نقد رمان معرفی و نقد رمان حجاب من | zeinab z کاربر انجمن نگاه دانلود

zeinab z

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/05/04
ارسالی ها
152
امتیاز واکنش
3,429
امتیاز
416
سن
23
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


ژانر
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
هم : عاشقانه ، مذهبی

خلاصه:
شخصیت اول داستان من یه دختر گیلانیه یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در 11 سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده دختر بزرگ میشه قافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که ............ نکته مهم!!! *تمام اسمها تخیلی هستند و هرگونه تشابه اسمی کاملا تصادفیه*

سلام. دوستان من یه نویسنده ی تازه واردم فقط هرچیزی که به ذهنم برسه مینویسم میدونم ممکنه خیلی بد بشه و دوست نداشته باشید به خاطر همین این نقدو زدم تا با تجربیاتتون منه نویسنده ی نو پا رو راهنمایی کنید
پیشاپیش ممنون همتون هستم
با تشکر
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
     

    خــاتــون

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    2,393
    امتیاز واکنش
    96,316
    امتیاز
    1,036
    با سلام و خسته نباشید خدمت zeinab z عزیز

    اول از همه اسم رمان و مقدمه هست که میشه گفت با محتوا و موضوع ارتباط و همخوانی داره
    اسم شخصیت ها کاملا با شرایط مذهبی،شخصیتی و....هماهنگی داره
    شروع رمانتون میشد گفت که خوبه ولی میتونست بهتر از این باشه
    در پست اولتون بهتره که اسم فیلما حذف بشه و بجاش گفته بشه که تا فلان ساعت مشغول فیلم دیدن بودم
    توصیف مکان میشد گفت که اصلا وجود نداره در رمانتون
    اما توصیف ظاهر بهتر بود در طول رمان قیافه ی شخصیت رمانو شرح میدادید مثلا به چشمای سبزم خیره شد و....
    شخصیت پردازیتون در رمان خوب بود
    در رمانتون توصیف حالتی ندیدم و بجای اون از کلمات کشیده استفاده کردید که کار اشتباهیه مثل:سلام خانوووووووم خوبی یا خخخخخخخخخ
    میتونستید بگید:
    مورد اول:
    با اشتیاق گفت سلام خانوم خوبی
    مورد دوم:خندیدم
    سعی کنید از متن آهنگ کمتر استفاده کنید یا استفاده نکنید
    به نظرم خیلی زود بود که طاها وارد داستان بشه ولی حالا که وارد داستان شده بهتر بود که رفتارش طبیعی تر باشه اینجوری داستان دارای فراز و فرود میشه و گرهی تو رمانتون به وجود میاد که خوانندرو به خودش جذب میکنه
    شما قلمی توانا دارید به کارتون ادامه بدید اگر دقیق تر عمل کنید حتما رمان بهتری خواهید داشت
    به امید کارهای بهتر ^gandom^
     

    zeinab z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/04
    ارسالی ها
    152
    امتیاز واکنش
    3,429
    امتیاز
    416
    سن
    23
    سلام آبجیه گلم
    ممنونم
    بزارش به پای کم تجربگی
    قبلا حذف شده
    ممنون ذکر کردی اصلا یادم رفته بود
    به روی چشم اینم درست میکنم
    ممنون
    اینم چشم
    بازم چشم
    و اما درمورد طاها
    لطفا بزاریدش به عهده ی خودم چون من برای ارامش خودم مینویسم و این رمان قراره بخشی از زندگیه منو در بر بگیره
    نتونستم از اول با داستان خودم شروع کنم پس لطفا صبر داشته باشید

    با تشکر از نقد مفید شما
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان حجاب من

    * نام رمان
    نامی که شما برای رمانتون انتخاب کردین بسیار ساده،گویا و واضحه مخاطب هیچ گنگی احساس نمی کنه و از نام کاملا مشخصه که دغدغه شما به عنوان نویسنده و احتمالا شخصیت اصلی قصه موضوع حجاب هست و حتی اگر حجاب دغدغه اصلی نباشه نقش مهمی در پیشبرد قصه داره...حجاب معمولا در معنای عام به معنای پوشش و ستر هست که در مورد خانم ها بیشتر مطرحه و به همین دلیل کاملا مخاطب این حدس رو میزنه که شخصیت اصلی یه دختره و قراره قصه در موردش باشه...نامتون با وجود ساده بودن اما یه جذبه ملیح و نامرئی داره و ازش به راحتی میشه این رو برداشت کرد که قصه قراره در ژانر اجتماعی باشه...جذابیتش هم به خاطر خود مسئله حجابه که خودش فی النفسه موضوعیه که بحث ها و افکار و نظرات زیادی در موردش مطرحه و میتونه نظر مخاطبان رو جلب کنه. اما با وجود نکاتی که در مورد نام انتخابی شما مطرح کردم گمان می کنم اگر نامی جذاب تر که در لفافه موضوع حجاب رو هم درش پنهان می کردید و نامی می بود که دو پهلو می بود برای مخاطب قطعا جذابتر میشد. از نام من اینطور برداشت کردم که قصه درمورد دختریه که در راه حفظ حجابش و مسائل مرتبط باهاش با مشکلاتی روبرو میشه اما تا این جایی که تایپ کردین چندان ارتباطی بین قصه و وقایع اون با نام رمان دیده نمیشه و تنها ارتباط موجود اینه که شخصیت اصلی چادر سر میکنه اما بین وقایع اصلی قصه و نام ارتباطی دیده نمیشه.

    * جلد
    جلد بسیار خوب و زیبا طراحی شده ، و به مخاطب حس خوبی نسبت به عکس جلدتون دست میده اون گل سرخ دختری که پشت به مخاطبه و داره راهی که پیش روشه رو طی می کنه و اینده ای پیش روشه و اون عکس کوچک گوشه بالا سمت چپ دست اقایی که دست خانمی چادری رو در دست فشره و کاملا بیانگر ژانر عاشقانه قصه است در کل اینها نشانه های زیادی از ژانر عاشقانه رو نشون میدن جلدتون اتفاقا به نظر میرسه بسیار هماهنگ با نام و محتوای رمان و البته ژانر ها طراحی شده و البته حس زندگی و امید از خود عکس ها و رنگهای اون به مخاطب میده همچنین بعضی از مواردی که در مورد نام گفتم در مورد جلد هم صدق می کنه. جلد در کل بسیار جالب طراحی شده و نظر رو جلب می کنه .

    * خلاصه
    خب شما خلاصتون رو این شکلی بیان کردید" شخصیت اول داستان من یه دختر گیلانیه یه دختر از یه خانواده ی مذهبی که در 11 سالگی به خواست پدرش بین چادر و مانتو حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده دختر بزرگ میشه غافل از اینکه از وقتی نه سالش بوده یه حسایی نسبت به پسرعموش پیدا کرده و روز به روز حسش شدیدتر میشه اما میفهمه که پسرعموش یکی دیگرو دوست داره و به دختر داستانمون میگه که ..." خب خلاصتون خیلی خوب بود مختصر و مفید و یک دید کلی از قصه به مخاطب میده و چون یه گره اصلی گذاشتید توش و اخر خلاصه تون هم با سه نقطه... براش پایان باز گذاشتید و به مخاطب دارین میگین که برای فهمیدن بقیه قصه باهاتون همراه بشه مخاطب هم کنجکاو میشه تا بیشتر بدونه...فقط باید بگم بخش اول خلاصه تون رو که گفتین " شخصیت اول داستان من یه دختر گیلانیه ..." رو یکم تغییر بدید نام شخصیت اصلیتون رو بنویسید و بقیه اش رو تغییر ندین....خلاصتون بد نبود و میشه گفت خوبه فقط میتونستید یه گره قوی تر و مبهم تر هم که حالا حالاها حل نشه رو هم بهش اضافه کنید تا حس کنجکاوی مخاطب قوی تر بشه البته حواستون باشه الان ترکیب خلاصه تون خوبه و پیشنهاد من فقط برای کمی تغییر و بهبود هر چه بیشترشه بدون اینکه به ساختار اصلیش لطمه بخوره و اگر خواستید چیزی بهش اضافه کنید به مختصر بودنش لطمه نخوره و اینکه قصه لو نره.

    * مقدمه
    خب متنی کا شما برای مقدمه گذاشتید کاملا هماهنگ با نام و محتوای قصه هست متنی در رابـ ـطه با چادر بود متن جالب د زیبایی بود و نظر مخاطب رو جلب می کنه و البته تمام متن مقدمه مستقیما و عمیقا به چادر می پردازه.

    * شروع
    اول یه نکته اینکه پست اول شروعه رمانه و تاثیر زیادی در تصمیم مخاطب برای ادامه مطالعه داره، باید بتونه مخاطب رو کنجکاو کنه و جذبش کنه و اگر یه شروع خوب و متفاوت داشته باشید مخاطب با رمان ارتباطات اولیه رو برقرار می کنه...همینطور شروع خوب چند تا هم ملاک داره ، اینکه توصیفات و مکالمات و معرفی شخصیت ها رو شروع کنه( شروع کنه یعنی گامهای اولیه در مورد هر کدوم رو برداشته باشه).
    با توجه به مواردی که گفتم خب شروعتون خوب نبود...در ابتداش که با توصیف کامل چهره شخصیت و خونه و دکور تقرببا منفجرش کردین... البته مکالمات و معرفی شخصیت رو شروع کردین اما تاثیر لازم رو نتونستید بگذارید و البته شروعتون هم بسیار معمولی، ساده و تکراری بود، چندان کنجکاوی مخاطب رو بر نمی انگیزه و سوالی تو ذهنش نمیسازه تا بهش انگیزه به ادامه بده و مخاطب رو اصلا جذب نمی کنه تا برای پاسخ به سوالاتش مطالعه رمان ادامه بده.

    * توصیفات( مکان، احساس، حالت، چهره)

    در مورد توصیف چهره باید بگم که شما توی همون پست اول خیلی یهو تمام ویژگی های چهره و ظاهر شخصیت اصلی رو برای مخاطب مطرح کردین، میتونستین چهره شخصیتتون رو تدریجی و در طی چند یا چندین پست در کنار سایر موارد مطرح کنید تا مخاطبان رو در رابـ ـطه با چهره شخصیت ها کنجکاو نگه دارین و اهسته اهسته به کنجکاویش پاسخ بدین مخاطبان از این شیوه تدریجی حتما استقبال می کنند اینکه شخصیت بره جلو اینه و همه ویژگیهای چهره و ظاهرش رو بگه نه تنها جالب نیست بلکه غیر طبیعیه و توی ذوق مخاطب هم میزنه....برای مخاطب بسیار جالبتره که نسبت به چهره شخصیت ها کنجکاو بشه و ذهنش درگیر قصه بشه. چهره بقیه شخصیت ها هم اصلا توصیف نشده تا مخاطب بتونه تصورشون کنه
    در مورد توصیف مکان که توی همون پست اول اومدین تمام ویژگی های خونه شخصیت اصلی رو گفتید خوب خیلی زود بود و در ضمن شما تمام ویژگی ها و دکور خونه رو یکجا تحویل مخاطب دادین یا توی صفحه سه تو پست ۲۴اومدین کل اتاق طاها رو یکجا ببرا مخاطب میگین و اونم به عنوان گفتگوی درونیش در حالی که ادم نمیاد تمام دکور اتاقش رو تو ذهنش انالیز کنه . اگر توصیف مکان و چهره رو در کنار اتفاقات و وقایع قصه کم کم و تدریجی و البته در چند پست به هر ترتیبی که خودتون براش در نظر میگیرید؛ انجام می شد قطعا مخاطبان ارتباط بهتری برقرار می کردند تا اینکه بیاین و یکجا کلی توصیف رو برای مخاطب بیان کنید اما به غیر از این موارد بقیه مکان ها و یا بخش داخلی ساختمان ها( دکور ها) رو توصیف نکردین تا مخاطب بتونه محیط اطراف شخصیت رو تصور کنه.
    در مورد توصیف احساسات شخصیت ها بعضی از جمله هایی رو که بیانگر احساس شخصیت ها هستند رو توی پرانتز نوشته بودید اونها رو از پرانتز بیرون بیارید و بگزارید تو متن اصلی قصه...با وجود اینکه کمی تا قسمتی احساسات شخصیت ها رو مطرح کردین اما توصیف احساسات شخصیت ها کمه و کامل هم نیست و بعضی جاها هم چندان قابل درک نیست چون مقداری از حس هاشون رو توصیف کردین و مقدار دیگه ای رو توصیف نکردین مثلا زینب یا طاها حس هاشون در مورد دوست داشتن بهزاد و... و اینا رو در طی قصه مطرح نکردین و طاها مثلا یهو از زینب میگه و اینکه براش مهمه و چون تا قبلش برای مخاطب چیزی از حسی که درش نسبت به زینب وجود داره صحبت نکردین خب مخاطب چندان باهاش ارتباط برقرار نمی کنه به غیر این موارد شما بیشتر افکار شخصیت ها رو مطرح کردین و چندان حس و حالشون رو توصیف نکردین تا مخاطب درک درست تری از حس و حال و رفتار شخصیت ها داشته باشه توصیف احساس و حالت شخصیت ها رو بیشتر کنید.

    * زاویه دید
    خب شما برای بیان قصه از زاویه دید اول شخص استفاده کردید این زاویه دید خیلی پرطرفداره بین نویسنده های نوجوون ...همچنین شما قصه رو از زبان چند نفر( زینب و طاها و محمد و ...) روایت کردین خب باید بگم که این زاویه دید محدودیت هایی داره یکی از محدودیت هاش اینه که شما وقتی از این زاویه دید استفاده می کنید باید اون رو مثل شرایط واقعی که از دید خودتون دنیا رو میبینید و از خیلی از مسایل مثل افکار و احساسات بقیه خبر ندارین؛ بنویسید اما نویسنده ها برای جبران این محدودیت میان قصه رو از زبان چند شخصیت مطرح می کنند که باید بگم این روش اشتباهه و نه تنها محدودیت ها رو رفع نمی کنه بلکه دقیقا همون محدودیت رو داره و اینکه مدام روایت از زینب به طاها و از طاها به زینب و محمد تغییر می کنه و البته در روایت هم لحن و گفتار یکنواخته و چند جا هم نام شخص روایت ککنده رو ننوشتید و به همین دلایل مخاطب گیج میشه و دقیقا چنین مسائلی جز محدودیت های زاویه دید اول شخصه به همین دلایل با وجودی که شما به عنوان نویسنده در انتخاب زاویه دید مختارید اما به همین دلایلی که مطرح کردم توصیه می کنم برای جبران محدودیت های زاویه دید اول شخص و بهبود روایت قصه که قطعا روی جذب مخاطبان هم بی تاثیر نیست توصیه می کنم از زوایه دید دانای کل استفاده کنید... زاویه دید( سوم شخص) دانای کل دقیقا یه استاد همه چیز دونه و این مزیت رو داره که شما دستتون برای بیان خیلی چیزها بازه و دیدتون وسیعه به راحتی میتونید به شخصیت های مختلف و احساسات و رفتار و کردارشون و خیلی چیزهای دیگه بپردازید.

    * علائم نگارشی و غلط های املایی
    خب توی جاهای مختلف از علامت های نگارشی مثل ؟ ، استفاده کردید که خوبه البته لازمه تا از ؛ ! هم استفاده کنید در جاهایی که لازمه.
    کاملا مشخصه که سعی کردید خیلی با دقت و بدون اشتباه تایپی و غلط املایی تایپ کنید اما خب تعدادی وجود داره و با مرور دوباره و اصلاح کردنشون حل میشه. البته مواردی که زیر میارم چند نمونه از اشتباهات موجود بوده و اینها رو برای نمونه مطرح کردم و موارد دیگه ای هم وجود داره.
    در پست یازده واژه " بی نظاکت " نوشته بودید که درستش " بی نزاکت " هست.
    توی پست ۱۵ گفتید "کشیدم همچین با قرض زد" که درستش " غرض" هست

    * نثر
    خب محاوره نثریه که شما برای بیان قصه ازش استفاده کردین کلمات خیلی ساده و معمولی هستند و مورد خاصی یا کلمه سنگینی درش دیده نمی شه کاملا قابل درک و قابل فهم ، کاملا محاوره و از این نظر که محاوره است و ادبی قاطیش نشده خوب باید بگم خوب و یکدسته اما یه مسئله هست اونم اینکه در روایت های شخصیت های مختلف کاملا شبیه به همه مونولوگ ها و دیالوگ هاشون، لحن و کلماتی که به کار میبرند و اینکه بعضی جملاتتون مثل جمله در پست ۱۱ یا دوازده گفتید "اهههه اینم که هیچی داره نمیده اوففف" و همینطور در پست ۲۲ گفتید " هیچی داشت نمیداد" خب توی جاهای مختلف جملات این چنینی که کمی نابسامانی داره و مخاطب منظورتون رو دقیق نمی فهمه چون فعل جمله تون رو درست ننوشتید این موارد و موارد مشابه دیگه موجود در متن رو هم اصلاح کنید.

    * دیالوگ ها و مونولوگ ها
    در قصه غلبه با مونولوگ هاست و بخش زیادی از قصه رو مونولوگ ها و گفتگو های درونی شخصیت ها شکل میده.
    در مکالمات خب تا صفحه دو چندان جملات خاص یا مهمی بیان نشده جملات عادی و معمولی و ساده و جملات چندان روشنگر و راه گشا نیستند چندان نقش خاص و مهمی تو قصه نداشته و چیز زیادی به مخاطب در رابـ ـطه با قصه و شخصیت ها نمی گن البته کمی در مورد خود شخصیت ها و اخلاقیاتشون به مخاطب اطلاعات میده اما مسئله محتوای مکالماته و مخاطب از گفتگوها چیز زیادی در رابـ ـطه با قصه نمیفهمه
    بیشتر مکالمات بخصوص مثلا مکالمات طاها و نامزدش و یا زینب و طاها خیلی شبیه همه و با مکالمات بین مادر و زینب باید بگم شبیه هم حرف میزنند توصیه می کنم تفاوت های سنی و جنسیتی و شخصیتی شخصیت ها رو لحاظ کنید و در مکالمات استفاده کنید تا در گفتگو ها قابل تشخیص ازهم باشند به این دلی که حرف زدن ها باید مطابق و هماهنگ با سن و جنسیت و شخصیت؛ شخصیت ها باشه تا برای مخاطبان قابل درک و قابل باور باشند. در مکالمات دو نفره به جای اینکه مدام نام شخصیت ها رو بگزارید از علامت - استفاده کنید البته نگران نباشید اگر تفاوت های سنی و جنسیتی و شخصیتی شخصیت ها رو در مکالمات لحاظ کنید مکالمات قابل تشخیص میشن و مخاطب اون ها رو قاطی نمی کنه و اینکه توی مکالمات فقط جملات رو بیان کردید و حس شخصیت و حالتی که به بدن یا چهره اشون میدن رو در کنار جملات دیالوگ ها توصیف نکردین و بعضی جاها هم که توصیف کردین خیلی کمه و بیشتر کنید.

    * شخصیت پردازی
    زینب زارعی ، مهتاب، خاله زهرا( مادر مهتاب)، نرگس ، طاها شمس،بهزاد، سارا، فاطمه و ... فعلا اینها شخصیت های قصه اند و ممکنه کم یا زیاد بشن در ادامه قصه... نام شخصیت ها کاملا طبیعی ، معمولی و نرمال بودند و با وضعیت فرهنگی و اینکه خانواده ها مذهبی تصویر سازی شدن هماهنگی داره و چون اطرافمون هم چنین نامهایی زیادن برای مخاطب کاملا طبیعی بود و راحت باور می کنه.
    زینب طبق گفته شما ادم مذهبیه و مسائل مذهبی براش مهمه و اما دختر شیطونیه و اخلاق و رفتارش بسیار سبکسرانه است و اون وقار و سنگینی که در رفتار ادم های مذهبی وجود داره رو نداره .شما گفته بودید ۱۷ سالشه و عاشقه و پسر عموش رو دوست داره اما تو افکارش یا رفتارش چندان غصه و غم فراق یار درش دیده نمیشه. و چندان از رفتارش عاشق بودنش قابل تشخیص نیست بخصوص که فقط میشینه یه شعر گوش میده و فقط همون موقع به پسر عموش فکر می کنه و غصه میخوره و فقط اونجایی که خبر نامزدیش رو میشنوه یکم حالش دگرگون میشه.در ضمن برای کنکور دادن باید ۱۸ سالش باشه. و اینکه با توجه به اینکه گفتید دختر مذهبیه و مسایل محرم و نامحرمی و مسائل مذهبی براش مهمه اینکه انقدر با طاها صمیمی میشه که راحت باهاش شوخی و بگو بخند میکنه هم برای زیبنب غیر طبیعیه و مخاطب باهاش به مشکل میخوره اون هم انقدر زود صمیمی شدنش با طاها و و نازنین و خانواده شمس خب این صمیمیت و سرعت وقوعش طبیعی نیست و به باور پذیری قصه لطمه میزنه. و البته یه سری از رفتارش دقیقا مثل دختر بچه های ۱۷ ساله است.
    در مورد طاها گفتین متخصص قلب و عروقه و برای فوق تخصص میخونه. طول دوره های پزشکی برای دکتری عمومی باید ۷سال و برای تخصص قلب ۴ سال و برای فوق تخصص هم دو تا سه سال است ، پس دکتر قصه ما حداقل ۲۹ سالش باید باشه که تخصص داشته باشه و با احتساب اینکه داره برای فوق میخونه و در نظر بگیریم سال اول یا دوم تخصص باشه پس ۳۰ یا ۳۱ سالشه با این تفاسیر شما در پست ۸ یا ۹ دیالوگ هاش شبیه دکتر های جوان واقعی نیست و بیشتر شبیه این دانشجوهای ترم اولی یا فوق فوقش ترم پنجمی رفتار می کنه تا دکترهای واقعی چون دکتر های واقعی اول این‌که اینقدر ها هم بی ملاحظه و جلف و سبک نیستند که وقتشون رو برای کل کل با یه دختر نوجوون هدر بدن بخصوص به خاطر سنش میگم چون هفت سال درس خوندن تو پزشکی عمومی و چهار سال تخصص و جو و محیطی که درش هستند قطعا طوری بارشون میاره که ادم های سطحی نیستند که دهن به دهن یه دختر ۱۷ ساله بزارن به علاوه اینکه نامزد داره و چنان رفتاری بعیده و در ضمن کنجکاوی طاها، دلیلی نداره یک دکتر ۳۰- ۳۱ ساله به دختر بچه نوجوانی که دوازده سال ازش کوچکتره کنجکاویش چندان طبیعی نیست و مخاطب باورش نمی کنه بخصوص اونطوری که شما بیان کردین ذهن دکتر درگیره زینب شده، و در ضمن مطمئنا یه دکتر با این سن بیگدار نباید به اب بزنه وسر به سر یه دختر بچه ۱۶ ساله بزاره. خب باور اینها برای مخاطب مشکله و به باور پذیری قصه لطمه میزنه.رفتار وکردار و حرف زدن طاها بیشتر به ۲۰ تا ۲۳ ساله ها میخوره تا ۳۰-۳۱ ساله ها...توصیف کردنش از محیط و لباس و ظاهر برادرش بسیار شبیه توصیف کردن های زینبه( منظورم اینه که مثل یه پسر نیست مثل دختر هاست ...باید تفاوت های جنسیتی و شخصیتی شخصیت ها درست و متناسب با خودشون باشه تا باور پذیر باشه)
    در مورد طاها و خانوادش و برادرش توی پست ۳۱ گفتید که" نگاه به دستاش کردم طبق معمول دست چپش ساعت نقره ایش و دست راستش تسبیح قشنگ آبیش بود به اضافه ی انگشتر عقیق نقره البته از نوع سفید که تو انگشت انگشتریش گذاشته بود" خب از این مسائلی که مطرح کردین و البته با توجه به گفته های طاها و چیز هایی که تو گفتگوهای درونیش مخاطب میبینه به نظر میرسه خانواده مذهبی و متدینی دارند
    اینکه مادر طاها اینقدر زود قبول کرده یه دختر ۱۷ ساله رو به خونش دعوت کنه بدون شناخت خب کمی غیر طبیعیه که انقدر زود قبول کنه اونم و البته در کل دعوت کردن از خانواده زینب و رفتار مادر طاها در لحظه ورود زینب به خونه خانواده شمس منطق رفتارهاش ضعیفه و در ضمن زیادی زود بود و مخاطب باورش نمی کنه.حتی اگر در نظر بگیریم زینب یاداور دختر مرحوم خانواده است اما باز هم واکنش هاشون زیادی زود بود و بیش از حد صمیمی.
    به بقیه شخصیت ها زیاد پرداخته نشده بود ( سارا ، بهزاد، فاطمه ومحمد، نازنین، ...) و مخاطب چندان شناختی ازشون نداره حتی حرف زدن ااشون( دیالوگ ها و مونولوگ هاشون) هم چیزی از شخصیت و اخلاقیاتشون به ادم نمیده و مخاطب درک درستی از شخصیت و رفتار و کردارشون نداره البته چون رمان در حال تایپه فرصت درین تا بیشتر بهشون بپردازین و برای مخاطبان ونها رو شناخته شده تر کنید.


    * سیر
    خب اول باید بگم که قصه رو خیلی تند و سریع دارین پیش میبرید بدون اینکه یه سری مسایل رو باز کنید با عجله دارین پیش میرین و همین هم باعث میشه تا مخاطب به خاطر بیان نکردن موارد زیادی توسط شما دچار گنگی و ابهام بشه و راحت نتونه با قصه راحت باشه. قصه روال بسیار معمولی و عادی رو طی می کنه تا صفحه ۳که اتفاق خاصی تو قصه نمی یوفته همه چیز خیلی خیلی معمولی و عادی پیش میره بدون هیجان و بدون ایجاد کنجکاوی...
    قصه رو خیلی با عجله، تند و سیع دارین تعریف می کنین نیازی به این همه عجله نیست ...خب با توجه به روابط و رفتار شخصیت ها خب قصه و ماجراهاش بیشتر فانتزیگونه است و مقدار زیادیش با عقل و منطق چندان تناسب نداره و مخاطبان باورشون نمی کنند یکی از نکات مهم در رمان نویسی اینه که قصه رو طوری روایت کنید و تا حد امکان ماجرا ها و وقایع رو طوری بنویسید که منطقشون قوی و قابل باور باشه حتی قصه های فنتزی و خیالی رو....در غیر اینصورت علاوه بر لطمه خوردن باور پذیری قصه مخاطب چندان با قصه ارتباط برقرار نمی کنه و موجب پس زده شدن مخاطبان میشه. در رابـ ـطه با وقایع و مسایل قصه هم خب قصه بسیار روال معمولی و عادی داره اتفاق های قصه هم همینطور و به خاطر عجله ای که به خرج دادین رو کیفیت وقایع تاثیر گذاشته و قصه سیر یکنواختی رو طی می کنه چندان فراز و فرود یا سعود و سقوطی حس نمی شه.
    منطق بعضی از رفتار ها و کردار شخصیت ها دچار ضعفه و کمی مخاطب باهاشون به مشکل میخوره.

    * ژانر
    خب شما ژانر هایی عاشقانه و مذهبی رو برای قصه اتون مطرح کردید اول اینکه ما ژانری به نام مذهبی نداریم اما مسائل مذهبی و مشکلات و موارد مرتبط با اون میتونه جزو موضوعات زیر مجموعه ژانر اجتماعی طبقه بندی بشه. البته برای مطرح کردن ژانر اجتماعی در قصه تون باید مسائل و موارد و معضلات اجتماعی در قصه تون موجود باشه . در مورد ژانر عاشقانه هم کم و بیش نشانه هاش دیده میشه اما چندان زیاد و قابل ملاحضه نیست البته چون رمانتون در حال تایپه فرصت دارین تا بیشتر بهش بپردازین. و با توجه به موارد طنزی که توی قصه اتون گذاشته بودید میشه ژانر طنز رو هم برای قصه تون در نظر گرفت.

    * ایده
    خب قصه شما در مورد یه دختر چادریه که از با وجود سن کمش علاقه مند به پسر عموشه اما پسر عموش به کسی دیگه علاقه داره و داره ازدواج می کنه دختر قصه که بیماریه قلبی داره با ادم های جدیدی اشنا میشه و ...
    خب ایده شما توسط نویسندگان دیگه و در جاهای دیگه هم استفاده شده و ایده ایه که قبلا استفاده شده اما نویسنده ها میتونند با ذهن خلاقشون از ایده های تکراری هم یه قصه ناب و پر جذبه دربیارن پس نگران تکراری بودن ایده تون نباشید میتونید بهش بال و پر بدید و با ذهن خلاقتون بهش بپردازید و ماجراهاش رو طوری پیش ببرید که دیگه تکراری بودن ایده فراموش بشه.

    * متفرقه
    توی پست اول گفتین"(زینب: خانم بی بی زینب کبری(سلام الله علیها) دختر بزرگوار خانم فاطمه زهرا(سلام الله علیها) و امام علی( علیه السلام))" در مورد این بخش یه نکته رو بگم اول اینکه موارد این چنینی که اطلاعاتی رو به مخاطب میده و درواقع بیان معانی بعضی از لغات یا اطلاعات دیگه رو به عنوان پانویس یا پی نوشت در پایین همان پست و در خود کتاب در همون صفحه قرار بدید و اینکه نام زینب انقدر برای مخاطبان اشنا هست که اگر توضیح رو بردارید خدشه ای وارد نمیشه و در ضمن مخاطب ممکنه بهش بربخوره و احساس کنه که دست کم گرفته شده...
    توی پست اول داخل پرانتز گفتید" (اهم سلیقم تو حلقتون)" و " ( :) چه فیلم تو فیلمی شد)" و توی پست شش "(هان چیهههه مگه من دل ندارم)" خب این جمله و جملات مشابه رو که صحبت مستقیم شما یا شخصیت اصلیتون با مخاطبه رو حذف کنید حواس مخاطب رو از قصه پرت می کنه و در واقع به مخاطب اجازه نمی ده تا در جَو قصه فروبره
    خواب شخصیت اصلی خب چندان قابل باور و قابل درک نیست اینکه اون خواب یکی از اهل بیت (ع) رو میبینه و دلیلی که برای خواب اورده میشه چندان قابل درک و باور نیست چون ائمه فقط به خاطر گریه بر مظلومیت امام حسین(ع) به خواب کسی نمیان اونم در شرایطی که معمولا اکثر ادم های این کشور این کار ( گریه بر مظلومیت و غریبی امام حسین (ع) گریه می کنند) و حتما باید برای اون خواب دلیلی قانع کننده تری بیارین مخاطب به این راحتی ها باور نمی کنه و به باور پذیری قصه اتون لطمه میزنه
    در پست شش یک شعر طولانی که به گفته خودتون اهنگ "ای جونم از سامی بیگی" بوده رو کوتاه کنید و حداکثر فقط چند بیت در حد سه یا چهار بیت ازش رو بگذارین چون علاوه بر طولانی بودن مخاطبان فقط چند بیت ابتدایی شعر ها رو میخونند و از بقیه بیت ها بدون مطالعه رد میشوند.
    یک مسئله اینکه شما پست های ابتدایی رو طوری نوشتید که انگار خاطره نوشتید و مخاطب نمی تونه وارد جو قصه بشه بخصوص منظورم پست های صفحه اوله انگار یه دفتر خاطره گذاشتین جلوش و اینطوری نمیتونید از مخاطب انتظار دارشته باشید حسش شبیه خوندن یه رمان باشه
    در پست ۷ گفتین "زینب بدو زود آماده شو باید 8:30 اونجا باشیا یه ربع دیگه آژانس میاد زود باش" که باید به اطلاعتون برسون دوست عزیز که برای کنکور راس ساعت ۸ درها بسته میشه و دیگه اجازه ورود نمی دهند.
    توی پست ۷ گفتید " (نمازم که تموم شد ساعت 6 بود، رفتم یکم نرمش و ورزش کردم بعد هم صبحانه خوردم که ساعت شد یه ربع به ۸ خوب شما گفتید که زینب خیلی استرس کنکور رو داره اما صبح روز کنکور اصلا هیچ استرسی تو رفتارش دیده نشد بلکه خیلی معمولی و ریلکس و خونسرد ورزش و نرمشش رو کرده صبحانه اش رو هم خورده انگار نه انگار کنکور داره نه استرسی نه بی اشتهایی خب غیر منطقیه. و اینکه گفتید سه تا خودکار برداشتید در حالی که برای کنکور باید مداد سیاه نرم و پاک کن بیشتر بردارید تا اینکه سه تا خودکار بردارید. و اینکه کنکور معمولا توی ساختمان دانشگاه ها برگزار میشه نه توی مدرسه.
    توی پست ده گفتید که دکتر خودش اموزش رو به عهده گرفته ولی خب مخاطب باور نمی کنه چون اول اینکه دکتر خودش وظایفی داره و وظیفه اموزش امدادگرا به عهده اش نیست و اینکه خودش به عنوان دکتر انقدر کار داره که دیگه جایی برای کل کل و اموزش بقیه نداشته باشه
    توی قصه نیازی نیست هر روز بیدار شدن و غذا خوردن و تلویزیون دیدن رو برای هرروز برای مخاطب توضیح بدین بهتره برای جلو گیری از خسته و کسل شدن مخاطب از تکرار مکررات به این شکل در هر روز نپردازین بجاش موارد مهم رو جا بدین البته به شکلی که مخاطب احساس گسست یا بهم ریختگی در متن نکنه
    توی پست دوازده یه شعر از حامد زمانی گذاشتید و متنش رو کامل نوشته بودید در موارد این چنینی که متن شعر میگذارید و شعرهاتون توی قصه طولانیه ، باید بگم که فقط چند بیت ابتداییش رو بگذارید چون مخاطبان از بقیه بیت ها بدون خواندن ازشون رد میشن.
    توی پست ۱۴شما گفتید"بووووم محکم خوردم زمین_ آییییییییییی" و موارد مشابه دیگه در پست های دیگه حروف رو نکشید برای بیان حالت و احساس و لحن گفتار و چیز های دیگه از کلمات استفاده کنید و این کار( کشیدن حروف برای مثلا نشون دادن لحن و تن حرف زدن اشتباهه و درسترش کاربرد کلماته تا مخاطبان بهتر با شخصیت همراه بشن)
    توی پست ۱۸گفتین طاها خواهر زاده رئیس بیمارستانه، اول اینکه مشخص نکردین بیمارستان دولتیه یا خصوصی ولی با تفاسیر شما به نظر خصوصی میاد دوم اینکه رئیس بیمارستان ها حتما معاون دارند که در نبودشون مراقب اوضاع باشه بخصوص که قطعا دکترای پر سابقه تر و با تجربه تر و بزرگ تر از طاها تو اون بیمارستان بودن که رئیس بیمارستان از بین اونها یه نفر رو برای ریاست فعلی در نظر بگیره و مسئولیت بیمارستان رو به عهده بگیره پس اینکه بیاد خواهر زاده اش رو برای ریاست انتخاب کنه خب دور از تصوره و باور کردنش هم سخته.
    توی پست ۱۸ شما گفتید" مامان میخوام برم بازار و کتابخونه. مامان - باکی میری؟ _ با خودم. من میرم اماده بشم" و مادرش هم هیچی بهش نمیگه و راحت اجازه میده دختر ۱۸ ساله اش تنها بره بازار خب کمی غیر منطقیه.
    توی پست ۳۳ گفتید "بزارین ما میریزیم (و کاسرو از دستش گرفتم و چندتا چندتا بردمشون رو میز نهار خوریه 6 نفرشون گذاشتم مامان هم شروع کرد به ریختن ماستا)" و همینطور بعدش گفتید" منم که دیدم کاری برای ما نیست به خانمه گفتم سفررو ببریم؟ " و " وقتی همرو گذاشتیم رفتم کنار ایستادم کم کم همه اومدن نشستیم سر سفره" خب چون شما اینطوری گفتید مخاطب گمان می کنه رو میز ناهارخوری قراره غذا خورده بشه اما بعدش از سفره حرف زدید خوب مخاطب یکم گیج میشه این بخش رو هم اصلاح کنید تا مخاطب رو از گیج شدن دربیارید.
    توی پست ۳۴ گفتید " غذا نهار گردو بود و مرغ منم که مرغ ندوست " اگر این غذای نهار گردو غذای محلیه توی پی نوشت یا پاصفحه باید در موردش توضیح بدید تا مخاطب متوجه بشه
    توی پست ۳۴ گفتید"چادرو برام آورد سر کردم رو به قبله زانو زدم تسبیحمو از دور مچم باز کردم و گرفتم دستم دستامو گذاشتم رو صورتم
    شروع کردم به راز و نیاز با خدا صدای محمد اومد محمد_ قبول شدییین دولتی اونم بومیاشکم جاری شد بدون هیچ حرفی از جام بلند شدم شروع کردم به خوندن نماز شکرمهر که ندارم رو زمین میخونم. وضو هم که دائما در وضو هستم نمازمو طول دادم " خب اینجا رو چندان طبیعی و قابل باور توصیف نکردین و مخاطب باهاش ارتباط برقرار نمی کنه انگار اغراق گونه است و مثل اینه که انگار داره جلو بقیه جانماز اب میکشه البته منظورم این نیست که توصیف چنین چیزی بده، نه اصلا بلکه منظورم اینه که خوب توصیف نشده و چون تو جامعه هم زیاد چنین چیزی دیده نمیشه برای مخاطب غیر واقعی به نظر میاد و مخاطب باهاش چندان ارتباط برقرار نمی کنه. بخصوص که زینب تو اون مکان و وضعیت تنها نیست و سه نفر ادم دیگه هم اونجا بودند و ذهن مخاطب به همون سمتی که گفتم میبره( اگر زینب تنها بود و مثلا تو اتاق خودش بود مخاطب چنین حس و چنین فکری پیدا نمی کرد)

    دوست عزیز به نوشتن ادامه بده و برات ارزوی موفقیت دارم

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
     
    آخرین ویرایش:

    ARTAN._SH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/01
    ارسالی ها
    108
    امتیاز واکنش
    5,241
    امتیاز
    506
    سلام نویسنده ی عزیز:)خسته نباشید.

    *نام
    نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما معنای واضحی داره و اصلا گنگ و نامفهوم نیست.البته همین سادگی هم می تونه سوالاتی در ذهن مخاطب ایجاد کنه.خب از اسم رمانتون مشخصه که رمانی که شما می نویسید مربوط به حجاب هستش.چون حجاب مربوط اکثر مربوط به دختر و زن هستش،مخاطب حدس می زنه که این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    راجع به یه دختره و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کاملا جنبه ی مذهبی داره که این هم توی ژانر هاتون ذکر کردید.اسم رمانتون جذابیت خاصی داره و مخاطب رو به خودش جذب می کنه.در واقع حجاب من می تونه نشون دهنده ی این باشه که یه دختر از حجاب و نوع پوشش خودش راضیه و این حجاب رو به خودش نسبت داده.در کل اسم جالب و زیبا و در عین حال ساده و واضح برای یک رمانه.
    *ژانر
    ژانر های انتخابی شما عاشقانه و مذهبی بودند.
    خب البته باید اینو ذکر کنم که مذهبی اصلا ژانر نیست.
    عاشقانه:خب این ژانر تقریبا در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیده میشه و رفتار های طاها رو هم میتونیم عاشقانه در نظر بگیریم.
    ژانر های پیشنهادی:خب ژانری که من بهتون پیشنهاد می کنم اجتماعی هستش.البته این ژانر کم و بیش در رمانتون دیده می شه ولی بازهم میشه این رو جزو ژانر های انتخابی خودتون قرار بدین.
    *جلد
    جلد و نوع طراحی اون نقش مؤثری در جذب مخاطب داره و باید طراحی زیبایی داشته باشه تا مخاطب جذب جلد شه.جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما طرح بسیار زیبایی داره و کاملا با محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و ژانر هاتون مطابقت داره.ترکیب رنگ های گرم و سرد تضاد جالبی در جلدتون ایجاد کرده.عکس اصلی که توش یه دختر با چادر داره راه میره کاملا با اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مطابقت داره.یعنی همون چادری که دختر روی جلد سرش کرده معنی حجاب رو به مخاطب می رسونه.عکس گوشه هم که عکس یه دختر و پسر هستش که دستای همو گرفتن و این هم می تونه عاشقانه بودن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو به مخاطب برسونه.در کل مخاطب با دیدن جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،هم به مذهبی بودن و هم به عاشقانه بودن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پی می بره.
    *خلاصه
    خب خلاصه باید مختصر و مفید باشه و در حین کوتاهی،مفهوم رو به مخاطب برسونه.یکی از مهم ترین عواملی که مخاطب رو برای خوندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    جذب میکنه،خلاصه هستش.پس در نوشتن خلاصه باید مهارت خاصی داشته باشیم تا مخاطب کنجکاو شه و برای حل و جواب دادن به سوال هایی که توی ذهنش ایجاد شده،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو بخونه.خلاصه ی شما مختصر و مفید بود و مفهوم رو به مخاطب میرسونه.در انتهای خلاصتون گنگی جالبی ایجاد کردید.یعنی مخاطب کاملا مشتاق و کنجکاو می شه که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو بخونه.فقط اون قسمتی که نوشتید"شخصیت اول داستان من یه دختر گیلانیه"بهتره کمی این قسمت رو واضح تر بیان کنید.مثلا به جای نوشتن"شخصیت اول داستان من یه دختر گیلانیه"بهتره بنویسید"زینب،یه دختر گیلانی که..."خب اینجوری یکم واضح تر و بهتر میشه.ولی در کل خلاصتون خوب بود.
    *مقدمه
    مقدمه می تونه قسمتی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،متن ادبی یا یه قطعه شعر باشه.مقدمه ای که شما نوشتید کاملا با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مطابقت داره و درباره ی برتری دادن به حجاب و چادر هستش که از بین اون همه لباس های جورواجور و رنگارنگ تنها چادر رو نسبت به بقیه برتری داد.خب در کل مقدمتون با محتوای رمانتون مطابقت داره.
    *دیالوگ ها
    دیالوگ هاتون نظم خوبی داشت فقط چند نکترو باید عرض کنم.به این مثال توجه کنید:

    _ بله مامان؟
    مامان_ بیا فیلمی که دوست داری شروع شد. داشتی چیکار میکردی تو اتاق؟
    _ داشتم نماز میخوندم
    مامان _ خدا ثواب بده

    خب این که از(-)استفاده کردید خودش یه نکته ی مثبته.فقط اینکه شما در دیالوگ های دونفرتون مدام نام طرف مقابل رو ذکر کردید.مثلا طبق همین مثال شما مدام از کلمه ی"مامان"استفاده کردید و در واقع نیازی به این کار نبود.بهتره در دیالوگ های سه نفره اسم گویندرو برای جلوگیری از گمراهی خواننده ذکر کنید.وگرنه در دیالوگ های دو نفره نیازی به این کار نیست.و در جای دیگم نوشتید:
    _ ممنونم (یه نگاه به تلویزیون کردم دیدم فیلم کُره ای مورد علاقم شروع شده رفتم رو مبل سه نفره ی زرشکیمون نشستم و شروع به دیدن فیلم کردم)
    خب توی این مثال که از پست اولتون برداشتم،بعد از نوشتن دیالوگ زینب،جمله ی بعدی رو توی پرانتز جلوی دیالوگ نوشتید.در واقع این کار نظم دیالوگ هاتون رو به هم میزنه.بهتره بعد از تموم شدن دیالوگ با استفاده از اینتر،ادامه ی چیزی که میخواین بنویسید رو سطر پایین رو بنویسید.این طوری نظم دیالوگ هاتون بهتر میشه.
    _(خندیدم) سلام علی ممنون تو خوبی؟؟
    بهتره این دیالوگ رو به شکل زیر بنویسید:
    به این حرفش خندیدم و براش نوشتم:
    -سلام علی.ممنون تو خوبی؟

    خب یا میتونید به شکل بالا بنوسید یا مثل این.جز این موارد بقیه چیزها خوب بودن.
    *مونولوگ ها
    خب در مونولوگ ها توصیفات،علائم نگارشی و سایر چیزها نوشته میشن.به مثال زیر توجه کنید:

    (اهنگ ماه و ماهی از حجت اشرف زاده رو گذاشتم و شروع به گوش دادن کردم)
    یا
    ( چند وقت پیش تو فیسبوک با علی آشنا شدم پسر خوبی به نظرم میاد اما خب میترسم، به این سایتا نمیشه اعتماد کرد ولی با این حال.... نمیدونم چه حسی بهش دارم من پسرعمومو دوست دارم اینو بارها و بارها به علی هم گفتم اما میگه خیلی دوستم داره واقعا هنگ کردم نمیدونم باید چیکار کنم هرچی بهش میگم اخه علی اخه پسر خوب تو یک سال از من کوچیکتری مگه حرف تو گوشش میره الا و بلا میگه نه من دوست دارم و دقیقا 20 سالگی میام خواستگاریت خدا عاقبتمونو به خیر کنه)
    خب این جملات جزو مونولوگ ها حساب میشن.یعنی چیز اضافه ای نیستن که شما داخل پرانتز می زارید و دلیلی هم نداره!لطفا این پرانتز هارو بر دارید.
    آآآآآآآآآآآآ بیاااااااااااااااااااا
    خدایاااااااااااااااا

    در واقع این جملات بالا رو میتونید به صورت"آها(آ) بیا" یا "خدایا" هم نوشت و نیازی نیست که حروف رو انقد بکشید.
    یه نکته ی دیگه هم عرض کنم.از گذاشتن شکلک هایی مثل پوکر،^_^،:( و یا غیره در مونولوگ ها خودداری کنید.اگرهم میخواین اطلاعات بیشتری داشته باشید قوانین تایپ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو مطالعه کنید.
    و این که از گذاشتن جملاتی مثل:سلیقم تو حلقتون یا... استفاده نکنید چون این جملات چندان برای مخاطب خوشایند نیست و این جملات دقیقا یه پارازیت توی ذهن مخاطبه و باعث پرت شدن حواس مخاطب می شه.
    *علائم نگارشی و غلط املایی
    غلط املایی:خب با وجود قلم خوبتون غلط املایی هایی در مونولوگ هاتون دیده میشه.مثلا به جای"غلط زدم"باید می نوشتید"غلت زدم" که خب نمونه های دیگه ای هم وجود داشت اما با یه مرور ساده پیدا میشن و میتونین اصلاحشون کنید.
    علائم نگارشی:در بعضی جاها از علامت(؟) یا (!) چندین بار پشت سر هم استفاده کردید.مثلا:(مثال رو از خودم میزنم)

    -تو چته امروز ساینا؟؟؟؟؟؟
    -مگه قراره چیزیم باشه؟؟والا!

    ببینید؛مخاطب با یک علامت هم متوجه آرایه جملتون میشه و نیازی به تکرار مکرر اونها نیست.
    سعی کنید از علائم نگارشی(، ؛ . و...) بیشتر و به جا استفاده کنید.
    *توصیفات
    توصیفات هر چه تدریجی باشن بهتره.یعنی در قسمت های مختلف
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یه قسمت از چهره یا مکان رو توصیف کنید.توصیفات شما تدریجی نبود.برعکس یهویی توصیف کردید.این طوری از زیبایی توصیفاتتون کاسته می شه.اگر به طور تدریجی این کارو انجام میدادید،مخاطب کنجکاو می شد و برای کامل کردن چهره ی شخص در ذهن خودش،با اشتیاق کامل به خوندن ادامه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ادامه می داد.
    توصیف چهره:کامل ترین توصیف چهره،مربوط به زینب می شد و چهره ی اشخاص دیگه کمی گنگ و نامعلوم بود.همون طور که گفتم،چهره ی زینبم پشت سر هم توصیف کردید.توصیفات یهویی و پشت سر هم کمی مخاطب رو از توصیفات زده می کنه.بهتر می شد اگر توصیفاتتون تدریجی بود تا به مخاطب فرصت بیشتری برای تجزیه و تحلیل چهره ی شخص بده.
    توصیف مکان:بازم کامل ترین توصیف مکان مربوط می شد به اتاق طاها و خونه ی زینب و بقیه جاها رو خیلی خوب توصیف نکردید.توصیفی که برای اتاق طاها نوشتید،کمی طولانی بود.با این وجود بهتره بقیه جاها و دکوراشون هم توصیف کنید تا مخاطب بهتر بتونه اون مکان هارو توی ذهنش بسازه.
    توصیف احساسات:توصیف احساسات،بخش مهمی از توصیفات هست که باید انجام بشه.وگرنه مخاطب نمی تونه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو درک کنه و با شخصیت های داستان همذات پنداری کنه.توصیف احساسات در رمانتون خیلی کم بود و مخاطب نمی تونست اشخاص و شرایطشون رو درک کنه.مثلا اون حس استرسی که باید در وجود زینب در هنگام کنکور میداشت،بیان نشده بود و عین موقعیت های معمولی زندگی،تنها حسش بی تفاوتی بود.اگه اون تنش و استرس که برای کنکور دادن در زینب بیان می شد،مخاطب بهتر می تونست شرایط و موقعیت زینب رو درک کنه.
    -بهتره در ادامه ی رمانتون توصیفاتتون رو بیشتر،و به صورت تدریجی بیان کنید.
    *شخصیت پردازی
    زینب،طاها،محمد،نازنین،خاله زهرا،مهتاب،نرگس،بهزاد،سارا،فاطمه تا به این جا شخصیت های رمانتون هستن و با توجه به در حال تایپ بودن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،ممکنه کم یا زیاد بشن.تعداد شخصیت هاتون نه کمه و نه زیاد و حد معمولی داره.اکثر اسم های انتخابی رمانتون کاملا برگرفته از اسامی ائمه یا سوره های مبارک قرآن هستن و کاملا جنبه ی مذهبی دارن.
    زینب:شخصیت اصلی قصه و دختری مذهبی که به عقاید مذهبیش خیلی پایبنده.تقریبا شخصیت شیطون و بازیگوشی داره.اما با توجه به مذهبی بودن این دختر،اون وقار و سنگینی درش وجود نداره.مثلا خیلی زود با طاها که یه مرد نا محرمه گرم گرفته و شوخی می کنه و این برای رفتار های یه دختر مذهبی قابل درک نیست.خب شما گفته بودید که زینب چند سالی میشه عشق پسرعموشه.خب ببینید این حس عاشقی که نسبت به بهزاد داره اصلا قوی نیست!یعنی با اون همه عاشقشم عاشقشم کردناش روز عروسی هیچ حسی رو نمی شد در زینب پیدا کرد!در واقع شما باید زینب رو خیلی غمگین یا افسرده نشون میدادین.خب کم چیزی نبود عروسی عشقش بود!و یه نکته دیگم باید بگم که شما ذکر کردید که زینب 17 سالشه اما کسی که میره کنکور بده 18 یا 19 سالشه!
    طاها:طاها به گفته ی خودتون متخصص قلب و عروقه که داره برای فوق تخصصش می خونه.خب اگر این طور باشه،طاها تقریبا باید 29 تا 31 سالو داشته باشه ولی رفتار هاش شبیه پسر بچه های 19 یا 20 سالس!بهتر میشه اگر طاها رو کمی پخته تر و بزرگتر نشون بدید.با توجه به سن طاها و سن زینب و البته اختلاف سنشون،ممکنه درک این برای مخاطب سخت باشه که چجوری یه دختر 30 ساله درگیر یه دختر 17 ساله شده و با شوخیاش سر به سر این دختر میزاره!در واقع باور یه همچین چیزی واقعا برای یه مخاطب سخته.
    نکته1:خب ببینید شما بین جنسیت و رفتار های شخصیت هاتون باید فرق بزارید.یعنی بر اساس سن و جنسیت اون ها طرز رفتار هاشون رو بیان کنید.مثلا طاها و زینب رو مثال میزنم.در واقع آن چنان فرقی بین این دو شخصیت دیده نمی شه.یعنی رفتار های زینب و طاها کاملا مثل همه و با وجود سن و جنسیتشون این امکان پذیر نیست!طاها دقیقا عین پسر بچه های 18 ساله رفتار میکنه در صورتی که زینب هم همینطوره.بهتره برای از بین بردن این نقص هم بینشون فرق بزارید و هم از زاویه دید متفاوتی استفاده کنید که در ادامه خواهم گفت.
    نکته2:به جز چند شخصیت اصلی بقیه شخصیت ها مثل بهزاد سارا و ... زیاد ازشون تعریفی نشده بود و مخاطب شناختی از شخصیت هاشون نداره.بهتره به این شخصیت هاهم کمی بپردازین.
    *باور پذیری
    خب همون طور که قبلا هم ذکر کردم رفتار های بین طاها و زینب قابل باور نیست و بهتره اصلاح شه.یعنی شما می تونید بر اساس اختلاف سن و جنسیتشون رفتار های جدیدی برای هر کدوم خلق کنید که یه تفاوتی بینشون احساس شه.
    اون قسمتی که مادر طاها یه دختر غریبرو خیلی راحت به خونش دعوت کرد خب این هم کمی غیر قابل باور هست.یعنی بهتر می شد قبل از این دعوت،شما یه جوری زینب و مادرطاها رو با هم آشنا می کردید.مثلا می تونستید یه جوری توصیف کنید که که مادرطاها چند باری به بیمارستان اومده برای دیدن طاها و اونجا زیبو دیده و...
    *زاویه دید
    زاویه دیدی که شما استفاده کردید اول شخص هست که البته این زاویه دید رو از زبان چند شخص مختلف بیان کردید.این زاویه دید در تایپ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بیشتر مورد استفاده قرار میگیره تا زاویه دید سوم شخص.دلیلش هم محبوبیت و حالت خودمونی بودنیه که درش وجود داره و اکثر نویسنده هارو به خودش جذب کرده.همون طور که ذکر کردم این زاویه دید از جانب چند شخصیت مختلف بیان شده بودن.در واقع به خاطر این که تعداد شخصیت هایی که قصه ازشون گفته میشه تک نیست،ما پیشنهاد میکنیم که از زاویه دید دانای کل(سوم شخص)استفاده بشه.ببینید وقتی مثلا قصه داره از جانب کوکب گفته می شه و بعد از دو یا سه پست یهو از جانب اکبر گفته میشه،کمی طول می کشه که مخاطب به شخص جدید عادت کنه و تا میاد به این عادت کنه دوباره ادامه ی قصه از جانب کاظم گفته می شه.به جای این همه تغییر و تحول های یک دفعه ای در متن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،بهتره از زاویه دید دانای کل استفاده کنید که کارایی آسون تری داره و دست نویسنده توش باز تره.منظورم از لحاظ توصیف احساسات و چیز های دیگه هستش.
    نکته:در بعضی جاها که قصه از طرف فرد دیگه ای روایت شده شما اسم شخص رو ننوشتید و این باعث گمراهی مخاطب می شه.لطفا با یه مرور این نکترو اصلاح کنید.چون مخاطب باید خودش با خوندن متن حدس بزنه که قصه داره از جانب چه شخصی بیان میشه و اینطوری ذهنش درگیر مسائل دیگه ای جز محتوای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میشه و از اون قسمت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    لـ*ـذت کافی رو نمی بره.
    *نثر
    نثری که شما برای تایپ رمانتون انتخاب کردید محاوره ای هست.همون طور که خودتونم می دونید ما دو نوع نثر داریم؛محاوره ای و ادبی.نثر ادبی ویژگی ها و کلمات و اصطلاحات زیبا و خاصی داره و یه فضای خاصی به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می بخشه.البته نثر محاوره ای نسبت به نثر ادبی طرفدار های بیشتری پیدا کرده.نثر محاوره ای یه نثر خودمونی و با کلمات و اصطلاحاتی هستش که ما در زندگی روزمرمون با اونا سروکار داریم و خیلی خیلی کم پیش میاد که معنی اون کلمرو ندونیم.و همین سادگی و حالت خودمونی بودن باعث بیشتر شدن محبوبیتش شده.توی نثر ادبی هم که خیلی کلمات و اصطلاحات پیدا میشن که ما حتی به گوشمونم نخورده و به همین علت مخاطب نمی تونه درکشون کنه.در کل شما نثر پرطرفداری رو انتخاب کردید.گرچه بعضی جمله بندی هاتون اشتباه صورت گرفته بود و مخاطب منظورتون رو نمیفهمید اما قلم خوبی دارید.
    *ایده
    خب
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما راجع به دختری از خانواده ی مذهبی به نام زینب هستش که خب به گفته ی خودتون در سن11سالگی حجاب برتر یعنی چادر رو انتخاب کرده و به مسائل دینی هم خیلی حساسه.خب این دختر که 17 سالشه عاشق پسرعموش هست ولی خب پسرعموش به کس دیگه ای علاقه مند هست و با اون ازدواج میکنه.طی اتفاقاتی وقتی زینب با دوستاش قرار بود که در بیمارستان شروع به کارآموزی کنن با دکتری به نام طاها آشنا میشن و...
    خب ایده ای که شما برای تایپ رمانتون در نظر گرفتین کاملا با واقعیت جور درمیاد و ممکنه برای هر کسی این اتفاقات بیفته.البته چندین
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو به شخصه خوندم که اون هاهم همین ایدرو داشتن.البته این چیزی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خوبتون کم نمی کنه.شما میتونید با وجود تکراری بودن ایدتون همین ایده ی تکراری رو ازش یه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    جذاب و زیبا دربیارید چون
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های زیادی با ایده های تکراری وجود داشتن ولی ممکن بود یکیش قشنگ تر و جذاب تر از اونیکی باشه.
    *شروع
    نحوه ی شروع رمان خیلی مهمه و باید جوری باشه که مخاطب کنجکاو شه و با اشتیاق برای پیدا کردن جواب سوالاتش،ادامه ی رمان رو بخونه.اگرهم شروع رمان هیجانی باشه که چه بهتر!شروع رمان باید طوری نوشته بشه که مخاطب رو به رمان جذب کنه تا رمان رو تا آخر همراهی کنه.با توجه به توضیحاتم اگر بخوایم شروع شما رو با این توضیحات مقایسه کنیم شروع چندان خوبی نداشتید.یعنی در شروع رمانتون تنها توصیفات دیده می شد!اگر یه جوری شروع می کردید که موجب کنجکاوی مخاطب بشه بهتر می شد.یعنی یه جورایی هیجانی یا رمزآلود بود بهتر می شد.
    *سیر
    خب ببنید رمانتون رو خیلی دارید تند و سریع پیش می برید و آدم حس می کنه هر چه سریع تر میخواید این رمانو تموم کنید!خب در این صورت معلومه جذابیت رمان از بین می ره.مثلا بعضی از شخصیت ها خیلی زود وارد رمان شدن درحالی که مخاطب هنوز شناخت کافی از شخصیت اصلی نداشت و یهو یه شخصیت دیگه اومد وسط قصه.
    اگه آروم آروم پیش برید مطمئن باشید مخاطب بیشتر می تونه محتوای رمانتون رو درک کنه و درک بهتری از مسائل و اتفاقات پیش اومده توی رمان داشته باشه.درواقع اگه شما خیلی سریع رمان رو پیش ببرید مخاطب دچار گمراهی می شه و از رمان آن چنان لذتی رو نمی بره!پس بهتره می شه اگه رمان رو آروم آروم پیش ببرید تا حداقل مخاطب بتونه درک و باوری از اتفاقات رمان داشته باشه.اگر با ارامش پیش برید رمانتون از اینی که هست بهتر میشه.

    موفق و مؤید باشید
    «عضو شورای نقد نگاه»
     

    zeinab z

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/05/04
    ارسالی ها
    152
    امتیاز واکنش
    3,429
    امتیاز
    416
    سن
    23
    سلام خدمت شما
    اول از همه جواب این سوالتون که باعجله پیش رفتمو بدم! بله من خیلی عجله داشتم برای تموم کردن این رمان چون تا دوشنبه ی همین هفته یعنی پس فردا بیشتر تو انجمن نیستم بعدش باید برم تا چند ماه دیگه
    و اینکه گفتین اونی که کنکور میده 18 یا 19 سالشه! من مرداد 17 ساله میشم و دقیقا دو روز بعدش کنکور دارم چون هنرستانیم
    طاها: میدونم که چند سال باید درس بخونه و اونوقت چندساله میشه ولی خب حتما قبول دارین کسی که متخصص قلب و عروق شده استعداد زیادی داره و اگه این شخص چند سال از دوران ابتدایی و راهنماییشو جهشی خونده باشه چی؟
    شخصیت زینب یه جورایی البته کمی شخصیت خودم بود اینکه گفتین روز کنکور و یا شب عروسیه عشقش خیلی ریلکس بود خب این شخصیت منه با تمام استرسی که از روزای قبل دارم روز اصلی کاملا ریلکسم، عشقم هم تجربه ی خودم بود و همینطور رفتار کردم
    موضوع مهم در مورد اینکه گفتین شخصیت های دیگه اصلا توضیحی درموردشون نبود. خب بهتره بگم:
    اولا: من قصدم این بود که این رمان حول محور زینب و محمد بگرده
    دوما: رمان جلد دوم داره و بقیه شخصیت ها تو جلد دوم چهره و.... توصیف میشن
    سادگی هایی که تو رمان گفتین از جمله اسم و خلاصه و.... من رمانای زیادی تا الان خوندم تقربا بالای 1000 تا و به نظرم مشکلی که بعضیاشون داشتن این بود که یه اسم مبهم که اصلا قابل درک نبود داشتن و خب منی که عادت دارم از طریق اسم رمانها تحـریـ*ک به خوندنشون میشم این برام جالب نیست پس از همون اول تصمیم گرفتم اسمی برای رمانم انتخاب کنم که این حسو به مخاطبم القاء کنه رمان من در مورد یه دختر و حجابشه که رمان من یه رمان مذهبیه و شمایی که رمان مذهبیرو نمیپسندی نخونش تا اینکه نصفه رهاش کنی،چون خودم دیدم دوستام رمانیو شروع به خوندن کردن و بعد فهمیدن موضوعش مذهبیه و رهاش کردن
    تمام اشکالاتی که گفتین رو خودمم قبول دارم و کلمات کشیده و مقدمه و پرانتزو درستشون میکنم ولی وقت تغییر رمان رو اصلا ندارم اگه درک میکنید که لطفا باهام همکاری کنید اگرهم که نمیکنید مشکلی نیست زحماتم از بین بره رمانمو حذفش کنید
     

    ARTAN._SH

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/01
    ارسالی ها
    108
    امتیاز واکنش
    5,241
    امتیاز
    506

    سلام
    اول از همه باید بگم که موفق باشید.منتظر جلد دوم رمانتونم هستیم.
    ببینید دوست عزیز
    ما منتقدیم!و رمان شما چیزیه که ما قرار بود نقدش کنیم و کردیم.این که گفتید من عجله دارم و قراره برم رو قبول دارم.ما فقط پیشنهاد کردیم.دقت کنید پیشنهاد کردیم که بهتره رمان رو آهسته تر پیش ببرید.از شما یه سوالی دارم.شما جمله ی امری توی قسمت سیر دیدید؟و یه چیز دیگه.ما که خبر نداشتیم شما قراره دوشنبه برید و تا چند ماه دیگه بر نگردید.می دونستیم؟ما فقط نظرمون رو گفتیم.
    من نمیدونم که سن کنکور دادن تغییر پیدا کرده یا نه.اما امیدوارم موفق باشید.
    این حرفیم که شما میگین اگه طاها جهشی خونده باشه متین.ولی بهتر نمی شد اگه این مورد رو در متن رمان ذکر می کردید؟
    ببنید.هر شخصیتی که توی رمان انتخاب میشن که حضور داشته باشن،خب آدمن دیگه!مگه غیر از اینه؟خب شما می گید دوست داشتید رمان بیشتر راجع به محمد و زینب باشه.درسته اینا شخصیت های اصلی رمانتون هستن.ولی دلیل می شه اهمیتی به سایر شخصیت ها نداد؟حالا من نمی خوام فعلا قضاوت قطعی کنم تا وقتی که جلد دومتونم بنویسید.
    و درباره ی این که شما می گید اسم و خلاصم ساده بود و...ما ایرادی از این سادگی نگرفتیم!الان هم که نقد عقیق جانو خوندم ایشونم ایرادی نگرفته بود.اتفاقا هر دو گفتیم که در عین سادگی جذابیت و گیرایی داره!ولی من اون قسمتی که گفتید شمایی که مذهبی رو نمی پسندی نخونش تا این که نصفه رهاش کنی رو درک نمی کنم که خطاب به کی گفتی!آیا ما ایرادی از مذهبی بودنش گرفتیم؟ما تنها چیزی که گفته بودیم این بود که مذهبی ژانر نیست بلکه یه نوع سبکه.اتفاقا رمان های خیلی زیبای مذهبی هم وجود دارن!در عین حال سلیقه هاهم فرق می کنه.اما در کل ما از مذهبی بودن رمان ایرادی نگرفته بودیم.اگر گرفته بودیم لطفا اون قسمت از نقدو برام بفرستید.
    و این که ما نگفتیم رمان رو تغییر بدید.ما گفتیم ایده ی رمانتون در بعضی رمان های دیگه هم استفاده شده.و باز هم از این تکراری بودن ایرادی نرگفتیم و گفتیم که شما می تونید این رمان رو بهتر از اون رمان های دیگه تایپ کنید.بالاخره همه شون که در یه حد نیستن.خوب و بد دارن.
    و یه نکته ی خیلی خیلی مهم!ما واقعا قصدمون این بود که زحماتتون رو به هدر بدیم؟من نمیدونم این حرفتون رو چجوری پیش خودم تحلیل کنم ولی اصلا قصد ما این نیست!تنها قصد ما از نقد کردن پیشرفت نویسندس.
    دیگه نمی دونم چی بگم فقط می تونم بگم موفق باشید.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا