نقد رمان معرفی و نقد رمان غبار سرنوشت| zeynabyavarian کاربر انجمن نگاه دانلود

Sara yavarian

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/06/06
ارسالی ها
710
امتیاز واکنش
39,168
امتیاز
781
محل سکونت
زیر آسمان شهر
نویسنده: sara yavarian
غبار سرنوشت
تایید کننده :Roya_77
ژانر: عاشقانه، تراژدی
خلاصه:
رها دختری است همچو نخل زیر خاکستر!
نفرت و نامردیِ مردی، تیشه به ریشه ی او زده و سوزانده و سوزانده، ولی استواری یعنی مقاومت او در این همهمه ی زندگی!
در اوج سختی ها کسی می رسد تا دخترک را از غم برهاند ولی بازگشت غریبه ی آشنایی، بر زندگی او آوار می شود.

axdk_img_20170919_015248.jpg
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    به نام خدا
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
    36598
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    به نام خدا
    «نقد رمان غبار سرنوشت»
    نقد رمان بر اساس پست های گذاشته شده توسط نویسنده می باشد.

    نام رمان
    اسم رمانتون غبار سرنوشت بود که با خوندنش به این فکر افتادم که:
    ۱. سرنوشت شخصی تاریک و غبار گرفته است؛ یعنی سرنوشت خوبی نداره.
    ۲. البته اسم رمان می تونست روایت داستان زندگی کسی باشه که سال هاست به فراموشی سپرده شده یا به عبارتی غبار گرفته باشه و حالا این داستان توسط کسی بازگو میشه.
    اسم جالب و جذب کننده ای بود و سوال های زیادی توی ذهن خواننده ایجاد می کرد؛ اما اصلا با موضوع رمان و ژانرش که عاشقانه و اجتماعی بود، هم خوانی نداشت. بهتر بود اسم های دیگه ای انتخاب می کردین که به اون بخوره.



    جلد
    جلد رمان شما در واقع یک دختر یا یک مترسک رو به نمایش می کشید که توی یک مزرعه است؛ اگه مترسک باشه می تونه نشون از این باشه که مترسک توی مزرعه که می تونه سرنوشتش باشه گیر افتاده. به عبارتی در گیر سرنوشت شده. علاوه بر این نیمی از جلد در مزرعه رو بخاری در برگرفته که می تونه نماد همون غباری باشه که در اسم به کار بردین. عکس گوشه تصویر یک دختر پشت شیشه است که ظاهرا گیر کرده و در اسارت به سر می بره. تم سیاه و سفید فضا رو غمگین نشون می ده و می تونه نشوندهنده ژانر درام باشه. ژانرهای عاشقانه و اجتماعی در جلد به چشم نمی خوردند و بهتر بود اشاره ای هم به اون می کردید. برای مثال عکس پسری هم در جلد می آوردید. جلدتون جالب بود اما اصلا به موضوع رمان نمی خورد و تصویر دیگه ای از داستان توی ذهن خواننده بوجود می آورد. سعی کنید جلدتون رو طوری انتخاب کنید که به رمان بخوره.



    خلاصه
    خلاصه رمانتون جالب و تا حدودی معمایی بود؛ اما بحث انتقام که تازگی خیلی باب شده، موضوع رمان رو تکراری نشون می داد و خواننده رو ترغیب نمی کرد تا رمان رو بخونه.
    اگه دقت کنین اکثر خلاصه ها درباره انتقام و... است و این باعث میشه خواننده با خوندن خلاصه فکر کنه که این هم مثل رمان های دیگه تکراریه و موضوعش جدید نیست. بهتر بود فقط اشاره ای به انتقام می کردید.



    مقدمه
    مقدمه شما زیبا و بخشی از یک شعر بود که ژانر عاشقانه (که ژانر رمان شما بود) و درام رو نشون می داد که تا حدودی به متن رمان می خورد و تصویری از داستان رو توی ذهن خواننده به نمایش می کشید.



    شروع
    رمان شما از تفکرات تانیا در شرکتش و بعد ورود قاسمی و استعفای اون و... شروع شده بود. شروعتون غیرتکراری و جالب بود اما جذب کننده نبود. می تونستید با کمی تغییر دادن مونولوگ ها و دیالوگ ها اون رو طوری بنویسید که خواننده با خوندن دو خط اول جذب رمان بشه. اگه اون رو از اولین دیالوگ قاسمی که می گفت به خدا من تموم تلاشم رو کردم شروع می کردید بسیار جالب تر و جذاب تر می بود.
    دیالوگ های تانیا و فضا رو اگه جدی تر و کاری تر می کردید، خیلی بهتر می شد. برای مثال: «– هه خنده داره ، تو تمام تلاشت و کردی و اینجوری شده.» اگه اون رو با «جالبه! هر دفعه یک بهونه میاری» و... عوض می کردی خیلی بهتر می شد و خواننده کاملا جو بین رییس و کارمند رو درک می کرد.



    سیرداستان
    سیر داستان خیلی مهمه. باید فراز و نشیب داشته باشه؛ وقتی حوادث رو توی رمانتون میارید، در واقع دارید اون رو به بالا ترین نقطه می برید. یعنی نوک قله! و وقتی اون حادثه تموم میشه، رمانتون از کوه پایین میاد و به دامنه میرسه. البته سیر رمان نباید مدام در فراز و نشیب باشه؛ بلکه بهتره بخش کوچیکی از اون رو هموار کنیم. بخش های هموار نباید زیاد باشند و این یکی از مشکلات رمان شما بود. برای مثال سفرشون به دبی رو، اگه با تنش بیشتری می نوشتی، خیلی جذاب تر از اینی می شد که هست. چون یا مدام سر کار می رفتند یا گردش یا مهمونی.
    سیر رمانتون تا حدودی تند بود. برای مثال پست #۱۶ که توش نوشته بودید: «هفته از زمان دیدن شرکت می گذره و الان جا به جا شده بودیم، امروز روز اول شرکت بود.» یا مثلا پست #۱۷: چند هفته ای می گذشت و بالاخره تونسته بودم سامیار و راضی کنم و قرار بود امروز به دبی بریم.» یا برای مثال پست ۲۴#: «دو هفته ای از اون روز می گذره و کار نقشه ها تکمیل شده بود، قرار بود شرکت شروع به ساخت بشه ، سامیار می خواست برگرده تهران تا یه سری به شرکت بزنه، امشب ساعت نه پرواز داشت، خیلی خوشحال بودم که داره میره، دلم نمی خواست همش جلو چشمم باشه.» سیر رمانتون خیلی تند بود؛ اگه اون رو آروم تر می کردید خیلی خوب می شد. سعی کنید روی سیرتون خیلی کار کنید و اون رو آروم تر بنویسید.



    توصیف
    توصیفات در رمان به سه بخش تقسیم میشن:
    *توصیف حالات احساسات و حوادث
    توصیف احساسات تانیا وقتی از سامیار نفرت داره، به خوبی صورت نگرفته بود. در مواقعی آدم فراموش می کرد که سامیار، پدر و مادر تانیا رو کشته و بهتر بود شما این نفرت رو تا اواسط رمان پیش می بردید و بعد آروم آروم اون رو کم می کردید. توصیف حوادث و اتفاقات خوب بود و خواننده رو گیج نمی کرد و باید به این خاطر بهتون تبریک گفت.
    *توصیف چهره
    در ابتدا متن مقابل که بخشی از رمانتون هست رو بخونید: «آهی کشیدم و به چهرم نگاه کردم چشمای درشت قهوه ای که یادآور پدرم بود بینی متناسب و لب های کوچیک که شباهت زیادی به مادرم داشت چشمانم و میبندم و با نفس عمیقی از آینه دل میکنم و کیفم و بر می دارم و به سمت پارکینگ حرکت میکنم.» این نکته که شباهت تانیا به پدر و مادرش رو گفتین یکی از نکات مثبت رمانتون بود چون باعث میشد که تصویری از پدر و مادرش توی ذهن خواننده ها هم شکل بگیره. اما بهتر بود به جای اینکه همه اجزای صورتش رو یهویی توصیف کنید، به طور غیر مستقیم اشاره ای بهش بکنید. برای مثال: به چشمان سبز رنگش نگاه کردم. یا اینکه در یک خط رنگ موهاش رو بگید و چند خط بعد درباره چشمای درشتش صحبت کنید و...
    *توصیف مکان
    در رمانتون توصیف مکان نداشتید و این باعث شده بود تا خواننده هیچ تصویری از مکان های داخل رمانتون نداشته باشه.
    بهتر بود نمای داخلی شرکت تانیا رو با شرکت سامیار مقایسه و اون ها رو توصیف می کردید. می تونستید خونه توی دبی، محل مهمونی، خونه تانیا و... رو توصیف کنید.
    همونطور که در توصیف چهره گفتم، بهتره که همه چیز رو مستقیم و یهویی توصیف نکنید. می تونید اول به لوکس بودن یا داغون بودنشون اشاره کنید و یک تصویر کلی به خواننده ارائه بدید و بعد چند خط بعد درباره محل وسایل و دکوراسیون و... صحبت کنید.



    شخصیت پردازی
    رفتار های رادمان به یک مرد تحصیلکرده نمی خورد. برای مثال توی شرکت آهنگ گذاشت و رقصید؛ اوایل که خیلی با تانیا آشنا نبود خیلی شوخی می کرد. رفتار هاش بچگانه بود و بیشتر به پسرای سیزده، چهارده ساله می خورد.
    سامیار اوایل خیلی خشک و رسمی بود اما خیلی زود با تانیا و بقیه گرم گرفت و اخلاقش عوض شد.
    تانیا دختری جدی و سرد بود که با کسی شوخی نمی کرد اما رفتار هاش با رادمان و... صمیمانه بود. برای مثال رفتار صمیمانه تانیا با منشیش، مهدیس یا با لادن و منصور در صورتی که زیر دستاشن و باید باهاشون جدی برخورد کنه تا ازش حساب ببرن.
    بهتر بود روی شخصیت ها بیشتر کار می کردین و تفاوت هایی مثل سن، جنسیت، فرهنگ، اخلاق و... رو بیش تر لحاظ می کردین.
    اسم شخصیت ها خیلی امروزی بود. تانیا، رادمان، مهدیس، مهتاب و... این در صورتیه که ۲۴ سال یا ۳۰ سال قبل چنین اسم هایی برای بچه ها انتخاب نمی شد. بهتر بود از اسم های قدیمی تری مثل: مریم، فاطمه، لیلا، الناز، الهام، محمد، علی، علیرضا، حامد و... استفاده کنید.
    شغل هایی که امروزه اکثرا در رمان ها دیده میشه، معماری و شرکت داری هستش که رمان شما هم از این قضیه مستثنا نبود. این جور شغل ها تکراری شده اند و اگه اون ها رو تغییر می دادید خیلی بهتر می شد.



    دیالوگ ها و مونولوگ ها
    مونولوگ هاتون اوایل رمان کمی ایراد داشت. برای مثال: چند لحظه بعد با صدای خانومی که طبقه رو اعلام می کرد چشمامو باز کردم و از آسانسور پیاده شدم، به سمت واحدم رفتم و در و بازکردم و داخل شدم، به خونه ی نود متریم نگاه کردم که مثل همیشه در تاریکی غرق شده بود پوزخندی زدم به سمت کاناپه رفتم و کیفم و روش پرت کردم.
    وارد آشپز خونه شدم و چایی ساز و به برق زدم، الان فقط یه چایی داغ و می تونست آرومم کنه، به سمت اتاق رفتم و لباسام وعوض کردم که با صدای تیک چایی ساز به سمت آشپز خونه رفتم و چایی و توی فنجون محبوبم ریختم.
    توضیحاتتون می تونستند خیلی بهتر نوشته بشن؛ برای اینکار می تونید بین مونولوگ هاتون یک دیالوگ هم بیارید. البته مونولوگ ها در صفحات سه و چهار خیلی بهتر شده بودند و این نشوندهنده پیشرفت شما بود.
    دیالوگ ها خوب بود و خواننده رو از خوندن رمان خسته نمی کرد البته تا حدودی حالت روتین و ساده داشت (مثل: سلام، خوبی و...) که با ویرایش کردن می تونید اونها رو بهتر بکنید. دیالوگ ماندگاری نداشتید و اگه اونها رو سنگین تر می نوشتید، خیلی بهتر می شد.



    زاویه دید
    زاویه دید رمان شما اول شخص بود که تا آخر رمان حفظ شده بود و تغییری نکرده بود؛ کار با این زاویه دید راحت تره اما مشکل اینه که شما نمی تونید همزمان تفکرات چند نفر رو بیان کنید. انتخاب نوع زاویه دید به نویسنده بستگی داره. اون باید رمانش رو سبک و سنگین کنه تا ببینه کدوم زاویه دید بیش تر به رمانش می خوره و کدوم مناسب تر و برای خواننده جذاب تره؟



    ژانرهای انتخابی
    ژانرهای انتخابی رمان شما عاشقانه و اجتماعی بود.
    ژانر عاشقانه هنوز در رمان دیده نشده. البته حدس می زنم که در آخر تانیا و سامیار عاشق هم بشن ولی هنوز از این ژانر استفاده نکرده بودید.
    ژانر اجتماعی به مشکلات جامعه مثل فقر، اعتیاد، کودکان کار، جنگ و... مربوط میشه. البته چنین چیزی هنوز دیده نشده و بهتره در آینده به اون بپردازید.



    نثر رمان
    نثر رمان شما عامیانه بود و این یک نثر پرطرفدار بین خواننده هاست. خوشبختانه نثرتون رو تا آخر رمان حفظ کرده بودید و اون رو از عامیانه به ادبی و یا از ادبی به عامیانه تغییر نداده بودین.



    ایده رمان
    رما شما درباره دختری بود که خیلی سختی کشیده و بعد از مرگ پدر و مادرش مجبور میشه پول طلبکار ها رو با فروختن ماشین و... بده. بعد از اون اقدام به تاسیس یک شرکت می کنه و توی کارش هم موفق میشه. حالا سال ها گذشته و پسری که باعث بدبختی اون ها بوده از خارج به ایران میاد. تانیا هم تصمیم می گیره ازش انتقام بگیره و اون رو به خاک سیاه بنشونه.
    ایده رمانتون جالب بود و کاملا واضح بود که تمام سعیتون رو کردید تا اون رو به بهترین شکل به خواننده ها عرضه کنید. البته تا حدودی کلیشه ای بود اما تونسته بودین اون رو از این حالت خارج و برای خواننده جالبش کنید. اگه یکم دیگه روی ایده کار کنید، مطمئنا در آینده بهتر هم خواهد شد.



    باور پذیری
    رمانتون از لحاظ باور پذیری ایراد داشت.
    اینطور که فهمیدم تانیا شرکتش رو ۲۰ سالگی تاسیس کرد و بعد از اون هم درسش رو ادامه نداد و در حال حاضر ۲۴ سالشه و لیسانس داره. در حالی که برای گرفتن لیسانس باید بیش تر از چهار سال درس بخونی. اگه از ۱۸ سالگی دانشگاه رفته باشه، یعنی فقط ۲ سال درس خونده و تا اونجایی که می دونم با دوسال لیسانس نمیدن.
    در قسمتی که تانیا برای سامیار شیرینی خرید و به شرکت رفت، موقع دیدن شیرینی ها مثل دختر های ده یازده ساله «سرم و انداختم پایین و آروم گفتم: گشنمه.» و «لبخندی زدم و مثل بچه ها سه نوع از شیرینی و توی بشقابم گذاشتم همیشه نوبت خوردن چیزهای مورد علاقم که میشد همه چی و فراموش می کردم و این اصلا دست خودم نبود.» اما در قسمتی که جوجه خوردند، غذاش رو نصفه خورد تا در حضور کارمنداش بهتر به نظر برسه.



    علامت و اشتباهات نگارشی
    *بعضی کلمات مثل «کار ها، کتاب ها، کفش ها و...» رو به صورت «کارا، کتابا، کفشا» نوشته بودید که بهتره به جای «الف»، اون رو کامل و به صورت «ها» تایپ کنید.
    *میزان غلط های تایپی و املایی تون کم بودند که مطمئنا با یک دور مرور کردن درست هم می شند. مثل: عوش (عوض)، اِسرار (اصرار)، دوس (دوست)، درس (درست) و...
    *«- ساعت هفت نمی خوای بری؟ دستی روی چشمام کشیدم و
    گفتم: چرا.» در جمله بالا دیالوگ ها و مونولوگ هاتون قاطی شده بودند.
    درست: «- ساعت هفته. نمی خوای بری؟
    دستی روی چشمام کشیدم و گفتم: چرا.»
    *بین خط هاتون فاصله گذاشته بودید که بهتر بود برداشته بشن.
    *زمان فعل هاتون در بعضی جاها از ماضی به مضارع تغییر کرده و نظم متن رو به هم زده بود. برای مثال: لب های کوچیک که شباهت زیادی به مادرم داشت چشمانم و میبندم و با نفس عمیقی از آینه دل میکنم و کیفم و بر می دارم و به سمت پارکینگ حرکت میکنم.
    *بعضی از جملاتتون به درستی نوشته نشده بودند. برای مثال: -ممنون به نظر منم فردا مناسب. کلمه (تره) رو جا انداخته بودید که باعث شده بود نظم متن بهم بخوره.
    *هشت صبح مثل همیشه بیدار شدم هنوز هم سرم شدیدا درد می کرد و چشمام قرمز شده بود به سمت رو شویی رفتم و به صورتم و آب زدم ولی بازم چشمام قرمز بود پوفی کردم و از اتاق خارج شدم حوصله خوردن صبحانه رو نداشتم و بعد از پوشیدن لباس هام به سمت شرکت رفتم.
    علامت های نگارشی تا حدودی رعایت شده بودند؛ اما جای بعضی از اونها درست نبود یا در بعضی جاها فراموش کرده بودید علامت مناسب رو بگذارید. (نقطه: در پایان جملات امری و خبری | ویرگول: مکث کوتاه و گاهی برای شمردن چیزی مثلا: یک، دو، سه... | نقطه ویرگول: مکث طولانی | علامت تعجب: در هنگام استفاده از منادا، جملات عاطفی، جملاتی گـه با تعجب بیان میشن و... استفاده میشه.)
    *فعل های میتونست، میکرد، میخورد و... استمراری هستند و باید به صورت می تونست، می کرد و می خورد نوشته بشن.
    * در جایی از رمان کلمه رو کشیده بودید. «-منصووووور پاشو دیگه من گشنمه.» که درستش منصور بود.



    باور پذیری
    رمانتون از لحاظ باور پذیری ایراد داشت.
    اینطور که فهمیدم تانیا شرکتش رو ۲۰ سالگی تاسیس کرد و بعد از اون هم درسش رو ادامه نداد و در حال حاضر ۲۴ سالشه و لیسانس داره. در حالی که برای گرفتن لیسانس باید بیش تر از چهار سال درس بخونی. اگه از ۱۸ سالگی دانشگاه رفته باشه، یعنی فقط ۲ سال درس خونده و تا اونجایی که می دونم با دوسال لیسانس نمیدن.
    در قسمتی که تانیا برای سامیار شیرینی خرید و به شرکت رفت، موقع دیدن شیرینی ها مثل دختر های ده یازده ساله «سرم و انداختم پایین و آروم گفتم: گشنمه.» و «لبخندی زدم و مثل بچه ها سه نوع از شیرینی و توی بشقابم گذاشتم همیشه نوبت خوردن چیزهای مورد علاقم که میشد همه چی و فراموش می کردم و این اصلا دست خودم نبود.» اما در قسمتی که جوجه خوردند، غذاش رو نصفه خورد تا در حضور کارمنداش بهتر به نظر برسه.
    ***
    دوست عزیز قلم خوبت هنوز جای پیشرفت داره
    زیاد بنویس و زیاد هم بخون
    موفق باشی
    "عضو آزمایشی شورای نقد انجمن"

    63783
     

    Sara yavarian

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/06
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    39,168
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    زیر آسمان شهر







    با سلام خدمت شما منتقد عزیز که وقت گذاشتید و رمانم رو مطالعه کردید، همچنین متشکرم از نقد جامع و حرفه ای که در اختیار من گذاشتید.
    فقط نکاتی هست که لازم دونستم توضیحی دربارشون بدم.
    در رابـ ـطه با جلد و همچنین نام رمان من فکر میکنم اگر ژانر درام رو به رمانم اضافه کنم مشکلات حل خواهد شد، همچنین در رابـ ـطه با رفتار سامیار که چرا یک دفعه ای تغییر کرد، موضوعی است که در آینده به آن پرداخته خواهد شد.
    باز هم ممنون از نقد زیبا و گیراتون.
     

    NAZ-BANOW

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/11
    ارسالی ها
    850
    امتیاز واکنش
    23,352
    امتیاز
    671
    سن
    27
    محل سکونت
    تبریز
    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    غبار سرنوشت


    نقد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بر اساس پست های گذاشته شده توسط نویسنده می باشد


    ضمن خسته نباشید خدمت شما دوست و نویسنده ی عزیز

    ✐نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    نام انتخابی شما برای این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با عنوان "غبار سرنوشت"تداعی کننده سرنوشتی غبار گرفته یک شخص که شاید مرد باشد و یا زن.شخصی که سرنوشت خوبی نداشت و همیشه رنج کشید.کلمه غبار به تنهایی یاد آور گرد و غبار وطوفانی بودن هواست و حالا اگر در اینجا با سرنوشت همگام باشه میتونه اینو نشون بده که شخص مورد نظر دارای سرنوشت غبار آلودی بوده.من رنگی که از اسم شما در ذهنم ایجاد کردم رنگ های تیره ای بود در واقع شاید همون رنگ های تیره ای باشه که روی زندگی شخص مورد نظر سایه انداخته باشه.ژانری که من قبل از خوندن رمانتون پیش خودم در نظر گرفتم ژانرغم انگیز و اجتماعی بود.و اما ژانری که شما برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    انتخاب کردید ژانر عاشقانه و اجتماعی هستش.و تا حدودی با حدسیات من یکی هستش.دوست عزیزم اسم خوب و تا حدودی جذابی برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    انتخاب کرده بودید اما با محتوای داستان هیچ سنخیت و ارتباطی نداشت بهتر هستش که برای زیبا شدن رمانتون از اسمی مرتبط به محتوای داستان استفاده کنید.



    ✐جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    در جلد انتخابی شما بیشترین استفاده از طیف رنگ های سیاه و خاکستری بود.رنگ های تیره و منفی .ژانری که جلد شما در وهله اول در اختیار خواننده قرار میده ژانر ترسناک هستش یعنی برای جلد اونقد از رنگ های تیره و تا حدودی از عکسی ترسناک استفاده کردید که اینطور شاید به نظر بیاد.ژانر انتخابی شما ژانر عاشقانه است ما برای ژانر های عاشقانه معمولااز رنگ های روشن تر مثل قرمزو صورتی استفاده می کنیم که اون ملایمت و لطافت در عشق رو به وسیله جلد در اختیار خواننده قرار بذاره.اسم با جلد رمانتون کاملا ارتباط داره اما متاسفانه دوست عزیزم با محتوای داستان اصلا ارتباطی بر قرار نمی کنه. عکس که برای جلد اصلی در نظر گرفتید دختری هست که در غبار در مزرعه ای دور افتاده تنهاست من تنها حسی که با دیدن این جلد بهم دست داد حس ترس بود. دوست عزیزم همانطور که قوانین گفته جلد رو نمیشه تغییر داد من این توضیحات رو گفتم تا در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها و کار های بعدیتون مشاهده کنم.


    ✐خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    خلاصه ای که برای رمانتون در نظر گرفتید تا سطر اول خیلی خوب و بدون هیچ تکرار نوشته شده بود.

    " تانیا دختریست که سختی های دنیا ، او را در برابر تند باد های زندگی مقاوم کرده است"

    ولی از سطر بعد متاسفانه ادامه ی خلاصی تا حدودی تکراری بود چون ما در اکثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها می خونیم که شخص برای انتقام گرفتن یه کاری رو انجام میده و اگر موضوع شما هم همینطور باشه باید کمی خلاصه رو ویرایش کنید تا تازگی موضوعتون به چشم بیاد.خلاصه اتون تا حدودی این سوال ها رو برای مخاطب ایجاد می کنه:تانیا چه کسی هستش؟تنهاست؟چرا تنها شده؟چه سختی هایی کشیده؟این سختی ها چی بود که اونو در برابر زندگی مقاوم کرده؟ این سوال های مبهم تا سطر اول که خلاصه رو به زیبایی نوشته بودید ایجاد می کرد اما مخاطب وقتی به جمله دومتون می رسه با خودش میگه:آره اینم مثل بقیه مسبب بدبختی هاشو پیدا کرده و اومده که انتقام بگیره اینجاست که مخاطب با خودش فکر میکنه که موضوع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تکراری هستش. نوشتن خلاصه نویسی اونم یک خلاصه خوب تا حدودی برای نگـاه دانلـود سخت هستش و وقتی هم بتونیم این خلاصه رو با دقت و زیبایی و با به کار بردن کلمات زیبا و جمله های مبهم در کنار هم دیگه خلاصه معمولی رو به یک خلاصه عالی و جذاب تبدیل کنیم چون خلاصه قسمت مهم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هستش که خواننده با خوندن اون تصمیم می گیره
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو ادامه بده یا نه؟



    ✐مقدمه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    مقدمه ای که برای رمانتون انتخاب کردید یک شعر غمگین عاشقانه است و این داستان رو روایت می کنه دختری که خودش رو آراسته برای عشقش اما عشقش اونو ترک کرده این محتوای کلی مقدمه هستش.اما موضوع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما چیزه دیگه ای است تانیا که از اول عاشق سامیار نبوده و بعد ها باهاش آشنا میشه و میخواد که ازش انتقام بگیره.ما نویسنده ها مقدمه رو به یک دلیل انتخاب می کنیم اونم این هستش که روال کلی از داستان رو در اون گنجایش بدیم یعنی بخواییم با مقدمه بگیم که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در چه هول و هوشی داره نوشته میشه.دوست خوبم شما می تونستید مقدمه ای تا حدودی مرتبط با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ایجاد که به رمانتون ربط داشته باشه.دوست خوبم لطفا در این قسمت تغییری ایجاد کنید.


    ✐شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    شما شروع رمانتون رو با این موضوع انتخاب کرده بودید:


    با خودکارم روی میز ضرب گرفتم ، عصبی بودم ،کارا اون جور که میخواستم پیش نرفته بود. قراربود بعد از برگشتنم از سفر
    قراردادتکمیل شده روی میزم باشه و این کار به عهده قاسمی بود، دیگه به دردم نمی خوره باید عوضش کنم.

    گوشی و برداشتم و به منشی گفتم بفرستش داخل.بعد از چند دقیقه در زد.
    - بفرمایید .
    داخل شد و سلام زیر لبی گفت که سرم و تکون دادم ، نگاهم به صورتش افتاد که کاملا رنگش پریده بود.به مبل هایی که جلوی میزم بودند اشاره کردم و گفتم:
    بشین.

    اولین ذهنیتی که از شخصیت اول شما در ذهن خواننده ایجاد میشه این هست"چقدر بی رحم و خشن"این روزها ما میبینیم در همه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها شخصیت های عصبی و غیره حالا این موضوع رو نمی خوام اینجا مطرح کنم منظور اصلی من این بود که این خشونت و این بی رحم بودن در شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به نظر خواننده جالب نیست .شما مختارید هر جور که بخوایید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو شروع کنید اما من به عنوان یک خواننده انتظار رفتار عجولانه از یک مدیر شرکت اونم به دلیل تنظیم نکردن قرداد رو ندارم.شما می تونستید کمی ملایم تر پست اول رو شروع کنید شروعی ملایم و زیبا و جذاب که خواننده رو وادار به ادامه خوندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بکنه.


    مثال:روی صندلی نشسته بود و خودکار میان انگشتام رو کمی فشار می دادم.با شنیدن تقه ای که به در خورد خودم رو آماده کردم تا قاسمی رو به شدت تنبیه کنم.با صدای محکمی گفتم:

    -بیا تو


    با استرس داخل شد این رو از لرزش دست هاش می دیم که سعی در قایم کردنش داشت.مردی حدودا 35 ساله با دیدن استراب و ترسی نهفته اش در عمق چشماش از اون خشم موجود درونم تا حدودی کم شده بود... و ادامه دارد

    همانطور که گفتم شما می تونستید شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو کمی ملایم تر انتخاب کنید.امید وارم متوجه منظورم شده باشید.دوست عزیزم لطفا در این قسمت تغییراتی ایجاد کنید.


    ✐سیر و روند
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در داخل داستان تا حدودی روال و روند تندی رو در خودش گنجایش داده بود.ما نویسنده ها مسئول تمام اتفاق هایی هستیم که در داخل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میفته.گاهی اوقات می تونیم تغییرش بدیم و گاهی اوقات نه نمی تونیم تغییرش بدیم!


    مثل اومدن یک هویی سام قبل از شروع داستان شما می تونستید این سامیار سام رو یک گره اصلی تا اوسط
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در میون خودتون قرار بدیدی یعنی به همین زودی ها نخوایید که هویت اصلی سام فاش بشه می تونستید کمی از این موضوع استفاده گنید و رمانتون رو رمز آلود کنید.اومدن سام مهمونی گرفتنش حتی دادن پیشنهاد از سوی تانیا به سام و قبول کردنش رفتنشون به دبی و تمامی اتفاقات روال بسیار بسیار تندی رو در بر داشت. در واقع شما می تونستید برای رمانتون یک روال معینی رو انتخاب کنید درسته که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دارای فراز و نشیب های خودش هست و شما می تونستید این فراز و نشیب ها رو کمی معقول تر از حد معمول در رمانتون جای بدید دوست خوبم لطفا روال و سیر تند رمانتون رو کمی کاهش بدید.


    ✐ توصیفات(حالت، چهره، احساس، مکان)

    توصیفات حالت و احساس:دوست خوبم در واقع شمامی تونستید کمی روی این دو توصیف بیشتر کارکنید.توصیفات بخش قوی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هستند که مخاطبان رابـ ـطه زیادی با اونا دارن و در واقع اونا با توصیفات کامل بیشتر می تونن اتفاقات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو لمس کنند و شما باید توصیفات رو طوری توضیح بدید که مخاطبان بتونند شخصیت های داخل رمانتون رو با حس و حالتشون لمس کنند طوری که بتونند خودشون رو جای اونها بزارن مثل وقتی شما در حال توضیح دادن خنده ی شخصیتی هستید طوری حالتش رو بیان کنید در زمان آنی لبخند به روی لب های مخاطب بیاد میشه با بیان احساسات شخصیت داستانتون این کار رو بکنید یا با یک دیالوگ که حس خنده ی شخصیت به مخاطب انتقال پیدا کنه.شما نفرتی که از سوی تانیا به سامیار رو در نظر گرفته بودید رو به طور کامل نتونستید به خواننده انتقال بدید و به راحتی از این موضوع گذشتید من گاهی با خوندن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    فراموش می کردم که تانیا از سامیار متنفر هستش و نقشه انتقام از اونو داره. در واقع من با بزرگترین مشکلی که رد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما برخوردم رفتار و احساسات مصونی ه نظر می رسیدن دوست عزیزم لطفا کمی در این بخش دقت زیادی به خرج بدید!


    توصیفات مکان:درباره توصیفات مکان هم همینطور کسی که داره نگـاه دانلـود رو اداره می کنه باید به همه جهاتش دقت کنه مثلا جایی که اتقاق ها دورونش اتفاق میفته و جایی که شخصیت ها دورونش زندگی میکنند چون شما وقتی در حال توضیح دادن کاری در یک جای مشخص در رمانتون هستید باید یک توصیف قبلی در قبال خواننده قرار بدید تا بتونه اونجا رو برای خودش تصور کنه برای مثال می تونستید خونه ای که تانیا اونجا زندگی می کنه رو کمی بیشتر توصیف می کردید:


    مثال: چند لحظه بعد با صدای خانومی که طبقه رو اعلام می کرد چشمامو باز کردم و از آسانسور پیاده شدم، به سمت واحدم رفتم ونگاهی به آویز های گل دار صورتی و بنفش رنگی افتاد که به در اویزون کرده بودم. در و باز کردم و داخل شدم، به خونه ی نود متریم نگاه کردم که مثل همیشه در تاریکی غرق شده بود.کلید برق رو که کنار در وردی قرار داشت رو فشار دادم تا لوستر کوچیک خونه روشن بشه.با روشن شدن خونه نگاهی کلی به خونه مثل همیشه تمیزم کردم. کاناپه های نخودی رنگم به صورت ال تو خونه چیده شده بودند...

    من چون هیچ ذهینتی از مدل خونه ای که در ذهنتون هست رو ندارم فقط مثال کوچیکی زدم تا منظورمو به شما برسونم.

    توصیف چهره:بر روی توصیفات چهره هم تا حدودی کارشده بود و شما می تونید چهره اشخصاص رو تدریجی در پست های متفاوت توضیح بدید.این رو هم به یاد داشته باشید چون اگر توصیفات خوب و کامل نباشه مخاطب نمیتونه چهره شخصیت رو تو ذهش تصور کنه و یک مجهول بزرگ در ذهن مخاطب به وجود میاد.

    ✐ شخصیت پردازی

    شخصیت های تشکیل شده داستانتون:تانیا.سامیار.رادمان.مهدیس.شیوا.رایانا

    تانیا:دختری سخت کشیده و تا حدودی مغرور که گاهی اوقات افراد زندگیش رو گاهی خرد می کنه گاهی اوقات شوخ و گاهی اوقت دختری شاد و سرزنده ای میشه کینه نسبت به سامیار داره اونم به این دلیل هستش که فکر میکنه سامیار باعث مرگ پدر و مادرش شده و تا جایی که من میتونم حدس بزنم عاشق سامیار میشه.

    سامیار:پسری مغرور که تا جایی نمیتوان از رفتار و از اخلاقش سر در وارد و تا حدودی پسری مرموز به حساب میاد.من تا جایی که حدس می زنم سامیار میدونه تانیا چه کسی هست و تا حدودی سعی در مخفی کردن حسی که به تانیا داره هست.

    رادمان:پسری بسیار شوه طبع که اصلا نوع رفتارش متناسب با سنش نیست و مثل نوجوان های 15 یا 14 ساله صحبت می کنه و اصلا صحبت های اصلی رو حدی نمی گیره.

    شیوا:دوست صمیمی تانیا که تا حدودی دختر شوخ و مهربونی به حساب میاد زیاد از این شخصیت صحبت نشده که بتونم به طور کامل از اخلاقش توصیف کنم.

    مهدیس:منشی شرکت تانیا دختری مهربا و گاهی اوقا سر به هوه میشود.

    رایانا:خواهر سامیار که دختر بسیار خوش برخورد و مهربان که در حال حاضر با تانیا دوست هستند.

    دوست خوبم شخصیت های داخل داستان نباید همان شخصیت های تکرار شده در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    های فعلی یا قبلی باشند. نویسنده موفق کسی هست که بتونه آثار جدیدی خلق کنه شخصیت هایی با رفتار های جدید.مثلا قرار نیست شخصیت های داخل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از نوع پسرش مغرور باشه و کسی رو آدم حساب نکنه و حتی به زور بتونی بخندویش.نه اصلا اینطور نیست شما میتونتید شخصیت سامیار رو یک شخصیت مهربون و با احترام به وجود بیارید و در یک جمله قهرمان اصلی قصه چون قهرمان ها همیشه ماندگاری زیادی تو ذهن دارند ومخاطبان علاقه خاصی به این قشر دارند.یا مثلا شخصیت دختر داخل قصه نباید همیشه شخصی خودخواه لجباز که احترامی به فرد مقابلش نمی زاره نه شما میتونستید از شیوا یک شخصیت مثبت و با احترام به وجود بیارید البته خوب بود که غرور دخترانه برای تانیا انتخاب می کردید این غرر زیاد هم بد نیست ولی شخصیت های قدیمی از جمله پسر و دختر مغرور که با هم لجبازی می کنند درست نیست ما منتظر خلق اثار های جدیدی هستیم.


    شغلی که برای شخصیت های داخل داستان در نظر گرفتید این بود شرکت معماری این روزها ما در همه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها می خونیم دخترکی با سن کم که میخواد با اون سن کمش یک شرکت رو اداره کنه و در واقع این قضیه تبدیل شده به یک قضیه تکراری که متاسفانه در تمامی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها مشاهده می کنیم.شما می تونستید شغل دیگری برای شخصیت های داخل داستان در نظر بگیرید یا مثل یک کارخونه شکلات سازی،یا مثلا یک کارخونه بستی سازی نوشابه سازی و اینا البته این قسمت ها روبه مزاح گفتم تا نقد ازاین خشکی در بیاد.


    دوست عزیزم گاهی اوقات برخی رفتار ها متناسب با سن شخصیت ها نبود برای مثال رادمان یک پسر 24 ساله است وباید تا کید کرد یک پسر این روزها کمتر کسی پیدا میشه که در برخورد اول با کسی که نمیشناستش به طور را حت ارتباط برقرار کنه.اسم های شخصیت ها در 24 سال قبل این نوع اسم ها در بین جمعیت زیاد رایج نبود مثل:تانیا رایانا سامیار یا رادمان...اسم هایی جون شیوا و مهدیس قابل قبول هستند شما می تونید از اسم هایی که بیشتر در24 سال قبل رایج بودند استفاده کنید مثل:روشنک،سمیرا،آرزو،بهناز،بهزاد،میلاد،پیمان و ... استفاده کنید.

    ✐دیالوگ ها و منولوگ ها

    مونولوگ نویسی شما دوست عزیزم تا حدودی خوب بود اما بیشترین ضعفی که در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما به چشم می خورد اینکه نتونسته بودی جملات بندی خوبی نداشته باشید و این موضوع با عث میشد تا در خوانداری
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به مشکل بربخوریم.


    دیالوگ های نوشته ی شدهی رمانتون مثل تمامی صحبت های روزمره بود شما می تونستید برای اینکه اینوع دیالوگ ها رو از حالت روزمرگی خارج کنید با یک پیجش دادن جمله جمله ساده رو به یک جمله زیبا تبدیل کنید.

    در بسیاری از قسمت ها دیالوگ با متن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    همگام شده بود و از – استفاده نکرده بودید.


    مثال اول:

    با صدای در سرم و بلند کردم.
    بله؟
    مهدیس وارد اتاق شد و گفت: وقت ناهاره نمیای؟
    چرا تو برو منم میام.

    ایده اول:
    با صدای درسرمو بلند کردم و با لحن آرومی گفتم:
    -بله؟
    مهدیس وارد اتاق شد و گفت:
    - وقت ناهاره نمیای؟
    -چرا تو برو منم میام.

    مثال دوم:

    -اوه باشهبه سمت من برگشت و گفت: ببخشید عزیزم برمی گردم.
    ایده دوم:
    -اوه باشه
    به سمت من برگشتو گفت:
    -ببخشید عزیزم بر می گردم



    ✐زاویه دید

    زاویه ی دیدی که برای رمانتون در نظر گرفته بودید زاویه دید اول شخص بود و این روش و روال تا آخر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به چشم می خورد و هیچ ترتیبی این موضوع رو بر هم نزده بود.


    ✐ژانر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    ژانر انتخابی شما برای این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ژانر عاشقانه و اجتماعی بود.ژانر عاشقانه در قسمت های معدودی از داستان به چشم میخورد.


    و اما ژانر اجتماعی: در واقع در داستان ها باید به این موضوع ها اشاره کنه :ژانر اجتماعی باید نشون دهنده ی برخی از اتفاقات باشه که در جامعه میافته ویا اتفاقاتی که مربوط به جامعه میشه مثلا خانواده ای که شخصی از اون ها دچار اعتیاد شده و این اعتیاد تنها سببش این بودکه نون اور خانواده از کارش بیکار شده بود و از سوی ناچاری به این کار روی آورده بود.در واقع ژانر اجتماعی پرداخت به این موضوع ها هست و من هیچ اثری از این نوع موضوع ها و یا از قبیل این موضوع ها در رمانتون مشاهده نمی کنم و در واقع من موضوع داستان رو به یک ژانر اجتماعی ربط نمی دم.

    ✐نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    نثری که برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    انتخاب کردید نثر محاوره است و این نثر به خوبی تا آخر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به چشم می خوره


    ✐ایده

    ایده ای که برای رمانتون انتخاب کرده بودید رو تا حدودی نمیشه بهش گفت جدید ولی شما سعی کرده بودید با کمی تغییرات این موضوع رو جذاب تر ادامه بدید.

    داستان در مورد دختری به اسم تانیا هستش که پدر و مادرش رو به خاطر یک نفر از دست داده. تانیا دختری تنها که خودش به تنهایی شرکتی رو احداث میکنه در سن 20 سالگی و خودش رو قوی میکنه تا از مسبب مرگ پدر و مادرش که شخصی به اسم سامیار هست انتقام بگیره و در این راه عاشق همون شخص میشه.

    ✐باورپذیری

    شما گفتید که وقتی پدر تانیا ورشکت شد تانیا رو زندان انداختند ولی ما تو مصوبه قانون همچیین قانونی رو نداریم چون تنها کاری که هنگام ورشکست شدن طرف و مردن ایشون انجام میگیره توقیف اموالش هستش.

    در یک جایی هم گفتید تانیا تو 20سالگی شرکت رو احداث کرده و الان 24 سالشه و گفتید در 20 سالگی لیسانس گرفته. ولی همچین چیزی امکان نداره که بشه در 20 سالگی لیسانس گرفت.


    با صدای تلفن فنجون و روی میز می زارم و نگاهی به تلفنم می کنم، مهدیسه.
    - بله.
    - سلام عزیزم خوبی؟
    اره بهترم چیزی شده؟
    - راستش از آقای جعفری شنیده بودم به یه معمار نیاز داری من یه پسر خاله دارم فوقش و تازه از پاریس گرفته و برگشته فکر کنم برای شرکت مناسب باشه.
    – باشه بهش بگو فردا ساعت نه شرکت باشه.
    - باشه عزیزم ، فعلا.
    بعد از قطع تلفن به فنجونم نگاه کردم قطعا دیگه یخ کرده بود همون جا روی میز ولش کردم و مثل هر شب بدون خوردن شام برای خواب به اتاقم رفتم.


    در اینجا تانیا قهوه رو برای خودش میریزه و تلفنش زنگ میخوره ومکالمه ی کوتاهی با شخص پشت تلفن داره و در این حین محال ممکنه که قهوه سرد بشه حداقل وقت برای سرد شدن قهوه و یا چای ده یا پنج دقیقه اس و فکرکنم انقدرایی مکالمه طول کشید تا قهوه سرد بشه.

    در اول
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    وقتی رادمان برای معرفی میاد اسمش رو میگه وحتی بارها مهدیس هم تکرار می کنه ولی چرا اینجا تو کافی شاپ دوباره از رادمان پرسید اسمت چیه.


    -نگفتی اسمت چیه ها؟

    -رادمان.


    اینجا وقتی تانیا برای ملاقات سامیار به شرکتش میره این نوع دیالوگ از سوی منشی و نوع رفتار سامیار بعد از بیرون اومدن از اتاق غیر معقول هستش.


    -من دیگه نمیدونم، ببین به نظر من الکی خودت و خسته نکن از وقتی آقا اومده روزی هزار تا دختر پا میشن میان اینجا تا رییس یه نگاه بهشون بکنه، ببین این یارو اصلا پا بده نیست من خودم امتحان کردم، نشد که دندونامو رو هم فشار دادم و گفتم: پس مزاحم نمیشم و خواستم برم که دستم و کشید و به سمت اتاق برد و گفت:
    من که عذر خواهی کردم.


    اینجا هم وقتی تانیا و سامیار سوار ماشین میشن که تانیا توی مونولوگ میگه:


    یه سی دی از کشو درآورد

    مگه توی ماشین کشو هست؟باید میگفتید داشبورد یا سایه بان

    ✐علائم نگارشی

    من به چند مورد از غلط های املایی اشاره می کنم.

    نظرم عوش نمیشه
    نظرم عوض نمیشه

    باشه عزیزم اسرار نمی کنم، فعلا.
    باشه عزیز اصرار نمی کنم فعلا

    لباستون کثیف نشئ؟
    لباس هاتون کثیف نشد

    فقط یه چایی داغ و می تونست آرومم کنه،
    فقط یه چایی داغ و گرم می تونست آرومم کنه


    در بسیاری از جاها واو ربط رو جدا از کلمه نوشتید

    همش خبر های من و به تو میده.

    همش خبرهای منو به تو می ده!


    -خود دانی نمیدیم اخرش باید بریم ظرف هاشون و بشوریم و خندید و گفت:
    -خود دانی،نفهمیدم منظورتون رو از این تیکه این جمله باید بریم ظرف هاشونو بشوریم.
    اونم خندیدو گفت:

    در بسیاری از جاها از کلمه های دو فعله استفاده کرده بودید

    به درخواست خودم آرایشگر موهام و عسلی کرد و فرش کرد
    به درخواست خودم آرایشگر موهام به رنگ عسلی در آورد و فرشون کرد.

    در بسیاری از جاها علائم نگارشی رعایت نشده بود.

    – اوه اوه حالا نری اونم اخراج کنی.
    -اوه اوه حالا نری اونم اخراج کنی!

    تلخ تلخ مثل گذشتم، حالم و آیندم.
    تلخِ؛تلخ مثل گذشته و حالو آیندم.

    دوست عزیزم شما قلم تا حدودی زیبایی دارید اما با تمرین های بیشتر قلم زیباتری هم خواهید داشت.
    امیدوارم موفق باشید دوست عزیز

    عضو شورای نقد نگاه دانلود
    photo_2017-06-26_13-50-43.jpg
     
    آخرین ویرایش:

    Sara yavarian

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/06
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    39,168
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    زیر آسمان شهر





    با سلام خدمت شما منتقد عزیز، متشکرم که وقت گذاشتید و رمانم و مطالعه کردید و همچنین متشکرم از نقد زیباتون.
    در رابـ ـطه با جلد و نام رمان من فکر میکنم اگر ژانر درام بهش اضافه بشه مشکلات حل خواهد شد، همچنین غبار سرنوشت همون طور که شما اشاره کردید نشان دهنده سرنوشت تیره تانیا هست ولی به این موضوع بیشتر در آینده پرداخته خواهد شد.
    باز هم ممنون ، انشاالله رمان ویرایش خواهد شد.
     
    آخرین ویرایش:

    Ghostwriter

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2014/08/19
    ارسالی ها
    1,028
    امتیاز واکنش
    34,103
    امتیاز
    1,030
    سلام، خسته نباشید.
    پوزش میخوام بابت تاخیر:‌)

    ■نام رمان: "غبار سرنوشت"
    نام رمان اولین چیزیِ که خواننده‌رو به سمت خوندن رمان ترغیب می‌کنه.
    "غبار سرنوشت" به نظرم نام جذابیِ، اسمی که با وجود تکراری نبودن میتونه معرفی خوبی برایِ رمان باشه. البته اگه برایِ رمان مناسبی انتخاب شده باشه. اولین فکری که بعد از خوندن اسم به ذهنم رسید این بود که با داستانی معمایی با تم پلیسی مواجه می‌شم، درواقع سرنوشتی غبار گرفته و بی‌هویت که تداعی کننده‌ی رنگ خاکستری برام بود.
    در نهایت، از نظر من این نام با وجود زیبا بودنش زیاد با ژانر رمان همخوانی نداشت و میشد نام های مناسب تری انتخاب کرد‌‌‌.

    ■جلد رمان: استفاده از تُنالیته‌ی خاکستری با اسم تناسب داره ولی خودِ تصویر و حالا دختری با موهایِ افشانِ مشکی رنگ بیشتر حس و حال رمان هایِ تخیلی و ترسناک و بخشیده و احساس ژانر عاشقانه و اجتماعی و به من نمیده. بهتر بود از عکس هایِ مناسب تری که گویایِ ژانر رمان باشه و صرفا تکرار کننده‌ی بخشی از نام رمان نباشه، استفاده می‌کردید. اگرچه عکس کوچیک نوشه‌ی تصویر که احتمالا نقش اصلی داستانه تا حدودی میتونست گویایِ ماجرا و غم و اندوهِ رها باشه‌. توجه داشته باشید که جلد رمان از جمله اولین چیز هاییِ که خواننده رو برای خوندن رمان ترغیب می‌کنه‌‌‌ و از طرفی کمکیِ برایِ خواننده که تا حدودی به موضوع رمان پی ببره‌.
    در نهایت، از نظر من بهتر بود تصویرِ مناسب تری انتخاب میشد که گویایِ ژانر هایِ رمان باشه.

    ■ژانر : ژانر هایی که مطرح کردید، عاشقانه و درام هست. نسبت به قبل ژانر هایِ مناسب تری‌ ارائه دادید چون قبلا که ژانر اجتماعی و قید کرده بودید باید در داستان یکی از معضلات اجتماعی مثل فقر، اعتیاد و... حداقل به عنوان گره‌ فرعی مورد بررسی قرار میدادید.
    من ژانر عاشقانه رو تو رمانتون حس می‌کنم و غمی که ناشی از ژانر درام هست خیلی کم ولی حس می‌کنمش. اما با وجود اینکه تو خلاصه گفتید رمان پایان غم انگیزی داره. فکر کنم باید ژانر "تراژدی" رو هم قید می‌کردید.

    ■خلاصه: خلاصه هم از جمله قسمت های مهمِ که میتونه برایِ شما خواننده جذب کنه. شما با نوشتن خلاصه علاوه بر نشون دادن نسبی قلمتون میتونید به جذابیت رمانتون اضافه کنید.
    خلاصه‌ی نسبتا خوبی ارائه دادید. از بالا پایین های زندگی گفتید و از سرنوشت تلخ رها. با توجه به خلاصه، تصویری که از رها تو ذهن من ایجاد شد همون دختر قوی و محکمیِ که تو سیر داستان سعی کردید نشونش بدید.
    وقتی من این خلاصتونو با خلاصه‌ی قدیمی مقایسه کردم حس کردم با وجود اینکه خلاصه‌ی جدید خیلی حرفه‌ای تر نوشته شده بود ولی خلاصه‌ی قبلی بهتر میتونست موضوع داستان و نشون بده. چون من با خوندن خلاصه‌ی قبلی این سوالات تو ذهنم شکل گرفت: انتقام از کی؟ بابت چی؟ چطور؟ نهایتا چه اتفاقی میوفته؟
    اما با خلاصه‌ی جدید صرفا سرنوشت شوم کارکتر تو ذهنم تداعی شد.
    و البته اینکه تویِ خلاصه‌ی رمان به سرنوشت تلخ کارکتر اشاره کرده بودید و تو ژانر ها از ژانر "تراژدی" استفاده نکرده بودید متعجبم کرد.
    بطور کل، خلاصه‌ی جدیدتون با وجود اینکه شفافیت خلاصه‌ی قبلیو نداشت ولی خوب بود.

    ■مقدمه: مقدمه‌ی نگـاه دانلـود میتونه شعری "کوتاه" یا بخشی از رمان باشه. مقدمه خواننده رو با قلم نویسنده و سیر داستان آشنا میکنه و به کمک مقدمه خواننده میتونه حال و هوایِ داستان و بهتر درک کنه. خب مقدمه ای که شما برایِ رمانتون انتخاب کردید، شعری کوتاه بود که... خودتون سروده بودیدش؟!
    اگه نخوام شعرو از لحاظ فنی نقد کنم. متناسب با موضوع داستان بود.

    ■شروع: شروع جدیدی بود. یعنی رمانی نخونده بودم که به این صورت آغاز بشه اما فکر کنم اگه شروعتون با دیالوگ بود، به عنوان مثال عرض می‌کنم:
    [ _به خدا من تموم تلاشمو کردم.]
    اگه با این جمله شروع میشد و همون اول کار تو ذهن خواننده سوال ایجاد می‌کرد میتونست جذاب تر باشه.
    من قسمت ابتدایی رمان و قبل از ویرایشتون و بعدش خوندم، بعد از ویرایش مسلما بهتر عمل کردید با داستان پردازی اون بین و پرداختن به فرزند بیمارِ کارمند تونستید علاوه بر بُعد جدی و مقتدر رها، بُعد مهربانشم نشون بدید. در این زمینه بهتون تبریک میگم.

    ■سیر داستان: سیر داستان فراز و فرود هایِ داستان و شامل میشه. درواقع ما تو این قسمت داریم کشش های قسمت های مختلف داستان و بررسی می‌کنیم. و میگیم که فراز و فرود هایِ داستان شما به جا بوده یا نه؟ آیا تونستید تو قسمت مناسب گره اضافه کنید یا نه؟
    سیر داستان شما کمی تند بود، به عنوان مثل قسمت هایی که اول پست با این جمله ها شروع می‌شد:
    [چند هفته از ....] [یک هفته از ...][دو هفته از...]
    #پست_24_17_16
    بهتر بود کمی از سرعت داستان کم کنید، از اتفاقات مابین بگید، از اینکه چطور شرکت جا به جا شد؟ چه برخورد هایی بین رها و سیاوش اون بین بوده؟ (#16)
    یا اینکه رها چطور رابطشو با سیاوش درست میکنه؟ (#17)
    یا قسمتی که رفتن دبی، تو کشور غریب، خونه‌ی شیخ مسلما تنها کارشون این نبوده که برن سرکار، مهمونی، رستوران. میشد اتفاقاتی اون بین گذاشت که داستان و جذاب تر کنه، اتفاقاتی که انقدر روتین و همه گیر نباشه.
    مثلا ما تو اغلب رمان ها چنین بخش هایی داریم:
    بارش باران و سرما خوردن نقش اصلی داستان،
    my friendِ کارفرما و حسادت کارکتر اصلی،
    وارد شدن به اتاق بدون در زدن و دیدن کارکتر دختر/پسر داستان با حوله‌ی حمام،
    خرید لباس از پاساژی گران قیمت و حساب کردن پسر داستان،
    رقـ*ـص کارکتر دختر/ پسر و حسادت و غرتی شدن اون یکی کارکتر
    و...
    در ادامه‌ی داستان لطفا هم سرعتتونو کم کنید هم نوآوری بیشتری به خرج بدید، خواننده ها به رنبال رمان هایِ بکر و اتفاقات جدید هستن.

    ■شخصیت پردازی:
    داستان شما شخصیت هایِ زیادی نداشت. رها، سیاوش، رادمان، شیخ، مهتاب، شیوا، فرهاد. که البته بیشترشون شخصیت فرعین.

    □رها: اونطور که تو خلاصه تون گفته شد دختریِ مغموم و مقاوم، در مقابل کارمندا جدی و با دوستاش مهربان و شوخه و البته مهربانی ذاتی هم داره که با وجود اینکه نمیخواد نشونش بده ولی تو بعضی رفتاراش مشهوده[وامی که به کارمندش داد]. من از رها اینجور شخصیتی انتظار دارم، نه اینکه با رادمان صرفا سر یه آشنایی ساده بره لباس بخره و وقتی رادمان پرید داخل اتاق پرو هیچی بهش نگه!
    یا اینکه با قاتل پدر و مادرش انقدر راحت و سریع گرم بگیره، حالا هر چقدر که بخواد نقش بازی کنه. تو قسمت قبلی هم گفتم که در زمینه‌ی عاشق سیاوش شدنش سریع عمل کردید اینجا دربارش توضیح دیگه‌ای نمیدم.

    □سیاوش: مردی جدی و مغرور که به دختر ها اجازه‌ی ورود به حریمشو نمیده. سیاوش خیلی از قسمت هایِ داستان بر خلاف انتظار منِ خواننده عمل کرد. مردی به مغروری سیاوش انقدر سریع با رها گرم نمیگره، انقدر راحت عاشقش نمیشه. خودِ وارد کردن رها به زندگی سیاوش یه پروسه‌ی طولانی مدته! مردی که تو پست هایِ اولیه بود هیچ شباهتی با مردی که من تو پستایِ آخر خوندم نداشت. حالا بگیم هم طرف عاشق شد، مگه مردی به اون مغرودی انقدر سریع عاشق میشه؟ اصلا عاشق هم بشه انقدر شخصیتش زیر و رو نمیشه!
    اگر هم بگید که: سیاوش میدونه رها کیِ و با چه قصدی وارد زندگیش شده، و از کاری که با پدر مادر رها کرده پشیمونه. ممکنه کمی ملایم تر عمل کنه ولی در پرده و با پوشش غرورش.
    نه انقدر عیان.
    رویِ شخصیت سیاوش بیشتر کار کنید، اونو پایدار نگهدارید، خودتونو جاش بذارید و ببینید مردی با این تیپ شخصیتی در هر موقعیت چطور رفتار می‌کنه. این مسئله میتونه خیلی کمکتون کنه.

    رادمان: رادمان فرد شوخ ماجراست، قبول دارم که تو اغلب رمان ها شخصیت شوخی داریم اما رادمانِ شما کمی متناسب با سن و سالش رفتار نمی‌کرد. هر چقدرم آدمِ شوخی باشه در مواجهه با رئیسش مودبانه تر رفتار می‌کنه. اما خوبیِ رادمان این بود که تونستید شخصیتشو ثابت نگهدارید و مثل رها و سیاوش دچار تحول نشد.

    در رابـ ـطه با بقیه شخصیت ها، از اونجایی که زیاد بهشون پرداخته نشده بود صحبتی نمی‌کنم. اما بهتره شما در این زمینه بیشتر تلاش کنید، از سایر شخصیت ها بگید. از شیوا و روحیاتش از خواهر سیاوش یا میتونستید از شیخ بیشتر حرف بزنید. از چشم چرانی ها یا عاداتش و...

    ■دیالوگ و مونولوگ:

    ■مونولوگ:
    مونولوگ که همون متن داستان شماست، بطور مجزا قسمت های مختلفشو بررسی می‌کنم:

    □ توصیفات:
    خب ما توصیفات و تو سه قسمت م؟بررسی می‌کنیم توصیف مکان، توصیف حالات و احساسات، توصیف چهره.

    ◇توصیف چهره:
    توصیف چهرتون نسبتا خوب بود، ولی بهتره یهویی انجام نشن. یعنی نیاید پشت سر هم از چشم و لب و بینی و ابرو رنگ مو و سن و لباس و ... حرف بزنید. خواننده گیج میشه و چه بسا به خاطرشم نمیمونه. میتونید تو خط اول به چشم های قهوه ای رنگش اشاره کنید و چند خط بعد با این جمله مثلا [ دستامو بین موهایِ بلندم فرو بردم، موهایی که سیاهی رنگشون به سیاهی سرنوشتم بود.] به موهاش اشاره کنید.

    ◇توصیف حالات و احساسات: توصیف احساسات رها اوایل داستان خوب بود، اون حس اقتدارش تو رفتار با کارمندا به من القا میشد، بجز مواقعی که با رادمان صحبت می‌کرد. اما تو رفتارش با سیاوش زیاد خوب عمل نکردید تا جایی که فراموش میشد که الان داره با قاتل پدر مادرش صحبت می‌کنه یا مردی که احساسی نسبت بهش نداره یا احساس کمی داره. ببینید هر چقدرم که بخواد نقش بازی کنه باز پیش خودش اون حس تنفر باید باشه، خب گـ ـناه سیاوش از نظر رها کم چیزی نیست. در حقیقت رها اونو مسئول مرگ پدر مادرش میدونه و به این راحتی- هر چقدرم بازیگر ماهری باشه- نمیتونه باهاش خوب رفتار کنه.
    از طرفی دیگه برایِ شکل دادن عشق رها نسبت به سیاوش عجله نکنید، آدم که انقدر سریع عاشق قاتل پدر مادرش نمیشه! بهترِ کمی به رها فرصت بدید و آرام آرام اونو با شرایط سیاوش تطبیق بدید نه یهویی، چون خواننده احساس میکنه برایِ از سر باز کردن داستان خواستید سریع جمعش کنید.

    ◇توصیف مکان: توصیف مکانتون کافی نبود، باید تو این بخش بیشتر مانور بدید.
    فضایِ شرکت، اتاقِ رها، خونه‌ی رها، پاساژ، خونه‌ِ شیخ، رستوران، محل مهمونی و.... دست شما از این جهت خیلی بازه، از قدرت خلاقیتتون استفاده کنید و مکان و اونجور که دلتون میخواد تو ذهن خواننده تداعی کنید. زمانی که شما توصیف مکان و انجام ندید این اجازرو به خواننده میدید که اونطور که دوست داره تو ذهنش مجسم کنه، این اجازرو به خواننده ندید.
    یادتون باشه، این رمان شماست و شما تصمیم گیرنده‌اید!

    به عنوان مثال میتونستید از خونه‌ی رها بیشتر بگید، از حالت مغموم و گرفتش، از تنهایی که تو اون خونه حس می‌کنه. از دکوراسیونش که به این مسئله دامن میزنه، از ترکیب رنگ اونجا که از روحیات اون تاثیر پذیرفته. یا از دکور داخل شرکت از تفاوت هاش با شرکت سیاوش یا از حیاط باصفایِ عمارت شیخ و نمایِ ساختمان، از احساس هایی که رها از اون فضا گرفته.
    صرفا گفتن جمله‌ی [ نگاهی به عمارت کردم حیاط خیلی خوشگلی داشت که پر از گل های رز بود.] کافی نیست. خواننده از شما انتظار داره فضارو توصیف کنید.

    پس تو این بخش بیشتر تلاش کنید.

    □اصول نگارشی:
    ◇علائم نگارشی: از علائم نگارشی با وجود اینکه استفاده کرده بودید اما به حد کفایت نبود. از ویرگول خیلی کم استفاده کرده بودید یا جاهایی علائم استباه به کار بـرده بودید. به عنوان مثال:

    [تلخ تلخ مثل گذشتم، حالم و آیندم.
    تلخِ؛تلخ مثل گذشته و حالو آیندم.]

    ◇غلط های املایی:
    غلط هایِ املایی نسبتا کم بود تویِ رمانتون و این خیلی خوبه، چون اصولا رمان هایی که غلط املایی زیاد دارن خواننده رو از رمان دلسرد می‌کنن.
    اما لازم میدونم یه بار دیگه متن و بررسی کنید و غلط هایی تایپی که تو رمان وجود داشت و درست کنید.
    و اینکه تو این قسمت داستان:
    [خوب منم سیاوشم 33 سالمه و پدر مادرم در قید "حیاطن" ولی الان پاریسن و یه شرکت دارم که با دختری که یه جوریه شریکم.]
    این حیاط به معنی صحن خونس، و چیزی که مد نظر شما بوده و به معنی زندگی هست به این صورت نوشته میشه: "حیات"
    یا تو این جمله:
    [ باشه عزیزم اسرار نمی کنم، فعلا.] واژه‌ی درست که به معنی پافشاریِ ، "اصرار" هست و اسرار به معنی راز و پوشیده با کسی صحبت کردنِ.

    از طرف دیگه این جملات و جملاتِ مشابه بهتره تصحیح بشن:
    [نظرم "عوش" نمیشه] ---> عوض
    و سعی کنید تا حد امکان از شکسته نویسی کلمات پرهیز کنید مخصوصا تو مونولوگ ها.

    ◇متفرقه: چنتا مسئله رو لازم میدونم تو این قسمت بگم اول اینکه متوجه شدم شما تصمیم گرفتید که نام کارکتر هارو تغییر بدید. تغییر بجا و مناسبی بود. اما اگه قراره نام هارو تغییر بدید با دقت، از اول داستان شروع کنید به تغییر نام ها نه اینکه یکی در میون تغییر بکنن. من از صفحه‌ی اول تا قسمت چهارم بطور مداوم شاهد این بی نظمی بودم.

    ◇دومین مسئله اینکه گاهی اوقات و بیشتر تو متن هایی که لحنشون محاوره ای هست، ما شاهد قسمت هایی هستیم که جایِ فعل تغییر می‌کنه. قسمت هایی از داستان بود که این اشتباه صورت گرفته بود.

    ◇کشیدن واژه ها تو‌ی جمله [منصوووور] اشتباه و ضعف برایِ نویسنده محسوب میشه، میتونید با جمله بندی مناسب و شرح حالات و احساسات کارکتر حس فریاد و تداعی کنید لازم نیست واژه رو بکشید. این مسئله در مورد علائم نگاهش هم صدق می‌کنه. یعنی لازم نیست علامت نگارشی و چندین بار پشت سر هم بذارید یک بار هم کفایت می‌کنه.

    ◇تو قسمت هایی از داستان دیالوگ قاطیِ مونولوگ شده بود. باید از هم جدا بشن:
    [ساعت هفت نمی خوای بری؟ دستی روی چشمام کشیدم و
    گفتم: چرا.]

    ◇"می" فعل هایِ استمراری باید ازشون جدا بشه. "می‌کرد" "می‌خورد" و...

    ◇ تو خیلی از قسمت هایِ داستان فعل‌هارو میشه به قرینه‌ی معنوی حذف کرد:
    [به درخواست خودم آرایشگر موهام و عسلی کرد و فرش کرد]
    به این صورت:
    [به درخواست خودم، آرایشگر موهام و عسلی و فر کرد.]
    از نظر شما جمله بهتر و زیبا تر نشد؟

    ◇تو قسمت هایی از داستان بود که زمان فعل ها تغییر میکرد. وقتی شما دارید نثر و به صورت گذشته مینویسید نمیتونید یهو حالش کنید مگه اینکه کارکتر به فکر فرو بره و از خاطراتش بگه.


    ■دیالوگ:

    ◇نظم: برای نشون دادن دیالوگ هاتون از (_) استفاده کرده بودید و نام کارکترو بیشتر جاها قید نکرد نکرده بودید. اینکه از (_) برای کارکتر استفاده کنید خوبه اما توصیه‌ی من به شما اینه که زمانی که کارکتر ها بیشتر از دو نفر شدن (سه یا بیشتر) از اسمشون استفاده کنید که خواننده گیج نشه.

    ◇علائم نگارشی:در دیالوگ هاتون از علائم نگارشی- علامت سوال، ویرگول، نقطه، علامت تعجب و...- به حد کفایت استفاده نکرده بودید، درواقع صرفا به استفاده از نقطه و علامت سوال بسنده کرده بودید. این مسئله تو بعضی قسمت هایِ داستان ممکنه باعث بدخوانی بشه و کیفیت کار و پایین بیاره. اگه نویسنده نتونه از علائم نگارشی به حد کفایت و بجا استفاده کنه نقطه ضعف و پوئن منفی براش به حساب میاد. پس اگه به دنبال بالا رفتن کیفیت کارتون هستید این بخش و فراموش نکنید.

    ◇ تن و لحن صدا: قید کردن حالات کارکتر قبل از دیالوگ به مخاطب برای درک و تصور بیشتر کارکتر توسط خواننده کمک می‌کنه. مثلا:
    [با عصبانیت گفت| همونطور که نفسش و آه مانند بیرون میداد به حرف اومد و...]

    ◇ متفرقه: دیالوگ هاتون، تو صفحه‌ی سه و چهار پیشرفت قابل توجهی داشت، اما همچنان دیالوگی که ماندگار باشه و تو ذهن خواننده بمونه ندیدم. سعی کنید حتما دیالوگ‌هاتونو جوری بنویسید که خواننده با یکبار خوندن سطحی ازشون رد نشه، با دقت بخوندشون و برایِ درک معنیش فکر کنه.

    ■زاویه‌ی دید:
    ما دو نوع زاویه‌ی دید داریم، یکی زاویه‌ی دید اول شخصِ یکی دانایِ کل. اول شخص مسلما طرفدار بیشتری داره و زاویه‌ی دید مورد استفاده‌ی شما هم همینِ. زاویه‌ی دید اول شخص از اونجایی که احساسات و حالات کارکتر و به خوبی پوشش میده و خواننده میتونه به راحتی با اون کارکتر همزاد پنداری کنه زیاد مورد استفاده قرار میگره و دانای کل هم برای توصیفات انتخاب مناسبیه و وقتی دانایِ کل و انتخاب می‌کنید دستتون مسلما باز تره.
    به خوبی از پس زاویه‌ی دید اول شخص بر اومدید.

    ■نثر: ما دو نوع نثر داریم، نثر محاوره‌ای و نثر ادبی. نثر ادبی پرِ از اصطلاحات و لغات زیباست و به طبع نوشتنش کمی دشوار تر از نثر محاوره ایِ . چون نثر محاوره‌ای مثل مکالمات روزمره‌ی ماست و پرِ از واژه هایی که ما در طول روز به کرات ازشون استفاده می‌کنیم. نثر مورد استفاده‌ی شما نثر محاوره‌ای بود. اگه مشکلاتی که تو قسمت متفرقه‌ی مونولوگ گفتم رفع بشه، میتونم بگم به خوبی از پسش بر اومدید.

    ■ایده‌: خب ایده‌ی داستانِ شما نمیشه گفت ایده‌ای بکر و تازه‌ایِ. ما داستان هایِ زیادی و با تم انتقام داریم که نهایتا به عشق منجر میشه. و اینکه خواننده بتونه پایان داستان و حدس بزنه اصلا خوب نیست. اما میتونید تو خودِ داستان دست به نوآوری هایی بزنید که ایده‌ی تکراریتون رو پوشش بده. بیان اتفاقاتی که تو سایر رمان ها میوفته چیز تازه‌ای نیست، داستان هایِ عاشقانه‌ی ما شده تکرار کرّات، با وجود اینکه نویسنده میتونه خیلی مانور بده در این زمینه.
    پس سعی کنید اتفاقاتی که در داستان میوفته- همونطور که تو قسمت سیر گفتم- رو بجایِ کپی از سایر رمان ها به قدرت فکر خودتون بسپارید.
    میتونستید با توجه به اطراف خودتون، اطلاعات روزنامه، فیلم و... روند داستان و جوری شکل بدید که مخاطب و بیشتر تحت تاثیر قرار بده و از طرفی با اتفاقات متفاوت و بکر و یک پایان جنجالی تمام قسمت های مشابه رمان های دیگرو تحت شعاع قرار بدید و رمانی باب میل خواننده ها بوجود بیارید.
    در نظر داشته باشید که این روز ها خواننده ها دنبال ایده های بکرن!

    ■باور پذیری: داستان شما تو بعضی از قسمت ها باور پذیری لازم و نداشت. نحوه‌ی صحبت کردن و برخورد رادمان با رها، رفتار رها با سیاوش، یا منشی سیاوش تو اولین برخورد با رها.
    مسلما منشی شرکتی به اون عظمت در این حد گستاخانه با مراجع صحبت نمی‌کنه، وقتی متنیو مینویسید علاوه بر اینکه از لحاظ احساسی بررسیش می‌کنید از لحاظ عقلی هم بررسیش کنید و ببینید که برایِ شما، به عنوان خواننده باور پذیر هست یا نه؟!

    مسئله‌ی بعد اینکه، رها هر چقدر هم خوب کار کنه نمیتونه تو سن بیست و چهار سالگی شرکتی به اون بزرگیو اداره کنه و با فردی مثل سیاوش وارد شراکت بشه. از طرف دیگه سیاوش هم به همین سادگی شرکتشو با کسی مثل رها ادغام نمیکنه.

    و نکته‌ی بعدی که لازم میدونم بگم اینه که رؤساء شرکت چه تو شرکت حضور داشته باشن، چه نداشته باشن، معاونشون وظیفه داره اونارو از احوالات شرکت، پروژه های جدید و ... مطلع کنه. شما نمیتونید بگید که وقتی سیاوش برگشت ایران تازه متوجه شد که رادمان پروژه‌ی پر سودی و هم به اتمام رسونده!

    ■کلام آخر: در طول داستان متوجه شدم که قلم شما قدرت رشد زیادی داره. پس اگه از قسمت هایی از داستان اشکال گرفتیم، ناراحت نشید. سعی ما در اینه که نویسنده هایی مثل شما که استعداد و علاقه به نویسندگی دارن، راهشونو پیدا کنن.
    شاد و پیروز باشید:‌)
    عضو آزمایشی شورایِ نقد نگاه‌دانلود.
    67654
     

    Sara yavarian

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/06
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    39,168
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    زیر آسمان شهر

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    با سلام
    ویرایش
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بر اساس نقد تایید شد.
    امید است در ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز همه موارد ذکر شده را رعایت فرمایید.
    با تشکر
    مدریت نقد:حوا

    62127
     

    Melika_mghzi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/11
    ارسالی ها
    898
    امتیاز واکنش
    26,280
    امتیاز
    881
    سلام دوست عزیز
    بنده منتقد نیستم،و انقدر تجربه در انتقاد از رمان ندارم؛بر اساس چند نقد بالا من فقط میتونم چند نکته رو یاداوری کنم!

    در قسمت هایی از رمان علائم نگارشی بهتری میتونستی استفاده کنی .
    برای مثال:با هم به سمت راهرویی که چند اتاق در اون وجود داشت رفتیم ، در اتاق اول رو باز کرد....
    پیشنهاد:با هم به سمت راهرویی که چند اتاق در اون وجود داشت رفتیم ؛ در اتاق اول رو باز کرد....
    بعضی از کلمات جایگزین زیباتری در جمله داره ؛ سعی کن با فکر بهترین کلمه رو برای جمله انتخاب کنی!
    مثال:شب هم خونه رادمان اینا دعوت بودم!
    پیشنهاد:شب هم خونه رادمان و خانوادش دعوت بودم!
    بعضی از جملات مشکل داره ؛ مشکل ساختار جمله گاهی به دلیل نبود کلمه برای قسمت های مهم جمله پیش میاد!
    مثال
    :مدادی داخل چشمای بی روحم کشیدم!
    پیشنهاد:مدادی زیر چشمای بی روحم کشیدم!
    در قسمتی از رمان فعل فراموش شده بود ؛ البته خب من همین یک قسمت رو پیدا کردم!
    مثال:
    از نظر اون من زیبا!
    صحیح:از نظر اون من زیبا بودم!
    در قسمت هایی از رمانت غلط های تایپی به چشم میخورد که بر اساس نقش جمله ، غلط های مهمی به حساب میان!
    مثال:
    سیاوسش در تمام دقایق....
    صحیح:سیاوش در تمام دقایق...
    در بعضی از قسمت غلط املایی هایی وجود داشت ، که مطمئناً با یک بار مرور میتونی درستشون کنی!
    مثال:
    خفه شو نمیخوام صدای نحصتو بشنوم....
    صحیح:خفه شو نمیخوام صدای نحستو بشنوم..
    البته در مورد بالا احتمال غلط تایپی بودن کلمه نحس وجود داره!
    در قسمت هایی از جملات بهتر بود به ترکیب کلمات و جایگاه فعل و نهاد بیشتر دقت میکردی ، جایگاه فعل و نهاد در جمله ترکیب اصلی هستند که برای زیبایی جمله باید به جایگاه آنها دقت کرد!
    مثال:به راحتی اتش خشمم خیال خاموشی نداشت...
    پیشنهاد:اتش خشمم به راحتی خیال خاموشی نداشت...

    سیر رمان کمی سریع بود ، برای مثال خیلی ساده ، شام خونه پدر و مادر رادمان رو توصیف کردی!

    در حالی که با کمی با توضیح دکوراسیون و حس و حال وصف ناپذیر رها و حس و حال پدر و مادر و خوده رادمان بهتر به خواننده حس بودن در اون جمع رو القا کنید!

    باورپذیری رمان کمی مشکل داشت ؛ اینکه یک دختر در سن 27 یا 28 سالگی شرکتی تاسیس کنه و شرکت طی یک سال بتونه خیلی معروف و مشهور بشه به طوری که قرارداد های میلیاردی ببنده ، باورپذیر نیست ؛ چون دختری نمیتونه در سن 28 یا 27 سالگی شرکت تاسیس بکنه ، اگر هم تاسیس کرد و قدرتشو داشت ، یک شرکت برای محبوب شدن حداقل 3 الی 4 سال وقت نیاز داره ، تا اونجایی که من با شرکت های ساختمان سازی و معماری آشنایی دارم کمتر از 4 سال نتونستن به قرارداد های میلیاردی برسند!

    طبق تحقیقات بنده و تجربیات سفرم ، سفر از تهران به دبی حدوداً (2 ساعت) هست ، که با تاخیر صد در صدیِ پرواز ،1 الی 2 ساعت باید در تحویل بار فرودگاه بمانند ، جمعاً 4 ساعت ، خب توی قسمت برگشت رها این تایم رو به 1:30 ساعت تغییر دادید ، این یکی از مشکلات بارز نویسندگان محترمه هستش ، قصد توهین ندارم اما قبل از نوشتن متن هایی که نیاز به تحقیق دارند ، حتما تحقیقات لازم رو به عمل بیاورید و بعد متن رو بنویسید!

    یکی دیگر از مشکلات رمان کلیشه ای بودن بعضی از اتفاقات بود. ببینید رمان شما موضوع به نسبت جدیدی داره امّا با اتفاقات کلیشه ای موضوع اصلی ناپدید شده ، برای مثال اینکه شخصیت اصلی دختر ، به خونه پسر اصلی میره ، خب این قسمت رو من در بیشتر از پنج رمان خوندم ،اینکه پسر یا دختر داستان پیانو بزنه به نظرم زیاد اتفاق جدیدی و خلاقیت منحصر به فردی نیست ، چون در بیشتر رمان ها پسر یا گیتار یا پیانو میزنه و دختر داستان هم گیتار به دست همه جا میره! میتونستید به جای پیانو ، ساز ویولون یا ساز قانون رو مثال بزنید ، به نظرم خلاقیت جدید و زیباتری میشد!


    غبارِ سرنوشت ، غبارِ امتحانِ خداست!

    امیدوارم از غبارِ امتحانِ خدا.
    سربلند و پیروز بیرون بیایید!

    "موفق و مانا باشید"
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا