نقد رمان معرفی و نقد رمان از نسل آفتاب|ثمین کاربر انجمن نگاه دانلود

ثـمین

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/06/14
ارسالی ها
399
امتیاز واکنش
6,045
امتیاز
531
محل سکونت
شیراز
ژانر: اجتماعی،حادثه ای- پلیسی ، درام و صد البته عاشقانه

خلاصه:
این رمان روایگر قصه زندگی دختری از اهالی کردستان به نام اَوین(نام کردی به معنی عشق ) هست که فریب یه گروهک تروریستی رو می خوره و به امید فردایی بهتر برای خودش و خانواده فقیرش به عضویت اون گروهک درمیاد.این تصمیم اشتباه چنان تاثیر عمیقی روی زندگیش میگذاره که دخترک در خواب هم نمیدیده.در مدت کوتاهی بعد از ورود به اردوگاه و مسلح شدن، اوین متوجه میشه نه تنها اون آرمان هایی که بخاطرش عضو گروهک شده هرگز معنای واقعی نداشته بلکه آبرو و پاکدامنیش هم هر لحظه در خطره. از اونجا که حکم بیرون آمدن از گروهک مرگ هست ، اوین از دانیار که از بستگانش هست و چندین سال پیش عضو گروهک شده ، برای فرار از اردوگاه تقاضای کمک می کنه.دانیار هم حاضر میشه با به خطر انداختن جون خودش به فرار اوین کمک کنه اما در مقابل از اون دختر میخواد که اگه موفق به فرار شد کاری واسش انجام بده و اون کار چیزی نیست جز....بقیه اشو رو تو قصه بخونید لطفا.

ژانر: اجتماعی،حادثه ای- پلیسی ، درام و صد البته عاشقانه

Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • AEEN

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/22
    ارسالی ها
    507
    امتیاز واکنش
    24,849
    امتیاز
    781
    سن
    34
    محل سکونت
    شیراز :)
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :

    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
     

    فرزان

    نویسنده انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/03
    ارسالی ها
    523
    امتیاز واکنش
    6,201
    امتیاز
    603
    محل سکونت
    اصفهان
    سلام

    این دومین رمان شما هست که برای نقد داخل فراخوان گذاشتین و این روحیه بالای نقد پذیری شما رو نشون میده

    اسم رمان شما با وجود زیباییش اما تا اینجای رمان ربطش به داستان اصلی رو هنوز متوجه نشدم. برداشت مخاطب از اسم رمان رشادت های یه سری از افراده و نمیدونم دقیقا کدوم یکی از افراد رمانتون از نسل آفتاب هستند.

    جلد رمان هم با وجود زیباییش در طراحی نمیتونه زیبایی رمان شما رو نشون بده و برای قلم به این زیبایی یکم معمولیه. میتونست یه جلد بهتر و مفهومی تر باشه اما باز هم قشنگه

    خلاصه بسیار زیبا و هوشمندانه مخاطب رو درباره داستانتون کنجکاو میکرد نوشتن یه خلاصه قوی کار هر کسی نیست

    شروع رمانتون خوب بود. بایاد آوری خاطرات کودکی یه دختر کرده و اینجوری خواننده رو با روحیات حسرتها و خواسته هاش آشنا کردید.

    روند داستان
    شروع خوبی داشتید اما پرش از یه برهه زندگی آوین خیلی سریع بود. هیچ ذهنیت روشن و واضحی از اون گروهک و زندگی بینشون ارائه نشد.در حد چند خط و اینجوری خواننده نمیتونست با اوین همدردی کنه چون عملا بدجنسی از گروهک ندید.میتونستید یکم فضای تاریک و بی رحم گروهک رو بیشتر به تصویر بکشید
    اما ورودتون به داستان اصلی خیلی خوب و حرفه ای بود. پلیس هایی که میدونند باید چیکار کنن و آوینی که هنوز گیج و مبهوته.
    هنوز رمان شما در حال تایپه و نمیشه درباره داستان و جریان اتفاقات نظر خاصی داد
    شخصیت پردازی
    خیلی خوب از عهده شخصیت ها برمیایید. متاسفانه چون نویسنده یک نفر هست اغلب نمیتونه شخصیت های مختلفی رو به تصویر بکشه و ناخداگاه همه شخصیت ها مثه هم در میان اما شما با مهارت از عهده این کار بر اومدید. کیان شخصیت اصلی مرد داستان که دنبال ارتقای مقامه و در بین عملیات درگیری احساسی پیدا میکنه و نرمتر میشه.اوینی که با وجود بی اعتمادیش به همه قلب مهربونی داره و به پسر همسایه اعتماد میکنه و دانیاری که خیلی خوب در اول داستان همه رو فریب داد و شخصیت منفیشو پنهان کرد.
    چهره پردازی
    یکی از توصیفات مهم در رمانها تصویر سازی از شخصیت هاست جوری که خواننده با یه سری توضیح غیر مستقیم متوجه ظاهر طرف بشه شما در پست 70 خیلی ماهرانه چهره اوین رو به خواننده توضیح دادید.
    توصیف مکانها
    این مورد هم با وجود برخی قسمت ها که میتونست توصیف بیشتری داشته باشه اما خللی در گیرایی قلمتون ایجاد نکرد بعضی جاها خیلی خوب توصیف کردید به خصوص تصادفی که در سوپر مارکت ایجاد شد و با توصیف لحظه به لحظه اتفاق خواننده رو به عمق حادثه بردید
    توصیف حالات
    این قسمت رو هم خیلی خوب نوشتید . توصیفات در حین مکالمه اشخاص واجبه و شما به خوبی حالات شخصیت ها رو در زمانها و شرایط مختلف به تصویر کشیدید
    راوی رمان شما دانای کل بود و من واقعا از شما ممنونم که از چند راوی استفاده نکردید این حرفه ای بودن شما رو نشون میده .همینطور وفاداریتون به سبک ادبی رو نشون میده و اینکه نباید در وسط داستان سبک رو عوض کنید. اما این سبک نیاز به بازنویسی های متعدد داره بعضی جاها از یک فعل به طور مداوم استفاده کرده بودید.
    منطق و باور پذیری
    همیشه گروهک های تروریستی در همه جای دنیا وجود دارند شاید اون بمب گذاری غیر واقعی بود اما این از باور پذیر بودن داستان شما کم نمیکنه. داستانتون روایت دلاوری های مردم کرد و به خصوص پلیسهای مملکت هست اما
    بعضی جاها دچار یه سری فراموشکاری ها شدید مثال
    آوین در جایی گفت پاییز بود که از گروهک فرار کرد اما در پست های بعدی گفتید شهریور با کیان آشنا شدو به شیراز اومد!
    کیان نبرای تغییر چهره موهاشو تا ته زده بود اما در پست 21 گفتید موهاشو برای نشون دادن حالت منگل بودن ریخت رو صورتش!
    شاید اینها خیلی بی اهمیت باشند و کمتر کسی متوجه بشه اما بهتره درستشون کنید :)
    شخصیت مرد سیاه پوش یه نقطه ضعف در رمان به وجود آورد و این باور پذیر نبودنش بود اینکه اوین خیلی راحت بهش به چشم یه فرشته نگهبان نگاه میکرد و حتی وقتی بهش اس ام اس داد از خودش نپرسید شمارمو از کجا آورده! اوین یه فرد آموزش دیده است و به هر حال نمیتونه وجود چنین آدم مرموزی رو به این راحتی هضم کنه حتی یه آدم عادی هم مشکوک میشه و دنبال هویت این فرد میره نه اینکه اونو فرشته بنامه!
    بعد از بمب گذاری هنوز پست های زیادی گذاشته نشده اما این سوال برای من پیش اومده چطور کیان میخواد ثابت کنه آوین در اون انفجار سوخته وقتی هیچ جسدی وجود نداره!
    شما یکی از بهترین های سایت هستید.کاملا مشخصه میدونید چی مینویسید
    یه توصیه دوستانه میکنم بین مکالمات اینتر نزنید وقتی رمان برای دانلود آماده بشه مجبورید همه اینتر ها رو حذف کنید
    موفق باشید:)

    شورای نقد نگاه دانلود
     

    نازی بانو(فائزه)

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/13
    ارسالی ها
    755
    امتیاز واکنش
    7,907
    امتیاز
    571
    سن
    25
    محل سکونت
    مهرتاب ترین نگاه خورشید،خوزستان
    بسمه تعالیٖ
    سلام ثمین عزیز خسته نباشی
    اسم رمان:"از نسل آفتاب"اسم قشنگیه وبه داستان رمانتون میخوره،چون از اسم کاملا معلومه که دارید از یک قومیت خاص می نویسید وتونستید طرح کلی رمان رو باهاش پوشش بدید...
    جلد:عزیزم جلد قشنگه ولی فقط قسمت عاشقانه ی رمان رو نشون میده در صورتی که باید پلیسی بودن وبقیه ی ایده ی رمان رو در بر بگیره مثلا میتونستید در جلد از یه دختر با لباس مردانه ی کُردی همراه با اسلحه استفاده کنید...
    ایده:موضوعی که انتخاب کردید بسیار زیبا وجذاب هست،مخصوصا این که تکراری نیست ودر مورد گروهک هایی که در آذربایجان)کُردستان(به وجود اومدن ،تاحالا ندیده بودم کسی در این باره بنویسه با اینکه نقش زیادی در زندگی اجتماعی مردم داشتن...
    مقدمه :نداشتید،من چون از رمانتون خیلی خوشم اومد تصمیم گرفتن یه مقدمه که خودم نوشتم رو بهتون پیشنهاد بِدَم...***
    از نسل آفتابم...
    نواده ی زنان و مردان غیور و نترسی که شجاعتشان زبانزد خاص و عام است...
    از نسل شیر دلان حماسه ساز...
    همان هایی که با خون خود وفاداریشان را بر خاک این مرزو بوم امضا زده اند...!
    نسل من همنشین عاشقان بی ادعاست...
    همانانی که حرفشان سند است...
    همان کُرد های پارسین...
    همان هایی که زنانشان هم پای مردان میجنگند...
    سرشت ایرانی و نسل کُرد ؛ شگفتا....
    خدا ، به چه خلقتی دست زده است ...!
    ***
    خلاصه:دختری که از اهالی سردشت آذربایجانه واز عضویت در گروهک پیشمان شده ومیخواد از گروه خارج بشه ودانیار هم در ازای کمک ازش کاری میخواد...خلاصه دقیقا جایی که ذهن خواننده رو مشغول کرده تمام شده،خیلی عالی از پس مشغول کردن و کنجکاو کردن ذهن خواننده برای دنبال کردن رمانتون بر اومدین،در خلاصه به همه ی حوادث اشاره نکردید،از پرت گویی واضافه گویی هم خبری نبود...
    شروع:با شروع بسیار زیبا وجالبی که داشتید به من نوید رمانی قشنگ رو دادین،تعریف خلاصه ای از شرایط زندگی اوین ومشکلاتی که اون رو مجبور به وارد شدن در راهی کرده که زندگیش رو به کل تغییر داده...
    عزیزم بهتر بود یه توضح درباره زمانی که اوین وارد گروهک شدبنویسی ،هم چنین اوین خودش وارد گروه قرار بود بشه یعنی بهتر بود خودش به سراغ گروهک میرفت نه اینکه اونا محاصرهش کنند...
    شخصیت ها:
    دانیار:با آفریدن شخصیت مجهول دانیار هنر نویسندگیتون رو به تماشا گذاشتید،یه تروریست قوی ومرموزکه رفتار هاش قابل پیش بینی نبود...
    اوین:شخصیت دختر رمان با توجه به نقشی که ایفا میکنه ویژگی های نسبی یه شخصیت ویژه رو داره...
    کیان:به عنوان شخصیتی نظامی به خوبی،بُعد رسمی وخشک شخصیت یک نظامی رو داره همچنین نیروی حرفه ای هست که شایستگی جایگاهش رو داره...
    ولی یک قسمت از رمانتون یکم جدیت شخصیت کیان رو زیر سوال بردید"صدای معصومیت آن مرد دل اوین را خون کرد"...وهمچنین به نظرم اون جایی که اوین میره فروشگاه لازم نبود یه سرگرد که نباید نقشش لو بره اوین رو تعقیب میکرد...
    "ماجرای رشادت و جان بازی کیان نقل محافل پلیس شده بود و از آن سرگرد جوان ، یک قهرمان بی بدیل ساخته بود. رده پایین ها با آنکه از جزییات عملیات هیچ اطلاعی نداشتند اما با شنیدن غیرت و مردانگی مافوقشان در نجات دادن جان یک دختر، با حسرت به او چشم دوخته بودند و آرزو می کردند یک روز پا جای پای او بگذارند. " عزیزم این قسمت یکم اغراق کردی ،به نظرم آنچنان کار مهمی در قبال کار های سخت تر پلیس نیست!...
    توصیف :توصیف های مکان و شخصیت هاتون خوب بود من تونستم به عنوان خواننده با احساس شخصیت ها غم هاشون وشادی هاشون ارتباط برقرار کنم...به نظرم بهتر میشد شخصیت پلیسی کیان رو فعلا مشخص نمیکردید این طور رمانتون جذاب تر میشد...
    اسم شخصیت وشغل:با توجه به ایده وموضوع اصلی رمان اسم ها کاملا مناسب وزیبا هستند،همین طور تلفظ سختی ندارند،شغل پلیسی هم لازمه ی ژانر پلیسی هست
    سیر:روند داستانتون جذابه،تونستید با ایجاد کشمکش ها و صحنه های اکشن و خلق گره ها ذهن خواننده رو دنبال خودتون بکشید جوری که خسته کننده هم نباشه...امیدوارم این روند رو حفظ کنید...
    دیالوگ:گفت گو های بین شخصیت ها معمولی رو به خوب بود،سعی کنید برای ماندگاری اثرتون دیالوگ های خاص وماندگاری رو وارد رمان کنید...
    استفاده از راوی وهمچنین نوشتن رمان به زبان ادبی هوشیاری هوش نویسندگی شما رو میرسونه...
    نظر شخصی:عزیزم به عنوان خواننده از قلمت و رمانت خیلی خوشم اومد امیدوارم موفق باشی و به نوشتن ادامه بدی انجمن به نویسنده های با استعدادی مثل شما نیاز داره...
    "عضو شورای نقد انجمن نگاه دانلود"
     

    f.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/18
    ارسالی ها
    1,249
    امتیاز واکنش
    224,239
    امتیاز
    1,163
    محل سکونت
    شهر فراموش شده
    با سلام و عرض خسته نباشید خدمت نویسنده ی محترم؛
    در ابتدا بابت موضوع رمان و قلم خوبتون، شما رو تحسین میکنم.
    در مورد اسم رمان، تعبیر من این بود که نسلی از خود گذشته هستن؛ با توجه به اتفاقات زمان جنگ و انقلاب.
    توی سخنی با خواننده، شما از یه سری تاثیرات جنگ گفتید؛ ای کاش کمی بیشتر بود. تا خواننده عمق فاجعه رو درک میکرد. «در مورد دو دستگی مردمان کردستان و جنایتی که اتفاق افتاد»
    خلاصه رو خوب نوشتید و اطلاعات لازم رو، رسوندید. اما شوق و اشتیاق اولیه توی خلاصه با داستان فرق داشت.
    ژانرتون هم با موضوع مرتبط بود و دقیقا اجتماعی و پلیسی.
    شروعتون با زمینه بود، که از کودکی و محیط زندگیش؛ گفته شده.
    که متعلق به طبیعته و گویا، دختر جنگل و دشته.
    اما، درسته که شما از توصیفات استفاده کردید و جمله هایی با بار ادبی نوشتید؛
    مثل این جمله:
    «خورشید با تمام عظمتش پشت کوه های سر به فلک کشیده "قندیل" خود را پنهان می کرد .»
    اما بهتر بود در کنارش، از فضای خرم اون شهر، میگفتید.
    چون من در مورد شهر سردشت، عکسهایی دیدم و میدونم طبیعت بی نظیری داره؛ خوب میشد که خواننده رو از توصیفاتش بهره مند کنید.
    پس به جای اینکه فقط در مورد شخصیت توصیف رو بگید ( در حد لزوم)، در مورد مکان هم میگفتید. چون واقعا خیلی زیباست و همینطور، روی خواننده، تاثیر به سزایی داره.
    توصیف مردمان کردستان رو، خیلی خوب گفتید. چون از این جمله؛
    «همان دخترکی که مادر دست لای موهایش می کرد و از آن گیسوان آشفته در دست باد، گیسی می بافت و منظم پشت سرش می انداخت. همان که شیفته بـ ـوسه مادر بر پیشانیش بود.»
    نشون میده که چقدر گذشت زمان، باعث شده که خلق و خوشون متفاوت، و پر از مهر و دوستی بشه.
    دوران کودکی رو خوب تعریف کردید. اما خیلی سرسری ازش گذشتید.
    مثلا؛ موضوع جنگ رو پیش کشیدید، و بدون خلاصه ای جز تاثیراتش چیزی نگفتید.
    در مورد از بین رفتن زمین کشتشون، و دلیل گرسنگی و... برام تعجب آور بود! چرا که مسلما؛ پدر خانواده، بیکار توی خونه نبوده تا غذایی از آسمون نازل شه.
    بلکه حتما دست به کاری هر چند کوچیک زده.
    بهتر بود شما؛ میگفتید کارهایی کوچک انجام میداد اما کفاف زندگی نبود.
    چون شما از دانای کل استفاده کردید، ممکنه پیش بیاد که هر جمله، فعل های مشابهی داشته باشه.
    اما بعد یه بار خوندن، شما میتونید ویرایش بزنید و افعال مناسب تری رو انتخاب کنید.
    برای مثال به این پاراگراف دقت کنید؛
    «اَوین بارها این دردها را دیده بود اما دندان سر جگر گذاشته بود و دم برنیاورده بود .اشک های از سر نگرانی مادر را دیده بود ،چین شرمندگی را بر پیشانی پدر دیده بود و دم نزده بود و بغض هایش را خورده بود.
    اما عاقبت یک روز که بیهوا از درد گرسنگی، نداری، بیچارگی نالیده بود، مادرش اختیار اعصاب، از کف اش خارج شده بود و سیلی محکمی بر گوش دختر جوانش نواخته بود .دخترک از خانه بیرون زده بود و سمت جنگل های بلوط اطراف شهر دویده بود . آنقدر بیهوا از جنگل عبور کرده بود و از کوهستان بالا رفته بود و پیش رفته بود که زانوان به زُق ُزق افتاده بود . سرانجام جفت پرتگاهی زانو زده بود و بغض هایش را تلخ گریسته بود . فریاد کشیده بود و از حق مسلم خودش و مردمش گفته بود .از امید و آرزوهای بر باد رفته آن نسل سوخته . از عدالتی که نبود .از امیدی که به فرداها نداشت شکوه کرده بود
    دیدید که چقدر از فعل «بود»، استفاده شده. افعال تکراری، باعث میشه که خواننده خسته بشه و چیزی از مفهوم جملات، متوجه نشه.
    حالا که در مورد فعل صحبت کردم؛
    «اَوین هشت ساله ای شد.»
    اینجا نمیدونم، از علایم نگارشی باید استفاده می شده ، و یا اشتباه تایپی بوده. من میتونم دو تعبیر داشته باشم:
    «اَوین، هشت ساله ای شد.»
    «اَوین، هشت ساله شد.»
    از این که بگذریم؛ دلیل رفتن اوین، از خونه کمی غیر منطقی به نظر میومد.
    کاش دلیل بهتری برای رفتن داشت. درسته که مادرش بیماری داره، ولی کم طاقتی اوین، برای من یکی اصلا منطقی نبود. شاید شما دلیلی داشته باشید اما خواننده به خوبی متوجهش نشده بود.
    مثلا میتونستید بگید، گوسفندی داشتن و چون فرار کرده بود، به دنبالش رفت که با گروهک، آشنا شد.
    چون اوین یه فرد بزرگ و بالغه. نباید به خاطر چیز های پوچ، بذاره و بره.
    در مورد گروهک هم، بی مقدمه پیش رفتید. کمی توضیح میدادید. مثلا از دلایلی که داشتن و...
    چون شفیته شدن اوین به گروهک، کمی عجیب بود. به خاطر یه زد و خورد، یکم غیر منطقی به نظر نمیاد؟!
    درسته که حقوق زن و مرد و آزادی ممکنه جذاب باشه، اما اگر در قبل، آزادی ای نبوده، کمی توضیح میداد تا خواننده هم حق بده که اوین، کار درستی کرده.
    هر چند که وقتی منظور از آزادی رو فهمید، پشیمون شد.
    چون شما یکی از قوم ایرانی رو به صفحه اوردید، و از آداب و یا طرز پوششون گفتید؛
    مثل:
    «دستمال زری
    دوزیش...»
    ممکنه بعضی ها اطلاعات کافی در این مورد نداشته باشن، کمی براشون توی پرانتز توضیح بدید. بگید چرا از این دستمال استفاده میکنند و چرا برای اوین اینقد عزیزه.
    همینطور شعری که از زبون شیرین کردی نوشتید، خیلی جذاب بود، پس اگه در این روابط توضیح بیشتری بدید، آداب و فرهنگ کردنشینان رو، رواج دادید.
    بعد از این، اوین عضو گروهک شده. اما یهو یه ماه میگذره و اون کسل میشه. یا به عبارتی دیگه نمیخواد اونجا باشه. بنابه شرایط و روحیاتش.
    اما سوال اینجاست! بعد از یک ماه، متوجه میشه که روابط سرباز با سرتیپش، آزاده؟
    یا اگر میدونسته، با توجه به این که اوین با این روحیات کنار نمیاد، وقتی خواست عضو گروه بشه، اطلاع نداشت؟
    چون آزادی به این معنی نیست که دست از ارزشات برداری. بلکه رسیدن به خواسته هاست.
    برای اوین که اولش دوست نداشت موهاش، بدون پوشش باشه و با این حقیقت رو به رو شد، چه چیزی باعث شد که جذب گروه بشه؟
    هدفش چی بود؟ برای همین بود که گفتم بهتره توضیح بدید.
    چون اگر زندگی بهتری‌ در راه بود، از چه راهی؟ آیا در آمدی داشت؟ میتونست کمک حال خانودش باشه؟ چون تا جایی که من فهمیدم، از اردوگاه نمیتونست بره بیرون. حتی باید از خانوادش دل میکند.
    پس بهتره کمی از جو اردوگاه و اتفاقاش بگید.
    چون رمان پیچیده شده،‌باید توضیحات بیشتری بدید تا خواننده گیج نشه.
    یهو یه مردی جلو میاد به اسم دانیار. که از قضا، نوه ی عمه ی مادرشه.
    خب، دانیار از کی عضو گروه شده؟ یا اینکه چرا اوین از دیدنش جا نخورد؟ اگه میدونسته که دانیار، عضو گروه بوده، چرا قبلا پا پیش نذاشته بود؟
    برای همین باید دقت کنید.
    چون نویسنده از نوشتن باید هدفی داشته باشه. اتفاقاشو از قبل برنامه چینی کنه تا جای هیچ ضعفی نباشه.
    برای همین پیشنهاد میکنم یک بار رمان رو ویرایش بزنید و هر چیزی که غیر عادی بود، بدون شک، واضح تر بنویسید. و همینطور غلط املایی ها رو اصلاح کنید.
    در مورد شخصیت ها، از عواطف و یا شکل و خوصوصیاتشون، چیزی نگفتید. پسندیدس که راجب به این ها توضیح بدید. تا خواننده ارتباط بهتری با رمان داشته باشه.
    چون ناخودآگاه، ذهنیتی راجب بهشون، شکل میگیره.
    نزدیک شدن کیان به اوین، هوشمندانه بود.
    وارد کردن کیان هم به داستان، نشون از کشمکش جدید بود.
    بدون شک، وارد شدن اوین و رفتنش از گروه، پایان اوج داستان نبوده و حالا داستان جدیدی رو به آغازه. و بعد از اون، شرایطی که مادر کیان ایجاد کرد و حرفی که اوین، هر چند بر خلاف میلش زد، اما اینم شروع یه ماجرا بود.
    از اینکه کنش ها ی نزولی و سپس کنش های صعودی را در پیش گرفتید، ممنونم.
    چون رمان یک نواخت نیست. و بنا به ژانر پلیسیتون، این کار ضروری بوده.
    فقط بعد از خروج اوین، باید یه نتیجه ای میگرفتید. که خواننده اون رو یاد بگیره، چون بعد هر اتفاق و ماجرا، به تجربه های آدم اضافه میشه. و اینجا باید میگفتید که هر آزادی ، به معنای آزادی اصلی نیست و یا هر چیزی که در نظر داشتید.
    و یا وقتی که از محل بمب گذاری فرار میکنن، و کیانی که کمک اوین کرد، نشون دهنده ی اینه که در اوج غم و نا امیدی، همیشه یکی هست که کمکمون کنه. یا بنده های خدا و یا خودش.
    قلم و گویش داستان، یک نواخت بود، ینی اگر از سوم شخص بود، تا آخر هم همین طور پیش میرفت. و یا گویش گفتاریشون، تضادی نداشت. ( از ادبی روی محاوره ای نمیرفت)
    دیالوگ ها و مکالمه ها، به قدری ساده بود، که خواننده خیلی راحت میتونست حس شخصیت ها رو، درک کنه و شرایط رو خوب حس کنه.
    مهارت زیادی در این امر دارید.
    علایم نگارشی هم دقیق و مرتب سر جاش گذاشته بودید.
    در پایان،
    با توجه به این که رمان دومتون بود، خوب از پس نویسندگی بر اومدید.
    قلمتون گیرا و جذاب بود، و باعث میشد خواننده مجذوبش بشه.
    ان شاا... باز هم کار های شما رو ببینم. میدونم که خیلی در این عرصه موفق هستید.
    روز به روز براتون موفقیت طلب میکنم؛
    قلمتون، جاوید :}
    F.k

    شورای نقد نگاه دانلود
     

    *Ana*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/07
    ارسالی ها
    46
    امتیاز واکنش
    447
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    تهران
    با سلام و خسته نباشی خدمت دوست عزیز

    اسم رمان من را به یاد نسل و نژاد ایرانی که اریایی هستند می اندازه و به موضوع رمانت می خوره

    خلاصه ی رمان خوب توضیح داده شده و اضافه گویی و پرت گویی نداره توصیف مردم کردستان و اتفاقات ان دوره را گفته

    مقدمه نداشت در صورتی که مقدمه باعث جذابیت رمان می شه

    ژانر رمان درست انتخاب شده بود

    پست اول یا شروع رمان که توصیف اوین از دوران کودکی و خانواده اش بود زیبا بیان شده بود ولی توصیف مکانی کمتر دیده می شد چون سردشت مکان بسیار زیبایی ست خواننده با این مکان بیشتر اشنا بشه ولی در اصل توصیف از پست اول شروع می شه و شما به خوبی تونستید این کار را انجام دهید

    سیرمعقول رمان یا همان همراه نگه داشتن خواننده هست که شما اجازه دادید شخصیت اصلی رمانتون در جاهایی شکست بخوره و اشتباه کنه و حادثه ها باعث زایش حادثه ی دگرشده که خیلی خوب از عهدش برامدید

    شما احساس وحشت و شکست و .... اوین را به خوبی توصیف کردید مخصوصا ارزوی او که هر خانمی می تونه داشته باشه که این باعث شده تا خواننده ارتباط خوبی با رمان داشته باشه و او را در ذهنش مجسم کنه توصیف شخصیت مرد را هم خوب انجام دادید

    دیالوگ ها یا همان صحبت های بین شخصیت ها قوی و خوب بود دلیلش می تونه توصیف خوب شما باشه

    کمی جمله ی اشتباه دیده می شه مثل چشمانش را کرد و ناله زد برای همین رمان احتیاج به ویرایش داره

    از علایم نگارشی استفاده شده پس خوندنش برای خواننده خسته کننده نیست

    در اخر قلم خوبی دارید و من شما را تحسین می کنم با ارزوی موفقیت برای شما

    شورای نقد نگاه دانلود
     

    ثـمین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/14
    ارسالی ها
    399
    امتیاز واکنش
    6,045
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز
    آخرین ویرایش:

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916

    سلام عزیزم


    این دومین کتابی که می خواهم برات نقد کنم وباید همین اول بگم که قلم خوبی داری امیدوارم من و دوستانم بتونیم برای بهتر تر شدن قلمت بهت کمکی بکنیم


    نام کتاب به تنهایی بیانگر خیلی چیز هاست و کاملا متفاوت از آنچه که درون کتاب به نگارش در امده است


    ( با دیدن نام برداشتی که در نگاه اول می شود وجود انسانهایست که برای ازادی می جنگند برای یک هدفی جانشان را فدا می کنند)اما این کتاب برعکس نام و موضوعی که در ذهن تداعی میکند یکی از حاشیه های مرتبت با نام را به نمایش می گذارد که بخش فرعی این موصوع محسوب می گردد


    (مگه اینکه نویسنده قصد کنه این حاشیه رو به طریقی به مسیر بکشونه که با نام تطلبق پیدا کنه ه )


    خلاصه کتاب مناسب بود


    البته می توان ان را کمی تعییر داد ولی در کل این که دانیار چه کاری باهاش داره جذب می کرد شاید اگه من بودم بعد این جمله 3 نقطه میزاشتم (دخترک در خواب هم نمیدیده...) ولی خب بلندم شده زیاد بد نیست


    ژانر عاشقانه خیلی پر رنگ تر از بقیه ژانر هاست اما نوع معرفیش این حس میده که یه ژانر فرعی که قرار کمتر دیده بشه




    جلد کتاب هم فاز عاشقی داره با موضوع درون کتاب حال عاشقی (کیان،اوین) می خونه اما با اسم و بقیه ژانر ها اصلا هماهنگ نیست




    شروع:با توصیفات همراه بوده است نویسنده به آرامی و با توصیف مکان و ظاهر وارد داستان شده و ما رو روی کوهای بلند قندیل کنار دختری که باد موهاش رو تکون میده برد و وقتی چشم های اوین بسته میشه بایک فلش بک به گذشته ها بر میگردیم جای که باعث شد اوین تو اون نقطه ایستاده باشه رو بیان کنه وباید گفت شروع خوبی ارائه کرده






    سیر کتاب:نگارش کتاب و قلم خوب ان لدت بخش، می توان باشد اما متاسفم که باید بگویم گاه نویسنده در بخش های که کشش مانور های زیبا را داشت به سرعت از ان عبور کرده به طوری که روند خیلی زود پیش میره(گلم قلم خوبت شاید باعث بشه کسی این رو نبینه اما خب چون قلم خوبی داری به نطرم توانای این رو داشتی که مانورهای زیبای بدی توش)مثال: ببین تو وقتی ما رو با اوین اشنا کردی که خسته دل زده از گروهک بود به نظرم تو اون قسمت می تونستی مانو رهای خوبی بدی چون از این بخش ها به سرعت گذشتی وکم دیده شد(سر جمع 8 پست) نمیدونم شاید عجله داشتی برای رسیدن به اصل ماجرا عاشقی کیان و اوین


    تو قسمت های کوچیکی به نظر پرش داریم یا من نفهمیدم چی شد مثل اونجا که اوین رفته خونه کیان و کیان از اون می خواد براش شربت درست کنه حتی شد با قند بعد همین که تلفن خواست به همکاراش یه لیوان شربت دم دست بود که دستور داد اوین بخوره(بنوشه) الان من موندم اون از کجا اومد بود نبود


    یا اون قسمت که: اوین با لباس های کیان ظاهر شد من نفهمیدم چرا و چطور شد که لباس عوض کرد(بله شاید بگی یه مانتو داشت مجبور بود لباس نیاورده ، اما شما این مورد رو در حد کم هم باشه نشون ندادی)






    توصیف احساسات:


    احساسات رو خیلی خوب نشون دادی غم ،ناراحتی بعضی قسمت ها واقعا دلم به درد اورد( اما هرچی که کمش بده زیادش هم خوب نیست) نمیگم همه جا اما بعصی جاها که به نطر اصلا لازم نیست احسساسات خیلی شدیدی نشون دادی (پیاز داعش زیاد شده:campe45on2:) الان بحث من حس غمشه میدونی ژانرت حادثه ای پلیسیه اما این دختر گاهی زیاد مثل این فیلم های درام گریه میکنه فرض میگیریم بله این یک دختر احساساتی بوده که گول خورده ، بچگی کرده وارد گروهک شده اما اونجا خونه خاله نیست سفت سخت می گیرن اموزش ... من موندم این دختر که این همه گریه میکنه اونجا چطور مونده




    شخصیت ها : نویسنده تو این موارد به خوبی ظاهرشده به طوری که ارتباط خوبی می شود باهاشون گرفت


    درست شخصیت دانیار تو پست های اول بود اما شخصیت خوبی رو براش ساختی، فردی که شبیه یک حامیه و به نظر میرسه کسی که میشه بهش اعتماد کرد




    اوین بیشتر دختری که از روی احساسات پیش میره و دختر احساساتی البته یه چند جا خواستی (با اعتماد بنفس ... جلوه اش بدی مثلا اونجا که: از چشم های رابط به حرفاش شک کرد)


    کیان اما به نظر یک شخصیت خون سرده و خودش رو تو موقعیت ها گم نمی کنه و پایبند اصول کاریه تا جای که بدون اون کار درسته




    باور پذیری من تو اونجا که ماشین منفجر شد مشکل دارم پزشک قانونی قرار چی اونجا پیدا کنه برای من شده سوال به قولی نه خونی هست نه نشونه ای (شاید مشکل من این که نشون ندادی چی شد اونجا )




    علائم نگارشی تایپی : خوبه این بار فوران سه نقطه نداریم خوشحالم و اینکه به جر یه مورد کشیدگی حروف و یه چند تا اشتباه تایپی (ممکنه برا هرکس پیش بیاد )چیز نبود اون ها م ازار نمی داد فقط سعی کن برای زیبای رمانت اصلاحشون کنی

    نقطه متفرقه: وقتی اوین گفت بد دلم(اونجا که کیان گفت قاشق دهنیم دادم) باید بگم تو کوه زندگی لوکسی برای اوین وجود نداشته به احتمال مردمی که تو کوهان هر 10 نفر از یک لیوان اب بخورن ....

    واقعا میگم قلمت خوب توانایی داری به نوشتن ادامه بده

    PicsArt_1476596562449.jpg

     

    ثـمین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/14
    ارسالی ها
    399
    امتیاز واکنش
    6,045
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز

    ثـمین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/14
    ارسالی ها
    399
    امتیاز واکنش
    6,045
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز

    برخی موضوعات مشابه

    بالا