نقد رمان معرفی و نقد رمان آناشید | nastaran A.N کاربر انجمن نگاه دانلود

شخصیت پردازی کدام شخصیت کامل و درست بود و مورد توجه شما قرار گرفت؟

  • آناشید

  • مهراد

  • کیان

  • مهران

  • گوهرجون

  • پرستو

  • کیارش

  • شایان


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.

دینه دار

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/30
ارسالی ها
1,555
امتیاز واکنش
29,224
امتیاز
806
دوستان خوبم لطفا انتقاد های خوبتون که بدون شک برام سازنده هست رو
اینجا بذارین ممنونم.


نام رمان : آناشید
نویسنده : nastaran A.N
ژانر: اجتماعی - عاشقانه

خلاصه :
دختری که مجبور میشه به خاطر مشکلات زندگی تو خونه یه نفر بمونه.
با این که خانواده داره اما زندگی مجبورش میکنه برای امنیت جان خودش به اون خونه پناه ببره
و توش کار کنه.به دلیل بدهکاری چند میلیونی و فقر توی راهی قدم میذاره که خودشم نمی دونه
تهش به کجا میرسه اما این دختر اونقدر قوی و مصممه که برای خوشبختی در آینده اش هر کاری
می کنه.براش فرقی نداره چه مشکلی پیش بیاد چون همشو کنار میزنه و آمادگی همه چیزو داره
اما می تونه وجود یه عشقو درک کنه؟ اسم این دختر آناشیدِ ... آناشید یعنی دختر آتش و خورشید

لینک رمان :
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806
    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    :

    سلام ؛چقد خوشحالم اولین نفریم که برات نقد میزارم
    خوب تعارف کنار بزاریم ،موضوع جدیدی بود ....شخصیت تا اینجا خودشون و خوب نشون دادن
    به خصوص شخصیت آناشید ... من از شخصیت مهراد خوشم میاد....
    فقط اینکه رمان و یه جاهاییش و خیلی طولانی و یه جاهایی و خیلی کوتاه نکن !
     

    ❤ASAL_M❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/02
    ارسالی ها
    5,042
    امتیاز واکنش
    53,626
    امتیاز
    1,121
    محل سکونت
    کهکشان راه شیری ، سیاره ی Exo
    SANI17


    سلام عزیزم
    خسته نباشی
    من معمولا رمان هایی رو که از زبون اول شخص (دختر)نوشته میشن رو خیلی دوست دارم چون خودمم میتونم اونو درک کنم
    اون قسمت هایی که آناشید تو ذهنش با خودش حرف میزد رو خیلی دوست داشتم چون لحن خودمونیش باعث شد من خواننده رو به خودش جذب کنه
    از پست اول و دوم هم خیلی خوشم اومد
    چیزی که از شخصیت مهراد دستگیرم شد این بودش که یه پسر مغرور اما در عین حال مهربون
    و آناشد هم با وجود مشکلات زیادی که توی زندگیش داره سعی میکنه خودشو شاد نشون بده واونارو بروز نده
    داستانت خوب بود و دوستش داشتم یکی از دلایلشم این بود که زیادی اغراق نکرده بودی توی چهره چون توی بعضی از رمان هایی که خوندم انقدر اغراق توی چهره میکنن که بیشتر تخیلی میشه و این خیلی خوب بود که تو این کارو نکردی!!
    رمانهایی به این سبک رو در کل خیلی دوست دارم امید وارم همینطور رمانت خوب پیش بره و خواننده های بیشتری رو جذب خودش بکنه
    موفق باشی



    فاطمه موسوی


    سلام عزیزم
    رمانت خیلی عالیه و ایدت خیلی خاص و جالبه
    اول اینکه به نظرم اونجا که گوهر گفت اسمش آناشیده اما من دخترم صداش می کنم بهتر بود می نوشتی اسمش آناشیده من مثل دخترم میدونمش .
    دوم اینکه اونجایی که آناشید گفته حالا . اون صاحب کار من میشه منظورت از حالا چی بود ؟ یعنی بیخیال ؟ یعنی از الان ؟
    اونجایی که گوهر با ماسک گیاهی اومد جلوش آناشید اینقدر ترسید بعد یهو ترسش رفت . اون قدر که تو توصیفش گفتی ترسیده به نظرم طبیعی نیست که سریع ترسش بره .
    اول داستان مهرداد رو یه آدم مغرور بد اخلاق نشون دادی اما از بعد بیمارستان شد یه آدم مهربون و شوخ .
    بعد اونجایی که به امیر با خشم نگاه کرد دلیلش چی بود ؟ آخه غیرت الکی که نمیشه چون تا دیشبش با آناشید بد بود .
    در ضمن یکمی داری تند میری . خیلی داری زود اتفاقات رو میری جلو . مثلا پرستو خیییلی زود رفتش .
    بعد اونجا کیان گفت قبلا تشنج کرده اما بیمارستان نیاوردیمش (یه همچین چیزی گفت ) عزیزم تشنج خیلی خطریه نمیشه که طرف هی تشنج کنه و بیمارستان نبرنش و هیچیش هم نشه .
    فعلا صفحه اول رو تموم کردم صفحه دوم هم میخونم در خدمتم .
    موفق باشی .


    fatemeh.s


    نقد رمان آناشید
    نسترن عزیز
    نگارش و متن رمان خوب بود و جای پیشرفت داره و چون نثر عامیانه بود خب راحت تر می شد باهاش ارتباط برقرار کرد
    و اینکه ممنون که متنت غلطی نداشت، یعنی من ندیدم...
    موفق باشی دوست عزیز


    Nastaran1380


    سلام نسترن جان با اون اسم قشنگت ، من فقط این نقد رو دارم خیلی تند پیش میری ، فقط همین ، اها رمان متفاوتیه ، امیدوارم موفق باشی و رمانت به خوبی به پایان برسه ، بایییی:wave1::wave1:



    فاطمه م


    سلام
    رمان اناشید ایده جالبی داره
    شروع زیبایی داشت ...همه شیطنتهای اناشید بکر وجدید بود لبخند رو به لبم آورد ممنون بخاطر این ایده ها که لبخند رو مهمون لبم کرد.
    این که قرار نیست همخونه بشه بشکل معمولی که الان در داستانهاست ...واین شکل شخصیتهاتو کنار هم قرار دادی
    اما مهرداد اصلا مرد مغروری نیست اینکه اناشید تو هر حرفش بگه مغرور،مغرور در حالیکه مهرداد خیلی هوای اناشید رو داره واینکه خیلی هم بنظرم خاکیه پس اگه میخواید نقش مهرداد مرد مغروری باشه یه شکل دیگه به رفتارش بدید
    دوم مهرداد چرا باید اناشیدی رو که فقط یکبار دیده بخواد ان رو بخونه اش بیار واینقدر سلامتیش براش مهم باشه؟باید یکاری میکردی که شناخت بیشتری از هم داشت باشن که بشه این قضیه رو قبول کرد
    از احساسات اناشید خیلی کم حرف میزنی برای همین انگار که بخوای گزارش کار بدی پشت سرهم فعل تو داستانت هست بنظرم ازاحساسات اناشید بیشتر صحبت کنیدوتوصیفهاتو بیشتر کن..
    نسترن جان در کل رمان زیبایی بود اگر هم حرفی زدم فقط برای این بود که دوست داشتم رمانتر زیباتر بشه امیدوارم ناراحتت نکرده باشم
    قلم پر سوژه مفرحت مانا نسترن جان:aiwan_ligfght_blum:


    DENIRA


    سلام عشقم خوبی؟؟؟؟؟ خوشی؟؟؟؟؟ سلامتی؟؟؟؟؟؟؟ عزیز من رمانت رو خوندم...خوشم اومد ولی عزیز اگه میشه یکم اول رمانت رو تغییر بده...من وقتی رمان رو شروع کردم یاد رمان باورم کن از آرام رضایی افتادم...هرچند که موضوع کلا متفاوته ولی اول رمان شبیه رمان باورم کنه...اگه میشه اون تیکه رو عوض کن و تغییر بده...ب*و*س..دیگه نقدی ندارم چون رمانت خیلی قشنگ بود....



    neeka

    سلام عزیزم خسته نباشی ...
    رمانت موضوع متفاوتی نداره اما قلمته که اونو در نوع خودش خاص میکنه ... فقط یه مقدار بیشتر از احساسات اناشید حرف بزن تا رمان ریتم یه نواختی به خودش نگیره ... و این که روند داستان داره یکم تند پیش میره ...
    دیگه بیشتر چیزی به ذهنم نرسید که اشاره کنم ... امیدوارم تونسته باشم کمکی کنم ...


    ELviRA


    نوبتی ام باشه نوبت نقد منه
    سلام نسترن عزیزم
    می خوام یه نقد خیلی کلی بکنم که حض کنی در ضمن دوست دارم احساسی که با خوندن رمانت بهم دست داد هم بگم
    جلد رمانت=جلد نازی هست!!!ازین گوگولی مگولیا!!!
    فونت رمانت=اندازه قلم و نوع قلمت خوب بود و باعث نمیشد چشم ادم خسته شه!!!
    پستای رمانت=اندازه پستات در اغاز خوب بودن ولی اون اخر اوخور ها چند تا پست داشتی که خیلی مقدارش کم بود!!!
    در کل تا این جا به جز یه اشکال کوچیک میتونم به جرئت بگم مشکلی نداشت:aiwan_lightsds_blum:ولی بهتره پست های رمانت نه خیلی زیاد که خواننده حوصله ی خوندنشو نداشته باشه-همون اوه اینهمه کی حالشو داره ی خودمون-و نه اونقدر کم که عصاب خواننده بهم بریزه!!
    دوست دارم پست هات رو کنترل کنی چون این موضوع هم امر مهمی تو تایپ رمانت هست
    شخصیتای رمان=توی رمان من شخصیت اناشید رو یه دختره قوی پررو حاضر جواب و با اعتماد به نفس شناختم که به نظرم شخصیت درست و حسابی هست!!اما شخصیت مهراد کمی گنگ بود و اشکالاتی رو در طول رمان میتونستی ببینی اول که یه پسر مغرور و بد ترقی میکرد ولی تو رمانت طبق توضیحات خیلی مهربون و دلسوز و خیلی خیلی مثبت در اومد به نظرم باید تکلیف اتین مهراد بدبخت رو روشن کنی مگه چند شخصیتی داره؟:aiwan_lightsds_blum:
    شخصیت مامان مهراد گوهر خانوم هم خوبه اما کیان دوباره کمی گنگ هست یه جورایی انگار تو شخصیتش اختلالاتی هست مثل رفتارش با اناشید و اینکه خیلی زود به مهراد برای زندگی کردن اناشید پیششون اعتماد کرد!!این نکته راجب اناشید هم صدق میکنه اون هم خیلی راحت و بدون فکر رفتار میکنه در بعضی مواقع البته:aiwan_lightsds_blum:مثلا اونجایی که کیارش اومد پیش مهراد و قبول سفر شمال و اینکه دوستام زیاده من همشون رو میارم و اینا..
    شروع رمانت از نظر من خیلی جالب بود و خیلی خوب دیالوگ بندی شده بود درکل پست اولت ادمو به خوندن ادامه وا میداشت!!
    راجب قلمت=قلم ساده و روونی که کشش داره ولی خیلی سریع پیش میره
    یه نکته دیگه که الان میگم تا یادم نره این هست که بیماری اناشید دقیقا چیه؟کیان میگه تشنج های عصبی کوتاه ولی اگه دقت کنی پرستو دوستش یه جایی میگه بیماری صرعت اینقدر پیشرفت کرده که بردنت بیمارستان؟امیسدوارم این هارو ویرایش کنی
    در پست دوم رمانت اون تیکه که گفت-یه لحظه حس سمج بودن بهم دست داد ولی من بهش دست ندادم-خیلی فجیح خندوندتم!!خیلی جمله قشنگی بود:aiwan_lightsds_blum:)

    کلمه ی ناز نوز که در پست سوم رمانت بود کلمه ی قشنگی بود و لایک داشت حسابی!!!
    رمانت اتفاقات شاد و غیر تکراری داشت که من خیلی خوشم اومد ازشون.
    یه سوال دیگه تو ذهنم اینه که چرا نمیشه به جای یه تشکر از پست های رمان چند تا تشکر کرد ؟کاش بشه چون رماناتون هر پستش ده تا تشکر از یه دوست رو می طلبه!!

    اکشن بازی و بزن بزنشم تو نبت خودش خیلی خوب بود و من از کار اناشیسد و مهراد خیلی خوشم اومد کاش بیشتر کتک میزدنشون
    -به نظرم رمانت حال اندرحالی هست !صحنه هاش خیلی حال میدن!-
    ایده های شرور بازی و شیطنت اناشید و پرستو جذید و بکر اند و اینکه خنده دار هم هستن
    رمانت قشنگ تر میشه اگه به چند نکات ریز و کوچولو که هم من و هم دوستان گفتیم توجه کنی
    دوست دارم ب*و*س ب*و*س
    ببخشید زیاد شد و بازم ببخشید اگه حرفیم ناراحتت کرد و اینکه همین طور ادامه بده و روند رو کمی اروم تر کن
    دوستدارت نیلوفر


    Sara_Honey


    سلام به نسترن خانم گل...
    تبریک بابت رمانت... خب بریم سر نقدش.
    به نام یزدان پاک
    اول از همه باید بگم قلمت روون و خوبه...
    شخصیت هات ساده و دوست داشتنی اند... دخترت لجباز نیست مثل اغلب رمان ها بیشتر مهربونه... پسر رمان هم اگر مهراد باشه باید بگم مثل اغلب رمان ها مغرور نیست جنتلمن و منطقیه...
    خب این خودش یه جور رمانت رو جدید و دوست داشتنی میکنه...

    موضوعت هم با اینکه کمی تکراریه و دو سه تا رمان دیگه هم دارن ولی باعث نمیشه رمانت تکراری بشه مخصوصا با روایت ها و قلم خوبی که توی بیان احساسات و صحنه ها داری...
    خب دو شخصیت مکمل رمانت از نظر من کیان و پرستو اند که یکیشون یه برادر حامی و دلسوزه و اون یکی یه رفیق باحال و پایه... هنوز زوده برای محتوای رمانت نقدی بنویسم چون هنوز گیجم و خیلی تا پایان فاصله داریم نمیدونم ممکنه اشتباه حدس بزنم پس منتظر پایان داستانت میمونم تا نقد محتوا هم به نقدام اضافه کنم.
    و در نهایت برات آرزوی موفقیت روزافزون دارم و امیدوارم خوش بدرخشی... قلمت پایدار.
    دوستدار تو


    Nasimrah

    سلام نسترن جون چطور مطوری؟
    اقا جونم برات بگه که رمانتو خوندم و اینکه خیلی دوستانه و دل نشین نوشتی دقیقا حس یه دختر ایرانی و باحال به ادم منتقل می شد
    و اینکه توصیفات به جا بود من دقیقا آناشیدو رو نشسته تو کابینت تصور کردم خخخ
    اها راستی
    نمدونم ناراحت میشی یا نه ولی خب نقده دیگه...اسم گوهر جون رو خیلی اوردی شاید بهتر باشه بعضی جاها حذفش کنی مثلا نمیدونم بعضی اوقات بکنیش:خانوم،گوهر،مادر مهراد،صاحبخانه
    خودت دیگه بهتر می دونی دیگه،و یه چیزی آناشی دو سه بار گفت که اخلاق مهراد گنده و این حرفا ولی خدایی جوری که نوشتی فرد بداخلاق و زهرماری نبود حتی جدی هم نبود،حرفاشون دوستانه احساس می شد انگار هم دیگه رو خیلی وقته می شناسن
    من نمیدونما فقط دارم نقد می کنم ولی رفتار دوستانه با گوهر طبیعیه اما اناشید نمیتونه به پسری که اولین باره که می بینتش این مدلی بپره و سمج باشه هر چقدر هم پررو باشه اون پسر رو تازه دیده...
    وقت نکردم پست اخر رو بخونم امیدوارم‌موقع تموم شدن رمانت بتونم کاملشو بخونم
    موفق باشی نویسنده جون


    samin banoo


    سلام خانوم نویسنده
    قصه رو قشنگ تعریف می کنی و خواننده جذب صمیمیت نوشته ات میشه
    املات خوبه و غلط املایی ندیدم به جز این مورد "بزنتش" که صحیحش بزندش هست(پست اول و یه جای دیگه هم بود )
    حین مکالمه تلفنی پست اول "خندید" رو توی پرانتز نوشتید. نوشتن حالات شخصیت ها توی پرانتز واسه نمایشنامه است نه رمان .شما در رمان باید همه چیز رو توصیف کنید.مثلا بگی " فلانی پقی زد زیر خنده "
    توی پست اول من نفهمیدم کجا و کی آناشید خانوم صاحب کارش رو "گوهر خانوم" صدا کرده بود؟ اینو باید مینوشتی تو متن رمان !
    صادقانه بگم : فکر نکنم خانومی دلش بخواد دختری که واسه کارگری میاد خونه اش و کار میکنه رو واسه پسرش لقمه بگیره و این جمله رو با افتخار برای دوستش پشت تلفن تعریف کنه این یکم واسم عجیب بود !
    توصیف حالات چهره شخصیت ها مخصوصا تو پست های اول کمه .وقتی توصیف چهره نباشه، خواننده مجبوره از دیالوگ ها حالات رو تجسم کنه و این موجب میشه حتی برداشت غلطی هم داشته باشه .مثلا توی پست اول ، اونجا که گوهر خانوم به آناشید میگه چرا "گوهر خانوم" صدا کردی ؟ تصور من به شخصه این بود که الانه که بخوابونه تو گوش دختره و تا حالا اون خانوم داشته نقش آدم مهربون بازی می کرده در حالیکه قضیه اینطوری نیست .
    اونجا که آناشید اون همه راه رو میره و در خونه ویلایی رو وا میکنه هیچ اشاره ای نکردی که چطور این همه راه رو همراه مهرداد برمی گردن ؟ چون مهرداد که نمی تونسته از دم در خونه ویلایی، مامانشو صدا کنه؟ !
    نوشتی : "یه لحظه حس سمج بودن بهم دست داد ولی من بهش دست ندادم " این جمله بامزه ایه اما منو ببخش ، هیچ مفهوم خاصی نداره
    نوشتی " آدما دورشون واستاده بودن " (این "آدم ها " بهتره از مترادفش استفاده کنی
    ممنونم و موفق باشی


    bibinoosh


    سلام
    من دقیقا با سیمین بانو موافقم، هم اینکه اون مسافت طولانی حیاط خونه چه جوری طی شد برام سوال بود و هم اینکه توی فرهنگ ما همیشه این فاصله طبقاتی بوده و کسی با خدمتکار خونه اش طوری برخورد نمیکنه که انگار خواهرزاده شه! چه برسه به اینکه اون رو واسه پسرش در نظر بگیره ( والا دختر خواهرشون رو هم زورشون میاد بگیرن واسه پسرشون) و از طرف دیگه هم من موندم چطور اینقدر سریع با مهرداد صمیمی شد؟
    راستی شهر هرت نیست که خیلی راحت یه دختر رو تهدید به مرگ کنن! تازه پول هم که به حسابشون واریز شد، فکر میکنم یه دلیل بهتر واسه تلپ شدن تو اون خونه لازم بود
    ولی در کل نثر روونی داری موفق باشی، منتظر ادامه رمانت هستم.
    پیروز باشی


    :aiwan_light_heart:عزیزم قلمت سبز و مانا:aiwan_light_heart:
    :aiwan_light_heart:موفق باشی:aiwan_light_heart:
    :aiwan_light_heart:از طرف گروه نقد کده رمان ها:aiwan_light_heart:
     

    FATEME078

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/08
    ارسالی ها
    1,311
    امتیاز واکنش
    31,597
    امتیاز
    873
    سن
    25
    محل سکونت
    تهران
    نسترن جون رمانت البته صفحه اولی که تغییر داری کمی بهتر شده بود ، البته من تغییر چندانی احساس نکردم ؛ اما جای تبریک داره که غلط املایی نداری ؛ من مدل نوشتنت و دوست دارم ،مخصوصا لحن صحبت های آناشید ! اسم رمانت که حرف نداره ...یه مشکلی که من میبینم خلاصه رمانه ؛ خیلی سریع پیش بردیش و توضیح کمی درموردش دادی ... اینطوری باید کل رمان و بخونی تا بفهمی قضیه از چه قرار ... موضوع جدید نیست اما نوع برخورد ها و رفتارها جدیده! فکر نکنم تو هیچ جای دنیا صاحب خونه مستخدمش و انقد تحویل بگیره و اونجایی که با شهین صحبت میکرد اون و مثل عروس خودش بدونه ... به نظرم بهتر بود اتفاق دیگه ای می افتاد تا آناشید خونه مهرداد میموند ، چون تهدید یه طلبکار چندان ترسی نداره ! ولی خداییش قلمت حرف نداره ، امیدوارم زود تر اون یکی رمانت و ببینم که به قول خودت از آناشید بهتره ... اما نثر روانت جای تبریک و تشکر داره .... الان که میبینم نه تغییراتت خوب بوده .... چاایی بده گلوم خشک شد انقد انتقاد کردم ؛ من و جدی نگیر رمانت عالیه و فضای توپیم داره:aiwan_light_blfffffffm:
     
    آخرین ویرایش:

    دینه دار

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/30
    ارسالی ها
    1,555
    امتیاز واکنش
    29,224
    امتیاز
    806

    سلام :) ممنونم فاطمه جان که وقت گذاشتیو یه رمانی قبلا خونده بودی رو دوباره خوندی
    واقعا بهش نیاز داشتم و به خواسته ام رسیدم
    خودتم تو نوشتن حرف نداری و میدونی طرفدار پروپا قرص رمانتم.. خوشحالم که تونستم بدونم
    مقایسه اش چجوریه !
    چایی چیه برات کاپوچینو و هات چاکلت و آب پرتقال میارم بخوری :aiwan_lightsds_blum:)
    خیلی خجالتم دادی ، خیلی ام جدی میگیرمت چون هرچه از دوست رسد نیکوست :aiwdffan_light_blum:
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا