نقد رمان معرفی و نقد رمان غبار سرنوشت| zeynabyavarian کاربر انجمن نگاه دانلود

نسترن موسوی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/11/01
ارسالی ها
164
امتیاز واکنش
5,142
امتیاز
426
محل سکونت
تهران
با سلام خدمت نویسنده ی عزیز رمان غبار سرنوشت، اگر من رو قابل بدونید مختصر نقدی از رمانتون می کنم
dance-girl1-smiley.gif
البته من منتقد نیستم و فقط نظرم رو به عنوان یک خواننده می گم که امیدوارم سازنده باشه♥

نام رمان:اسم رمان شما مناسب انتخاب شده بود، من رو یادِ کسی می انداخت که سرنوشتش سیاه شده و در طول داستان به نظرم همینطور هم بود.
ژانر: مناسب انتخاب شده بود.
خلاصه: راستش، خلاصتون اون جذابیت رو برای خواننده نداشت! یه جورایی نشون از یه موضوع کلیشه ای می داد؛ با اینکه من رمانتون رو خوندم و به نظرم موضوعش کلیشه ای نبود اما خلاصه یه جورایی کلیشه ای نوشته شده بود.همینطور جامع نبود.
جلد رمان: مرتبط با داستان بود.
مقدمه:مقدمه احساس می کنم بازهم موضوع انتقام( که در همه ی رمان ها بیشتر هست) رو نشون می داد، ولی باز با این حال مناسب با نام و موضوع رمان انتخاب شده بود.
در مورد نگارش ، باید بگم بعضی جاها کلمات مثل دیالوگ نوشته شده بود، همونطور که می دونید رمان نویسی با خاطره گفتن فرق داره. دیالوگ ها هم به نظرم به زندگی واقعی نزدیک بود و این خیلی خیلی خوبه♥
از علائم نگارشی هم بعضی جاها درست استفاده نشده بود. بعضی کلمات هم غلط نوشته شده بودند، بهتره قبل از اینکه پستتون رو بفرستین یک بار از اول بخونینش و ایرادهاش رو بگیرین.
در مورد قلمتون باید بگم می تونه خیلی خیلی بهتر بشه اگر تمرین و مطالعه رو فراموش نکنید.
سوژه ی داستان :راستش من تاحالا چنین موضوعی رو نخونده بودم پس به نظرم موضوع جدیدی داشت رمانتون.
و در آخر،قلمتون سبز و مانا.
 
  • پیشنهادات
  • Reyhoooon

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/12
    ارسالی ها
    3
    امتیاز واکنش
    91
    امتیاز
    66
    سن
    23
    محل سکونت
    ایرووون تهرووون
    سلام وخسته نباشید به نویسنده ی عزیز. لطفا از زبان سوم شخص ننویسید چراکه کسل کننده است و من به شخصه دوست ندارم چون احساس میکم کتاب چاپ شده ی قطوری را می خوانم و....
    درکل رمان شما موضوع جالب و خوبی دارد و من رمان شما رو دنبال می کنم و دوس دارم‌به عنوان خواننده از شما خواهش دارم که به زبان اول شخص بنویسد.
    متشکرم
     

    Sara yavarian

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/06
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    39,168
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    زیر آسمان شهر
    سلام دوست عزیز. روزتون بخیر.
    بله شما کاملا درست می فرمایید و من به شما حق میدم.
    ولی بنده با چند منتقد و استاد ادبیات که مشورت کردم نظرشون روی سوم شخص بود. مخصوصا که قسمتی از رمان به دلیل مشکلاتی باید از زبان سیاوش بیان شود.
    من واقعا شرمندم و امیدوارم به مطالعه رمانم ادامه بدید.:aiwan_lggight_blum:
     

    Melika_mghzi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/11
    ارسالی ها
    898
    امتیاز واکنش
    26,280
    امتیاز
    881
    سلام خانم یاوریان ، نویسنده عزیز .
    فکر جالب و بسیار خوبی برای ادبی کردن نثر داشتید.به نظرم این نثر با توجه به رمان شما کمی سنگینه ولی با توانایی شما در نوشتن و خلق کردن صحنه ها و زیبایی های آرایه ها در جملات تونستید این نثر رو به نحو احسنت روی رمان پیاده کنید!
    امّا در قسمت هایی از رمان مشکلاتی بود که بسیار کوچک بودند، ولی با این حال برای زیباتر شدن جملات حاوی موضوع رمان این مشکلات باید حل بشوند!
    در قسمت هایی از رمان با توجه به تغییر نثر شما جملات نادرست بودند.برای مثال در قسمتی : با دیدن ایستگاه بازرسی تقریبا خالی لبخندش پررنگتر شد و سری ازش عبور کرد!
    خب با توجه به این قسمت مطمئناً متوجه میشوید که کلمه ازش نامناسب با جمله انتخاب شده.برای بهتر شدن میتوانید از کلمه از آن یا از قسمت بازرسی ایستگاه استفاده کنید!
    در قسمت بعدی بعضی از کلمات شما به صورت محاوره ای بیان شده ، به ندرت این کلمات دید میشه و با کمی ریزبینی قابل تشخیص هستند.برای مثال :
    چمدونش را دست پیرمرد داد. برای زیباییاین جمله و پس از درست کردن مشکل از این جمله میتوانید استفاده کنید : چمدانش را به دست های فرتوت پیرمرد داد.

    کلمات محاوره ای شما با یک بار روخوانی متن پست مطمئناً حل میشوند.
    در متن هایی از دیالوگ شما خیلی زود مقصود را بیان کردید.در گفت و گو دوم مهدیس و رییس مجهول اول داستان خیلی زود رییس مجهول درخواست کرد اقای قاسمی به اتاق مدیریت بیاید.درحالی که او تازه از سفر برگشته و مطمئناً مهدیس حداقل باید ابراز احساساتی از روی دلتنگی به فرد مجهول میکرد.
    در قسمت دیالوگ فلش بک به خاطرات گذشته رها دیالوگ اول پدر رها با گفته رها آمیخته شدی برای بهتر شدن این قسمت نگارشی توجه به این موضوع خیلی کمک میکنه!

    برای زیبایی متن شما میتونید کلمات و جملات خلاقانه تری به کار ببرید.برای مثال : با صدایی که از ته چاه بالا می امد گفت... این جمله پیشنهاد بنده برای زیبایی متن شماست : با صدایی لرزان که از سرباز کردن زخم چند ساله اش بود گفت :...

    امیدوارم رمانتون موفّق باشهـ(:

    در پناه حقـ(:
     
    آخرین ویرایش:

    Sara yavarian

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/06
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    39,168
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    زیر آسمان شهر

    mina68

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/25
    ارسالی ها
    28
    امتیاز واکنش
    195
    امتیاز
    131
    سن
    35
    رمان خوبیه موفق باشید فقط بعضی جاها غلط املایی داره ، بعضا از فعل استفاده نشده و زمانی هم که داستان اززبان سوم شخصه فعل رو بصورت جمع آوردید

    قلمتون ماندگار
     

    Sara yavarian

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/06
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    39,168
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    زیر آسمان شهر

    WILDWOLF.S

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/08/10
    ارسالی ها
    209
    امتیاز واکنش
    1,091
    امتیاز
    346
    محل سکونت
    تهران
    با سلام خدمت نویسنده محترم من به عنوان یه خواننده یه نقد کوچیک دارم که مطمئنم اگر رفع بشه خیلی رمانتون بهتر خواهد شد
    بعضی از قسمتا جمله به فعل نمیخوره و یا کلماتو طوری بیان کردید که خواننده ای که من باشم گاه متوجه نمیشم منظور نویسنده چیه و یه مشکل بزرگ تر که منو گیج کرده بودبیان سوم شخص بود نه اینکه داستان از زبان سوم شخص بد باشه نه اصلا بد نیست اما گاهی وقتی داشی درباره رها صحبیت میکردی و بعد میرفتی سمت سیاوش یا رادمان و حالات اونا رو توصیف میکردی من متوجه نمیشدم که الان درحال توصیف حالات کدوم یک از شخصیتاس و این کلافم کرده بود اگر امکانش هست یه اشاره ای بکنین اول جمله که خواننده بفهمه این فرد کیه
    با تشکر از قلم زیباتون
     

    Sara yavarian

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/06/06
    ارسالی ها
    710
    امتیاز واکنش
    39,168
    امتیاز
    781
    محل سکونت
    زیر آسمان شهر

    Forgettable

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/28
    ارسالی ها
    2,354
    امتیاز واکنش
    11,844
    امتیاز
    796
    سن
    32
    محل سکونت
    یزد
    سلام و روز بخیر..!
    نقد من کوتاه و سریعه؛ در حد دو صفحهء ابتدایی، پس پوزش می طلبم!

    عنوان:
    اگر سرنوشت رو یه قاب عکس در نظر بگیریم، گرد و غباری که روش می شینه، نشون دهندهء قدیمی بودن، نه، دست نخورده بودنش می شه؛ این که کسی باهاش کاری نداره، علاقه ای به تمیز کردنش نداره و ..
    تشبیه زیبایی که شما تو این رمان به کار بردین، می تونه موفق باشه. هارمونی جالبی این نام، با جلد و ژانر های منتخب داره..
    از نظر جذب مخاطب باید بگم نه، چندان موفق نبود. یه نویسندهء سودمند برای جذب خواننده، عنوانی رو انتخاب می کنه که هم به رمانش بخوره، هم قدرت بالایی تو جذب مخاطب داشته باشه. تو یه لیست رمان، شخص خودم اگر این عنوان رو ببینم احتمالا سراغش نمی رم؛ ولی تشبیهی که ذکرکردم، حرفه ای و ماهرانه بود و.. دوست داشتم این خلاقیت رو..!

    ژانر:
    عاشقانه در چند پست ابتدایی داد و بیداد می کنه. چیزی که من از پست اول دریافتم، این بود که یه یارویی زده به پسر یکی و طرف مرده.. حالا ولی دم رضایت نمی ده. و زنش داره خون براش گریه می کنه، و این عاشقانه ست!
    و اما تراژدی، همون طور که در جریانید، تراژدی یعنی رمان عاشقانه ای که در آخرش، یه نفر یا دو طرف قضیه بمیرند.. پایان رمان شما هنوز مشخص نیست، ولی تلخی لحن گویاست که قراره اتفاقی بیفته و همه چیز طبق مراد نیست. از ژانر ها هم خوشم اومد، مورد علاقهء عامه..!

    خلاصه:
    خلاصه اتون، با لحنی ادبی، زیبایی متن رو دو چندان کرده. حین این که رمانتیک و با ریتم آرومی توضیح دادید که جریان چیه، توصیفات لازمه رو هم کردین و این یه امتیاز مثبته برای رمان شما..
    از نظرم خلاصه خوب بود و نیازی به تغییر نداشت..:aiwan_light_blumf:

    جلد:
    غبار.. غبار سرنوشت.. تصاویر جلد، تم جلدو عنوان رمان همه با هم همخونی داشتن، غیر از فونتی که برای نگارش متن استفاده شده! این فونت شادی آوره!! نمی دونم چجوری تشخیص داده شده که این متن با این اوضاع قاراشمیش بیچارگی و بدبختی، با این فونت نوشته شده، اصلا برام قابل درک نیست..! یه فونت غمگین تر، دلگیر تر، قشنگ تر که به موضوع بخوره..! نه این!
    ولی در کل، گفتم که جلد هم خوبه و مناسبه با فضای رمان زیبای شما..!


    ابتدا:
    ابتدای رمانتون، جذاب مخاطب بود!
    یاد دارم یه رمانی این شکلی خونده بودم، شروعش دقیقا همین بود؛ با یکم تفاوت در توصیفات، وگرنه هم دیالوگ ها، هم مونولوگ ها، خوندمش یه لحظه حس کردم رفتین اون رمان رو کپی کردین! ولی بعد تر دیدم خودش نیست.. ولی می خواستم اینو بگم، چنین شروع هایی برای رمان ها خیلی زیاد هست. اما این بسته به قلم نویسنده ست، که بدونه این جا چی بگه، اون جا چی بگه، چی کار کنه و چی کار نکنه.. قبل از خواننده، این نویسنده ست که باید با شخصیت رمانش رابـ ـطه برقرار کنه و احساسات و شرایطش رو درک کنه؛ اگر نویسنده ای تو این مورد ضعف داشته باشه می گمش کلا بی خیال نوشتن بشه! شرایط زن رو به خوبی به تصویر کشیدین، زیبا بود و حرفه ای و عالی.
    یکی از اشتباهات بسیار رایج بین نویسندگان نگاه، رعایت نکردن اصول پاراگراف بندیه! خوب نیست وقتی بند هنوز ادامه داره، پاراگراف متن هنوز تموم نشده، جمله رو بست و رفت سطر بعد! نه تنها جلوه ای به متن نمی ده، بلکه یک نقطهء ضعف هم محسوب می شه. همین متنی که می خونین رو فرض کنین من بیام هر دو جمله اش رو طبقه بندی کنم و هی هی بیام پائین! اشکال رمان شما در اون حد نبود، اما بازم جای رفع اشکال داشت.
    نیازی نیست ویرایش بشن، اما حد الامکان سعی کنین زین پس رعایت کنین این مورد رو!
    ایده:
    "داستان روایتگر سرنوشت سیاهپوش دختریه، که دختره سعی داره انتقامش رو از بانی این سرنوشت بگیره."
    جملهء بالایی، کلی ترین خلاصه ای بود که تونستم بنویسم. بحث انتقام و این موارد -که دختره از پسره متنفر باشه و..- الان مود علاقهء اکثریته، ولی یه چیزی رو شما همیشه حین ایده پردازی مد نظر بگیرین؛ باید در نظر بگیرین که الان چه چیزی رو بورسه، ولی بعد از ایده پردازی.
    شما الان تصمیم می گیری رمان بنویسی؟
    خب، اول از همه فکر می کنی تو چه ژانری می خوای رمان بنویسی،
    بعد داستان رو می چینی و مطمئنا این بیشتر از یکی دو روز مهلت می خواد،
    بعد اون داستان کامل شده رو تطبیق می دی با فانتزی های ذهن،
    و در آخر می بینی که جامعه به چه موضوعی بیشتر علاقه داره،
    و قلم به دست می گیری و با نبض محکم شروع به نگارش می کنی!
    اگر نویسنده ای، بتونه به همین ترتیب رمانش رو به ورق بکشه، مطمئنا در ایده پردازی موفق می شه. رمان شما شروع زیبا و ماهرانه ای داشت، عنوان شیک و متناسبی داشت، جلد هماهنگی داشت، ولی ایدهء "جدید"ی نداشت که اگر روی این موضوع هم به قدر کافی دقت می کردین، رمان خیلی قشنگی می شد، که حالاشم هست ولی خب اشکالاتی داره..!


    سیر:
    سیر رمان شما سریع بود؛ این جوری شد، بعد این رفت، بعدش اون رفت، اون یکی هم خواست بره، ولی نرفت، تمام! :) ببینین، شما نویسنده هستین، از قضا نویسندهء یه رمان هم هستین؛ خب کدوم رمان نویسی این طوری رمان نوشته که شما این طور رمان می نویسین؟
    توی رمان، همه چیز، همه چیز، همه چیز، حتی بی اهمیت ترین چیز ها هم باید انقدر توصیف بشن و راجع بهشون توضیح داده بشه که تصویر ثبت شه تو ذهن خواننده. رمان باید کش دار باشه، طولانی باشه و در عین حال، جاهاییش اعصاب خرد کن و کسل کننده و جاهاییش هیجان انگیز و سریع!
    حین نوشتن، حتما در نظر بگیرین که شما نویسندهء نگـاه دانلـود هستین، و باید بر اساس اصول و قواعد "رمان نویسی" رمانتون رو بنویسین. دوست دارم در آینده این مورد رو هم رعایت کنین :)

    شخصیت:
    یک دختر رنجیده، تنها، با چاشنی یک مقدار غرور شخص اول زن رمان و یک پسر مغرور و سرد مزاج هم شخص اول مرد رمان شما بود. این روزا مده که دختره از لحاظ عاطفی تنها و بدبخت و بیچاره باشه، پسره هم عینش باشه، بعد یهو همو پیدا کنن و عاشق بشن و اینا.. تکراریه!
    می تونستین دختر رو مهربون تر و ساده تر به تصویر بکشین. مثلا یه دختر خانم مودب، که تو دلش کینه جویی می کنه از مرده، ولی در ظاهر بسیار آراسته و شیکه و انگار نه انگار که طرف به خاک نشوندتش. یا مثلا پسره؛ الان مده، تو اکثریت رمانا پسر مغرور و عصبانی و سرده و معمولا با دیدن دختری، این آتش خشم فروکش می کنه. رمان شما از این قاعدهء تکراری مستثنی نبود، ولی با توصیفات و تغییراتی که در متون ارائه شده به وجود آوردین، می تونم بگم رمان شما از باقی رمان های این چنینی جلو تره!
    بهتر بود شغل دختر چیز دیگه ای بود، نمی دونم، چیزی غیر از معماری و نقشه کشی که حالا ها خیلی باب شده در بین نوجوان ها.
    در کل، در شخصیت پردازی ضعیف عمل کرده بودین. این رو می ذارم به پای عجله اتون. کمی صبر، کمی درنگ و یک فنجان تامل، به هیچ کجای دنیا بر نمی خوره..!

    توصیفات:
    بخش مهم و بزرگی از رمان رو توصیفات تشکیل می دن. اگر بتونین خوب عمل کنین تو این قسمت، یعنی بیش از پنجاه تای راه رو رفتین. دست به قلم شما هنوز هم جا برای پیشرفت داره. برای پیشرفت بخش توصیفاتتون که عبارته از احساسات و اماکن و چهره ها و لباس ها و حرکات و .. پیشنهادی دارم؛
    1. بیشتر از قبل، کتاب های "استاندارد" مطالعه کنین.
    2. حین نوشتن، تصاویر صحنه رو کامل تو ذهنتون ثبت کنین و ذره ذره و ریز به ریز، همه جا رو توصیف کنین.
    این از اماکن و البسه و چهره ها، و برای بیان احساسات فرد؛ مسلما هر نویسنده ای خواهان داشتن خوانندهء بیشتره، و خواننده هم خواهان رمانیه که بتونه خودش رو به جای شخص اصلی قرار بده. پس نتیجه می گیریم این یک رابطهء مستقیمه، بین نویسنده و خواننده. نویسنده هر چه قدر تاثیر پذیری و سطح باورپذیری و درک شرایط و احساسات شخص اصلی داستانش رو بالا ببره، خوانندهء بیشتری هم جذب می کنه.
    از دیدگاه اماکن و البسه و توصیف -کامل- حرکات، من نکتهء مثبتی ندیدم. یک ایراد داشت؛ زمان گفت و گو، باید دقیقا بیان کنین که با چه لحنی و چطوری فلان حرف رو از زبان حاصل کرد. از این به بعد به همین روش رعایت کنین، مطمئنا پیشرفت می کنین!

    دیالوگ ها و مونولوگ ها:
    از اون جا که زاویهء دید از سمت شخص سومه، مونولوگ ها زیبا و قشنگ هستند. معمولا نویسندگان برای این که دیالوگ یا مونولوگ ماندگار داشته باشند، این زاویهء دید رو انتخاب می کنند و باید بگم خوب پیش رفتین.
    ولی دیالوگ ها، به نظرم جای پیشرفت داشت، مثلا گفت و گوهای دختره با کارمنداش، یا منشیش و یا حتی شخص اول مرد، کمی تکراری هستند؛ تکراری که نمی شه گفت، ولی جدید نیستند. هنوز جا داری روشون کار کنین، خیر سرش دختره رئیس شرکته، نمیاد با منشیش رفیق فاب بشه که..
    شما در چند صفحهء ابتدایی، مونولوگ های قشنگی نوشتین، ولی بعد تر، مثلا تو صفحات هفت الی بعد، انگار یکم از نوشتن خسته شدین! چون لحن ثابت نبود..!

    نثر و زاویهء دید:
    نثر رمانتون ادبی و زیبا بود، حرفه ای نبود، اما قشنگ بود. تونسته بودین به حد قابل قبول برسونینش. امروزه اکثریت سعی دارن با همین لحن ادبی چیزی رو بنویسن، ولی یا خیلی زشت می کنن متن رو، یا خیلی عالی!
    رمان های این چنینی، نیاز دارن که از زاویهء دید چند نفر درش صحبت بشه، از اون جایی که هی زبون به زبون کردن و بالا پائین کردن متون اصلا زیبا نیست، زاویهء دید شخص سوم رو انتخاب می کنن که بشه از همون، در جریان احوال همهء شخصیت ها قرار گرفت؛ اما بازم خیلی ها این رو انتخاب نمی کنن، به دو دلیل، یکی این که خسته کننده ست -نوشتنش- و دوم این که سخته! تبریک می گم خانم نویسنده؛ شما رمانتون رو با این زاویهء دید بسیار زیبا کردین و بهش روح بخشیدین، شخص سوم مورد قبول همه ست، ولی کم تر کسی می نویسه چون هنره و نوشتنش رنج بردن می خواد، چه بسا که یه رمان هم باشه..!
    ایرادی در این بخش نبود، تنها موردی که لازم دیدم ذکر کنم، اینه که بیشتر روی افکار افراد زوم کنین. بیشتر رمان شما رو انجام کار ها و حرکات دنیای واقعی بود و چندان از دنیای شخصی افراد چیزی نگرفتیم.
    البته همین قدر که شما شجاعت به عمل آوردین و چنین زاویهء دیدی رو انتخاب کردین دهن منو می بنده ولی خب.. گفتمش دیگه..!


    پست اول دیالوگ ها، درسته که در صحبت های عامیانه ما بعضی واژه ها رو رو کول هم می ندازیم، ولی تو نگارش فرق داره؛ نوشتین "درو باز کنین و.." درحالی که "در رو باز کنین" درست تر و قشنگ تره..!
    سطر نهم پست اول، "پاهایش توان تحمل کردن وزن ناچیزش را نداشت." اینجا باید جای "تحمل کردن" می نوشتید "تحمل"؛ جمله کمی ناپایدار می شه.
    سطر 10 و یازده پست اول، کلمهء چهره، دو بار تکرار شده بود. از گیرایی متن کم می کرد.
    در دیالوگ سوم پست اول، "ایها الناس چرا نمی فهمی؟" واژهء ایها الناس جمعه، اون وقت چرا فعل مفرده؟ به نظرم "ایها الناس" رو کلا حذف کنین از جمله، زیبایی بیشتر می شه..!
    بعد از دیالوگ پنجم پست اول، علامت تعجب زیاد به کار بردین!
    سخنان کمک خلبان پست دوم، "به فرودگاه امام خوش آمدید"؟! هواپیمایی که از خارج می شینه روی خاک تهران، خود آقای خلبان می گـه "به خاک جمهوری اسلامی ایران خوش آمدید و..!" و یا اگر پرواز داخلی بود "-مثلا-به اصفهان نصف جهان خوش آمدید و..!"؛ اسم فرودگاه رو که نمی برن، اگر هم نام بردن، با توجه به این که این فرودگاه بین المللیه، می گن "فرودگاه بین المللی امام". یک ایراد باور پذیری بود!
    دیالوگ دهم پست دوم، از اون جا که شیوهء رسمی نوشتن "بگذارید" هست، عامیانه که بشه، تبدیل می شه به "بذارید" نه "بزارید"!
    پست دوم، طرز نوشتن "مطمئنن" اشتباهه. مطمئن یک کلمهء عربیه و باید از قوانین عربی درش استفاده کرد؛ تنوین می خوره و می شه "مطمئنا". کلماتی که تنوین نمی خورن ولی نحوهء خوندنشون شبیهه، می تونم بگم "آنن" مثلا..

    مورد دیگه ای پیدا نکردم که بخوام ایراد بگیرم، ولی در کل قلم زیبایی دارین. دستتون درد نکنه. دوست دارم همچنان به خوندن و نوشتن ادامه بدین و هرگز از این کار دست نکشین. نوشتن فقط رمان نوشتن نیست، یه دو کلمه دلنوشته، شعر، داستان کوتاه و ... می تونه خیلی به پیشرفتتون کمک کنه. دایر لغاتتون وسیع تر می شه، اطلاعاتتون از هر جهت کامل تر می شه.
    خیلی خوبه که به جای صد سال تجربه کسب کردن، دو تا کتاب بخونیم و ره صد ساله رو یه شبه طی کنیم..!
    شما اگر علاقه به نوشتن چنین رمان هایی دارین که با مشاغل و اقتصاد سر و کار دارن، پیشنهاد می کنم مقالات چند تن از مدیر عاملان قوی و رئسای اقتصادی رو مطالعه کنین، حتما به دلتون می شینن. ضمن این که شما اگر با همین وضع پیش برین، می تونین چرت ترین رمان های مجازی رو به بهترین تبدیل کنین. منتظر می مونم تا رمان به صفحهء دانلود بره و کامل مطالعه اش می کنم. همون طور که گفتم، خواننده رو تشنهء ادامه دادن می کنه!

    ببخشید زیاد حرف زدم، امیدوارم از من دلگیر نشده باشین :)
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا