و به مخاطب اجازه داده نمیشه تاخودش کم کم توی قصه شخصیت ها رو بشناسه.معرفی شخصیت ها به این شکل اصلا جذاب نیست انگار نویسنده میخواد فقط سریع شخصیت رو معرفی کنه و بره سر اصل مطلب و هیچ وقتی برای شخصیت پردازی درست و حسابی و عمیق نگذاره
    فرهان به قول شاهرخ رشته اش حسابداریه میشه توجیح کرد چرا به روانشناسی علاقه داره و دنبال می کنه اما چرا باید در این رابـ ـطه تحقیق کنه؟؟؟ این چرا چرای مهمیه مخاطب هم کاملا تو ذهنش این رو داره . توصیه می کنم جواب چرا رو بدید لطفا تا مخاطبان ارتباط بهتری برقرار کنند.این فرهان که مثلا شخصیت عاشق اینترنته ایا نمیدونه که فقط با یک سرچ ساده میتونه به تعداد زیادی سایت های تخصصی روانشناسی دست پیدا کنه که رفته از دوستش در خواست معرفی سایت داره. این عجیبه و مخاطب میفهمه خیلی راحت چون با توصیف شما از شخصیت فرهان تفاوت داره و بر باور پدیری شخصیت اثر منفی میزاره. فرهان که مثلا طبق گفته شما بچه مسجدیه و دعای کمیل هم میره چرا اینقدر راحت به دوستش میگه " لاشخور" با تصویر مذهبی که قصد دارین از شخصیتتون بسازید تناقض میسازه.چرا فرهان بعد از فهمیدن قضیه خودکشی هانیه و استاد پیش پلیس نرفت. میتونست اطلاعاتش رو در اختیارشون بزاره و حتی ازشون کمک بگیره بخصوص که چنین کاری به روند قصه لطمه نمی زد و حتی میتونستید به واسطه باز شدن پای پلیس به قصه ماجراهای جالبتر و هیجان انگیز تری رو توی قصه بگذارید!فرهان ۲۷ سالشه ایا داره درس میخونه اون که همش تو خونه و پای لپ تاپه !شاغلِ؟ سر کار نمی ره ؟ بیکاره ، خانواده اش کین چه کارند زمینه خانوادگیش کین توی قصه فقط یکم در مورد مادرش گفتید و دیگه هیچی.
    فرهان و رها خیلی زود باورند و خیلی زود و بدون دلیل و سند و مدرک حرف های مجتبی امیرزاده رو باور کردند بخصوص که مجتبی هیچ سند و مدرک مهم و معتبری برای اثبات حرف هاش نداره و صرف حرف زدن در مورد اون قضایا دلیل بر صادق و راستگو بودن اون نمی تونه باشه.اصلا چرا باید فرهان انقدر زود این حرف هارو باور کنه.البته این رو نادیده نگرفتم که بعدا به خاطر همین مسایل کشته میشه ولی در همون زمان ارائه اطلاعات به فرهان سندی رو نمی کنه.
    با توجه به اوصافی که شما کردید و استاد دانشگاه بودن به نظر شخصیت اصلی اینکه مخاطب میفهمه استاد دانشگاه فقط یک وبلاگ داره خب کمی عجیبه چون هم بودجه اش رو داره و هم توانش رو تا یک سایت داشته باشه. اینکه گفتید استاد دانشگاه وبلاگ داره دور از انتطار مخاطبه و مخاطب زیاد باورش نمی کنه .
    رها دختری که با یک چت ساده فرهان باهاش ارتباط برقرار کرده و حالا اتفاقات بعدی بر اساس همین ارتباط شکل گرفته در ایتدا نرمال به نظر میرسه تا پست ها و صفحات پایانی که مخاطب زوایای پنهانی از شخصیت رها رو میبینه و میفهمه که رها مشکلات روانشناختی و شخصیتی هم داره و اصلا حدس هم نمی زد که رها ممکنه قاتل باشه.
    بقیه شخصیت ها زیاد معرفی نشدند گنگ و مبهم اند بیوگرافی و تاریخچه ندارند و اگر هم تاریخچه ای گفته شده ناقصه و به مخاطبان در شناخت کامل و دقیق از شخصیت ها کمکی نمی کنه مثلا علی یا شاهرخ و زینب نه خانوادشون مشخصه نه شغلشون نه سنشون نه وضعیت مالی و خانوادگیشون ایا تنهان ایا پدر و مادر دارند ؟ پدر ومادرشون در قید حیاتند و ... شخصیت ها چندان جالب معرفی نشده بودند. و شیوه معرفیشون هم همینطور


    * ایده

    طبق گفته های توی داستان شما ،قصه در مورد فضای مجازیه و ارتباط یه سری قتل که توی یک وبلاگ و سایت در موردشون قبل از وقوع یا حین وقوع مطلبی نوشته شده و ممکنه مباحث روانشناسی مثل هیبنوتیزم درش دخیل باشه خوب موضوع اصلی رمان یعنی قتل با هیبنوتیزم قبلا در موردش فیلم ساخته شده و از این نظر باید بگم ایده جدیدی نیست اما قضیه فقط این نیست قضیه کنترل انسان با کد های صفر و یک و آی پی و ...خب با وجودی که به نظر جدیده اما این بخش از ایده چندان منطقی و معقول نیست و مخاطب هر چقدر هم تلاش کنه باز هم ارتباط معناداری رو نمیتونه برقرار کنه.داستان تا یه بخش هاییش انگار فقط توهمات فرهان هست بخصوص شکش به افرادی که فکر میکنه میشناسه؛ توهمات ذهن فرهان در مورد افراد که همشون حدسیاته و دلیل و مدرکی براشون نداره. ایده اتون با وجود نقص هایی که داره اگر با تخیل بیشتر و منطق قوی تر پردازش می شد میتونست خیلی بهتر و جذاب تر بشه. توصیه می کنم روی منطق و باور پذیری قصه کار کنید تخیلی رو هم که وارد قصه می کنید باید باورپذیرش کنید و صرف تخیلی بودن نمیتونه موجب جذابیت یک قصه بشه تخیلی جذاب میشه که با منطق همراه بشه.با توجه به قصه و تفاسیرش اگر در قصه از مثلا جادو استفاده می کردید و با جادو چنین قتل هایی و چنین کارهایی میکردید باور پذیر تر بود تا با وضعیت فعلی مگر اینکه برای باور پذیری و منطق قصه اتون یه فکری کنید .داستان شما و نحوه نوشتنتون و اون جملات پایانی که تحت عنوان سخنی با خوانندگان اوردید ذهن رو به سمت کتاب هایی میبره که نویسنده اونها هم ادعای مشابه ادعای شما رو داشتند مبنی بر ارتباط با موجوداتی فرا زمینی یا انسانی از اینده و ترفندیه برای جذب مخاطب و همچنین ممکنه بخشی از طرح اصلی قصه باشه که بیشتر اون رو شبیه ترفند هایی می کنه که برای فیلم ها بکار میره تا مخاطب رو جذب کنه اما مخاطب اصلا اون حرف ها رو باور نمی کنه . برخی جاها ایده وقایع و ایده کلی انقدر فانتزیگونه میشه که نه تنها مخاطب باورش نمی کنه بلکه باهاش ارتباط هم برقرار نمی کنه در قصه چیزهایی دیدم که به نظر میرسه اگر قصه اتون رو به شکل فیلمنامه می نوشتید میتونستید بهتر عمل کنید تا به شکل رمان. در نهایت باید بگم متاسفانه نتونستید به خوبی ایده اتون رو پردازش کنید چون با منطق و همچنین ذهنیات مخاطبان از واقعیات فاصله داره و موجب میشه تا مخاطب نتونه باهاش ارتباط برقرار کنه و باورش کنه و همین موارد و موارد بالا موجب پس زده شدن مخاطبانی میشه که بخاطر نام و خلاصه و مقدمه ی رمان کنجکاو شدن تا قصه رو بفهمن اما هر چقدر جلو میرن نتیجه جالبی نمی گیرند حتی با وجودی که تلاش کردید با اوردن موارد و مسائل مرتبط با مذهب در کنار ایده اصلی قصه رو پیش ببرید اما اونها هم چندان تاثیری نداشتند شاید فقط کمی فضا رو تغییر بده اما تاثیر جدی ایجاد نکرده .


    * سیر

    در صفحات ابتدایی با توجه به نحوه بیان قصه، شیوه معرفی شخصیت ها و اطلاعات داده شده به مخاطب و اینکه با توجه به متن هیچ کنجکاوی در مورد شخصیت ها توی ذهن ایجاد نمیشه در برخی جاها هم فقط توصیف رمزگشاییه که مدام ریز به ریز مراحل رمزگشایی رو اوردید و یا بخش هایی که شخصیت ها دارند تلفنی گفتگو می کنند یا چت می کنند و یا بیشتر وقت که پشت کامپیوتر و لپ تاپ هستند؛ این بخش ها واقعا مخاطبان رو کسل می کنه. فقط یکبار که مراحل رمزگشایی رو توضیح دادید کافی بود و نیازی نیست هر سری که رمزگشایی می کنند دوباره و چند باره تمام مراحل رو از صفر شروع کنید. با توجه به برداشت هایی که مخاطب از ژانر ها و قصه دارند خب مخاطب انتطار وقایع جذابتر و متفاوت تر رو در متن رمان داره و این موضوع در رمان موجب میشد که مدام بین یک سکون و ارامش به شدت کسل کننده گیر کنه البته یه چند جا قصه وارد مرحله تنش هم میشه مثل ورود مجتبی امیرزاده و یا صحنه شکار شدن رها و لو رفتن خونش توسط علی و فرهان اما اون ها هم خیلی پایدار و ادامه دار نبود و خیلی زود دوباره جاش رو به ارامش داد .توصیه می کنم روند اوج و فرود ها( وقایع مهم و تاثیر گذارقصه) رو بیشتر، خلاقانه تر کنید.تا مخاطب از روند پیشروی قصه خسته نشه وهمچنان ادامه بده


    * ژانر

    خب شما در ابتدای رمان ژانر هایی که در قصه به کار رفته رو مطرح نکردید اما مخاطب با خوندن قصه میتونه ژانر های تخیلی و جنایی و معمایی رو برداشت کنه نشانه هاش هم تا حدودی در قصه وجود داره اما خیلی دقیق و عمیق بهشون پرداخته نشده . خودتون هم در بخش سخنی با خوانندگان ادعا می کنید که قصه و ایده تخیلی نیست اما با اون صحبت ها کاملا من و مخاطبان رو به اطمینان میرسونید که قصه تخیلیه.توصیه می کنم باز هم روی نشانه های ژانر ها کار کنید


    * زاویه دید

    زاویه دید به کار رفته سوم شخص( دانای کل) هست و راحت تونستید قصه افراد مختلف رو روایت کنید اما اون بخش هایی رو که مثلا به نام دانای کل از زاویه دید اول شخص نوشتید رو توصیه می کنم حذف کنید هم به خاطر اون مطالبی که در موردش توی بخش متفرقه گفتم هم به این دلیل که نمیتونید همزمان از دو زاویه دید استفاده کنید اونهم به این شکل. و البته اهمیتی هم نداره که اون مثلا دانای کلتون یک شخصیت توی قصه است دلیلش هم نحوه کاربرد و نوشتن تونه.


    * نثر

    نثر رمان ادبیه و در دیالوگ ها محاوره است در بخش های ادبی لغات سنگین و سخت وجود نداره اما یه سری لعات وجود داره که درپانویس توصیح دادید . نه در نثر ادبی و نه در محاورات مشکلی ندیدم فقط افعال به کار رفته مثلا در یک جمله ماضی و در فعل بعد مضارع هست که این افعالی که زمان هماهنگ ندارند جملات رو ناهماهنگ می کنن اصلاح کنید.


    * دیالوگ ها و مونولوگ ها

    برای دیالوگ ها از علامت - استفاده کرده بودید و بر خی بخش ها هم در کنار توصیف هاتون نام شخصیتی که حرف میزنه رو هم گفتید . ما توصیه هایمان این است که در دیالوگ های دونفره نیازی به اوردن اسم شخصیت ها در حین مکالمات نیست دلیلش هم اینه که وقتی تفاوت های شخصیت ها( تفاوت های سنی و جنسیتی و مالی و فرهنگی و ...) لحاظ شده باشه مخاطب در تشخیص اینکه فلان جمله رو کی داره میگه دچار مشکل نمیشه. توی برخی دیالوگ هاتون تفاوت جملات شخصیت ها لحاظ شده بود اما خیلی خیلی کم رنگ. در برخی جاها هم اصلا تفاوت ها لحاظ نشده توصیه می کنم بیشترشون کنید. در برخی جملات هم تفاوت ها اصلا لحاظ نشده و مخاطب گیج میشه و جملات مکالمات رو قاطی می کنه و نمیدونه فلان جمله متعلق به کی بود توصیه می کنم در اون بخش ها تفاوت ها رو وارد کنید.در برخی بخش ها دیالوگ ها محتوای بسیار معمولی و تکرار شده دارند مثل مکالمات مادر فرهان و فرهان. در برخی جاها دیالوگ ها نامناسب بودند و به شدت کند هم روایت میشه توی قصه(مثلا دیالوگ بین رها و فرهان برخی جملات جملاتی هستند که تکراری هستند و زیاد تاثیر جدی در روند پیشبرد قصه ندارند.
    در مونولوگ ها هم اومدید حس ها و افکار و گفتگو های ذهنی شخصیت هاتون رو مطرح کردید که البته یه سری مواردی که در بخش توصیفات و دیالوگ ها قید کردم در مورد مونولوگ ها هم صدق می کنه


    * غلط های املایی و علائم نگارشی

    به نظر میرسه که خیلی بادقت تایپ کردید چون غلط املایی و نگارشی به چشمم نخورد البته یکی دو مورد در صفحات پایانی دیدم که توصیه می کنم مرور و اصلاح داشته باشید. در مورد علائم نگارشی از علامت های . ؛ : ، ؟ ! استفاده کرده بودید اما تعدادی از اونها خیلی زیاد به کار رفته بود مثلا از علامت . نقطه خیلی استفاده کردید و بقیه علائم کاربرد کمتری داشتند که در این مورد هم توصیه می کنم در جاهای لازم هست و با توجه به جملات و موقعیت مناسب کاربرد سایر علائم رو هم بیشتر کنید تا مخاطبان بخوبی منظور جملات شما رو متوجه بشوند.


    * توصیفات

    توصیف مکان ها بسیار بسیار کمه و تنها مکانی که توصیف شده خانه رها در اهوازه و جز اون توصیف دیگه ای در طول شش صفحه رمان نیست اگر هم بود انقدر کم و کوچک بود که اصلا به چشم نیومده.
    در رابـ ـطه با توصیف چهره یک خوبی که داشت تدریجی بودن توصیف چهره بود اما توصیفاتتون خیلی خیلی کمه توصیه میکنم بیشترشون کنید تا مخاطب بتونه چهره دقیق تر و باور پذیر تری از شخصیت ها توی ذهنش بسازه
    در زمینه توصیف احساسات هم یه سری توصیفات شده اما توصیه می کنم اونها رو دقیقتر و بیشتر کنید تا مخاطبان بتونند راحت تر با شخصیت ها همذات پنداری کنند.
    در زمینه حالت بدن و چهره هم توصیفاتی داشتید اما اونها رو هم توصیه می کنم بیشتر و دقیقتر کنید.تا حرکات شخصیت ها برای مخاطبان مجسم تر بشه.


    * متفرقه

    اون بخشی که تحت عنوان سخنی با خوانندگان مطرح کردید نکات خوبیه که متذکر شدید چون هم نکات مهمیه هم چیزی از قصه رو لو نداده و هم به نکات کلیدیه که به مخاطب کمک کرده تا بهتر با قصه همرا بشه. خوبیشون هم اینه که با تیتر سخنی با خوانندگان و با رنگ مجزا متفاوت و قابل تشخیص نوشته شده که خیلی خوبه.
    شما توی پست چهار صفحه اول اومدید در قالب زاویه دید اول شخص گفتید که دانای کل هستید و یک سوم شخص مفرد هستید صحبت مستقیم با مخاطبتون رو درش جا دادید. صحبت مستقیم با مخاطبان دارید که در ابتدا به نظر میرسید به شیوه وبلاگ نویسی نوشته شده اما بعد خودتون اعتراف کردید که قراره از همین زاویه دید استفاده کرده و تحت عنوان یک شتخصیت در قصه با نام دانای کل با مخاطب صحبت کنید.توصیه می کنم صحبت مستقیم با مخاطبان اون هم به این شکل رو از قصه بردارید حتی اگر با رنگ مجزا مشخص باشه چون حواس مخاطب رو کاملا از قصه پرت می کنه و باور پذیری قصه رو دچار مشکل اساسی می کنه چون اجازه نمی ده مخاطب وارد قصه بشه و حتی وقتی وارد قصه شده و کم کم داره باهاش ارتباط برقرار میکنه اون صحبت های مستقیم شما همه چیز رو بهم میریزه.
    در جاهای مختلف متن " <...دسترسی به این قسمت از داده‌ها امکان پذیر نمی‌باشد...> " وجود دارد که مخاطبان رو با این دهنیت مواجه می کنه که انگار حتی فرهان دفتر خاطراتش و افکارش و حتی کل داستان درون نوت پد یا ورد پد یا درون یک وبلاگ یا سایته و شاید هم نویسنده قصد داره با گذاشتن این جمله به مخاطبش بفهمونه که کل داستان کل شخصیت ها و کسانی که سرگذشتشون داره روایت میشه فقط در دنیای داستانی مجازی و اینترنت هستند و بهش یاداوری بشه که اینجا فصای مجازیه. فضای داده ها و کد ها وصفرو یک هاست.
    مدل نوشتن قصه و شرح قصه شبیه دفتر خاطره است و به همین دلیل مخاطب اصلا باهاش ارتباط برقرار نمی کنه بخصوص در صفحات ابتدایی نمیتونه در قصه غرق بشه و این لطمه بزرگی به قصه اتون میزنه. بخصوص برخی جاها واقعا نیازی نیست توی قصه اورده بشه مثلا متن سخنرانی حاج اقا عارف، مخاطب اصلا متن سخنرانی رو نمی خونه و نخونده ردش می کنه .
    اینکه کلمات خاص و یا موارد خاصی رو که نیاز به توضیح داره توی پی نوشت( پانویس) توضیح دادید خیلی خوبه. بخصوص که با یک خط تیره از بقیه متن هم جدا و قابل تشخیصه.
    شما اومدید روی هر پست عنوان فصل رو گذاشتید و براش اسم هم مشخص کردید باید متذکر بشم که فصل بندی رمان و داستان به این شکل نیست و حساب و کتاب داره و این روش کاربردی شما اشتباه. پست قبلی و پست فعلی هنوز مرتبط با هم هستند بدون هم ناقص اند و امتداد هم هستند پس نمیتونید هر پست رو به عنوان یک فصل جدا در نظر بگیرید. بهتره فصل بندی ها رو اصلاح کنید. هنوز ۱۴ پست از قصه نگذشته شما یازده فصل مشخص کردید؟!!
    در مورد پلیس اول اینکه پلیس فتا خودش نیروهای متخصص رایانه و نرم افزار دارند و اینکه فرهان بگه هنوز مدارک محکمه پسند نداریم تا ارایه بدیم حرف چندان منطقی و معقولی نیست چون قطعا اگر به پلیس چنین اطلاعاتی رو بدن حتما پرونده با پلیس فتا واگذار میشه و اونها هم بلدند تا قضیه رو حل کنند . بهتره منطق رو در قصه نادیده نگیرید.
    توی پست ۵ صفحه سه گفتید " از حافظه قویم استفاده کردم و هر چی تو دفترچه بود رو حفظ کردم. قوانین دفترچه رو که حفظ کردم" خب مخاطب زیاد اینو باور نمیکنه مگه اینکه کل دفترچه نام بـرده شده فقط شامل چند صفحه باشه فقط.
    و در اینکه فقط چند روزه که فرهان خوب نخورده و نخوابیده در شرایط واقعی خانواده ها به خاطر چند روز دیدن چنین چیزایی وقت دکتر نمی گیرند زیاد باور پذیر نیست و با منطق هماهنگی نداره.
    برخی جاها منطق قصه ضعیفه . ...

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود

    منتقدین.jpg
     

    sm.mousavi70

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/19
    ارسالی ها
    204
    امتیاز واکنش
    7,118
    امتیاز
    516
    سن
    32
    محل سکونت
    اهواز
    با سلام و احترام
    از اینکه وقت گذاشتید، رمانم را کامل خوندید، نقد کردید و نقدتان را به طور مفصل و دقیق نوشتید صمیمانه سپاسگزارم.
    اگرچه جواب هایی به نقد فوق الذکر بود، ولی طبق عادت مألوف و قانون معروف، نقد حرفه ای منتقدان محترم بدون جواب خواهد ماند.
    پیروز و مانا باشید.
     

    zahra.sh

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/06/09
    ارسالی ها
    372
    امتیاز واکنش
    5,876
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    ابادان
    به نام خالق هستی
    باسلام خدمت نویسنده عزیز،لازم دیدم قبل از نقد چند نکته را گویا باشم.رمان شما از نظر نوع قلم متفاوت است و متن شما بیشتر شبیه یک گفتگو سریع میان دو نفر است شما در رمانتان نکاتی درباره وبلاگ و مسایل آن گفتید که این باعث سردرگمی میشود چون خواننده نمیدانند که این اموزش هایی که شما دادید درست هستند یا فقط زاده ذهن نویسنده است.
    اسم رمان:اسم رمان متشکل از دو بخش قانون و مخفی است.که این دو کلمه از نظر محتوایی تضاد یکدیگر اند:قانونی که تدوین میشود برای همه مشهود هست و هیچ چیز پنهان و مخفی ندارد وقرار گرفتن کلمه مخفی در کنار قانون یک دو گانگی به وجود میاورد که باعث کنجکاوی و جذب خواننده می شود.
    با دیدن اسم رمان متوجه شدم که با نگـاه دانلـود معمایی و جنایی رو به رو هستم که یک گروه خلافکاری هست که یک قانون مخفی دارند و اون رو به عضو هاشون نمیگن تا وقتی که لازم بشه.
    اسم رمان شما جذاب و زیباست ولی بهترین گزینه برای محتوا رمان شما نیست.
    اسم رمان شما حالت معمایی و جنایی را نشان میدهد و با این دو ژانر رابـ ـطه خوبی برقرار کرده است ولی ژانر تخیلی را نشان نمیدهد و این یک نکته منفی به حساب می اید چون کسی که به ژانر تخیلی علاقه ندارد و به دنبال نگـاه دانلـود واقعی و معمایی است با دیدن اسم رمان و دقت نکردن به ژانر ها فکر میکند که رمان مورد نظر خود را پیدا کرده است.
    جلد:رمان شما جلد تایید شده ندارد.ولی جلد اولی رمانتان از نظر طرح و رنگ خوب است.رنگ های تیره استفاده شده نشانگر ژانر جنایی است و یک چهره که یک کلاه روی سرش هست حالت معما گونه رمان رو بیان میکند .در کل جلد شما این را نشان میدهد که موضوع رمان درباره فضای مجازی و کامپوتر و سایبر هست و این با محتوا رمان شما رابـ ـطه دارد. جلد رمان شما با اسم رمان شما هیچ رابـ ـطه ای ندارد بهتر است این را در جلد جدیدتان اصلاح کنید همچنین فونت استفاده شده برای اسم رمان و محل قرار گرفتن ان چندان مناسب جلد نگـاه دانلـود نیست و به جلد رمان حالت جلد یک مقاله را داده است. بهتر که برای انتخاب جلد رمانتان از طراح های عزیز مشورت بگیرید
    ژانر رمان:ژانر های انتخابی شما تخیلی،معمایی و جنایی است.
    جنایی:قتل ها و گروه های خلافکاری با ژانر جنایی رابـ ـطه دارند و این ژانر به خوبی در رمان نشان داده شده است.
    معمایی:گره ها و سوالات ایجاد شده شده در رمان و نقاط مبهم بیانگر ژانر معمایی رمان است که به خوبی هم به آن پرداخته شده است.
    تخیلی:علمی تخیلی (Science fiction یا Sci-fi): داستان درگیر تکنولوژی و دیگر علوم مربوط به پدیده ها و در خلاف و یا در امتداد علوم مدرن روز است. این ژانر برای رمان شما بهتر است چون افراد با دیدن ژانر تخیلی ممکنه فک کنن با نگـاه دانلـود ماورائی رو به رو هستند.
    کنترل از طریق وبلاگ و قتل از این طریق به ژانر علمی تخیلی ربط دارد.
    خلاصه رمان: خلاصه مهم ترین اصل نگـاه دانلـود است. خلاصه ای که شما برای رمانتان نوشتید توضیح خوصوصیات شخصیت اصلی رمان بود ویک دید کلی از رمانتون رو بیان کرد و نقاط مبهمی هم به جا گذاشت و برای خوانندگان این سوال را ایجاد کرد که چه حائلی قرار به وجود بیاد و این یعنی چه؟و شما به خوبی به این موضوع در محتوا رمانتان جواب دادید.
    مقدمه: مقدمه رمان شما یک متن فلسفی زیباست که خواننده را از نظر احساسی برای مقابله با نگـاه دانلـود منطقی اماده میکند.مقدمه ای که برای رمان نوشته اید نشانگر قلم قوی و پر محتوای شماست.مقدمه انتخابی شما جدید و متفاوت است.
    شروع رمان:
    شروع زمان شما از زبان سوم شخص یود و فضای کلاس و دانشگاه و درس را توضیح دادید و درباره مسائل روانشناسی حرف زدید در شروع رمان شما بیشتر مونولوگ بود و کمی هم شخصیت پردازی و توصیف.این شروع شروع معمولی بود

    شخصیت پردازی:در رمان شما شخصیت اصلی فرهان بود و دیگر شخصیت ها رها و زینب و شاهرخ و علی و...بودند شخصیت پردازی شما خوب نبود و چیز زیادی از شخصیت ها نگفتید:خانواده،گذشته،بیوگرافی و....
    فرهان:پسری که به اینترنت و فضای مجازی علاقه داره و دنبال چیزهای روانشناسی هست.
    شخصیت پردازی فرهان خوب نبود.چرا فرهان که به روانشناسی علاقه داشت به این رشته نرفت؟چی شد که به فکرش افتاد تا درباره رابـ ـطه فضای مجازی و روانشانسی و خودکشی تحقیق کنه؟
    در رابـ ـطه با فرهان شخصیت و دیالوگ و سن و... به خوبی انتخاب شده بود.
    رها:شخصیت رها مجهول بود و بیشتر از طریق چت و... به اون پرداخته شد در صورتی که رها شخصیت های مهم داستان بود و باید بیشتر درباره خودش،خانوادش،بیوگرافی و گذشته اش توضیح میدادید.
    شخصیت پردازی بقیه افراد هم مثل زینب و شاهرخ نافص بود و نقاط مبهمی داشت .بهتر بر روی شخصیت هاتون ،زندیگی،گذشته،خانواده و... . بیشتر مانور بدهید.

    دیالوگ ومونولوگ:رمان شما در قسمت های اول بیشتر مونولوگ بود.مونولوگ ها به گونه ای بود که کل مفهوم را توضیح میدادند ولی دیالوگ ها به نسبت مونولوگ ها کمتر بود و همین سیر رمان رو تند میکرد.در نگـاه دانلـود خوب بهتر است که شخصیت ها و موضوعات مهم از لابه لای دیالوگ ها معلوم شوند ولی در رمان شما بیشتر این مونولوگ ها بودند که روند داستان و موضوعات را معلوم میکردند.دیالوگ های استفاده شما برای هر شخص ساده و معمولی بود ولی خاص ترین دیالوگ رمان شما سخنرانی های حاج اقا بودند که در کمتر رمانی همچین چیزی به چشم میخورد. دیالوگ هاتون برای شخصیت ها خوب بود و به جنسیت و سن و شخصیت اون ها می اومد فقط بعضی جاها تفاوت ها ی شخصیت ها در حرف زدن رو لحاظ کردید و در برخی جاها لحاظ نکرده اید این موارد رو هم اصلاح کنید
    توصیفات
    توصیف چهره:توصیف چهره در رمان شما نیبتا خوب بود.شما چهره شخصیت هایتان را کم کم توصیف کردید و این یک نکته مثبت هست چون توصیف یکدفعه ی زیاد در ذهن ماندگار نیست ولی این توصیفات تدریجی هاتون کم بود و بهتر است چهره شخصیت هایتان را بیشتر باز کنید شخصیت هایی مثل حاج اقا و علی و شاهرخ و ...
    توصیف مکان:توصیف مکان ها و موقعیت ها در رمان شما به چشم نمیخورد.جاهایی مثل اتاق فرهان، مسجد یا مخفیگاه زیر زمینی.به طور کل شما برروی مکان های رمانتان چندان مانور ندادید و مکان هایی که در آن رمان اتفاق میافتد مشخص نیستند.بهتر است توصیف و تعرف مکان ها را در رمانتان افزایش دهید.
    توصیف احساسات:توصیف احساس در رمان شما قوی و خوب بود.احساسات شخصیت ها قابل لمس و باور بود. وحشت از قتل ها و اتفاقت ، ترس فرهان و رها از کشته شدن ،احساس سردرگمی فرهان نیبت به زینب و .... قابل لمس و درک بود
    توصیف حالت: توضیح این که شخصیت ها به چه حالتی نشسته اند،ایستاده اند،راه میروند و میخندن گریه میکنن و حرف میزنن در رمان شما به چشم نمیخورد.توصیف حالات کمک میکند تا شخصیت پردازی در رمان قوی تر شود و نگـاه دانلـود راحت تر درک شود که متاسفانه در رمان شما این موضوع به چشم نمیخورد مثال:استاد با نگاه ریز بینانه اش تمام دانشجویان را از نظر گذروند و با قدم های اهسته و شمرده به سمت میزش رفت و بر روی صندلی قهوه ای خود نشست.ارنجش را بر روی میز گذاشت و دستانش را در هم قلاب کرد و...
    غلط های املایی و نگارشی:غلط های املایی در رمان شما کم به چشم میخورد.بهتر ان هارا پیدا و اصلاح کنید.
    از علائم نگارشی هم بیشتر استفاده کنید تا درک مطلب ساده تر شود.
    نثر: نثر رمان شما ادبی است و شما از آن به خوبی استفاده کردید.نثر رمان روان و راحت است فقط یه سری جاها توی جملات فعل های ماضی و مصارع رو طوری استفاده کردید که هماهنگی زمانی جملات و متن رو بهم زده ،بهتره این ها رو پیدا و ا۱لاح کنید
    سیر:رمان شما چون بیشتر مونولوگ بود اتفاقات هیجان خاصی نداشتند و سریع بیان میشدند.در رمان شما بیشتر بخش ها عادی و معمولی بودند و هیجان تنها در چند قسمت وجود داشت و بقیه جاها معمولی و روتینگ بودند.فقط در چند جا اوج قصه است و مخاطب رو دچار هیجان و تنش میکنه یکیش همون ابتدا کشف قتل هانیه توسط فرهان بود یکیش غافلگیر کردن رها توی جلو در خونش توسط فرهان بود و یکی اون جایی که مجتبی امیر زاده اومد به فرهان اطلاعات داد ولی کشته شد جز این بقیه بخش ها یا گفتگوی شخصیت ها و چت بود یا مراحل تکراری رمز گشایی بهش بیشتر روی فراز و فرود قصه کار کنید.

    باورپذیری: اتفاقتی که در رمان افتاد باور نکردنی هست ولی با قرار دادن ژانر تخیلی در کنار ژانر های خود این موضوع را درست کردید.
    موردی هم وجود دارد که باورش سخته
    چجوری فرهان و رها به راحتی در چت این همه به هم اعتماد کردند و چجوری رها این چیز غیر باور رو از زبون فرهان باور کرد و فرهان چجوری به راحتی تموم اطلاعت رو در اختیار رها گذاشت و چند جای دیگر؟
    زاویه دید: در شروع شما اول از زبان اول شخص متن را نوشتید و بعد داستان را از زبان سوم شخص. بهتراست که از یک زاویه دید استفاده کنید و قسمت هایی که از زبان اول شخص گفتید را از زبان سوم شخص بگویید مثلا اگر در قسمت اول ضمیر من را به او تغییر دهید و فعل ها را نیز اصلاح کنید،درست میشود.
    ایده:ایده رما ن شما جدید بود. ژانر جنایی در قالب علمی تخیلی چیز جدیدی بود. مسائل سایبری به طور کل جذاب هستند و قرار گرفتن آن ها در قالب تخیلی به جذابیت آن ها افزود.به طور کل قتل و کنترل از راه دور از طریق وبلاگ چیز جدیدی بود و شما توانستید نگـاه دانلـود جدید را خلاق کنید ولی اگر به جزئات مثل توصیفات و شخصیت پردازی بیشتر دقت میکردید رمانتان بهتر هم میشد.
    به امید کار های بهتر و زیبا تر از شما
    موفق باشید
    عضو ازمایشی شورای نقد انجمن نگاه دانلود
    2jlc_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg






     

    sm.mousavi70

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/19
    ارسالی ها
    204
    امتیاز واکنش
    7,118
    امتیاز
    516
    سن
    32
    محل سکونت
    اهواز
    با سلام
    ممنون از اینکه این همه وقت گذاشتید، رمانم رو خوندید و نقد کردید. نقدتون هم خیلی جامع و کامل بود. سپاسگزارم.
    همیشه سربلند و پیروز باشید.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا