نقد رمان معرفی و نقد رمان آسمون آبی و گریون | dokhye-sharکاربر انجمن نگاه دانلود

dokhye-shar

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/03/12
ارسالی ها
57
امتیاز واکنش
1,309
امتیاز
316
محل سکونت
یه جایی دیگه بچه فضول
بنام خدا
نام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
:آسمون آبی و گریون
نام نویسنده:dokhye_shar کاربر انجمن نگاه دانلود
با تایید از
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

خلاصه:
داستان درباره دو تا خواهر شیطون و فضول و دوتا برادر شیطون جسور.
خواهر بزرگتر اسمش نگینه که تو یه مطب یک دکتره و اون دکتر ،دکتر سپنتــــا متین شایسته است و خواهر دوم اسمش نازیلا است و پلیسه،و دو سه باری میشه که با آقای سپند متین شایسته داداش سپنتا به ماموریت میره.
حالا یه ماموریت مهمه که سردار اونا رو صدا زده و گفته با کسایی که خیلی بهشون اعتماد دارین به این ماموریت باید برین و تو این ماموریت اتفاقی میوفته که...
پایان خوش.


ژانر:پلیسی،طنز

Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
  • پیشنهادات
  • فاطمه تاجیکی

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/06
    ارسالی ها
    2,423
    امتیاز واکنش
    47,929
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    بندرعباس
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........
    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد

    36599
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    نگین -این که تو خری هیچ تعجبی درش نیست ولی الاغ (تا اومدم یه چیز بگم که گفت : ) دهنتوووووووو ببندووو وگرنه میام برات.اه بابا دکتر سپنتا فامیلیشمتینه دیگه.اه.
    صحیح
    نگین: در این که تو خری هیچ تعجبی نیست ولی الاغ...
    -دهنت رو ببند، وگرنه میام برات ها. اه بابا! دکتر سپنتا فامیلیش متینه دیگه.

    *کلمات رو نباید نکشید.

    *در رمانتون نباید از فحش استفاده کنید. لطفا همشون رو پاک کنید، مثل«خر، عرعر و...»

    *زاویه دید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما «اول شخص» بود. یکی از نکاتی که این روز ها نویسنده ها به اون توجهی ندارن، استفاده درست از زاویه دید «اول شخص»ه.
    توی این زاویه دید، شما فقط باید از یک شخص استفاده کنید و حق ادامه داستان از زبان شخص دیگه ای رو ندارید.
    من به شما پیشنهاد می کنم که به جای اون، از زاویه دید «سوم شخص» و یا «دانای کل» استفاده کنید.

    *سیر رمانتون خیلی تند بود و یکی از مهم ترین دلایلش توصیف کم بود. هیچ عجله نکنید، همه بخش ها و حالات رو توصیف کنید. مطمئن باشید که هیچ ضرری نمی بینید، آروم آروم پیش برید و اجازه بدید که خواننده ها با رمانتون وفق پیدا کنند و بتونند با اون ارتباط برقرار کنند و صحنه ها رو از نزدیک لمس کنند و حس کنند، یکی از اصول جذابیت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ها همینه.

    *باورپذیری پایین بود، برای مثال کدوم دختری رو دیدید که دربرابر رییسش حاضر جواب و یا پسری که فقط چند بار دیدتش، انقدر حاضر جوابی کنه؟
    در ضمن غیر ممکنه که توی کلانتری برای ماموریت مهمی از شخص مورد نظر بخوان که با خودش یک نفر رو بیاره. این خیلی غیر قابل درک و باور بود. در ضمن یک دکتر سرش شلوغ تر از اونیه که توی یک ماموریت شرکت کنه.

    *بیش تر جاهای رمانتون نا مفهوم بود و من چیزی نفهمیدم، بهتر بود که مکان رو توضیح می دادید، اسم شخصیت ها رو می گفتید، حالاتشون رو توضیح می دادید. و سیر رو آروم می کردید، توجه داشته باشید که جتی فاصله خونه تا مدرسه هم هزارتا داستان هست که می تونه بوجود بیاد. پس نباید **** بزنید و یا داستان رو از جای دیگه ای ادامه بدید.

    *شروع رمانتون خیلی نامفهوم و گنگ بود و از جای بدی شروع میشد.

    *اسم رمانتون، خیلی جالب نبود. آسمون آبی و گریون دقیقا تضاد همن، هیچ وقت توی آسمان آبی، بارون نمیاد. آسمان آبی همیشه آفتابیه، اسم آسمون خاکستری گریون باز به نظرم بهتره.

    *خلاصه رمانتون خوب نبود. دقت کنید که شما باید خلاصه رمانتون رو بنویسید، نه توضیحات رو. بخشی که مربوط به رابـ ـطه سپنتا با شخصیت اصلی و خواهرش میشه توضیحیه.

    *در ضمن طبق قوانین انجمن، شما حق دارید رمانتون رو فقط به دم نفر برای تایید بفرستید، و بیش تر از این حد خلاف قوانینه. در ضمن اگه شما رمانتون رو به چند نفر کاربر با تجربه می دید، باید بعد از رد کردن اونها رمانتون رو ویرایش کنید. مدیران وقت گذاشته اند و رمانتون رو خوندند و بعد تایید نکردند، شما وقت اونها رو نادیده می گیرید؟ پیشنهاد می کنم روی رمانتون یک کار اساسی بکنید.
     

    dokhye-shar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/12
    ارسالی ها
    57
    امتیاز واکنش
    1,309
    امتیاز
    316
    محل سکونت
    یه جایی دیگه بچه فضول
    در چند مورد از رمانم باید بگم که درسته اسمون ابی و گریون باهم تضاد هستند اما اسم رمان با شخصیت اصلی یعنی اسمان دختر داستان در ارطباته
    و درسته توضیحه بعضی از بخش ها اما من این ها رو نوشتم که انگار اسمان داره از تو دفتر میخونه و متوجه میشه.
    نمیدونم شاید رمانم بد اغاز شد اما از نظر چندین نفر رمانم خوب بود من در نظر سنجی علام میکنم دوست دارن رمان کات و تموم بشه یانه .
    دوست عزیزم در رابـ ـطه با این حرفت
    چندین نفر برای من اینو گفتن و اگه شما تا اخر پست 21 خونده بودین متوجه میشدین که اینها نقشه بوده و دلایلش هم مخص میشه.
    و باز هم من ازتون متشکرم و سعی در درست کردن رمانم میکنم اما بخش اول که اشاره کردید که دارای فحش بود رو معظورم چون لازمه و در اخر متوجه دلیل لازم بودنش میشین
    با تشکر از شما هم انجمنی
    مریم
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    سلام
    تصمیم گرفتم که بشینم و رمانت رو با حوصله نقد بکنم.

    *پارت یک(خط اول):با اینکه پلیس بودم اما تو خونه خیلی لوس بودم.
    خوب این جمله دو ایراد داشت:
    ۱)دقت کن که وقتی جمله ای رو می نویسی از کلمات تکراری توش استفاده نکنی. چون آدم رو زده می کنه. مثلا:
    آسمون خیلی قشنگ و زیبا بود. آسمون آبی رو خیلی دوست داشتم، همیشه آرزو می کردم که بتونم صاحب آسمون باشم و...
    ۲)خب راستش از نظر من نیازی به گفتن اون جمله نبود، می تونستی این رو از روی رفتار های شخصیت اصلی مشخص کنی. این جوری خب رمانت قشنگ تر میشه.

    * این شروع رمانت بود:
    بنام خدا
    پارت 1
    }
    بسمه تعالی
    از زبان نازیلا"

    خوب به نظر من بهتر بود که این جوری می نوشتی:
    به نام خالق هستی
    (نازیلا)

    پارت بندی هم نکنی بهتره.

    *لطفا کشیدگی کلمات رو کاملا پاک کن. چون خیلی خوندن رمان رو سخت می کنه. حتی یک ذره هم ذهن آدم رو اذیت می کنه.
    مثال:
    -دخترههههههههههه ی نکبتتتتتت. مگهههههههههههه دستممممممممم بهت نرسههههههههه.
    درست:
    با داد گفتم: ای دختره نکبت، مگه دستم بهت نرسه.
    شما می تونید به جای کشیدن کلمات موقعی که شخصی حرف می زنه حس و حالش رو بگید. مثلا با داد گفتم، خیلی کلافه بودم، گفتم. با خنده گفت و...
    بهتر هم هست که از کلمات زشت مثل: خر، بیشعور، نکبت، عوضی، نفهم و... هم استفاده نکنین. من هم نباید تو مثال بالا استفاده می کردم:-)

    *عذر می خوام ولی شروع رمانت یک ذره نا مفهوم بود. با یک ذره توصیف بیش تر حالات و وقایع می تونی درستش کنی.
    مثلا:
    - -با اینکه پلیس بودم اما تو خونه خیلی لوس بودم.
    احساس کردم کسی بالا سرمه .اصلا پانشدم. صدای کامران رو شنیدم.
    کامران- هووووووووی دختره ه ه ه ه ه ......هووووووووی باتواما.(ای کاش اینجا توضیح می دادید که کامران کیه. چون تا وقتی که دختره رسید توی فرودگاه هیچ حرفی ازش شنیده نشد)
    و یکی زد تو پهلوم که صدای شلیک (شلیک خنده یا گلوله؟) بلند شد .سریع از جام پریدم. سرگرد سپند بود.انگار فقط منتظر یه آشنا بودم تا همونجا غش کنم.(غش؟ یعنی چی؟)
    با این حرفم(چه حرفی؟ از اول داستان تا اینجا حرفی زده نشد از طرف شخصیت اصلی) نگین بلند بلند خندید که من گفتم :
    - بابا نگین
    یکم متین باش.
    نگین :اتفاقا متین پیشمه.
    -چیییییی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ؟خجالت نمی کشی؟ ؟ ؟ خاک هفت آسمون تو حلقومت. ای خدا نگاهش کن من فقط یه ماه نبودمااااااااااااااااااااااا. ..(بهتر بود اینجا یک دیالوگ از متین بزارید و یا لااقل حالتشو بعد از شنیدن این حرف (چیزی که نگین گفت) بگی)
    همین جوری زر زر زر می کردم که نگین گفت :
    نگین - من تو این مخ تو موندم خرررررررررره ...
    -آره من خر عرعر.
    نگین -این که تو خری هیچ تعجبی درش نیست ولی الاغ (تا اومدم یه چیز بگم که گفت : ) دهنتوووووووو ببندووو وگرنه میام برات.اه بابا دکتر سپنتا فامیلیش متینه دیگه.اه.
    - باشه آه انقدر حرص خوردم پیر شدم. از پشت گوشی صدای یه فردی اومد.
    اون فرده- خانوم خرسند شما که نصف روز با خواهرتونین نصفش ام با مادرتون ببخشید اونوقع اینجا چه علتی میکنید؟(کدوم تلفن؟ مگه دختره به کسی زنگ زد؟ بعد کم پیش میاد که یک آدم غریبه به کس دیگه ای بگه چه غلطی می کنی؟ مگه این که از این خیابونیای بی سروپا باشه)
    دیدم اوضاع خیته سریع گوشی رو قطع کردم و به ساعت مچیم نگاه کردم.اوه ساعت 10 من فقط بیست دقیقه وقت داشتم تا برم فرودگاه اوووووووووووووووووووووووووووووووف پاشدمو رفتم سمت در سرگرد متین (سپند )رو دیدم یه سلام ملام کوچولو کردیمو رفتیم پایین سپند جلو کنار کیوان زاهری (راننده ی آقاااااا خوشتیپ) منم پشت.
    تا به فرودگاه رسیدم سریع سوار هواپیما شدیمو من همون اول کپه مرگمو گذوشتم .
    درست:
    روی کاناپه(نمی دونستم دختره کجاست, از خودم یک چیزی درآوردم) توی سالن انتظار نشسته بودم که احساس کردم کسی بالا سرمه، وقت نشد تا سرم و بچرخونم چون صدای بلند کامران رو شنیدم که با داد می گفت: هوی دختره هوی، با تو ام!
    و بعد یکی زد تو پهلوم که صدای شلیک بلند شد .سریع از جام پریدم. سرگرد سپند بود.انگار فقط منتظر یه آشنا بودم تا همونجا غش کنم.
    با این حرفم نگین بلند بلند خندید که من گفتم :
    - بابا نگین یکم متین باش.
    نگین :اتفاقا متین پیشمه.
    -چی ؟خجالت نمی کشی؟ خاک هفت آسمون تو حلقومت. ای خدا نگاهش کن من فقط یه ماه نبودم.
    همین جوری حرف می زدم که نگین گفت: من تو این مخ تو موندم خر.
    -آره من خر عرعر.
    -این که تو خری هیچ تعجبی درش نیست.
    اومدم یه چیز بگم که گفت : دهنتو ببند وگرنه میام برات ها. اه بابا دکتر سپنتا فامیلیش متینه دیگه.اه.
    - باشه آه انقدر حرص خوردم پیر...
    فرصت نکردم تا حرفم و تموم کنم، چون زنگ گوشیم به صدا دراومد. سریع دکمه پاسخ رو فشار دادم و اون رو سمت گوشم بردم: خانوم خرسند شما که نصف روز با خواهرتونین نصفش ام با مادرتون ببخشید اونوقع اینجا چی کار میکنید؟

    دیدم اوضاع خیلی خرابه، سریع گوشی رو قطع کردم و به ساعت مچیم نگاه کردم.اوه ساعت 10 من فقط بیست دقیقه وقت داشتم تا برم فرودگاه، اوف! پاشدمو رفتم سمت در سرگرد متین (سپند)رو دیدم یه سلام ملام کوچولو کردیمو رفتیم پایین سپند جلو کیوان زاهری منم پشت.(؟؟؟؟؟)
    تا به فرودگاه رسیدم سریع سوار هواپیما شدیمو من همون اول گرفتم خوابیدم.

    نکات بد:
    ۱)فحش
    ۲)کشیدن کلمات

    ۳)توصیف کم حالات، مکان و کاری که افراد انجام میدن.
    ۴)ای کاش وقتی می رفت توی ماشین و تا فرودگاه و اتفاقات توش رو توضیح می دادی. این جوری قشنگ تر میشد.

    *ایراد های زبانی-پارت دو
    متن اصلی:what do you want?(چی می خواید)
    صحیح:what do you want to eat?(برای خوردن چیزی می خواید؟

    متن اصلی:
    I want one glass coffee(گرامری اشکال داره)

    صحیح: I want some coffee یا a coffee please(این بهتره، میشه یک لیوان کافی لطفا)

    متن اصلی:eek:k please wait a minute
    صحیح:sure, just a moment please.

    متن اصلی:sorry Mr Matin but with sugar or no? Which one?
    صحیح:with milk or not?(نمیگن بی شکر یا با شکر، میگن با شیر یا بدون شیر)

    متن اصلی: من گفتم اسپرسو.I say espresso.(اینجا معنی نمیده)

    صحیح:with milk please
    بقیه اش رو هم پاک کن، دیگه نیازی نیست.
    و بعد ۳ نکته ایرادی تو این متن:
    ۱)مگه توی ایران نبود؟ اگه توی ایران بود چراانگلیسی حرف می زدند؟
    ۲)در ضمن مگه توی هواپیما سفارش کافی شاپ هم می گیرن؟ بهتر بود این مکالمات رو توی کافی شاپ هتل خارج از کشور می گفتید.
    ۳)توی بیش تر رمان ها متن انگلیسی رو نمی نویسند، مثلا میگن:

    با تعجب به چشمام خیره شد.
    به انگلیسی گفتم: مشکلی پیش اومده؟

    ۴)کجا داشتن می رفتن؟

    *لطفا هی زبان رو عوض نکن، یهویی بکنش سوم شخص (دانای کل)
    از زبان نگین
    از زبان رها
    از زبان سپنتا

    *
    و این هان آخر و داد زد و بعد گفت : - با توام؟کری؟ کوری؟ الاغ من از کجام 350 بیارم بدم پول تلفن؟هووووووووم؟ هااااااان.
    یک سوال: مگه مطب سپنتا نبود؟ مگه نباید سپنتا پول و بده؟ چرا اونوقت نگین باید پولش و بده؟


    *ایده ات خیلی خوبه، ولی نوشتن این داستان از نظر من برات زوده، اگه یه موضوع ساده تر انتخاب می کردی، به نظرم بهتر میشد، چون ژانر پلیسی سختی های خودش رو داره، باید کلی اطلاعات درباره چیزهای مختلف داشته باشی و بی پروا ننویسی، شنیده ام که می خوای نگـاه دانلـود تخیلی هم بنویسی، این کار اصلا راحت نیست. در ضمن نوشتن دو رمان همزمان خیلی سخته و زمان زیادی می بره. پیشنهاد میدم که این رمان رو اول تموم کنی بعد اون یکی رو بنویسی، اینجوری هم تجربه ات بالا میره و هم سطح نگارشیت پیشرفت میکنه. بعضی از نکات نویسندگی فقط با تجربه به دست میان.

    *راستی، وقتی یک پارت رو می نویسی اون رو چندین بار بخون، ایراد هاشو بر طرف کن، از هر لحاظ سبک و سنگینش کن.
    یک جا شنیدم که نویسنده های معروف که کتابهای معروف می نویسن، حتی یک متن کوچیک رو ۲۰۰ بار ویرایش می کنن. حالا ما که هیچی بلد نیستیم چی؟لابد دوهزار باری میشه. خخخخخخخخخخ

    فعلا ایراد اینها بود، بقیه رمان رو می خونم بقیه اش رو بهت می گم.
     

    dokhye-shar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/12
    ارسالی ها
    57
    امتیاز واکنش
    1,309
    امتیاز
    316
    محل سکونت
    یه جایی دیگه بچه فضول
    متشکرم عزیزم ولی من هزاران بار گفتمو بازم میگم که همه ی اینا معلوم میشه در ضمن نازیلا و سپنتا و نگین و سپند باهم روابط فامیلی داشتن ممنونم از نقدتت من سعیم رو میکنم متشکرم
    دلایلش هم 10 پست مونده تا دلایل منتطقی رو از رمانم متوجه بشی .
    من میخونم اما چون همه چیز باید مجهول باشه پس مجهوله در ضمن کامران در پارت 30 که در حال تایپشم مشخص میشه
    باتشکر
    مریم
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    سلام، ادامشو با توجه به چیزی که خوندم میگم:

    *قلمت خیلی پیشرفت کرده، واقعا بهتر شده:-):-):-)

    *خب خیلی از ابهامات برطرف شد.

    *فقط تو باورپذیری یکم ایراد داشتی:
    ۱.خب مثلا یک دختر که فهمیده مامانش موقع صیغه حامله است، خب یکم توی عصبانیتش اغراق کردی، لااقل محرم بودند و دختره ح*ر*و*م زاده نیست.
    ۲.این که اینقدر به امین راحت اعتماد کرد و همه زندگیش رو براش گفت، یکم دور از باوره، حالا من که تاتهش نخودم، ولی تا اینجاش غیرباوره. البته شاید به خاطر علاقه شه.

    ۳.ای کاش موقع خاطره نویسی که جزو پست های قبلی حساب میشد از یک نفر برای نوشتن رمان استفاده می کردی. این جوری مثل دفترچه خاطرات واقعی میشد.
    :-):-):-):-):-):-):-)
    شاد و پیروز باشی:-)
     
    آخرین ویرایش:

    dokhye-shar

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/03/12
    ارسالی ها
    57
    امتیاز واکنش
    1,309
    امتیاز
    316
    محل سکونت
    یه جایی دیگه بچه فضول

    برخی موضوعات مشابه

    بالا