نقد رمان معرفی و نقد رمان صورتک دورو | sonnet کاربر انجمن نگاه دانلود

<sonnet>

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/03/26
ارسالی ها
344
امتیاز واکنش
2,436
امتیاز
474
نام رمان: صورتک دورو
نام نویسنده:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

ژانر: معمایی
ناظر: mahsa.s
لینک:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

خلاصه رمان: حقیقت مطلق ؛ خنده دار ترین ترکیب کلمات ممکنه در کنار هم!
انسان چیست؟ روح یا جسم؟ روحی که عقل دارد و یا جسمی که مغز دارد؟ اگر گزینه اول در نظرت درست است ، پس روح دو نفر جا به جا شده است . و اگر گزینه دوم، پس احتمالا عقلش را از دست داده است.
ادوارد را میگویم. پسرک دنیای کوچک از جنس حقیقتی ساختگی...
زندگی در حق هیچ کس مهربان نبوده. پس برای او نیز اینچنین است. اما ، شاید برای فرار، و شاید برای تعادل، ادوارد به بنجامین و بنجامین به ادوارد تبدیل میشود.
بنجامین کیست؟ شاهزاده رانده شده، یا فرشته نجات ساخته مغز بیمار ادوارد؟
در این داستان به دنبال پاسخ مطلق نباشید. چون وجود ندارد. اما برداشت برای شما آزاد است. شما تصمیم میگیرید و استدلال میکنید. راز ها را حل کرده و پیدا میکنید.
در نگاه اول همه چیز مبهم است.اما دقیق تر نگاه کنید ، ابهامی وجود ندارد.
ادوارد وارد دنیای بنجامین میشود ، و بنجامین جای ادوارد را میگیرد.گرداننده مملکت برزلند به دست پسر مرد معتاد ، و دانش آموز خرده پا به دروغ زندگی خود وارد میشود. گیج کننده اما مشخص!
این داستان دوروی یک سکه است. شیر یا خط!
*
ادوارد پسری نوزده ساله است. سختی های زندگی او را خواه یا ناخواه به مسیری میکشاند که تنها معجزه نجات دهنده اش میشود. معجزه ای که تشخیصش از جنون ناممکن است. ادوارد وارد بدن و دنیای بنجامین شده و بنجامین جای ادوارد را میگیرد. بنجامین پرده از راز های ادوارد برداشته و ادوارد برای فرار از واقعیت نیز که شده به سوی نجات دنیای بنجامین میشتابد.

با تشکر از سایت خوب نگاه دانلود لطفا با انتقاداتتون من رو در بهبود این رمان یاری کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    147342_lsbj_nqd.jpg

     

    هستی علیپور

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/02/15
    ارسالی ها
    1,989
    امتیاز واکنش
    7,911
    امتیاز
    650
    سن
    27
    محل سکونت
    گیلان
    سلام رمان و قلمتون عالیه.
    موضوع جالب وکاملا متفاوتی انتخاب کردید .
    شخصیت ها جوری طراحی شده ک میشه تصور کرد.. موفق باشی
     

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    سلام نویسنده عزیز
    در ابتدا باید ذکر کنم که هنوز به اندازه کافی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نگذشته است و نظر من بر اساس همین پنج صفحه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است. نامی که برای رمانتان انتخاب کردید «صورتک دو رو» است؛ اسم ذهن خواننده را به تفکر وا می‌داشت. شما با واژه صورتک برای من جا به جایی بنجامین و ادوارد را تداعی کردید و به وسیله بخشی رمان که بریاتا از ادوارد استفاده می‌کند تا نقش بنجامین را بازی کند، دلیل استفاده از واژه صورتک را غیر مستقیم به خواننده فهماندید. واژه‌ی دو رو، محتوای رمان را به طور غیر مستقیم در بر می‌گرفت؛ این واژه صحنه‌هایی را برای من تداعی می‌کرد که شما در آن‌ها اشاره داشتید که هر شخصی حقایقی پنهان در وجود خودش دارد. چالش رمان شما آن بود که شما با جا به جا شدن روح دو شخصیت اصلی، فاش شدن این حقایق پنهانی را به تصویر کشیده بودید.

    اسم با اینکه از واژه های به خصوص و منحصر به فردی تشکیل نشده بود، ولی ذهن خواننده را درگیر خودش می‌کرد، با این‌حال بهتر می‌شد که از کلمات جدید با همین معانی پیدا می‌کردید. اسم به خوبی با محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مرتبط بود؛ زمانی که متوجه ایده داستان شدم، به نظرم آمد که ژانر معمایی با رمان کاملا هماهنگ است.
    قابل ذکر هست که هم محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و هم اسم پتانسیل ژانر اجتماعی را هم داشت.

    جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تصویر مردی بود که درون آبی سقوط می‌کند و انعکاس تصویر خود را هم درون آن می‌بیند. می‌توان تصویر را این‌طور تحلیل کرد که انعکاس تصویر، حقیقت واقعی درون شخصیت مورد نظر شما و آب آن حقایقی است که شخصیت شما از آن فرار می‌کند، ولی به هر حال باید با آن رو به رو یا حتی فاش شود. با این برداشت، جلد به خوبی با محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هماهنگ است.
    اسم روی جلد، کمی رنگ آن تیره است و خواننده شما به سختی متوجه اسم بالای جلد می‌شود. علاوه بر این‌ها، با توجه به اسم خواننده تصور می‌کند در جلد، شاهد یک صورتک می‌شود که روی صورت شخصیت های داستان قرار گرفته، ولی با دیدن جلد تمام ذهنیت او بهم می‌خورد و این هم می‌تواند یک ویژگی مثبت برای شما باشد، هم یک ویژگی منفی. ویژگی منفی از لحاظ اینکه خواننده ارتباط بین محتوا و جلد را درک نکند و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را کنار بگذارد و ویژگی مثبت از لحاظ اینکه خواننده مشتاق باشد منظور نویسنده را از انتخاب این تصویر بداند. متن انتخابی جلد شما به سرنوشت سخت شخصیت های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اشاره می‌کند که باید با آن رو به رو شوند و این مطلب ژانر اجتماعی را برای خواننده تداعی می‌کند.
    در خلاصه جملاتی وجود داشت که علاوه بر اینکه از جذابیت آن کاسته بود، خلاصه را طولانی کرده بود. خلاصه افزون بر اینکه باید کوتاه و مختصر باشد، باید روان و مرتبط با محتوا هم باشد. برای مثال به این جمله دقت کنید، اگر آن را طور دیگری می‌نوشتید جذابیت بیشتر را در برمی‌گرفت: «اگر گزینه اول از نظرت درست است ، پست روح دو نفر جا به جا شده است.! و اگر گزینه دوم پس احتمالا عقلش را از دست داده است.!» این‌جا استفاده از کلماتی مثل گزینه اول، از نظرت درست است و گزینه دوم جذابیت جملات بعدی را از بین بـرده است. از نظر من این‌طور می‌تواند کمی بهتر شود: «اگر انسان روح است، پس روح آن دو نفر جا به جا شده است! و اگر جسم، پس به حتم عقلش را از دست داده است!» بقیه جملات خلاصه هم به همین شکل؛ تا جایی که امکان دارد از نوشتن جملات اضافه پرهیز کنید، ادامه جملات را نگیرید و برای توجیه آن، شرحی ننویسید تا ذهن خواننده درگیر معنی و منظور جمله مورد نظر شود.
    مقدمه شما کاملا با محتوا و اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مرتبط بود و ذهن را تا حدی برای خواندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آماده می‌کرد؛ اما استفاده زیاد از واژه صورتک، از زیبایی آن کاسته بود.
    شروع داستان با خدمتکار یک خانه شروع می‌شد که با دخترش تماس گرفته بود و مونولوگ های ابتدایی بیشترشان راجع به زندگی آن زن بود. خواننده مدام چشمش دنبال اسمی از ادوارد می‌گشت که در آخر پست اول، متوجه شدیم این زن به نوعی پرستار ادوارد محسوب می‌شود؛ اما سوالی در ذهن خواننده ایجاد می‌شد که سوژه نویسنده یک پسر بچه ده‌ساله است؟ همین یک سوال کافی است تا ذهن خواننده را درگیر خودش کند. در همان پست های اولیه، اشتباهات تایپی و املایی کم و بیش دیده می‌شد که می‌توان با یک بازبینی رفعش کرد. توی پست‌های بعدی با ادوارد بیشتر آشنا شدیم، ولی هنوز جایگاه ژانر معمایی حفظ شده است. انتظار می‌رفت، برای این جا به جایی یک توجیه علمی هم در نظر می‌گرفتید. این توجیه، می‌توانست هم رمان را باورپذیرتر کند، هم به شخصیت پردازی شما لطمه نزند.
    با توجه به ژانر معمایی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تصمیم داشتید که اطلاعات زیادی درمورد فعلا در اختیار خواننده نگذارید؛ ولی لازمه‌ی اینکه خواننده بتواند شخصیت ها و فضا را تصور کند، توصیفات هست. توصیفات چهره را تا حدی پوشش داده بودید، ولی باز هم تصور چهره اریک، سوزی، بریاتا و... برای خواننده مشکل بود. قسمتی که ادوارد بهوش آمد، انتظار می‌رفت توصیف احساسات، چهره و حالات بیشتر را در رمان ببینیم؛ پیش بینی می‌کردیم که احساس گنگ و مبهمی که ادوارد وقتی بهوش می‌آمد بهتر و واضح تر تحلیل بشود و چهره‌های جدیدی را که ادوارد می‌بیند، توصیفات آن‌ها را پوشش دهند. شما به پوشش و طرز لباس پوشیدن افراد هم توجه کرده بودید و این یک نکته مثبت به حساب می‌آید؛ برای مثال وقتی ادوارد بهوش آمد، شاهد توصیف پوشش بریاتا بودیم. تدریجی بودن توصیفات و تکرارش می‌توانند خیلی به ماندگاری‌اش در ذهن خواننده کمک کند. در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، توصیف هر کدام یک بار قرار داشت و از تکرار آن صرف نظر کرده بودید. در توصیفات حالات، تا حدی بهتر عمل کرده بودید و خواننده به خوبی چهره بچگی‌های ادوارد را موقع اخم یا موقع شیرین زبانی‌اش، تصور می‌کند. با این حال رفته رفته این توصیفات هم کم شد. در توصیفات احساسات تا به الان خوب کار کرده بودید، ولی با این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که جزئیات احساسات حرف اول را می‌زند، جای کار بود؛ احساسات بنجامین وادوارد موقع به هوش اومدند، احساسات بریاتا موقع دیدن رفتار ادوارد قابل درک و باور نبود. روی باورپذیری احساسات کمی بیشتر باید کار کنید. فضا سازی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، کمی ضعف داشت و به گونه ای نبود که خواننده بتواند خانه ادوارد، پارک، مکانی که ادوارد و بنجامین به هوش آمد و... تصور کند؛ بهتر است روی توصیفات مکان بیشتر کار کنید.
    زاویه دید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از دید سوم شخص بود؛ نکته مثبت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    این بود که جا به جایی زاویه دید دیده نمی شد و شما به خوبی از قابلیت های این زاویه دید استفاده کرده بودید. شما پرش مکانی بسیار داشتید که لازمه رمانتان بود، ولی هر چه این پرش مکانی کمتر باشد، خواننده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما بهتر می‌توانند با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و شخصیت‌هایش ارتباط برقرار کند و خو بگیرد. این زاویه دید معمولا با نثر ادبی یا همان کتابی می‌آید، با این انتخابتان توازنی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ایجاد کرده بودید که خواننده راحت‌تر با شخصیت ها ارتباط برقرار می‌کرد.
    دیالوگ های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، محاوره و مونولوگ‌هایش ادبی بودند. در بعضی از بخش‌های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، توازن و تعادل بین دیالوگ ها و مونولوگ‌ها از بین می‌رفت؛ برخی بخش ها تعداد دیالوگ ها به مونولوگ ها می چربید، در برخی دیگر، مونولوگ‌ها طولانی بودند و دیالوگ ها کم. این تعادل هم به فهم بهتر خواننده کمک می‌کند و هم روی خسته کننده نبودن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما تاثیر می‌گذارند. زیاد بودن هر کدام‌شان، می‌تواند موجب خسته شدن و کسل شدن خواننده شود، به خصوص طولانی بودن مونولوگ ها. شما به خوبی توانسته بودید دیالوگ‌های بنجامین را از اردوارد متمایز جلوه بدید؛ ولی در مورد بقیه شخصیت ها این‌گونه نبود. دیالوگ های شخصیت های زن، مرد، پیرمرد، پیرزن، سیاست مدار، دزد و... هر کدام تفاوت های با هم دارند که آن ها را باید با جزئیات لحاظ کرد.
    در مورد شخصیت‌ها بهتر بود درباره اینکه هر کدام نسبت به شخصیت های اصلی یعنی بنجامین و اردوارد چه نسبت یا چه رفتاری دارند، کمی توضیحات می‌دادید تا موجب گیج شدن خواننده نشود. این توضیحات کم کم و به تدریج باشد؛ شخصیت اصلی می‌تواند یک موضوع را ذره ذره از زبان چندین شخص بشنود تا پازل کامل شود.
    موفق باشید.

    نکته: ویرایشات شما می‌بایست رنگی باشد.
    بابت تاخیر عذر می‌خوام؛ بخاطر تغییر در روش نقد، کمی زمان برد.
    aym2_215978_photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     

    <sonnet>

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/26
    ارسالی ها
    344
    امتیاز واکنش
    2,436
    امتیاز
    474
    سلام خیلی ممنون از نقد با دقت و سودمندتون و وقتی که گذاشتید.
    بسیاری از مواردی که ذکر کردید نکات مهمی بودند که شاید از بی اطلاعی بهشون به قدر کافی توجه نشده بود با این وجود مواردی هست که برام جای ابهام و سوال داشت و ممنون میشم اگر پاسخ بدید
    نکته اول اینکه شما این برداشت رو کردید که موضوع جابه جایی روح دو شخصه در حالی که شای برداشت خواننده دیگه جنون ادوارد باشه در حقیقت هدف من به عنوان نویسنده این بوده که خواننده رو به این چالش بکشم که در مورد این که این یک جنونه یا یک جابه جایی فکر کنه و هر خواننده ای همونجور که در خلاصه گفتم ازاد به تصمیم گیری هست همونطور که شما تا اینجا تصمیم گرفتید این یک جابه جایی دو روح باشه
    علت استفاده از واژه صورتک و نه واژه های هم معنای اون ایهام درون این کلمه هست صورتک هم میتونه به عنوان معنای امیانه اون یعنی ماسک باشه و هم ترجمه واژه انگلیسی پرسونا که در روانشناسی به عنوان بعدی از شخصیت که افراد به نمایش میگذارند و نه خود حقیقی اونها باشه
    و دورو نیز همینطوره و بجز ریا به معنی یک شخص با دو چهره و یا دو شخص با یک چهره هست!
    ژانر اجتماعی رو به خاطر بخشی که د برزلند میگذره که هم میتونه بعد روانشناسی و هم تخیلی داشته باشه اضافه نکردم اما اگر این مورد اشکالی ایجاد نمیکنه اجتماعی رو به ژانر اضافه میکنم
    کلمات و جملات استفاده شده در خلاصه کاملا اگاهانه انتخاب شدن و با پیشروی بیشتر متوجه میشید که هر جمله یک معما و در عین حال یک پاسخ به سوالات خوانندست و کلمه گزینه هم به همین هدف استفاده شده وقتی بحث انتخاب وسط کشیده میشه کلمه گزینه اون چیزیه که باید انتخاب کنید گزینه اول ادوارد روحش جابه جا شده و به بیان علمی به جهان موازیش رفته و گزینه دوم دیوونه شده شما در طول داستان با سلسله اتفاقات و سر نخ ها این گزینه ها رو مرتبا تیک زده و پاک میکنید یعنی ممکنه نظر هر خواننده در طول داستان چندین بار تغییر کنه و همونجور که در خلاصه هم ذکر شده هیچکدوم مطلقا درست نیست.
    شروع داستان با یک خدمتکار هست که ممکنه بی ربط به نظر برسه ولی این شخص و مکالماتش از معماهای کلیدی هست که هنوز بهشون نرسیدیم و چون بیانشون در طول داستان جایز نبوده در همون پاراگراف اول سر نخ رو به خواننده میده سرنخی که جلو تر بهش نیازه!
    این رمان توجیه علمی هم داره و از نظریه جهان های موازی درش استفاده شده که در چند نقطه نیز ذکر شده اما از اونجایی که تاکید بر این میتونست ذهن خواننده رو روی این نظریه و این جواب که واقعا جاشون عوض شده متمرکز کنه از توضیح گستردش خودداری کردم اما اگر فکر میکنید کافی نیست حتما اضافه میکنم به علاوه اون در اینده به بیماری های روان شناسی که میتونه باعث شکل گیری این تصاویر بشه هم پرداخته میشه
    راستش شما اولین کسی نبودید که رمان رو نقد کردید و پیش از شما و پیش از گذاشته شدن رمان در این سایت افرادی گفتن که توصیفات من بیش از حد و کسل کنندست از این رو توصیفات رو تا حد امکان بجز قسمت هایی که ضروری بوده کاهش دادم و چهره ها رو تا حدی کلی توصیف کردم تا خواننده با استفاده از مخیله خودش چهره رو کامل کنه چرا که در مقاله ای خوندم این کار به درک بیشتر خواننده از شخصیت ها کمک میکنه
    توصیف بخش های بهوش اومدن که اشاره کردید عجیب بودنشون به خاطر شخصیت و پرسونالیتی خاص کارکتر هاست برای یکی با زندگی روزمره برای من و شما غیر عادیه ولی برای ادوارد یا بنجامین توجیهی داره که در ادامه شاید بیشتر متوجهش بشید
    توصیف حالات در حد برداشت اون شخصیتی که بیشتر از دیگران در اون بخش ازش صحبت شده هست و اگر به نظرتون کم بوده به دلیل معنای دیگر دورویی و ریا در رفتار هاست که با حل شدن بیشتر معما ها بهشون پی خواهید برد بنا بر این حالات دروغ تا حدودی ربات گونه و شبیه هم هست اما درمیون اونها سعی داشتم حالات طبیعی تری هم به نمایش بگذارم که نشون از واقعیت حالات باشه اما اگر در اینکار نا موفق بودم لطفا بگید
    شما گفتید جزعیات احساسات حرف اول رو میزنند در حالی که هدف من برعکسه من میخوام با مجهول نگه داشتن احساسات در بخش هایی و فاش اونها در بخش های دیگه
    به خواننده در پیشبینی ادامه کمک کنم!
    همچنین نسبت و رفتار شخصیت ها با بنجامین و ادوارد هم جزو معماهاست و هرچه که تا اینجا خوندید تنها به برداشت شخصی و سرنخ های شما کمک میکرده کم کم به معرفی نسبت ها و احساسات وافعی پرداخته میشه!
    به طور کلی همگی این رمان معماست و هدف من این بوده که ادم ها با عادت رفتاری قضاوت کردن جواب معما هارو بدن برخی از معما ها کم کم جواب واقعیش رو پیدا میکنه و برخیش بر عهده خواننده باقی میمونه ببخشید که طولانی نوشتم! با توجه به برداشتی که از نقدتون داشتم پاسخ دادم اگر در نظرتون اشتباهی در مواردی که گفتم وجود داره حتما اصلاح میکنم خیلی از مواردی که گفتید کمکم کردن ممنون از وقتی که میذارید و راهنماییتون
    احیانا منظورم از پاسخ گویی بی احترامی نیست تنها چون فکر میکردم از برخی موارد اگاهی ندارید نوشتم
    هرموردی که از روی بی تجربی اشتباه هست پذیرا هستم و با کمال میل تغییرش میدم ممنون از نقدتون
     
    آخرین ویرایش:

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    سلام
    وقتی یه منتقد نقد میکنه، بر اساس آنچه که میبینه و میخونه نقد میکنه، ولی با همه این ها قطعا نمیتونه حدس بزنه که ایا این ها برنامه ریزی شده یا نه. علاوه بر این، واقعا ممنونم که این اطمینان رو دادید که همه موارد با اگاهی نوشته شده.
    اما درمورد توصیفات، باید بگم که شما دارید توی انجمنی رمان مینویسید که مخاطب رمانتون نوجوانه و همون طور که مطلع هستید قدرت انتزاعی نوجوانان، قدرت تحلیل و درکشون نسبت به ماها کمی متفاوته. توصیفات هر چقدر به اندازه باشه و به جا، قلم نویسنده رو بهتر نشون میده؛ جذابیت متن رو بالا میبره. منظور من از جزئیات احساسات، اصل ایده شما نبود؛ منظورم روی بخش باور پذیریش بود. جزئیات احساس ترس، میتونه توصیف لکنت شخص، عرق کردن شخص، تپش قلب و... باشه. لازم نیست که این توصیفات طوری باشه که به معمایی بودن رمان لطمه بزنه.
    درمورد توجیه علمی، بهتر میشد که توی بخش مقدمه یا سخن نویسنده بهش اشاره میکردید تا خواننده لحظه ای به ذهنش خطور نکنه رمان بی پایه و اساسه. من توی طرح مشاوره از ایده داستان باخبر بودم، ولی یه خواننده وقتی میاد حتی به جزئیات توجه نمیکنه، دلش میخواد از خوندن لـ*ـذت ببره و از دنیای واقعی لحظه ای جدا بشه و این مورد برای گمراه نشدن خوانندا لازمه.
    خلاصه، واقعا از خوندن رمانتون لـ*ـذت بردم.
     

    <sonnet>

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/26
    ارسالی ها
    344
    امتیاز واکنش
    2,436
    امتیاز
    474
    ممنون
    ممنون برای توضیحتون الان بهتر متوجه منظورتون شدم و نکاتی که اشاره کردید رو از قبیل صحبت راجع به طرح علمی توصیفات و جزییات احساسات و دیگر نکاتی که گفتید رو اصلاح میکنم ممنون بابت توجه و وقتی که میذارید نقد واقعا سودمندی بود و اشکالات رو به من نشون داد متشکر
     
    آخرین ویرایش:

    «n-i-y-a»

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/07
    ارسالی ها
    1,909
    امتیاز واکنش
    53,694
    امتیاز
    916
    با سلام
    ویرایش رمان بر اساس نقد "مرداد 98" تایید شد.

    امید است در ادامه رمان نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید.
    با تشکر
    مدیریت نقد – نوا

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     

    Jupiter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/01/27
    ارسالی ها
    719
    امتیاز واکنش
    34,110
    امتیاز
    1,144
    نقد و بررسی رمان صورتک دورو بر اساس پست های گذاشته شده ی نویسنده
    صورتک دورو، نام رمان بلندی است که به زندگی دو شخصیت ادوارد و بنجامین می پردازد. این پردازش به این صورت است که ناگهانی برای یکی از شخصیت ها و برنامه ریزی شده برای دیگری، جایشان را با یکدیگر عوض می کنند و هرکدام وارد دنیای دیگری می شود. از نگاه کلیشه نگری، جادوی تعویض روح ها به بدن های مختلف از کلیشه های صنعت رمان و سینما محسوب می شوند؛ اما شاخ و برگی که به همین ایده ی کلی افزودید، خلق دنیای بنجامین و نجات دنیای ادوراد که البته هنوز کامل به ان پرداخته نشده است، خود رمانتان را از کلیشه دور می کند.
    نام انتخابی رمان، به عنوان اولین چیزی که یک خواننده از رمان شما می بیند، مهم ترین ویترین رمان است. ( ویترین رمان به چهار عنصری گفته می شود که بدون خواندن محتوای رمان به چشم می ایند؛ نام، جلد، خلاصه و مقدمه.) نام رمان شما، جذابیت خاص خودش را دارد و صفت دورو به ان یک حس معماگونه داده است که باعث شده با ژانر انتخابیتان کاملا در تناسب باشد. صورتک دورو، محتوای داستان را نیز در برمی گرد و می تواند اشاره به جا به جایی شخصیت ها با هم داشته باشد که خب دوباره یک تناسب دیگر ساخته اید و دست مریزاد.
    ژانر انتخابی رمانتان، معمایی کاملا برای رمان متناسب است اما به عنوان یک منتقد و نویسنده، توصیه می کنم ژانر فانتزی را نیز به رمان اضافه کنید. فانتزی رمان هایی را که ریشه و اساس علمی ندارند و از مباحثی قبیل جادو استفاده می کنند را در برمیگرد که کاملا با ایده ی اصلی رمانتان همخوانی دارد.
    دومین عنصر از ویترین رمان که به چشم می اید، جلد است. جلد شما ادمی را در حال سقوط نشان می دهد که می تواند انعکاس خود را درون مایعی، احتمالا اب ببیند. تمامی جزئیات دیگر به صورت محو کار شده اند تا اهمیت این سقوط را نشان دهند. عکس انتخابی برای جلد، از انهایی است که خود جای تامل دارند و به تنهایی مفهوم های زیادی را در بر می گیرند. تم مشکی کار شده در جلد هم مثل سرنوشت دو شخصیت اصلی سیاه است و سقوط می تواند نشانه ی تغییر روح این دو به جسم یک دیگر باشد. یا شاید هم می تواند نشان از این داشته باشد که وقتش شده این دو شخصیت، بنجامین و ادوارد با خود درونیشان صلح کنند. جمله ی پایین جلد که خیلی زود در پست های ابتدایی رمان دوباره به ان اشاره می شوند، دقیقا به رسم و رسوم دنیا اشاره دارد و متناسب با رمانتان است.
    با اینکه نام، جلد، محتوا و ژانرتان کاملا با یکدیگر هماهنگ هستند، اولین نقطه ضعف این رمان به خلاصه اش بر می گردد. نویسنده ی عزیز توجه داشته باشید که خلاصه باید کوتاه، در برگیرنده ی محتوای رمان و جذاب باشد. در عین حال محتوا و ایده ی اصلی رمان را لو ندهد و با نوع نگارشش خواننده را وادار به خواندن رمان کند. خلاصه ی شما از دو تکه تشکیل شده بود. قسمت اول اصلا خلاصه نبود! بیشتر به مقدمه می ماند یا حتی برشی از رمان. در این قسمت سعی کرده بودید تا با طرح سوال های بی جواب و مبهم، خوانند ه را به چالش بکشید و او را ترغیب به خواندن کنید اما متاسفانه جایش در خلاصه نبود. بعد از سه ستاره، شما قسمت دوم خلاصه ی تان را نوشتید که کاملا مناسب بود. خیلی راحت به اتفاق اصلی رمان اشاره کرده بودید اما با گفتن پرده برداشتن از یک سری راز، به خواننده می فهماندید که این همه اش نیست و داستان روی موضوع دیگری می چرخد. قسمت دوم خلاصه ی تان کاملا تایید می شوند اما حتما توصیه می کنم تا قسمت اول را به بخش مقدمه انتقال دهید.
    البته رمان خود دارای مقدمه ی دیگری هم بود. در ان به کاربرد واژه ی صورتک در رمان پرداخته بودید و خوشبختانه حالت معماگونه اش، دوباره برایتان تناسب دیگری ساخته بود. خواننده ای که هنوز رمان را نخوانده، چندان از تعارفی که ارائه دادید سر در نمی اورد اما با جلوتر رفتن رمان و رسیدن به اواسطش، متوجه ی مفهوم هر کدام از تعاریف می توان شد. بهترین قسمت مقدمه، خط اخر ان است که گفته بودید هر کس برداشت متفاوتی دارد و یکی از صورتک ها قطعا دوروست. خود همین جمله به اندازه ی کل نام، خلاصه و جلد برای جذب خواننده مفید است مخصوصا خواننده های امروزی که به دنبال ایده های جدیدند.
    در انتهای این بخش، من فقط توصیه می کنم قسمت اول خلاصه را به مقدمه تغییر دهید و مقدمه ی فعلیتان را به سخنی از نویسنده! از روی تجربه فکر می کنم این طوری هرکدام از نوشته ها در جای مناسب تری قرار بگیرند.
    بعد از عناصر بیرونی رمان، نوبت به نقد محتوای درونی می رسد که با خواندن رمان شروع می شود. صورتک دورو، شروع خاصی ندارد. از خاطره ای مربوط به گذشته اغاز می شود که خانواده ای خوشحال را در کنار هم نشان می دهد اما در پست دوم، پرش زمانی طولانی ای داریم و خیلی زود متوجه می شویم که جیمز اول داستان با جیمز پست های بعدی اصلا تطابق ندارد. این اولین معمای ایجاد شده در داستان است که چه بر سر ان خانواده ی خوشحال اماده است. فرار از دست مامورین پلیس اولین هیجان ایجاد شده ی رمانتان است و بعد از ان جا به جایی بدن های دو شخصیت، دومین معمایی است که ایجاد کردید؛ البته برعکس قبلی، این یکی خیلی زود توسط مشاور و خواهر بنجامین پاسخ داده می شوند.
    نمیخواهم سخت بگیرم اما همین جا به جایی بدن ها خودش می تواند عاملی باشد که خواننده ی فانتزی خوانی که تجربه ی فانتزی زیادی دارد، رمانتان را نخواند. چرا که قطعا انقدر رمان در این موضوع خوانده و فیلم دیده که برایش همان طور که قبل تر گفتم، حکم کلیشه دارد. البته اگر صبر کند و کمی دیگر به خواندن ادامه دهد، متوجه می شود که این تغییر بدن ها عمدی بوده و یکی از شخصیت ها داوطلبانه از دیگری سواستفاده می کند و این خب خودش از کلیشه ی داستان کم می کند.
    ببینید، شروع رکن مهمی در هر رمان است. متاسفانه خواننده ها، مخصوصا مجازی خوان ها ابدا تاب و حوصله ی مقدمه سازی ندارند! یک نویسنده می داند تا وقتی که به اتفاق اصلی برسند، نیاز است تا خواننده ها را با شخصیت ها اشنا کند اما خواننده متاسفانه از این دید به داستان نگاه نمی کند. به همین دلیل توصیه ی من این است که سریع تر به قسمت های اصلی داستان بپردازید. صرف وقت برای پست های طولانی که به کار کردن ادوارد در یک کافه اشاره دارد، دعوا و مشاجره با پدرش و.... با وجود ضروری بودن در دیدگاه شما، برای خواننده حوصله سر بر هستند.
    البته خوشبختانه با اینکه چند پستی طول کشید تا رمان روی غلطک بیفتد، سیر خوبی برای رمانتان رقم زده اید. اتفاق ها پشت سر هم می افتند و برای هیچ کدام عجله ندارید. داستان دارد مسیر خودش را پیش می برد و امیدوارم تا اخر همین گونه بماند.
    در نگاه، اکثرا نویسنده ها با سیر مشکل دارند. عده ای خیلی تند و سریع رمان را پیش می برند و عده ای انقدر وقایع را کش می دهند که من منتقد هم حتی از بعضی قسمت ها رد می شوم و نمیخوانم. یکی از دلایل این اتفاق، وجود یا عدم وجود توصیفات چهارگانه است. این توصیفات به چهار دسته ی مکان، ظاهر و چهره، حالت و احساسات تقسیم می شوند. این چهار توصیف به خواننده فرصت می دهند تا بتواند در تخیل و دنیایی که نویسنده ساخته غرق شود. از مواردی که قلم یک نویسنده را به رخ می کشد، وجود همین توصیفات است. در رمان های فانتزی، مخصوصا انهایی که دنیای جدیدی را نشان می دهند، مثل دنیای بنجامین، وجود توصیفات مخصوصا مکان ضروری تر است. سعی کرده بودید تا با توصیفات این دنیا را نشان دهید اما متاسفانه کافی نبودند و من هنوز تصور خاصی از این دنیا ندارم. بیشتر به توصیفات مکان و انچه ادوارد در کالبد بنجامین می بیند، بپردازید اما به صورت تکه تکه! منظورم چیست؟ مثلا ادوارد وارد اتاق شاه می شود. ایا ما وقتی خودمان وارد جای جدیدی می شویم در یک نگاه تمام وسایل را می بینیم؟ نه! شاید در نگاه اول فقط درکی از اندازه ی اتاق با بزرگترین وسایلش به دست اوریم. بعد از ورود به اتاق است که کم کم متوجه ی رنگ دیوارها، اساس کوچک تر، رنگ فرش و .... می شویم. توصیفات شخصیت ها نیز باید به همین گونه باشند مگر در موارد استثنا! مثلا شخصیت رو به روی قلعه ای ایستاده به ان زل زده باشد.
    پس تکرار میکنم بیشتر به دنیای بنجامین بپردازید و توصیفاتتان را تکه تکه برای خواننده بنویسید.
    یکی دیگر از این توصیفات که کمبودش در رمان حس می شد، توصیفات حالت بود. توصیف حالت یعنی چه؟ یعنی اینکه با کلمات به خواننده بفهمانید که مثلا شخصیت چه احساسی دارد.مثال میزنم؛ شما می گویید ادوارد خسته است. خب ایا همین جمله کافی است؟ نه! باید با توصیف حالتی که بدن، چهره، لحن و... شخصیت دارد به خواننده بفهمانید که خسته است. به این مثال برای خستگی توجه کنید:
    « خسته بود. چشمان بادامی اش، خمـار نگاهم می کردند و گهگاهی به گردنش دست می کشید. وقتی پلک می زد، چند لحظه ای طول میکشید تا چشم باز کند. انقدر خوابش می امد که انگار پلک ها برای خواب التماس می کردند. سعی میکرد لبخند بزند و نشان دهد که به حرف هایم گوش می دهد اما دهانش بیهوده اریب می شود و اصلا شبیه به لبخند های مهربانش نبود.»
    امیدوارم منظورم را رسانده باشم.
    توصیفات حالت دقیقا کامل کننده ی احساسات هستند. یعنی وقتی می گویید ادوارد خسته است، توصیف احساس است و با مثالی که زدم حالتش را بیان می کنید. رمان شما در هردوی این بخش ها، جای کار زیادی دارد. توجه داشته باشید که اگر شما توصیف نکنید، خواننده از توصیفات قبلی ای که در ذهن دارد استفاده می کند و نمی توانید ان طور که باید رمانتان را انتقال دهید.
    یکی دیگری از مواردی که رمانتان را واقعی در عین تخیل جلوه می دهد، ساختن شخصیت های باور پذیر است. وقتی به شخصیتتان با ویژگی های اخلاقی، ظاهری و عادت ها بها دهید و انها را به ادم های عادی نزدیک کنید، میتوان گفت یک نویسنده ی موفق هستید. به جرئت میتوانم بگویم که شخصیت پردازی از سخت ترین چالش های هر نویسنده است. در مجازی، یکی از صفاتی که برای شخصیت ها زیاد به کار می رود، مغرور است اما وقتی رمانشان را میخوانی می بینی که اصلا هم شصخیت مغروری نساخته اند! فرض کنید من نگـاه دانلـود می نویسم و تاکید زیادی دارم که شخصیت مرد داستان، ادم مغروری است. بعد رمان را که می خوانید، می بینید پسر مغرورمان همش پوزخند می زند، به همه می گوید در حد او نیستند اما در کنارش وقتی عاشق شخصیت دختری که خلق کردم می شود، او را با القابی چون جوجو، پیشی و... صدا می زند. خودش را برای دختر داستان لوس می کند، لب بر میچیند، قهر می کند و...! الان به نظرتان این شخصیت مغرور است؟ ابدا! حال رمان دیگری می نویسم و میگویم شخصیت داستان دمدمی مزاج است. او را لحظه ای ارام و به صورت ناگهانی بر سر موضوع کوچکی بسیار عصبانی توصیف میکنم. به صورت لحظه ای اخلاقش را به بامزه و بعدش بد دهن تغییر میدهدم. این یکی واقعا دمدمی است مگر نه؟
    خب شخصیت پردازی چگونه خوب از اب در می اید؟ زمانی که انها را واقعی خلق کنید و خواننده باور کند وجود دارد. چگونه؟
    1. شخصیت را خوب مطلق با بد مطلق به تصویر نکشید. ادم ها در واقعیت ذات خاکستری ای دارند و حتی بهترین ادم ها خطا می کنند یا عادت های بد دارند و حتی بدترین ادم ها می توانند کار خوب کنند. مثلا رابین هود دزدی می کرد اما پولش را به فقرا می داد!
    2. از دیالوگ و مونولوگ استفاده کنید تا صفتی که برایشان می سازید را واقعی کنید. مثلا یک ادم بذله گو باید با لودگی بیشتری حرف بزند و یک ادم مودب، باید دیالوگ های مودبانه داشته باشد.
    3. اصلا روی صفتی تاکید نکنید. نشان دهید تا خواننده خودش به این نتیجه برسد.
    شخصیت پردازی شما حد متوسطی داشت. مثلا توانستید جیمز را یک پدر معتاد و بی لیاقت نشان دهید و خواهر بنجامین را یک شخصیت سرد و مغرور. اصالت بنجامین موقع حرف زدن، رفتارش و.. دیده می شد در کنارش ادوارد هم با رفتار و دیالوگ هایش کاملا نشان می داد که به دنیای بنیامین طعلق ندارد.
    توصیه من این است که فقط به همین شخصیت ها بسنده نکنید و روی بقیه ی شخصیت ها هم بسته به نقششان در رمان مانور دهید.
    یکی از مواردی که شخصیت پردازیتان را بالا اورده بود، دیالوگ های شخصیت ها بود. مثلا کیت مشاور بنجامین در عین حرص خوردن سعی داشت تا احترام ادوارد را نگه دارد و اصطلاحاتی که ادوارد استفاده می کرد هم دقیقا نشان می داد که به جایگاه فعلی اش تعلق ندارد. این مسئله برای بنجامین هم صدق می کرد و به نظر من بزرگترین نقطه ی قوت این رمان، همین بود که تفاوت اخلاقی بنجامین را با ادوراد کاملا نشان داده بودید.
    موارد جدا از نقد رمان:
    رنگی که برای ویرایش ها استفاده کرده بودید، واقعا چشم رو موقع خوندن اذیت می کرد. لطفا با رنگ های مناسب تری ویرایش بزنید.
    هیجان رمانتون با وجود رعایت اکثر موارد نقد، کم بود. این قسمت رو جدا نقد می کنم چون جزو فاکتور های نقد نیست اما فاکتور هر خواننده ای هست. ببینید نداشتن هیجان مثل غذای بی نمک می مونه. هرچقدرم خوشمزه باشه، بدون نمک یه چیزیش کمه و به ادم نمی چسبه.
    هیجان رمان را با اتفاقات جدیدی که فقط مال خود رمانتون باشه بالا ببرید. وقتی صلاح می دونید، گزافه گویی کنید یا تند رد بشید. همه ی اطلاعات رو به خواننده یک جا ندید و...
    امیدوارم هیجان رمان، مهم ترین چیزی که باعث میشه یه خواننده رمان رو بخونه، بالا بره.
    نقد در اینجا به پایان می رسد. این کار نشان از ان داشت که شما در زمینه ی نویسندگی استعداد دارید و با تلاش می توانید نویسنده ی موفقی شوید. امیدوارم کارهای بهتری از شما تحت حمایت انجمن نگاه دانلود ببینم.
    قلمتان سبز

    پ.ن:
    عمیقا برای تاخیر در نقد عذر میخوام.
     
    آخرین ویرایش:

    <sonnet>

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/26
    ارسالی ها
    344
    امتیاز واکنش
    2,436
    امتیاز
    474
    خیلی ممنون از نقد خوبتون و راهنمایی های خوبی که داشتید واقعا متوجه اشکالاتم شدم!
    فقط چند سوال و نکته!
    یکی اینکه رمان فانتزی نیستدر جلد دوم توضیحات بیشتری هست اما جهان های موازی یک نظریه فیزیک هست و اما هیچ صد در صدی در رابـ ـطه با جابه جایی نیست و ممکنه همگی داستان حاصل توهمات بیمار گونه ادوارد باشه!
    که ژانر علمی و روانشناسی رو هم به خودش نسبت میده!
    در رابـ ـطه با شخصیت پردازی که گفته بودید تعداد زیادی از شخصیت ها و درواقع هرکس بجز اون افرادی که ذکر کردید حالت هایی ربات گونه و برنامه ریزی شده دارند بیشتر در دنیای بنجامین و اندکی در دنیای ادوارد که لازمه بگم علت این کار در جلد اول نشون دادن صورتک و پرسونای اون هاست همینطور که در زندگی واقعی اینطور هست و خیلی مواقع اطرافیانمون به نظر یک شکل رفتار میکنند اما در جلد دوم دلیل این طور نوشتن رو خواهید فهمید چراکه تک تک راز های زندگیشون توسط خواننده کشف میشه و بیشتر قابل شناسایی میشن. و حد اقل هدف بنده این هست. اما اگر هنوز هم به نظرتون کم و کاستی داره بفرمایید چطور رفعش کنم بهتره و راجع به هیجان که گفتید بخصوص در پست های پایانی جلد اول اگر ممکنه لطفا بیشتر راهنمایی کنید و در رابـ ـطه با باز کردم راز ها فکر نمیکنم راز ها رو یکجا و زود بیان کرده باشم لطفا توجه داشته باشید که بخش عمده ای از راز هایی که فکر میکنید حقیقت رو فهمیدید میتونه برداشت شما باشه و اگر اشتباه متوجه شدم لطفا بفرمایید.
    در رابـ ـطه با توصیفات راهنماییتون کاملا مفهوم بود و خیلی کمکم کرد به زودی ویرایش میکنم و از رنگ بهتری استفاده میکنم .
    درضمن خلاصه اول در حقیقت تا پایان داستان رو با همون سوالات میگه!
    منتهی اندکی دقت و پیدا کردن ارتباطات لازمه با این وجود سعی میکنم ساده ترش کنم.
    ممنون از راهنمایی و نقد فوق العادتون بسیار برای من سودمند واقع شد متشکرم از وقتی که گذاشتید و نگاهتون
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا