سلام به سحر بانوی عزیز. من مدتی هست که رمان شما رو دنبال میکنم و به دلیل کششی که برام ایجاد کرده به نظرم دوست داشتنیه و مشتاقم که ادامه داستان رو هر چه زود تر متوجه بشم. با وجود اینکه خیلی رمان شما رو دوست دارم اما میخوام نقدی هم راجع بهش داشته باشم.
نکته ی اول اینکه برای من خواننده شخصیت ضعیف بهار و اینکه زود قانع میشه گاهی اوقات آزار دهنده هست. من کاملا متکی نبودن بهار به خودش و وابسته بودنش به مردهای زندگیش رو درک میکنم اما اینکه بعد از چند روز بیماری و گریه و شیون خیلی زود دلش با مهیار صاف میشه و قصد داره از خونه فرار کنه برام غیر قابل باوره. حداقل کاری که میتونست تو این شرایط بکنه این بود که ازش بپرسه چرا مسئله به این پیش و پا افتادگی و ساده رو برای منی که از همه گذشته تو چشم بستم و راحت اون رو پذیرفتم توضیح ندادی که من هم تو این راه همراه تو باشم و وقتی همه تو رو مقصر میبینن من بتونم پشت تو دربیام و دلم ازت مطمئن باشه. این یکی از مثال هایی بود که به ذهنم درباره این ویژگی رسید.
نکته دوم هم رابـ ـطه عاشقانه مهیار و بهار هست که خیلی سطحی ازش گذشته میشه. من خودم شخصا از توضیح اضافه و زیادی تعریف کردن جزئیات خوشم نمیاد و انتظار هم ندارم شما همه ی روز های زندگی و همه ی اتفاقات عاشقانه رو تعریف کنید.اما اتفاق های مختلف که به نظر خودتون این عاشقانه رو شیرین تر میکنه خیلی کشش رمان رو بیشتر میکنه. برای مثال همون تولد مهیار یکی از قسمت های جذاب رمان شماست که هنوز تو ذهن من مونده. در نقطه مقابل قسمتی که برادر بهار سربازی میره و ناراحتی بهار خانواده رو کلافه میکنه رو اگر با جزئیات بیشتر و اگر صحنه ای که باحضور مهیار آروم میگیره رو زیبا تر توصیف میکردید اون وقت من هم مثل بهار با یاداوریش احساس زیبایی بهم دست میداد. به نظر من ایده های شما در زمینه لحظه های عاشقانه و اتفاقاتی که در رمان میافته شما رو از دیگران متمایز میکنه که با گسترش دادنشون به احتمال 100 درصد شما نویسنده ای با قلم پخته تر و یکی از برترین های انجمن خواهید شد. پس به امید اینکه من عاشقانه هایی زیبا تر توی این رمان و رمان های بعدی شما ببینم.
نکته ی سوم هم اینکه کاش رمان تک بعدی جلو نره و به روابط بهار با بقیه بخصوص با برادرهاش هم توجه بشه. البته قبل از توضیح بیشتر باید بگم که شما در زمینه مهیار این کارو به خوبی انجام دادید. اما درباره بهار باید بگم که بجز رابـ ـطه بهار و دختر خاله و گاهی متین من چیز آنچنانی ندیدم. مثلا میتونستید حس بهار و اتفاقاتی که وقتی برادرزادش به دنیا اومد رو تعریف کنید چون حس عمه شدن واقعا زیباست. ولی متاسفانه تنها چیزی که تو این خانواده مشاهده نمیشه حضور یک نوزاد و از قضا اولین و تنها نوه هست که باید بگم نقطه ضعفی برای رمان شماست. یا مثلا رابـ ـطه بهار با عروس خانواده رو بگم که کلا بهش پرداخته نشده و جا مونده. چون با وجود علاقه زیاد بهار به برادر بزرگش و دوست داشتن زن داداشش باید تا الان حداقل 20 درصد رمان به زندگی برادرش اختصاص داده میشد و لحظات صمیمی و شاد این میان رو قبل از اتفاقات پیش اومده بیان میکردید و بعد از مشکلات پیش اومده هم بهتر بود عروس رو فردی بی طرف که مثل خواهری مهربان کنارشه و وقتی که برادر هاش به بهار تندی میکنن اون برای دلداری بیاد و کنارش باشه ولی من توی رمان شخصیت عروس خانواده برام قابل لمس نیست و احساس میکنم انسان سرد و کم صحبتیه و فقط با خانواده شوهرش مشکلی نداره و تقریبا بهشون اهمیتی نمیده. یکی دیگه از شخصیت هایی که میتونست داستان رو خیلی جذاب تر بکنه آراد هست. چون با ویژگی حساس بودنش راحت میتونستید لحظات احساسی و هیجانی خواهرانه و برادرانه خلق کنید که من خواننده برعکس بهار احساسم به آراد منفی نباشه و با یاداوری لحظات دوستداشتنی از بعضی رفتارهاش سرپوشی کنم. صحنه های شاد و غمگین و همین طور سرشار از عشق یا عصبانیتی که میتونست این میان به وجود میاد رو تا اینجای رمان از دست دادیم.
نکته ی آخر هم باید به شخصیت هایی که به رمان میان و خیلی زود از داستان حذف میشن اشاره کنم. برای نمونه برادر مهیار و نیکا که با وجود ایده ی نابی که به ذهنتون رسیده اما اون رو مثل بقیه ایده های از دست رفته دیگه گسترش ندادید و خیلی زود هم از شر اونها خلاص شدید که شاید برای جلوگیری از دعواهای زیاد بین زوج اصلی رمان بوده باشه. اما با این کاری که شما انجام دادید در واقع یکی از نقطه قوت های رمان رو خیلی آسون از دست دادید چون با پرداختن به این قسمت هم راحت میشد جریان ها و برخورد های هیجانی و جالبی درآورد. اما با ذهن خلاقی که من تو شما میبینم مطمئنم شخصیت های جنجالی تری به رمان میان و این بار کاش داستان اونها و جریاناتشون طولانی تر بشه.
میدونم خیلی طولانی شد و هنوز هم نکات ریزی به جا مونده اما ترجیح میدم با وجود این نکات فقط از خوندن این رمان زیبا لـ*ـذت ببرم. برای پیشنهاد هم دوست دارم وقتی بهار قصد داشت دلش رو با برادرهاش صاف کنه فلش بک هایی از بهار در نوجوانی و حتی کودکیش و زمان هاییکه برادرهاش براش کارهای بزرگی انجام دادن ببینم.
امیدوارم شما سحربانوی دوستداشتنی از صحبت هام چیزی به دل نگرفته باشید چون صرفا من چیزهایی رو که فکر کردم میتونه رمان رو برای من و شاید بقیه دوستان جذاب تر بکنه رو براتون بیان کردم. و در آخر آرزوی موفقیت برای شما در تمام مراحل نویسندگی و زندگی رو دارم.
نکته ی اول اینکه برای من خواننده شخصیت ضعیف بهار و اینکه زود قانع میشه گاهی اوقات آزار دهنده هست. من کاملا متکی نبودن بهار به خودش و وابسته بودنش به مردهای زندگیش رو درک میکنم اما اینکه بعد از چند روز بیماری و گریه و شیون خیلی زود دلش با مهیار صاف میشه و قصد داره از خونه فرار کنه برام غیر قابل باوره. حداقل کاری که میتونست تو این شرایط بکنه این بود که ازش بپرسه چرا مسئله به این پیش و پا افتادگی و ساده رو برای منی که از همه گذشته تو چشم بستم و راحت اون رو پذیرفتم توضیح ندادی که من هم تو این راه همراه تو باشم و وقتی همه تو رو مقصر میبینن من بتونم پشت تو دربیام و دلم ازت مطمئن باشه. این یکی از مثال هایی بود که به ذهنم درباره این ویژگی رسید.
نکته دوم هم رابـ ـطه عاشقانه مهیار و بهار هست که خیلی سطحی ازش گذشته میشه. من خودم شخصا از توضیح اضافه و زیادی تعریف کردن جزئیات خوشم نمیاد و انتظار هم ندارم شما همه ی روز های زندگی و همه ی اتفاقات عاشقانه رو تعریف کنید.اما اتفاق های مختلف که به نظر خودتون این عاشقانه رو شیرین تر میکنه خیلی کشش رمان رو بیشتر میکنه. برای مثال همون تولد مهیار یکی از قسمت های جذاب رمان شماست که هنوز تو ذهن من مونده. در نقطه مقابل قسمتی که برادر بهار سربازی میره و ناراحتی بهار خانواده رو کلافه میکنه رو اگر با جزئیات بیشتر و اگر صحنه ای که باحضور مهیار آروم میگیره رو زیبا تر توصیف میکردید اون وقت من هم مثل بهار با یاداوریش احساس زیبایی بهم دست میداد. به نظر من ایده های شما در زمینه لحظه های عاشقانه و اتفاقاتی که در رمان میافته شما رو از دیگران متمایز میکنه که با گسترش دادنشون به احتمال 100 درصد شما نویسنده ای با قلم پخته تر و یکی از برترین های انجمن خواهید شد. پس به امید اینکه من عاشقانه هایی زیبا تر توی این رمان و رمان های بعدی شما ببینم.
نکته ی سوم هم اینکه کاش رمان تک بعدی جلو نره و به روابط بهار با بقیه بخصوص با برادرهاش هم توجه بشه. البته قبل از توضیح بیشتر باید بگم که شما در زمینه مهیار این کارو به خوبی انجام دادید. اما درباره بهار باید بگم که بجز رابـ ـطه بهار و دختر خاله و گاهی متین من چیز آنچنانی ندیدم. مثلا میتونستید حس بهار و اتفاقاتی که وقتی برادرزادش به دنیا اومد رو تعریف کنید چون حس عمه شدن واقعا زیباست. ولی متاسفانه تنها چیزی که تو این خانواده مشاهده نمیشه حضور یک نوزاد و از قضا اولین و تنها نوه هست که باید بگم نقطه ضعفی برای رمان شماست. یا مثلا رابـ ـطه بهار با عروس خانواده رو بگم که کلا بهش پرداخته نشده و جا مونده. چون با وجود علاقه زیاد بهار به برادر بزرگش و دوست داشتن زن داداشش باید تا الان حداقل 20 درصد رمان به زندگی برادرش اختصاص داده میشد و لحظات صمیمی و شاد این میان رو قبل از اتفاقات پیش اومده بیان میکردید و بعد از مشکلات پیش اومده هم بهتر بود عروس رو فردی بی طرف که مثل خواهری مهربان کنارشه و وقتی که برادر هاش به بهار تندی میکنن اون برای دلداری بیاد و کنارش باشه ولی من توی رمان شخصیت عروس خانواده برام قابل لمس نیست و احساس میکنم انسان سرد و کم صحبتیه و فقط با خانواده شوهرش مشکلی نداره و تقریبا بهشون اهمیتی نمیده. یکی دیگه از شخصیت هایی که میتونست داستان رو خیلی جذاب تر بکنه آراد هست. چون با ویژگی حساس بودنش راحت میتونستید لحظات احساسی و هیجانی خواهرانه و برادرانه خلق کنید که من خواننده برعکس بهار احساسم به آراد منفی نباشه و با یاداوری لحظات دوستداشتنی از بعضی رفتارهاش سرپوشی کنم. صحنه های شاد و غمگین و همین طور سرشار از عشق یا عصبانیتی که میتونست این میان به وجود میاد رو تا اینجای رمان از دست دادیم.
نکته ی آخر هم باید به شخصیت هایی که به رمان میان و خیلی زود از داستان حذف میشن اشاره کنم. برای نمونه برادر مهیار و نیکا که با وجود ایده ی نابی که به ذهنتون رسیده اما اون رو مثل بقیه ایده های از دست رفته دیگه گسترش ندادید و خیلی زود هم از شر اونها خلاص شدید که شاید برای جلوگیری از دعواهای زیاد بین زوج اصلی رمان بوده باشه. اما با این کاری که شما انجام دادید در واقع یکی از نقطه قوت های رمان رو خیلی آسون از دست دادید چون با پرداختن به این قسمت هم راحت میشد جریان ها و برخورد های هیجانی و جالبی درآورد. اما با ذهن خلاقی که من تو شما میبینم مطمئنم شخصیت های جنجالی تری به رمان میان و این بار کاش داستان اونها و جریاناتشون طولانی تر بشه.
میدونم خیلی طولانی شد و هنوز هم نکات ریزی به جا مونده اما ترجیح میدم با وجود این نکات فقط از خوندن این رمان زیبا لـ*ـذت ببرم. برای پیشنهاد هم دوست دارم وقتی بهار قصد داشت دلش رو با برادرهاش صاف کنه فلش بک هایی از بهار در نوجوانی و حتی کودکیش و زمان هاییکه برادرهاش براش کارهای بزرگی انجام دادن ببینم.
امیدوارم شما سحربانوی دوستداشتنی از صحبت هام چیزی به دل نگرفته باشید چون صرفا من چیزهایی رو که فکر کردم میتونه رمان رو برای من و شاید بقیه دوستان جذاب تر بکنه رو براتون بیان کردم. و در آخر آرزوی موفقیت برای شما در تمام مراحل نویسندگی و زندگی رو دارم.
سایت دانلود رمان نگاه دانلود
دانلود رمان های عاشقانه
آخرین ویرایش: