نقد رمان معرفی و نقد رمان مهرمهرویان| کهربا کاربر انجمن نگاه

فرزان

نویسنده انجمن
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/03
ارسالی ها
523
امتیاز واکنش
6,201
امتیاز
603
محل سکونت
اصفهان
سلام
رمان اسم زیبایی داره. اسمی که تک هست و در ذهن میمونه هیچ چیز رو نمیشه از اسم رمان حدس زد
جلد رمان رو در همون پست ابتدایی رماتون بذارید تا خواننده موقع شروع بتونه جلد رو ببینه . جلدی که انتخاب کردید هم زیبا و لطیف هست
خلاصه ای که انتخاب کردید جامع و کامل هست بدون هیچ اضافه گویی و کم گویی توضیح کافی رو به مخاطب دادید
مقدمه نداشتید که البته اکثر رمانها مقدمه ندارند اما بهتره در حد چند خط یا یه شعر مقدمه بذارید تا زیبایی اثرتون دو چندان بشه
شروع داستانتون با توصیف فضا و یه صبح دل انگیز بود که باعث شد همین اول متوجه مهارت شما در ژانر عاشقانه بشم.نشون دادید قراره وارد زندگی یه خانواده صمیمی و پر محبت بشیم. از هیجان و گره خبری نبود و این سبک، مناسب خواننده ایه که دنبال تنش و جنجال نیست:)
توصیفاتتون در زمینه حالات درونی شخصیت ها مکانها و چهره اشخاص مناسب بود خیلی خوب تونستید فضا سازی های لازم رو توصیف کنید البته به خاطر کمبود وقت فقط تا صفحه چهار رمان رو خوندم و این قسمتها مربوط به زندگی محمد بود . اما در کل نشون دادید قلمتون پخته هست
یه ایراد نگارشی که زیاد به چشمم خورد استفاده از (.) در جاهای نا مناسب بود.خیلی جاها قبل از حرف (و) نقطه یا کاما استفاده کردید که این درست نیست معمولا نقطه رو آخر جمله میذاریم.
خانه های این کوچه هم سن و سال هم بودند۲۰تا۳۰ سال قدمت داشتند.
میتونم بگم قلم توانایی در خلق رمان دارید به خصوص اینکه اشتباهات نگارشی که متاسفانه اکثر رمان نویسها دچارش هستند رو ندارید و از نظر توصیفات و مونولوگ ها خوب عمل میکنید
امیدوارم موفق باشید
شورای نقد نگاه دانلود
 
  • پیشنهادات
  • f.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/18
    ارسالی ها
    1,249
    امتیاز واکنش
    224,239
    امتیاز
    1,163
    محل سکونت
    شهر فراموش شده
    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده ی عزیز؛
    اسم رمان، اسم مختصر و خوبیه. البته بیشتر مفهومیه اما مهر مهرویان برای رمان، مناسب بود. چون همه ی شخصیتا مهر و لطف خودشون رو نسبت به همدیگه دارن.
    ژانر انتخابیتون فقط عاشقانه بود، و در سیر رمان هم رعایت شده بود. با توجه به احساسی بودن و گاها غمی که لا به لای اون بود، ژانر درام هم مناسبه.
    جلدتون رو باید روی اولین پست بذارید. اول آپلود کرده و بعد بارگذاری کنید. کما اینکار باعث میشه خواننده با دیدن جلد جذابتون، به سمت رمان کشیده بشه و کنجکاوی در مورد موضوع و داستان بکنه.
    با اینکه جلد ساده بود، اما رنگ پردازی و فونت انتخابی با هم همخونی داشته و جلوه ی زیبایی ایجاد کرده.
    خلاصه ی رمانتون خوب بود. اما فقط اشاره به موضوع کردید و مقدمه ای نداشتید.
    بهتره یک مقدمه تهیه کنید و در مورد فضا و یا یک مکالمه از داستان رو باز گو کنید:
    مثال؛
    پیرزن لب جوبی نشسته و گذر مردمان را؛ تماشا میکرد. پسربچه ای به جلو آمد و با لبخند شیرینش، رو به او گفت:
    -خانوم! دارید چیکار میکنید؟
    پیرزن لبخندی به پسرک شیرین روی زد:
    -از تنهایی، نشسته ام و شاهد چهره های مردمم.
    - یعنی چه؟
    و الا آخر... یعنی محیط و نوع گفتار رو کمی بازگو کرد.
    چون در توضیحاتتون ذکر کردید رمان با دفترخاطرات محمد شروع میشه، وقتی که داشتم شروع رمان رو میخوندم، فکر کردم الان دفتر خاطراته، اما با شخصیت یاسمن رو به رو شدم کمی برام گیج کننده بود. البته جلوتر رفتم متوجه شدم اما بهتر بود میگفتید دختری که دفتر خاطرات پدرشو میخونه و ماجرا زندگیشونو میفهمه.
    ولی در کل ایده ی جالبی بود که زندگی کس دیگه ای رو از روی دفتر بخونه و پی سختی های فرد بشه. اما خب خیلی طولانی شده بود. و این طبیعی نبود. بهتره که دو روز رو مطالعه میکرد و باز به زمان حال برمیگشت و از اتفاقی که در حال حاضر میوفته بگه و باز سر یک فرصتی، به سراغ دفتر بره و بازخوانی کنه.
    اینجوری طبیعی تر میشه و شخصیت پری و محمد در زمان حال، خالی نمی مونه و همون اوایل، با مرگ بره. و یک تعریفی از زمان حال پیدا میکنند.
    در کنار یاسمن و زندگی جدید و امروزی.
    شروع رمان خیلی خوب بود. جمله بندی ها و استفاده از کلماتی که تکراری نمی شدن.
    کنش ها پشت سر هم بودن و داستان رو یک نواخت نمیکرد.
    اینکه موضوع رمانتون، در مورد عشق های قدیمی و اون حیا و رفتار هایی که حالا نیستن، بود؛ خیلی جذابش میکرد. کاملا رفتار های شخصیت ها آموزنده بود.
    که وقتی کسی از یک دختر خوشش میومد، با بی حیایی بهش زل نمیزد و تا رضایت خانواده ی دختر رو کسب نمیکرد، بی حرمتی و یا راه خطا نمیرفتن.
    نوع گویش هاهم متناسب با زمان قدیم به کار گرفته شده بود و همان فضا را ایجاد میکرد
    شعر هایی که در بین دیالوگ ها و یا نامه ها بود، خیلی کار هوشمندانه و خوبی ست. و همینطور وظیفه ی یک ایرانی را انجام دادید. و باعث شدید بقیه هم علاقه مند به اشعار حافظ شوند. و من شما را تحسین میکنم.
    در پاراگراف ها، علایم نگارشی کمی دیده میشد. بهتر است برای انسجام دادن و منظم کردن نوشته ها از آن استفاده کرد؛ همچنین باعث میشود تا مفهوم درست جمله به خواننده برساند؛
    -با دوبار عمل باز هم خوب نشده
    -با دوبار عمل باز، هم خوب نشده.
    -با دوبار عمل، باز هم خوب نشده.
    -چای را داغ داغ سرکشیدم،تکه ای نان و پنیر به دهانم گذاشتم و کیفم را برداشتم.
    خب اینجا بهتره که جمله ها را کوتاه کرده و به جای «کاما» از نقطه استفاده کرد تا از طولانی شدن متن جلوگیری شود.
    -چای را داغ داغ سرکشیدم. تکه ای نان و پنیر به دهانم گذاشتم. کیفم را برداشتم.
    -چای را دم کنم و میز صبحانه رابچینم،همان صبحانه ی همیشگی که شامل کره و مربا،کمی پنیر و گردو وگاهی تخم مرغ بود.وتا آمدن بابا که هر روز برای پیاده روی و بعد خریدن نان تازه سنگک ویا خاشخاشی از منزل بیرون می رفت،من هم مشغول پوشیدن لباسهایم برای رفتن به دانشگاه بشوم و بعد ریخت وپاشهای احتمالی شب قبل را جمع و جور کنم.وبعد با صدای زنگ در به طرف حیاط بدوم ودرسفید رنگ وکوچک خانه امان که از روی دیوار کنارش شاخه های گل یاس آویزان بودندو چندتایی هم نافرمانی کرده بالای چهارچوب در خزیده بودند را باز کنم.

    -چای را دم کنم و میز صبحانه رابچینم. همان صبحانه ی همیشگی که شامل کره و مربا،کمی پنیر و گردو وگاهی تخم مرغ بود. تا آمدن بابا که هر روز برای پیاده روی و بعد خریدن نان تازه سنگک ویا خاشخاشی از منزل بیرون می رفت. من هم مشغول پوشیدن لباسهایم برای رفتن به دانشگاه بشوم و بعد ریخت وپاشهای احتمالی شب قبل را جمع و جور کنم. بعد با صدای زنگ در به طرف حیاط بدوم ودرسفید رنگ وکوچک خانه امان که از روی دیوار کنارش شاخه های گل یاس آویزان بودندو چندتایی هم نافرمانی کرده بالای چهارچوب در خزیده بودند؛ را باز کنم.
    متن بالا ویراستاری شده و «و» های اضافه حذف و علایم نگارشی تصحیح شده.

    -.خواهش می کنم بابایی بگذر از این مقوله.
    -خواهش می کنم بابایی! بگذر از این مقوله.

    همچنین غلط املایی و اشتباه تایپی زیادی به چشم میخورد. برای مثال، کلمات به هم چسبیده بودن و مشخص نبود چه چیزی نوشته شده است. این نمونه در صفحه ی پنجم و چهارم، زیاد به چشم میخورد:
    -سریع حال کرد ← حل کرد.
    --سارا می مونی دانشگاه یا میایی خونه← میای
    همچنین کلمات مرکب، مثل بچگی، بچه + گی و «ه» ی آخر حذف میشه. اما توی متن:
    بچه گی ، همیشه گی: نوشته بودید.
    برای جلوگیری از اشتباه تایپی، هر وقت میخواید پست جدیدی بذارید، یکبار پست قبلی را بخوانید و ویرایش کنید.
    همچنین جمله بندی ها، درسته که در زمان قدیم کلمات ادبی و کتابی ادا میشد و به عامیانه گویی امروزه نبود، اما یک سری جمله بندی ها ایراد داشت:
    -بدین به من مدارک را.
    -مدارک را بدین به من.
    چندین جا، به پری؛ پری خان گفته شده. خان به معنای بزرگ است و بیشتر به مرد ها میدهند. اما در زبان شیرازیای عزیز رو نمیدونم. اگه این کلمه برای خانوم ها هم استفاده میشود و معنای دیگری دارد، بهتره در رمان ذکر کنید.
    یک تیکه از رمان، تاریخ خاطره ی نوشته شده: تاریخ ۱۳۵۵/۱۲/۲۸ است.
    ولی در ادامه نوشته شده: یک هفته ای تا عید نوروز مانده بود.
    در حالی که فقط دو روز مانده بود.
    کمی حالات رو توصیف کنید. مثلا وقتی محمد پدر شد، چه حسی داشت؟ حسش رو به چه چیزی تشبیه میکرد؟
    یک نکته ی دیگه که برام جالب بود، بعد از مرگ خانواده ی یاسمن، حالا این یاسمنه که داره یک عشق رو تجربه میکنه.
    و چون بزرگ شده ی پری و محمد بود، همان حیا و رفتار رو از خودش نشون میداد.
    و دیگری، ناخواسته عشق های امروزی و قدیم رو مقایسه کرده بودید. و این خیلی خوب بود و همین طور جالب. مخصوصا برای کسانی که تعریف درستی از عشق ندارن اما با خوندن این رمان، متوجه تفکر اشتباهشون میشن.
    به شخصه من خیلی پسند کردم. امید وارم باز هم چنین اثرهایی ببینم مخصوصا از قلم شما که بسیار جذاب و حرفه ای مینویسید.
    قلمتون سبز
    F.k

    شورای نقد نگاه دانلود
     
    آخرین ویرایش:

    Behnam_Rastaghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/07
    ارسالی ها
    747
    امتیاز واکنش
    16,563
    امتیاز
    671
    محل سکونت
    گرگان
    به نام خدا

    چهارگانه:

    الف)اسم:خب اسم داستان با محتوای اون سازگار و بیان گر مهر و علاقه ایه که بین شخصیت ها شکل گرفته و در واقع کشش خاص خود رو هم داره مشکل چندانی دراین باره وجود نداره.

    ب)خلاصه:خلاصه داستان گزارش کاملی از وقایعی بود که قرار است اتفاق بیفتد،در واقع نویسنده از روش های قدیمی خلاصه نویسی استفاده کرده و در حد نیاز به خواننده اطلاعات داده است تا وقایع بیشتر را خود او با مطالعه بدست آورد.خلاصه بیانگر محتوای داستان بوده اما کمی داستان را لو می دهد!بهتر بود که کمی برای نوشتن خلاصه سیاست به خرج دهد و کمیت اطلاعات را کم کند.

    مقدمه ی خوبی نوشته نشده!خط اول را به عنوان مقدمه به حساب می آورم هرچند که به پیشگفتار بیشتر شباهت دارد،نویسنده برای رمان مقدمه ی خوبی بنوسد و جلدی اماده کند.

    شروع:شروع داستان منطقی بود،از جای خوبی شروع شد و روایت داستان رو از سر گرفت؛نویسنده ابتدا میخواد زندگی یاسمن و پدرو مادرش رو نشون بده و از دغدغه های دختر داستان به خواننده اطلاعات بده که این کارو خیلی خوب انجام داده.به صورت خیلی ساده ای شخصیت پدر داستان رو بهمون معرفی کرده اما ظاهرش رو توصیف نکرده.اما از روی رفتار و حالتش میشه فهمید که چه جور شخصیتی داره.توصیفات مکان کم دیده شده اما بوده و خیلی هم زیبا بوده.مثلا کاش خونه رو هم توصیف میکرد اما حیاط و کوچه رو خوب توصیف کرده.شخصیت اصلی داستانمون رو به شکل جالبی آورده و گفته.میشه گفت نویسنده برای نوشتن عجله نداشته و این مورد خیلی خوب بودکه جز به جز به مسائل پرداخته.

    سیر:پیرنگ داستان از حال به گذشته تنظیم شده و درواقع داستان داره از زبون پدر خانواده تعریف میشه.یکی از اشتباهات نویسنده این بوده که طبق اون دفترخاطرات داستان رو روایت کرده.برای هر قسمتش تاریخ مشخصی زده.شاید بهتر بود که دختر داستان کمی از دفترچه رو میخوند و بعد زاویه دید تغییر می کرد و ماجرای عاشقانه ی پدرو مادرش رو با سوم شخص گفته می شد.اینطوری خیلی بهتر بود و می شد بهتر به داستان پرداخت اما با توجه به محدودیت هایی که تو خاطره نویسی هست همه چیز واضع و روشن بیان نمیشه و اگر بشه دور از ذهن تلقی میشه.سیر داستان نه خیلی تند بود و نه خیلی کند اما اتفاقات میشه گفت تغریبا با منطق جور در میومد.

    توصیف:نویسنده بیشتر از توصیفات به جزئیات می پرداخت که تکنیک رایج رئالیست هاست!اما خب داستان رئال نیست در واقع شاید یک درام عاشقانه ی رمانتیک باشه.توصیفات باید جزئی تر می بود تا پرداختن به جزئیات.نویسنده مکان ها رو خوب شرح می داد و توصیف می کرد اما ظاهر شخصیت ها رو خوب توصیف نمی کرد اما خب ازاین وادی هم نمره ی قبولی رو میگیره.توصیفات حالات درونی و احساسات تنها کمرنگ بود،گاهی خیلی پررنگ می شد و گاهی خیر!نویسنده باید کنترل شده و معادل به حالات درونی و احساسات شخصیت ها بپردازه.تمام احساسات باید بیان بشن چه غم و چه شادی!هرچند که این مورد هم نمره ی قبولی گرفته میشه اما بازهم نمره ی بالایی تعلق نمیابه.پرداخت به صحنه های عاشقانه باید ظرافت بیشتری پیدا می کرد.لطافت و ظرافت همراه با آرایه ها و اصطلاحات عاشقانه کم دیده شده.باید به شکل بهتری بهش پرداخت می شد و شکل می گرفت.شکل داستان و دکورهای استفاده شده تو هر صحنه باید با نوع اون صحنه همخونی بیشتری پیدا میکرد.احساس صحنه ها رعایت میشد اما این حس گاهی منتقل می شد و گاهی خیر!

    شخصیت:شخصیت پردازی داستان به شیوه ی خوبی اجاره شده بود.شخصیت ها خودشان را یک هو لو نمی دادند و آرام آرام به مخاطب شناخته می شدند.تفکر و عقاید گاهی قاطی می شد اما در کل کنش های هر شخص مختص به خودش بود و واکنش های دیگران نیز مشخص!تنها ظاهر شخصیت ها کمی گنگ توصیف می شد و یا حتی توصیف نمی شد!و همینطور گفتگو هایشان!گاهی عجیب شبیه بهم می شد درحالی که برای هر شخص باید نوع و لحن مختص به شخصیتش تعبیه می شد.

    سیستم نقل قول:دیالوگ های داستان سطحی نبودن،هرچند که بعضی وقتا دیالوگ ها و نوع دیالوگ ها شبیه بهم می شد،مثلا جایی که باید پراز عشق می شد این میزان "عشق" خیلی کم بود،نمیگم نبود چرا ولی نه در خوره صحنه!یه اشکال بزرگ دیگه ای هم که داشت این بود که حالات شخصیت قبل از دیالوگ توصیف می شد اما نوع بیان و لحن "معمولا" توصیف نمی شد!درحالی که باید نوع لحن بیان بشه برای متصور شدن خواننده.یه ایراد دیگه هم که داشت این بود که گاهی سبک دیالوگ با مونولوگ قاطی می شد!مثلا سبک نوشتاری مونولوگ ها ادبیه و دیالوگ ها محاوره اما نویسنده گاهی کلمات ادبی وسط کلمات محاوره به کار می برد،مثلا به دیگه می گفت دیگر!این موارد ریز دیده می شد اما کیفیت دیالوگ ها از لحاظ مختلفی خوب بود.

    قوائد نگارشی:در مورد املا ی واژگان باید بگم تنها چیزی که من خیلی دیدم یه کلمه بود مثلا نویسنده برای گفتم خانه مان! می گفت خانه امان؛در حالی که "امان" اشتباه ست و درستش همون "مان ِ".

    علائم نگارشی به کار رفته متناسب بود اما مخصوصا اوایل داستان کمی درهم برهم و قاطی پاتی بود.درحالی که باید جای مناسب از ویرگول استفاده می کرد،فاصله ی نقطه ها هم خیلی زیاد بود و معمولا جملات خیلی طولانی می شدن که به "َشیوایی" کلام لطمه وارد می کرد.

    دوتا اشکال عمده تو قسمت قوائد و نگارش وجود داره که یکی تناقض فعل ها بود و گاهی هم استفاده از فعل های پشت سرهم!

    مثلا به این قسمت دقت کن مثال در مورد فعل های پشت سرهم.

    مثل های مستند:

    دیدم سقف سفید اتاق با ترک های ریز بود که شاید در اثرگرم و سرد شدن به وجود آمده بود

    و اینها چین های پیری بودند که زیبایی را از او گرفته بودند.

    خب اینجا می بینیم که تو جمله ی اول فعل "بود" دوباره استفاده شده.درحالی که جمله بهم وابسته است و میشه از طریق حذف فعل به قرینه ی لفظی نوشت:"سقف سفید اتاق با ترک های ریز"تهی" که در اثر گرم و سرد شدن به وجود آمده بود را دیدم."اینجا فعل "دیدم" آخر اومده تا جمله شیوا تر بشه و همینطور خوندنش راحت تر،استفاده از فعل دیدم در ابتدای جمله اشتباه است.

    جمله ی بعدی هم به همچنین.فعل "بودند" در جای مناسب خود به کار نرفته و فعل دوم میتونه حذف بشه. و شاید اینطوری زیبا تر باشه"و اینها چین های پیری بودند که زیبایی را از او گرفته اند."

    به این جمله دقت کن: ،خسته زیر سایه درخت توتی که بعضی از توت هایش به رنگ سیاه و بعضی سرخ بودند،تن آسوده است.یا شایدهم به چاله های پرنشدنی زندگیش فکر می کرد

    و یا به این جمله: برف آمده بود و پری گربه ها را به ایوان آورده بود.اما هیچ فرقی نکرده است

    از ابتدای داستان فعل اصلی "ّبود" بود!یعنی گذشته.اما میبینیم که اینجا فعل ها باهم مغایرت دارن.مثلا فعل می کرد و است؛در حالی که یکی مضارع و یکی ماضیه.این مغایرت فعل ها بازهم تکرار شده؛نویسنده باید "فعل" های رمان رو یکپارچه کنه تا قوائد لطمه نخوره.

    مشکل دیگه ای هم که تو قسمت دیالوگ بهش اشاره کردم،یکدست نبودن نثر رمانه.تو نقد بهش میگن "اقتدار اثر" متاسفانه خیلی دیده شده که اقتدار اثر زیر سئوال بره و رعایت نشه.نویسنده سبک های نوشتاری رو قاطی می کرد و گاهی کلمات محاوره وارد مونولوگ میشد و گاهی هم کلمات ادبی وارد دیالوگ.به این مثال ها دقت کنید.

    مثال های مستند:

    بابا در حالی که لقمه دیگه ای نون و پنیر به دستم می داد گفت

    اینجا اشتباه تو قسمت روایت و مونولوگ رخ داده.شکل صحیح جمله به این صورته"بابا درحالی که لقمه ی *دیگری* *نان* و پنیر به دستم می داد گفت"ببینید شکل ادبی دیگه دیگره و نون هم نانه!پس باید حتما این موارد رعایت بشه.

    -خدا را شکر که توی فکر نبودی.

    خب اینجا اشتباه تو "دیالوگ" رخ داده.نویسنده بجای استفاده ی محاوره از حرف "را" خودش را آورده.شکل صحیح جمله"خدا رو شکر که توی فکر نبودی!"

    با همان شادابی همیشه گی

    اینجا اشتباه اقتدار اثر نیست،واژه ی صحیح همیشه گی(!) "همیشگی" است.

    بالاخره به آقا جون گفتم و خودم را کمی سبک و راحت کردم.

    اینجا به جای کلمه ی ادبی "جان" از "جون" استفاده کرده.هرچند که میشه اون رو یه جور اصطلاح درنظر گرفت اما باید ادبی بودنش رعایت میشد.

    آن روز همه از اینکه لباس سیاهم را درآوزدم خوشحال بودند.یلدا ساعت ۱۰ صبح از همه خداحافظی کرد تا به خونه ی خودش بره

    جمله ی اول کاملا ادبیه و جمله ی دوم کاملا محاوره!این تناقض به راحتی دیده میشه.

    جمله ی صحیح"یلدا ساعت ده صبح از همه خداحافظی کرد،تا به *خانه* ی خودش *برسد*..."

    نثر و زاویه دید:خب نثر داستان خیلی زیبا بود و با محتوای اون همخونی داشت،هرچند که موارد نگارشی و قوائدی گاهی نقض می شد اما نوع نثر یعنی ادبی بودنش خیلی خوب انتخاب شده و به داستان میخوره،یه مشکلی که درمورد نثر موجود داره پاراگرف بندی اشتباه نویسنده بود.

    گاهی پاراگراف ها بدون هیچ نظمی پشت سرهم ردیف می شدن و گاهی هم هیچ پاراگرافی دیده نمیشد،یعنی همه چیز پشت سرهم نوشته می شد مخصوصا ابتدای داستان که این باعث میشه خواننده خسته بشه و نتونه خط رو دنبال کنه.

    اما در مورد زاویه دید باید گفت اشکال زیادی وجود داشت و اساس انتخاب زاویه دید اول شخص اشتباه بود!

    نویسنده با انتخاب این زاویه دید اشتباه بزرگی کرد.دست و بالش برای بیان آزادانه ی داستان بسته شد و برای همین گاهی این تناقضات دیده می شد.همینطور که تو قسمت "سیر" گفتم داستان باید از سوم شخص اونم دانای "کل" روایت می شد.چون داستان تو دو برحه زمانی متفاوت رخ داده و هماهنگی و همراه ساختن این زمان ها با استفاده از سوم شخص دشواره و خوب در نمیاد.اما نویسنده میتونست با استفاده از سوم شخص دانای کل نامحدود خیلی راحت به گذشته بره و داستان رو روایت کنه و همینطور به حال بیاد و داستان یاسمن رو روایت کنه.خیلی زیبا تر میشد و روایت دلنشین تر می شد.

    همینطور میتونست توصیفات بهتری ارائه بده و از احساسات و حالات درونی شخصیت های دیگه هم حرف بزنه اینطوری خیلی با احساس تر میشد و روایت عاشقانه دلنشین تر میشد.اول شخص درصورتی که تنها تو یه زمان مشخص داستان روایت میشد قابل قبول بود اما برحه زمان های متفاوت بود.

    * تیم نقد نگاه دانلود *
     

    Mahsa20

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/02
    ارسالی ها
    909
    امتیاز واکنش
    4,475
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    *~Tehran~*
    سلام...خسته نباشید :) معذرت میخوام بابت تأخیر، اینم از نقد من:

    به عنوان برداشت ابتدایی و مستقل از اسمه رمان، باید بگم ذهنیت مخاطب رو به طرف احساسات شاعرانه و مضامین عارفانه سوق میده! عنوان هر رمانی باید خاص خودش باشه! و این بسته به نویسندس که چطور این عنوان رو، توی قصه پیاده کنه و به هر نحوی ایده ی اصلی و برخاسته از اسمه رمان رو گسترده تر توصیف کنه! با اینکه رمان شما تنها پیرو ژانر عاشقانه هست، ولی احساس میکنم ارتباط اسمه رمان با داستانش مفهومیه! معمولا تو بیشتر داستانای عاشقانه، شخصیت ها از لحاظ ظاهری جذاب و زیبا هستن و عاشقانه ی قصه ها هم که به نوبه ی خودش شیرین و گرم روایت میشه پس هر کسی میتونه به خودش اجازه بده که اسمه رمانش رو « مهر مهرویان » بذاره! ساده تر بگم: ارتباط خاصی بین اسمه رمان و داستانی که در پیش گرفتید، نمی بینم! رمانایی با محوریت جنایی و معمایی و از این قبیل، دست نویسنده رو توی انتخاب عنوان باز میذارن تا اینطوری مخاطب به مرزی از غافلگیری برسه ولی عاشقانه محور اینطور نیس! جمع بندی کنم: تو رمانایی با محوریت مشخص عاشقانه ( وصال یا تلخ کامی) اسمی که برای رمان انتخاب میشه باید ارتباط مطلوبی با داستان داشته باشه! اینطور نباشه که حدس زدن اینکه: اسمه رمان از کجا اومده رو بر عهده ی مخاطب بذاره! تو بخشی از رمان باید نقش عنوان به توصیف کشیده بشه و شما میتونین آخره رمان به گونه ای صحنه سازی کنید که شعر حافظ رو عاشق برای معشوقش بخونه و ... اینجوری جالب هم میشه! چون سادگی و صداقت و اون حس و حال شاعرانه خیلی خوب تو رمانتون لمس شدنیه و پایانشم میتونین تو این امر سهیم کنید!


    مقدمه: دوست عزیزم مقدمه بخش اساسی و اصلی هر ساختمان نوشتاری ای در هر سبکی و با پیروی از هر ژانری به شمار میره، شاید از نظر خوانندگان حائز اهمیت جلوه نکنه اما در نقد و تحلیلی مناسب، وجود مقدمه بیانگر نظم ساختمانی و انسجام موضوع نوشته است.مقدمه گذری کوتاه و کلی به محتوای رمان هست که اصولا درمورد عناصر اصلی رمان و موضوع منتخب،بیشتر در قالب نثر های ادبی به توصیف میپردازه، پس پیشنهاد میکنم دنباله یه مقدمه ی خوب و متناسب با موضوع باشید و همینطور یه جلد مناسب!

    خلاصه کامل و بی نقص بود و مشخص کرده بود، خواننده قراره توی رمان با چه موضوعی سر و کله بزنه! ولی قسمتی که نوشتین:دختری زیبا روی وسیه بخت، به نظرم یه توضیح بی مورد بود که سرنوشت دختره قصه رو تا حدودی لو‌ داده بود! این روزا بیشتر دوستان سراغه رمانای عاشقانه با پایان خوش میرن و با دیدن این اشاره ی کوچیک شما ممکنه دلزده بشن و داستان رو رها کنن و در حق موضوع زیبا و بی نقصتون کم لطفی بشه!

    سیر رمان: به طور کلی، کنش های صعودی رمان کم بود و رمان، تغییرِ سیر کند با فرازو نشیب کم داشت.به طوری که ۱۵ پست ابتدایی در آرامش مطلق به سر میبردن. درسته که تو ژانر انتخابی، خبری آنچنانی از هیجان و گره و معما نیس ولی این از اصول نوشتنه که نویسنده گاهی وقتا گره هایی تو رمان ایجاد کنه، گاهی آب و تاب داستان رو زیاد کنه و اونو از حالت یکنواختی در بیاره تا خواننده دلزده نشه! مثلا میتونستین تو پستای اولیه با صحنه سازی غش و ضعف پری، کمی روند آروم داستان رو عوض کنید و حس ترحم رو توی مخاطب بیدار کنین و یه فضای محزون رو توصیف کنید و به دنباله این اتفاق، یاسمن با دیدن احساس عمیق تر پدر و مادرش، پافشاری کنه برای فهمیدن جریانه عاشقیشون! حالا اون وسط که پری تو شرایط بدی به سر میبرده، میتونه بحثه یکی از خاطراتشونو به وسط بکشه واین یاسمنو کنجکاو ترش کنه!

    سیستم استدلال: این قسمت داستان برام کمی عجیب اومد: « می گفتم،آبجی فرنوشم خیلی زرنگه!شوهرش هم دکتره،واقعا مرد معقول و خوبیه.ان شا الله که دست راستش زیر سر کوچیکه باشه.که پدر هممون را در آورده»
    اینکه یه مرد بشینه راجع به خواهرش و به تبعیت از اون از شوهر خواهرش تعریف کنه و... کمی دور از واقعیت بود برام! حالا اگه زن بود میگفتیم میخواد با حرفاش و تعریفاش طرفشو بسوزونه که دختره ما اله و دوماده ما بل تره :aiwan_lightsds_blum: فک میکنم قصده شما تو این بخش،‌ این بود که با میون آوردن بحثه ازدواج یکی از دخترای حاجی، دله محمدو آشوب کنید ولی با توجه به این که اون روز مهمونی بود تو عمارت، یکی از مهمونای خانوم،میتونس بابت ازدواج فرنوش، به فرهاد تبریک بگه و خیاله محمدو راحت کنه! اینطوری بهتر بود!

    نوع زبان نوشته ی شما ادبی بود اما اشتباهی که در نثر رمان بیشتر به چشم می اومد، این بود که کلمات ادبی با محاوره ای قاطی میشد و همچنین در دیالوگ ها که باید طبق روال اولیه، با نثری گفتاری تنظیم بشه، گاهی استفاده از کلمات ادبی، انسجام و نظم نوشته رو زیر سوال میبرد!

    زاویه ی دید: به نظرم انتخاب ناصحیح زاویه ی دید، بی نظمی و شکافی رو توی داستان ایجاد کرد؛ با توجه به اینکه رمان توی دو برهه ی زمانی و شرایط داستانی متفاوت روایت میشه باید از دانای کل نامحدود بهره میبردین و اینطوری بهتر و زیباتر و‌کامل تر می تونستین ،‌صحنه سازی کنین!

    توصیف چهره: نسبت به جزئیات چهره، اشاره ای صورت نگرفته بود و در کل خوبه که تصویری از شخصیت ها در ذهن خواننده ایجاد بشه تا علاوه بر شرح خصوصیات، با ویژگی ظاهری اشخاص حاضر در رمان هم آشنایی پیدا کنیم تا بتونیم در طول رمان با شخصیتی کامل سر و کار داشته باشیم!


    توصیف احساس و حالت: توصیفات گاهی زیاد و گاهی خیلی کم میشد! در مواردی اصلا بین دیالوگ های متوالی، توصیف مشاهده نمیشد و اشاره ای نسبت به حالات شخصیت گوینده صورت نگرفته بود که این خواننده رو گیج میکرد ( مکالمه ی بین یاسمن و دوستش ) و در مواردی هم توصیف جزئیات به حدی زیاد میشد که خواننده مجبور میشد سرسری بگیرتشون و یکی در میون رد کنه! پس بهتره یه حد تعادل برای توصیفاتتون معین کنید!

    نویسنده ی عزیز تبریک میگم بهتون، رمان زیبا و جذابی دارید و قلمتون هم دوس داشتنیه :)

    به امید موفقیت روز افزونتون :aiwan_lggight_blum:


    شورای نقد نگاه دانلود★
     
    آخرین ویرایش:

    کهربا.م.ر

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/22
    ارسالی ها
    113
    امتیاز واکنش
    7,836
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز

    کهربا.م.ر

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/22
    ارسالی ها
    113
    امتیاز واکنش
    7,836
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز

    کهربا.م.ر

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/22
    ارسالی ها
    113
    امتیاز واکنش
    7,836
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز

    Behnam_Rastaghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/07
    ارسالی ها
    747
    امتیاز واکنش
    16,563
    امتیاز
    671
    محل سکونت
    گرگان
    سلام دوست عزیز:)
    خوشحالم که نظرتو خیلی محترمانه بهم گفتی و توهین و بی احترامی صورت نگرفت.
    در باره ی اشکالات نگارشی بهت حق میدم اما خب من مواردی رو که دیدم ذکر کردم تا نوع اشکالات نگارشی واست مشخص بشه تا راحت تر اصلاحش کنی :)
    در مورد اینکه تو چطور صلاح دیدی هم بهت حق می دم درسته تو اینطوری صلاح دیدی تا داستان رو نقل کنی،من از دید یه منتقد نظرمو در موردش گفتم مطمئنا دید یه نویسنده با منتقد فرق می کنه.
    اما یه صحبت شما من رو کمی آزرده کرد.درسته بنده کل رمان شما رو نخوندم و نقد کردم اما عایا مواردی که گفتم اشتباه بودن؟
    ببینید برای نقد یه رمان نیازی نیست کل رمان رو بخونید چون نویسنده یه سری اشکلات رو معمولا مدام تکرار میکنه قسط ما اینکه این اشکالات برطرف بشن.اما اگه بخوای داستان رو بفهمی باید کلش رو بخونی من قضاوتی درمورد خوب یا بد بودن داستان رمانت نکردم دوست خوبم:)با اینکه نتونستم کل رمان رو بخونم اما داستان جذاب و گیراست موضوعش تازست بهت تبریک میگم:)
    تو اینو در نظر بگیر.برو رمانایی که تو شورا هستن رو ببین کمه کمش ده تا رمان برای نقد هست.اگه قرار باشه منو همکارانم تموم پست های این ده رمانو بخونیم از تموم مشغله های زندگیمون باید بزنیم درسته؟و آیا واقعا این انصافه؟
    بازم خیلی ممنونم که لحن صبحتتون ملایم و محترمانه بود موفق باشین بانو:)
     

    کهربا.م.ر

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/22
    ارسالی ها
    113
    امتیاز واکنش
    7,836
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز
    بهنام عزیز و محترم؛
    به شما حق می دم و تنها نظر شخصیمو گفتم.شما درست می گی و اساساً نه من نویسنده ی تمام وقت با حقوق و مزایا هستم و نه شما منتقدی در یک انتشارات بزرگ با تمام مزایا.همین که وقت گذاشتید برای من دنیایی ارزش داشت.و حتماً کل صحبت های شما را قبول دارم.
    اساس اولیه کسب تجربه برای همه ما ومهمتر از همه دوستی و همکاریست.
    تفکرتون مثبت و وجودتون پایدار و تندرست
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا