نقد رمان معرفی و نقد رمان رازی که جگر می سوزاند| سحر شعبانی کاربر انجمن نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع sahar shabani
  • بازدیدها 3,824
  • پاسخ ها 14
  • تاریخ شروع

sahar shabani

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/02/21
ارسالی ها
267
امتیاز واکنش
4,745
امتیاز
451
سلام به همه دوستان خوبم
این اولین رمان تایپی هست که تو این سایت می زارم قبلا دو کتاب توماژ و آراس رو تو سایت قرار دادم
اول از همه از همراهی دلگرم کنندتون تشکر می کنم و خوشحال می شم تا نقد ها و نظرهای زیباتون رو در مورد این رمانم هم بدونم


خلاصه رمان:
گاهی قسم می خوری به خاطر مردمت از جون مایه بزاری و گاهی توسط همین مردم قضاوت می شی ،قضاوتی که درد داره و کمر خم می کنه از مردانی که داغ های زیادی تو سـ*ـینه دارن به خاطر همین قسم ،قسمی که زندگی رو زیر و رو خواهد کردوبی رحمانه به اخرین داشته هات چنگ خواهد زد ​
این قصه، قصه دو مرده که زندگیشون گره خورده به گروهی که خلاف هاشون رگ غیرت مردان شهر و شادابی جوونه های سرزمین رو هدف گرفته .....
دومرد با دودیدگاه متفاوت که گاهی مجبورن برای حفظ قسمشون از اخرین روزنه های امید دیگری بگذرن وپا رو تنها داشته هاشون بزارن .... مردانی که گاهی در خلوت ....می شکنن ..... مردانگی رو .... قسم هاشون وحرمت هایی که روزی براشون مانند اسم مادر مقدس بوده وکی می دونه سرنوشت براشون چی رقم زده و در جدال بین مردونگی ووفای به عهد کدوم سربلند بیرون میاد ...​

مقدمه:

گاهی قسم می خوری تا دلی به دست بیاری و گاهی با همون قسم دلی می شکنه
گاهی قسم می خوری تا جون رو حفظ کنی و گاهی با همون قسم جونی گرفته می شه
گاهی قسم می خوری تا جوونه حسی رو با طراوت نگه داری و گاهی با همون قسم حسی جوونه نزده پرپر می شه
گاهی عجیب قسم می خوریم و عجیب تر قسم می شکنیم
گاهی می شکنیم .... می سوزونیم .... بازی می کنیم و.....
یادمون می ره اونی که بازی کردی غرور کسی بود و شاید تنها داشته اش
یادمون می ره اونی که سوزوندیم دلی بود وتنها داراییش

یادمون اونی که شکستیم قسمی بود که شاید هنوز چشمی به عهدش امیدواره و این امید تنها دلخوشیشه....


توجه توجه:

لطفا از گذاشتن اسپم خودداری کنید
نقد های زیباتونو از رمانم دریغ نکنید
:wave1:

پیشاپیش از همه دوستانی که رمان رو می خونن و نقدهاشونو می زارن تشکر می کنم:campeon2:

لینک رمان رازی که جگر می سوزاند :
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • شیدا شفق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/16
    ارسالی ها
    48
    امتیاز واکنش
    534
    امتیاز
    231
    سن
    28
    محل سکونت
    هرات_افغانستان
    سلام پست اول رو کمابیش خوندم ولی یک چیزی مانع شد که ادامه بدم..
    راستش ببین گلم باید یک خلاصه درست و درمون از رمانت بزاری..تا خواننده با رمان قبل از شروع کردن به خوندش کمی آشنا بشه که داره چی رو تعقیب میکنه!
    و دیگه اینکه ژانرشم بنویس حتما..شاید ژانر رمانی که تو داری می نویسی اون چیزی که خواننده میخواد نباشه و با روحیات خواننده سازگاری نداشته باشه، این موضوع از کیفیت رمانت کم میکنه.
    دیگه اینکه در بخش ویرایش پست ها اگه از فونت و سایز فونت هایی که چشم رو اذیت نکنه استفاده کنی بهتره.
    اگه مایل بودی بازم نقد میکنم رمانت رو..خبرم کن!

    راستی گلم رمان توماژ یه جورایی اسمش برام آشناست، یعنی فک کنم بارها شنیدم درموردش..اگه کمی درمورد اونم برام توضیح بدی خوب میشه..کنجکاو شدم!
     

    sahar shabani

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/02/21
    ارسالی ها
    267
    امتیاز واکنش
    4,745
    امتیاز
    451
    سلام عزیزم ممنون از این که وقت گذاشتین و رمان رو خوندین نکاتی که گوشزد کردین رو لحاظ می کنم و منتظر نقد های بعدیتون هستم
    رمان توماژ هم قبلا تو صفحه دانلود ها جز توصیه شده ها بود ولی الان لینک دانلودش رو برداشتن ژانر رمان عاشقانه است ولی پر از رازهای بزرگ و کوچک این رمان در مورد مردیه به اسم توماژ .....توماژ یه مهندس سرامد با یه شرکت موفقه که بازحمت شبانه روزی خودش ودوستش تونسته پیشرفت زیادی بکنه اما او یه هدف دیگه هم داره اون هم برنده شدن تو یه مناقصه برای یه پروژه بزرگه که با همین بهانه به سرزمین مادری برمی گرده و با افرادی شریک می شه که روزی اون رو به بدترین نحو زمین زدن ..... اما در این بین اتفاقات زیادی می افته و رازهای زیادی برملا می شه که رفاقت چندین ساله و عهد محکم برادریشون رو دست خوش طوفان های سهمگین می کنه ....
    خوشحال می شم اگه نظرت رو در مورد اون کتاب هم بدونم دوست خوبم
     

    کوثر@

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    2
    امتیاز واکنش
    19
    امتیاز
    16
    سن
    25
    سحر جون ببخش فقط من یه نکته ای راجع به رمان توماز بگم...من قبلا گفتم بازهم میگم که عااااااااشق این رمانم چون واقعا قشنگ بود و نثر پخته ای هم داشت...ولی ای کاش اخرشو طوری مینوشتی که احساس پشیمانی پاکمهر معلوم بشه..یعنی صحنه های برخورد تومازو پاکمهر و مینوشتی..اینطوری به نظرم رمانت کاملتر میشد..بازم ببخش اگه بابت نقدم ناراحت شدی..امیدوارم این داستان به نسبت کاملتر و زیباتر باشد..هرچند تااینجا که واقعا عالی بود..
     

    کوثر@

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/03
    ارسالی ها
    2
    امتیاز واکنش
    19
    امتیاز
    16
    سن
    25
    سلام سحرجون رمانت تا اینجا عالی بوده فقط یه خواهش دارم که تعداد پست هارو زیاد کن لطفا...یه نکته ای هم میخوام بگم امیدوارم ناراحت نشی..از کلمه ی بانو تو رمانت زیاد استفاده نکن تکراری میشه وباعث یه حساسیت تو خواننده میشه.بازهم ممنون عزیزم امیدوارم ناراحت نشده باشی
     

    Zahra_126

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/14
    ارسالی ها
    3
    امتیاز واکنش
    48
    امتیاز
    46
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    با سلام و عرض ادب
    خسته نباشید
    رازی که جگر را می سوزاند واقعا عالیه،انقدر قشنگ و جذاب که آدم رو جذب میکنه،اونقدر کشش داره که هر لحظه خواننده منتظر بقیه داستانه،قلم قوی شما،اتفاق هایی که یکباره توی داستان میذارید و همه چی رو عوض میکنه،ممنون،واقعا ممنون
    فقط میخواستم بگم لطفا اینقدر گنگ ننویسید،نزدیک ۱۰ صفحه از داستان گذشته،این همه پست زحمت کشیدید و نوشتید و خواننده رو پا به پای خودتون کشیدید،ولی من،هنوز حتی یک ذره هم در مورد پناه نمیدونه،در مورد یاسین یا دامون و خانواده اش،اینجور توی یه جاده ی تاریک کشیدن،یک سری اتفاقات مبهم که تو گذشته ی مبهم تر یاسین و پناه افتاده،یک دختر مبهم،یا شاید چند دختر مبهم!میدونید فقط یه سری اتفاقات تاریک که هیچی ازش نمیدونی وسط یه سری اتفاقات که حس میکنی مهمن،ولی حتی نمیشه فهمید هست یا نه؟اینکه عقرب سیاه واسه پناه مهمه چون میخواد برسه به یه کسی،یه دختر؟خواهر طنین؟اون کسی که به گوشی سیاه پناه زنگ میزنه؟اونی که پنجره رو میبنده و پرده رو میکشه؟اونی که نمیخواد پناه رو میبینه؟اینا یکین؟چند تاین؟شاید نامزد یاسین باشن؟به یاسین ربط دارن به بهداد؟میبینید این حجم از سوال توی صفحه ی ۹ انجمن وقتی این همه از داستان رو نوشتید خواننده رو خسته میکنه،خواننده خسته میشه از بس میخونه و به جواب هیچی نمیرسه،شاید دلزده بشه،خط ها رو دیگه با دقت نخونه،فقط چند خط در میون یه نگاهی بندازه،به اتفاقی خانواده ی دامون بی اعتنا میشه،مثل من که چندین پست از دامون و دلنیا رو نخونده فقط رد میکردم و به پناه میرسیدم که ببینم چیه؟چی شده؟چی میشه؟
    نمیگم همه ی گره های داستان رو باز کنید،ولی حداقل باید چند تاشو باز کنید،
    نه اینکه همش گره ی جدید بزنید!
    باز هم ممنون
     

    sahar shabani

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/02/21
    ارسالی ها
    267
    امتیاز واکنش
    4,745
    امتیاز
    451


    سلام عزیزم ممنون بابت نگاه قشنگت
    تموم داستان به هم مرتبط هستن حتی داستان دلنیا و دامون به زودی هویت تک تکشون براتون روشن می شه خیلی زود دونه به دونه گره ها باز می شه نگران نباشین به تک تک سوالاتتون جواب داده می شه باز هم از نقد و نظرتون ممنونم
     

    Zahra_126

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/14
    ارسالی ها
    3
    امتیاز واکنش
    48
    امتیاز
    46
    سن
    26
    محل سکونت
    تهران
    سحر جان سلام
    فقط میتونم بگم در شوک مانده ام، آنقدر اتفاق دامون بودن پناه یک دفعه ای،عجیب بود که مثل خواب زده ها هی جمله ها را دوباره و سه باره و چهار باره میخواندم و هی باور نمیکردم بعد برگشتم به عقب تر ها، به راوی که از سه سال پیش حرف میزد و تمام گره هایی که خودت هم گفتی حالا بهتر حلاجی شده اند و تمام اتفاقاتی که بیشترتر قابل فهم شده اند، میدانم فقط یک نویسنده،فقط کسی که بتونه اینقدر تمام و کمال رو نوشته ها و قلمش مسلط باشه،رو جزء به جز اتفاق های رمان،میتونه اینقدر خواننده رو متعجب کنه،پس باز هم تشکر میکنم بانو
    اتفاق های مربوط به طنین!انقدر گیجم که نمیدانم به جمله ی (من رفیق نمیه راه نمیشم پناه) اش اطمینان کمم یا به حرف هایش با یاسین، حتی نمیدانم کدام را باور کنم کدام را نه،ولی میدانم باید صبر کرد پس همچنان صبوری میکنیمHapydancsmil
    اینکه من پناه را خیلی دوست داشته باشم و یاسین را اصلا،چیز خیلی عجیبی که نیست؟:campe45on2:
     

    sahar shabani

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/02/21
    ارسالی ها
    267
    امتیاز واکنش
    4,745
    امتیاز
    451

    ممنونم دوست خوبم از همراهی دل گرم کننده و نگاه قشنگت
    امیدوارم تا پایان رمان همراه منو و پناه و یاسین بمونین که حرف های زیادی برای گفتن داریم هنوز :campeon4542:
    فکر می کنم خیلی ها پناه رو بیشتر دوست دارن و این خیلی عجیب نیست عزیزم:aiwan_light_biggrin:
     

    elahe_taban

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/05/15
    ارسالی ها
    1
    امتیاز واکنش
    3
    امتیاز
    6
    واقعا نمیدونم چی بگم.. تاحالا رمانی ب این قشنگی نخونده بودم.. قلمتون بی نهایت پختس و تک تک جملات رمان ادمو تو فکر میبره.. من با این رمان زندگی کردم.. تنها رمانی بود ک بخاطرش از ته دل گریه کردم.. از نظر من ک رمانتون هییییچ ایرادی نداشت.. حتی زیادیم قشنگ بود.. پر از شوک.. از وقتی این رمانو خوندم دیگه سراغ رمانای بی سر و ته و خیلی ابتدایی خیلیا نمیرم.. فقط منتظرم ک رمان جدید بنویسین تا وقتمو خرج خوندنش کنم..
    واااقعا خسته نباشید و دستتون درست
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا