نقد رمان معرفی و نقد رمان بامداد و سی دقیقه | ghalamoo کاربر انجمن نگاه دانلود

ghalamoo

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/08
ارسالی ها
150
امتیاز واکنش
1,956
امتیاز
336
محل سکونت
تهران
به نام خدا

نام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
:بامداد و سی دقیقه
نام نویسنده : ghalamoo کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر : پلیسی،معمایی،عاشقانه

خلاصه داستان:
داستان در مورد دو برادر پلیس است که درگیر یک پرونده ی پیچیده ی قاچاق گازوییل می شوند در گیر و دار حل پرونده ماجراهایی پیش می آید و مشکل به زندگی شخصی آن ها کشیده می شود و یکی از اعضای خانواده مفقود می شود. آن ها در طول داستان سعی می کنند ربط ماجرا را به پرونده ی زیر دستشان پیدا کنند و مشکل را با کمک سروان جدیدی از دایره جنایی و خاله وکیلشان حل کنند ...
************​
دوستان عزیزم، سلام... :wave1::aiwan_light_girl_smile:پیشاپیش ممنون از همراهی تون با داستان بامداد و سی دقیقه.:aiwan_light_girl_in_love:..امیدوارم تا آخر داستان همچنان نگاه گرمتون رو داشته باشم... نقد های سازنده تون رو برای ادامه راه پذیرا هستم... پس با خیال راحت نقد کنید...
پی نوشت : لطفا قوانین تالار نقد انجمن رو رعایت کنید و نظرات اسپم نذارید که مجبور به گزارش بشم.متشکرم:aiwan_lggight_blum:
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فاطمه تاجیکی

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/06
    ارسالی ها
    2,423
    امتیاز واکنش
    47,929
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    بندرعباس
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........
    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد

    36598
     

    مهر بانو

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/04/16
    ارسالی ها
    2
    امتیاز واکنش
    6
    امتیاز
    46
    رمان زیباست،اما کاش یکم زودتر پست هارو بذارید....
     

    رزمین رولینگ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/03
    ارسالی ها
    770
    امتیاز واکنش
    13,290
    امتیاز
    671
    سن
    22
    محل سکونت
    خرم آباد
    به نام حق
    یادداشتی بر رمان "بامداد و سی دقیقه"
    توسط رزمین رولینگ
    روزنامه نگار و منتقد سینمایی/ادبی
    نظر کلی من به عنوان یک مخاطب عام(کسی که صرفا داستان را خوانده)بر این رمان این بود که داستان دلنشین و جذاب بود و از معدود رمانهایی بود که از خواندنش لـ*ـذت بردم.در گیر و دار داستانهایی که این روزها به نام داستان فارسی چه در فضای مجازی و چه در بازار چاپ و نشر کتاب منتشر میشوند و هرچیزی در انها به صراحت بیان شده جز آنچه که باید بیان میشده،یعنی "محتوا"و "ساختار"بامداد و سی دقیقه رمان باارزشی بود که با صرف نظر از یک سری کلیشه ها و موضوعات همیشگی رمانِ فارسی،پتانسیل تبدیل شدن به شاهکاری ماندگار را داشت و این پواَن مثبت من به این اثر است.
    اما اصل مطلب:
    الف)شخصیت پردازی
    بامداد و سی دقیقه داستانی پرالتهاب و سرشار از هیجان و کشش است.طبیعتا اگر در طراحی فرماتیک برای چنین داستانی بحث کنیم،تکیه ی داستان روی "ماجرا"و "طراحی پرسوناژ"یا همان شخصیت پردازیست.چیزی که این روزها در بیشتر رمانهای عام پسند صدق میکند.نخست برمیگردیم به شخصیت پردازی یا تخصصی ترش،"پرسوناژ دیزاین".کاراکترها آدمهای بسیار غمگین یا بالعکس بسیار شادی هستند و میانه ای در مورد انها وجود ندارد.سیاوش و آرش از زخمهایی که در گذشته ی خود،چه دور و چه نزدیک،خورده اند سخت محزون و افسرده اند و حتی باتلاش برای شاد بودن هم نمیتوانند این را انکار کنند.یاسمن به عنوان خاله ی کوچکتر آدم سرخوش و شادیست و برعکس خواهرزاده ها نمیتواند اندوهش را کاملا جدی بروز بدهد.سوال من این است:چرا؟چرا نویسنده نتوانسته چنین پرسوناژهایی را که تا این حد پتانسیل تبدیل شدن به بِلَک من،وایت من و گِرِی من را دارند،خوب بپزد و شناسنامه ی درستی برایشان طراحی کند؟چرا دو کاراکتراصلی به طرز اغراق شده ای در اندوه خود غرق میشوند و نمیتوانند کششی را برای مخاطبین عام ایجاد کنند؟چرا نویسنده با پردازش شخصیتهایی تا این حد اغراق شده که بی شباهت به "قیصر" سالهای دور سینمای فارسی نیستند سعی در ساخت قهرمان و ضدقهرمان دارد در حالیکه تنها چیزی که در انها دیده نمیشود خصوصیات قهرمان یا ضد قهرمان است؟آنچه در شخصیت پردازی ها توی ذوق مخاطب(چه عام و چه خاص)میزند این است که نویسنده با بلاتکلیفی هرچه تمام تر در مرزی بین آدمهای عادی تر و قهرمانان زخم خورده دست و پا میزند.اگر قهرمان ساخته شده پس چرا واقعا قهرمان نیست و تا این حد رفتارهای اغراق شده از خود بروز میدهد و اگر آدمی عادیست پس چرا اینقدر سعی میکند مثل یک وایت من یا وایت وومن کامل باشد؟در حالی که عملا در هیچکدام موفق عمل نکرده.
    در میان طیف وسیع شخصیتهایی که نویسنده انها را طراحی کرده(ولو اینکه بیشتر انها فاقد یک شناسنامه ی کامل هستند و صرفا رُل میپذیرند و میروند)چیزی که جلب توجه میکند این است که نویسنده به رُل ها و پرسوناژهای فرعی و دم دستی بیشتر پرداخته و باورپذیرتر کرده تا کاراکترهای اصلی که طبعا نیاز بیشتری به شناسنامه داشته اند.از میان آنها میتوان به شخصیتی همچون نادر اشاره کرد.جانیِ دیوانه ای که با روح و روان سیاوش و آرش بازی میکند و الحق که با حضور کوتاهش فراز و فرودهای بسیاری ایجاد نموده.یا حتی نرگس که به عنوان دختری مهربان،سرخوش و گاها بیخیال خوب و قدرتمند در داستان ظاهر شده و مخاطبین عام راحت تر از نگار متناقض با او ارتباط برقرار میکنند.ضعف بزرگ پردازش کاراکتر در روشنک دیده میشود.زنی که تکلیف خودش را نمیداند.اگر خونسرد و به ظاهر بی تفاوت است پس چرا بخش عمده ای از بار دراماتیک و پارتهای رمانس_درام داستان بر عهده ی اوست؟نگار و آرش باور ناپذیرترین و بی هویت ترین کاراکترهای داستانند.آرش که با حجم بزرگی از اندوه و غم روبروست آنقدر تصنعی و دور از ذهن رفتار میکند که مخاطب بیشتر از اینکه متاثر شود به او میخنددو نگار که معلوم نیست قرار است قهرمان باشد یا دختری ترسو و صرفا فضول؟و البته در جاهایی،عاشق؟
    سیاوش به نسبت آرش بهتر پخته و پرداخته شده اگرچه رفتارهای متناقض او به معنای واقعی کلمه آماتور و کلیشه ایست.سارا،که نمونه ی قویتر پرداخته شده ی او را در "اسطوره"ی پگاه رستمی فرد دیده ایم(با نام کیمیا)،در همان کلیشه ی نخ نمای نامزد سابق از فرنگ برگشته ظاهر شده و از ان کاراکترهای صرفا"نقش پُرکنی"است که هیچ حضور تعیین کننده ای در روند داستان و ماجراها ندارد.
    رمان فارسی که این روزها بیشتر با ادبیات شهری و عامه پسند شناخته میشود نیاز مبرمی به شخصیت و پرسوناژ دارد.مخاطب عام،اعم از یک دختر دبیرستانی یا یک بانوی خانه دار،با کاراکترها و ری اَکشن های مابین آنها بیشتر از یک مشت شخصیت پا درهوای بدون شناسنامه ارتباط برقرار میکند.پس اگر شما برای مجازی خوانان و مخاطبین سطح پایین تر نوشته اید باید تلاش میکردید ریلیشن شیپ ها را معقول تر و متعارف تر تعریف کنید.چیزی که متاسفانه در بامداد و سی دقیقه دیده نمیشود.

    ب)پردازش ماجرا
    ماجرا دومین عنصر تعیین کننده در داستان فارسی است.هرچقدر داستان در تعیین شناسنامه ی شخصیتها افت داشته باشد،در ماجرا قویست.اگرچه بِیس و اسکلت داستان همان کلیشه ی باند و رئیس بیرحم و پلیسهای فداکار و داستان رمانتیک پلیسهاست که به آدم ربایی و جدل وجدان و احساس می انجامد.نویسنده در این ایده پردازی نخ نما شده ی رو به انقضا،تلاش کرده میان ماجراها کشش ایجاد کند و با فلاش بک های پی در پی تعلیق ایجاد نموده است.بزرگترین ایراد این اسکلت داستان،همین تلاش برای ایجاد تعلیق است.تعلیق یک جور رشوه به مخاطب برای نگه داشتن او پای داستان است و نویسنده آنقدر مخاطب را در تعلیق نگه می دارد که مخاطب زده میشود و بعضا داستان را نصفه و نیمه رها میکند.روشنک قصه را برای آرش و سیاوش تعریف میکند،داستان پیچ میخورد و پیچ میخورد و پیچ میخورد و تا جایی پیش میرود که ما میفهمیم یکی از کاراکترهای اصلی هنوز زنده است و خواننده هنوز نمیداند چرا شهیاد(یا همان ایرج)میل به زنده نگه داشتنش دارد در حالیکه میتوانسته او را بکشد!یعنی نویسنده از میانه تا انتهای داستان ماجرا را کش میدهد و راز روشنک را فاش نمیکند و در این بین باز هم معما طرح میکند و پازل را می چیند.مخاطب عام نمیداند به سکرت قبلی فکر کند یا اینکه معماهای تازه را در ذهن خود بگنجاند.تعلیق و هیجان عناصر مهمی به خصوص در قواعد ژانریِ پلیسی_تریلر هستند اما زمانی که نویسنده بداند دقیقا تا کی به کارش می آیند.از جایی به بعد نویسنده فقط داستان را از یک *رمان* سیصد صفحه ای به یک* رمان* هفتصد صفحه ای تبدیل میکند بدون اینکه قصه ی خاصی را در خود گنجانده باشد!
    اوج داستان در انتهاست.همان چیزی که در تمام رمانهای عام پسند دیده میشود.نویسنده سعی کرده با پایانی باشکوه و خوش و خرم مجردهای شکست خورده را متاهل کند،کاراکترهای مثبت را به پیروزی برساند و کاراکترهای منفی را هم مجازات کند.چیزی که بخش های پایانی رمان را از یک اکشن هالیوودی نسبتا رئال به یک سورئال_ فانتزی غیرواقعی تبدیل میکند.شهیاد اعدام میشود و نگار به سیاوش میرسد و داستان به یک سال بعد پرش میکند و همه چیز به خوبی و خوشی تمام میشود.چیزی که نویسنده های عام پسند در یک منشور نانوشته به آن پایبندند و در بیشتر رمانهای فارسی_شهری صدق میکند:همه با هم ازدواج میکنند و به خوشبختی میرسند مگر اینکه بلک من داستان باشند. در ان صورت یا میمیرند یا به خارج از کشور مهاجرت میکنند.

    ج)فضا سازی:که به طور کلی شامل سه بخش توصیفات مکانی و زمانی و ژانر به همراه طراحی فرم در قواعد ژانری است.
    توصیفات مکانی و زمانی به طور کلی در روند داستان بی تاثیرند مگر اینکه پرش های زمانیِ تعیین کننده داشته باشیم که در رمان بامداد و سی دقیقه صدق میکند.پرش های زمانی و فلاش بک ها و فلاش فورواردها همگی باعث افت روایت داستان شده چرا که مخاطب را گیج میکند و نویسنده با پرش از زاویه ای به زاویه ی دیگر به این سردرگمی دامن میزند.اگر روایت قرار است قطع شود و به گذشته برگردد و باز به زمان حال برسد و دوباره روایت شود پس فلاش بک صرفا راهی برای کش دادن داستان است و لاغیر.فلش فورواردها که کاملا واضح است برای فرار از یک داستان که میتوانسته بهتر پردازش شود،طراحی شده و نمونه ی ان در پرونده ی قتل پیشخدمت زن مشهود است.نویسنده ی رمان بامدادوسی دقیقه در مرزی مابین کش دادن و تمام کردن داستان سردرگم است.فلاش بک و کش دادن؟یا پرش به آینده و کوتاه کردن داستان؟
    ژانر داستان تریلر_جنایی با زمینه هایی از رمانس است.نویسنده در قواعد ژانری که شامل تمام موارد بیان شده میباشد،نمره ی قبولی میگیرد به جز در مونولوگها و دیالوگها.چیزی که در رمان میبینیم و به عنوان دیالوگ به ما تحویل داده شده صرفا کپی جملاتی است که در تلویزیون و سینماو سریالهای سخیف و آبکی شنیده میشود و انچه در مونولوگها مشهود است احساسات کاراکترها با یک مشت جمله ی طولانی گیج کننده و دارای خیل عظیمی از عناصر ادبی_زبانی است.انچه از مخاطب عام و نویسنده ای که برای مخاطب عام مینویسد انتظار میرود پرداخت ساده تر و بی توجهیِ نسبی به ساختارهای زبانیست.باز هم یک بلاتکلیفی دیگر در نویسنده که نمیداند برای مخاطب عام بنویسد یا برای قشر روشنفکر و منتقدین و تحصیلکردگان جامعه؟

    د)زاویه ی دید و شیوه ی بیان
    اول شخص با روایت غیرخطی.آنچه این روزها برای فرار از پیچیدگیهای زاویه ی دانای کل(سوم شخص مفرد)انتخاب میشود.اینکه هرشخص قصه را روایت کند و قصه ها به هم پیوند بخورند و بِیس را شکل بدهند،یک ایده ی زیرکانه نیست بلکه نویسنده سعی میکند به مونولوگها اهمیت بدهد و از شیوه ی چند روایتی بودن استفاده کند.غیر خطی بودن داستان این پواَن را ایجاد میکند که داستانکها شکل بگیرند و به عنوان مثال رمانس سیاوش و نگار با همین مونولوگهای طویل و چندصفحه ایست که ایجاد میشود.داستان در فلاش بکهای خود از راویان اصلی یعنی سیاوش،نگار و آرش جدا میشود و از زبان کاراکترهای دیگری روایت میشود نظیر روشنک وریحانه.بعد نویسنده به این نتیجه میرسد که از الگوی کلیشه ای "نقل قول"استفاده کند و داستان را با همان راویان اصلی پیش ببرد و این مهم ترین ایراد داستان است که باز هم برای فرار از پردازش جزئیات صورت گرفته.
    شیوه ی بیان ادبی و زبان داستان مضارع است.مضارع بودن به مخاطب القا میکند که انگار داستان در زمان حال است و نویسنده برای فلاش بک ها بهتر بود از ماضی استفاده میکرد که به باورپذیرتر بودن داستان کمک کند که ما چنین چیزی نمی بینیم.

    در کل،بامداد و سی دقیقه اثر باارزش و محترمی است که با قهرمانهای ریز و درشتش حس گم شده ی میهن پرستی و ناسیونالیست بودن را در خواننده آشکار میکند.چیزی که در انبوه رمان فارسی های بی محتوای مجازی،قابل احترام و غرور آفرین است.
     
    آخرین ویرایش:

    برخی موضوعات مشابه

    بالا