- عضویت
- 2016/02/21
- ارسالی ها
- 267
- امتیاز واکنش
- 4,745
- امتیاز
- 451
سلام به همه دوستان خوبم
این اولین رمان تایپی هست که تو این سایت می زارم قبلا دو کتاب توماژ و آراس رو تو سایت قرار دادم
اول از همه از همراهی دلگرم کنندتون تشکر می کنم و خوشحال می شم تا نقد ها و نظرهای زیباتون رو در مورد این رمانم هم بدونم
خلاصه رمان:
مقدمه:
این اولین رمان تایپی هست که تو این سایت می زارم قبلا دو کتاب توماژ و آراس رو تو سایت قرار دادم
اول از همه از همراهی دلگرم کنندتون تشکر می کنم و خوشحال می شم تا نقد ها و نظرهای زیباتون رو در مورد این رمانم هم بدونم
خلاصه رمان:
گاهی قسم می خوری به خاطر مردمت از جون مایه بزاری و گاهی توسط همین مردم قضاوت می شی ،قضاوتی که درد داره و کمر خم می کنه از مردانی که داغ های زیادی تو سـ*ـینه دارن به خاطر همین قسم ،قسمی که زندگی رو زیر و رو خواهد کردوبی رحمانه به اخرین داشته هات چنگ خواهد زد
این قصه، قصه دو مرده که زندگیشون گره خورده به گروهی که خلاف هاشون رگ غیرت مردان شهر و شادابی جوونه های سرزمین رو هدف گرفته .....دومرد با دودیدگاه متفاوت که گاهی مجبورن برای حفظ قسمشون از اخرین روزنه های امید دیگری بگذرن وپا رو تنها داشته هاشون بزارن .... مردانی که گاهی در خلوت ....می شکنن ..... مردانگی رو .... قسم هاشون وحرمت هایی که روزی براشون مانند اسم مادر مقدس بوده وکی می دونه سرنوشت براشون چی رقم زده و در جدال بین مردونگی ووفای به عهد کدوم سربلند بیرون میاد ...
مقدمه:
گاهی قسم می خوری تا دلی به دست بیاری و گاهی با همون قسم دلی می شکنه
گاهی قسم می خوری تا جون رو حفظ کنی و گاهی با همون قسم جونی گرفته می شه
گاهی قسم می خوری تا جوونه حسی رو با طراوت نگه داری و گاهی با همون قسم حسی جوونه نزده پرپر می شه
گاهی عجیب قسم می خوریم و عجیب تر قسم می شکنیم
گاهی می شکنیم .... می سوزونیم .... بازی می کنیم و.....
یادمون می ره اونی که بازی کردی غرور کسی بود و شاید تنها داشته اش
یادمون می ره اونی که سوزوندیم دلی بود وتنها داراییش
گاهی قسم می خوری تا جون رو حفظ کنی و گاهی با همون قسم جونی گرفته می شه
گاهی قسم می خوری تا جوونه حسی رو با طراوت نگه داری و گاهی با همون قسم حسی جوونه نزده پرپر می شه
گاهی عجیب قسم می خوریم و عجیب تر قسم می شکنیم
گاهی می شکنیم .... می سوزونیم .... بازی می کنیم و.....
یادمون می ره اونی که بازی کردی غرور کسی بود و شاید تنها داشته اش
یادمون می ره اونی که سوزوندیم دلی بود وتنها داراییش
یادمون اونی که شکستیم قسمی بود که شاید هنوز چشمی به عهدش امیدواره و این امید تنها دلخوشیشه....
توجه توجه:
لطفا از گذاشتن اسپم خودداری کنید
نقد های زیباتونو از رمانم دریغ نکنید:wave1:
پیشاپیش از همه دوستانی که رمان رو می خونن و نقدهاشونو می زارن تشکر می کنم:campeon2:
لینک رمان رازی که جگر می سوزاند :
توجه توجه:
لطفا از گذاشتن اسپم خودداری کنید
نقد های زیباتونو از رمانم دریغ نکنید:wave1:
پیشاپیش از همه دوستانی که رمان رو می خونن و نقدهاشونو می زارن تشکر می کنم:campeon2:
لینک رمان رازی که جگر می سوزاند :
آخرین ویرایش: