نقد رمان معرفی و نقد رمان از نسل آفتاب|ثمین کاربر انجمن نگاه دانلود

  • پیشنهادات
  • z.n

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/01
    ارسالی ها
    29
    امتیاز واکنش
    764
    امتیاز
    231
    محل سکونت
    زیـر آسـمـانـ خـدا
    به نامِ یگانه ی هستی بخش


    نام رمان: اسم داستان جالبه، در جذب مخاطب بی تاثیر نیست اما به نظر من ربط چندانی نمیشه بین اسم و موضوع داستان پیدا کرد. درواقع حس یا چیزی که بشه حدسی درمورد داستان زد وجود نداره و بهتر بود شما نویسنده گرامی اسمی که خواننده بتونه ارتباطی بین نام و محتوای داستان پیدا کنه و حدسیاتی در ذهنش جرقه بزنه انتخاب میکردین

    جلد رمان: به طور کلی میشه گفت که تصویر میتونه محتوای داستان رو برسونه و با داستان مرتبط باشه و این برداشت رو کرد که دو شخصیت در تصویر، اَوین و کیان هستن که هر دو باهم همراه اند و با توجه به داستان کیان تکیه گاه محکمی برای اوین هست و مشخصا تا انتهای داستان این حس عاطفی بین آنها پایان ندارد. اما نکته قابل ذکر این است که فضای جلد با فضای داخل داستان اصلا هماهنگ نیست

    مقدمه رمان: هرچند که نام رمان با محتوای آن همخوانی زیادی نداره اما مقدمه ی داستان که متن ادبی ست بیشتر با اسم داستان ارتباط داره

    خلاصه رمان: خلاصه از نظر نگارشی کمی مشکل داره، از نظر کمی زیاد بیان شده. درواقع شما بیش از حجمی که نیاز بوده به خواننده اطلاعات دادین. گفتن بعضی از جمله ها مثل حکم بیرون اومدن از گروهک مرگ هست ،نیاز نبود.

    یه مثال برای خلاصه:این رمان روایتگر قصه زندگی دختری از اهالی کردستان به نام اَوین است که فریب یک گروهک تروریستی رو میخوره اما با ورودش متوجه میشه که به اشتباه پا به گروهک گذاشته و حالا از یکی از اعضا برای فرار از اردوگاه کمک میخواد که ...

    شروع: ابتدای داستان با توضیحات زیبا آغاز شده و این توصیفات حس و حال خوبی به خواننده تزریق میکنه تا بتونه با اشتیاق بیشتری به خووندنرمان بپردازه. توصیفات ادبی زیبا که از بیان گذشته ی پر از رنگین اوین آغاز شده.

    سیر: داستان روند خوبی داره. در هر گام اتفاقات جدیدی رخ میده که خواننده نمی تونه حدسی در موردشون بزنه و باعث غافلگیری میشه. شخصیت های داستان اتفاقات زندگیشون روند تکراری نداره و در هر اتفاق یا دچار شکست میشن یا پیروزی و حس های مختلف مثل خشم، غم، شادی، عصبانیت، عشق و نفرت و... در طی داستان در وجودشون شکل میگیره و طعم اونو میچشن

    شما خوب تونستین سیر و روند داستان رو بنویسین تا خواننده بیشتر به ادامه ی رمان ترغیب بشه و حس کش پیدا کردن رمان رو نداشته باشه.

    نثر: نثر داستان ادبیه و با چنین نوع نگارشی شما خوب عمل کردین و به شکل مطلوبی تونستین از پس چنین نوع نگارشی بربیاین هرچند در بعضی قسمت ها در حد کلمه این نوع ادبی جای خودشو به محاوره داده بود.مثل: (یه ماهی، درستش یک ماهی) (اگه، اگر) (چونه، چانه) (تارهای رقصان موهای آشفته :بهتر بود یا تاررقصان مینوشتین یا موهای آشفته ، هردو کنار هم درست نیست)

    دیالوگ: دیالوگ شخصیتهای اصلی داستان کاملا با خود شخصیت ها هماهنگ بود به خصوص که با توصیفات خوبِ حالت این هماهنگی رو بهتر رسونده بودین اما شخصیت های فرعی مثل دو جناب سروان خانوم در اول داستان نوع صحبت و رفتارشون اصلا با طرز صحبت و بیان یک پلیس زن برابری نمیکرد مطمئنا یک پلیس زن اون هم در عملیات نمیگه عجب چیزی بود دختره ...

    شخصیت پردازی: اوین) دختری که برای بهتر شدن شرایط خود و خانوادش به اشتباه قدم در راه نادرست میذاره که تمام آیندشو تحت شعاع قرار میده، به نظر در طول یک ماهی که اوین در گروهک بود شما میخواستین شخصیت اونو به مرد نشون بدین درحالی که سخت میشه باور کرد در طول یک ماه از زنانگی خودش جدا بشه و مردونه رفتار کنه و مطمئنا زمان بیشتری میبره.

    کیان) از نظر بنده شما به خوبی تونستین از پس شخصیت پردازی کیان بربیاین چرا که این شخصیت به طور قابل قبولی خوب شکل گرفته ، چه زمانی که در نقش یک پسر خنگ بود چه در نقش یک فرشته ی نجاتِ سیاه پوش.

    توصیفات:مکان) توصیفات مکان در حد خوبی نگارش شده بود اما جای کار داشت و شما بیشتر میتونستین توصیف مکان کنین مثل فضای شهر سردشت، ردوگاه، یا خونه ی اوین ...

    حالت)توصیفات حالت خیلی خوب بیان شده و این تاثیر پذیری بیشتر روی خواننده داره.

    ظاهر) توصیفات ظاهر خوبن به طوری که در طی داستان به طور کاملا زیرکانه خواننده با ظاهر شخصیت ها آشنا میشه اما این شکل ظاهری شخصیت ها دیر برای خواننده رو شد.

    احساس)احساس هم مثل حالت به خوبی نگارش شده و شما تا جای ممکن به توصیف احساس پرداخته بودید که در تمام صحنه های عاطفی و احساسی که بین دو شخصیت داستان شکل گرفته بود نشون داده میشد.

    غلط املایی: داستان به طور کاملا محسوسی غلط املایی و تایپی داشت.مثل:

    فرار کرد بود --> فرار کرده بود ، بیهوا --> بی هوا ، در پست سوم تا خود صبح دو بار تکرار شده بود ، تفره --> طفره ، غوص --> قوس ، صیغلی --> صیقلی ، تکمه --> دکمه وغیره ...

    هم چنین چندبار جای سرهنگ و سرگرد رو جابه جا نوشتین

    نکات اضافی: اگر از کلمه ی سرخوشانه خندیدن به جای قاه قاه برای خنده ی اوین استفاده میکردین جلوه ی بهتری داشت.

    متاسفانه از فعل، مخصوصا از نوع ماضی بعید در جملات بسیار استفاده کردین که خواننده رو کلافه میکنه و باعث دلزدگی میشه.

    در ابتدای داستان که دانیار اولین بار وارد میشه و پیش اوین میره ، اوین نفس آسوده میکشه و بعد شما نوشتین که ترسیده این دوتا باهم تناقض دارن.

    چون داستان سالها پیش اتفاق افتاده اما جوری فضاسازی کردین که انگار در زمان حال اتفاق رخ داده چرا که در گذشته نه موبایلی، لباسهای امروزی، آشپزخانه ی جزیره ای، پژو سفید، هایپر استار، لپ تاپ و ... وجود نداشته و تمام این امکانات برای این زمانه

    نکته ی بعد اینه که کیان موهاشو میتراشه اما شما در قسمتی که به خونه ی اوین میره تا به مادرش زنگ بزنه نوشتین کهبا نوک انگشت موهاشو روی پیشانیش میریزه

    نکته ی بعد اینکه یک پلیس از پشت تلفن به مافوقش احترام نمیذاره و در آخر اینکه به اشتباه از واژه ی گاری جای سبد در فروشگاه استفاده کردین

    علائم نگارشی: به طور خوبی در داستان استفاده شده اما میتونست بهتر باشه و با دقت بیشتری ازشون استفاده کنین

    قلمتون پاینده :)

    شورای نقد نگاه دانلود
     

    Dictator

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    586
    امتیاز واکنش
    20,076
    امتیاز
    671
    نقد رمان از نسل افتاب

    ***

    سلام و خسته نباشید

    اول از همه درباره ی اسم رمان باید بگم که اسمی که انتخاب کردین ، کاملا با خلاصتون جوره و خواننده رو جذب به خوندن میکنه ، اما زمانی که رمان پیش میره ، دیگه اون حس ارمانی و کرد دوست کمرنگ تر میشه و رمان بیشتر هول محور شخصیت ها میچرخه ... جالب میشه اگه درباره ی مردم کردستان ، مظلومیتشون و ... چیز های بیشتر بگید و این مسائل رو برای نسل جوون ، ساده و روون بیان کنید ، جوری که تشنه شنیدن درباره ی مردم فداکار این خاک بشن ...

    جلد رمان ، کاملا با اسم همخونی داره ... اینکه شخصیت های اصلی از نسل افتاب هستن و دل پاکی دارن و ادم های خوبی هستن ، اما ژانر پلیسی و جدی رمان ، فضای جنایی تری رو هم میتونست پذیرا بشه ... که البته این سلیقه ای هم هست و بستگی به انتخاب شما داره ...

    درباره ی خلاصه ، اول از همه باید بگم که اگه جمله ی " بقیه اشو رو تو قصه بخونید لطفا . " رو حذف کنید فکر کنم خیلی بهتر بشه ! چون خلاصتون جوریه که ادم میره تو حس ، اما این جمله ادم رو از حس میپرونه !

    و بعدش باید بگم آوین اسم پسره ! آوینا اسم دختره ! البته از آوین میشه به عنوان اسم دختر هم استفاده کرد اما به دلیل تاثیری که زبان ما از زبان روسی گرفته ، آوین برای پسر و آوینا برای دختر استفاده میشه !

    مثل آریا که شده آریانا و آروین شده آروینا و آرتین و آترین که شدن آرتینا و آترینا !


    مقدمه ی رمان خوب بود و حس وطن پرستی رو انتقال میداد ، اما خب ، ما افراد متعصب زیادی تو سایت داریم که ممکنه از یه سری تعریف و تمجید ها درباره ی قوم خاصی عصبی بشن و باز تاب خوبی برای شما نداشته باشن ... امیدوارم به همچین افرادی برخورد نکنید !

    شروع رمان ، سنگین بود ! کلمات ادبی ، شروع غم انگیز رمان و اطلاعاتی که از همون پست اول شروع به سرازیر شدن میکرد ، باعث میشد تا خواننده ، کمی خسته بشه ، برای پیدا کردن معانی ساده و امروزی بعضی جملات توی ذهنش کمی به مشکل برمیخورد ... اگه از کلمات شیوا تر و معمول تر استفاده میکردین بهتر میشد ...

    درباره ی سیر رمان باید بگم بهتر میشد که کمی داستان دیر تر وارد روند اصلی بشه ... مثلا از لحضه ای که گیر گروهک افتاد ، یا از روز های اموزشش توی اردوگاه ... پیشنهاد آوین به دانیار و اتفاقاتی که درپی اون افتاد ، اگه کمی دیر تر پیش میومد ، با این فضا سازی خوب شما ، میتونست هیجان بیشتری رو منتقل کنه !

    و خب به نظرم ، آوین کمی زود به کیان اعتماد کرد و اون رو به خلوت خودش راه داد ، و البته یک سری سوتی هایی که کیان میداد ، از یه ادم اموزش دیده بعید بود که ازشون چشم پوشی کنه ...

    این که آوین به هر دلیلی ، باوجود یه پسر غریبه توی خونش بره و بخوابه و یا تلفن و لپ تاپ و ... رو در اختیارش بزاره ، با اون قسمتی که گفته شد زنانگی رو در وجودش سرکوب کردن و حالا مثل یه سرباز شده و ... در تناقض بود ، یه جورایی از اوین انتظار میرفت تیز تر و باهوش تر از این حرف ها باشه ...

    و یه خواهش از شما ، اگه میشه ، اتفاقات مهم داستان و روند پست رو بالا و پایین متن اصلی لو ندید ! بهتر بود خواننده خودش این رو دریافت میکرد که فضا طنزه یا فردی که داره وارد میشه فرد اصلیه


    شخصیت های رمانتون ، به نظرم خیلی خوب بودن ، چه احساسات پاک و سرکوب شده ی آوین و حسرت هاش که واقعا ادم رو احساساتی میکرد ... البته یه نکته ای هم بود که اوایل رمان به پوست برنزه ی آوین اشاره شد ، اما جلو تر که رفتیم اون پوست تبدیل به پوست سفید شد ! درسته که پوست برنز بعد از مدتی رنگش برمیگرده ، اما نه تو کمتر از دو هفته ! اصلاح شه لطفا !

    شخصیت دانیار ، که واقعا یه نقطه ی ابهام بزرگ و غیرقابل پیشبینی وسط رمان بود و اون اوایل اصلا معلوم نبود که ادم خوبیه یا بد ؟ و این که یه ضد قهرمان فوق العاده برای رمان شد ! از اون ادم بدایی که همیشه تو ذهن ادم میمونه ! از این لحاظ تبریک !

    و البته کیان ! کسی که مهربون و جنتلمن بود ! کسی که احتمالا همون شاهزاده ی سوار بر اسب سفید دختر قصه هستش ! اما درمورد کیان ، باید بگم که یه سری جا ها در موردش مبالغه شد و در بعضی نقاط کاملا عکس توصیفاتش عمل کرد

    ایا کیان این احتمال رو نداده که توی خونه ی آوین از قبل شنود و دوربین باشه ؟ چون بالاخره افراد دانیار و زیر دست هاش هم باهوش تر از این حرف هان که آوین رو بدون کنترل رها کنن ...

    یا مثلا هشت سال واقعا برای درجه ی سرگردی کمه ! مخصوصا تو ایران که افسر ها خیلی دیر به دیر درجه هاشون بالا میره ... طبق تحقیقات من ، برای ارتقا درجه ، 4 سال کار احتیاجه ! که حتی اگه ما اون رو یک سال در نظر بگیریم ، باز هم از سرباز یکم تا سرگرد ، 14 سال زمان احتیاجه !

    شخصیت سرهنگ ، میتونست توصیفات بیشتری داشته باشه ، صمیمیت بین کیان و سرهنگ ، خیلی قوی بود اما به یک باره ، وقتی سرهنگ گفت : (داری احساسات رو توی کارت دخیل میکنی ) که حرف اشتباهی هم نزد ، رابـ ـطه ی کیان با سرهنگ سرد شد و دیگه حرفی از اون به میون نیومد ...

    شخصا از شخصیت مادر کیان (روناک) انتظار دیگه ای داشتم چون گفته های کیان از مادش ، ناراحت کننده بود ... اما مهربونی و حمایت مادرانه ای که داشت ، واقعا ادم رو غافل گیر میکرد و به دل مینشست ...


    دیالوگ های رمان خوب بودن ، اما بعضی جا ها حرف های کیان و آوین ، به سن و شخصیت و شغلشون نمیخورد ... دیالوگ های اوین بیشتر حول محور دلتنگی ها و اتفاقاتی که براش می افتاد بود و شکاک بودن بیشتری ازش انتظار میرفت ، و کیان ، بعضی جا ها میبایست شخصیت محکم تر و حرف های کنترل شده تری میزد ... در کل جدیت بیشتری رو به عنوان یه سرگرد ازش انتظار داشتم ...


    درمورد توصیف ها باید بگم که خوب عمل کردید و احساسات رو به خوبی نشون دادید ، مثل قسمت هایی که آوین از وجود یه تکیه گاه توی زندگیش و کیان هم از این که تونسته بود برای یه زن قهرمان باشه خوشحال بودن ، فضای عاشقانه و احساسات بین آوین و کیان رو خیلی خوب نشون دادین ، در کل باعث میشد که خواننده کاملا توی حس فرو بره و حس خوبی بهش دست بده ...

    یا توصیف حالاتشون موقع نقش بازی کردن های کیان و ظاهرشون و لحن صداشون تو موقعیت های مختلف اما اگه توصیف های مکان رو بیشتر میکردین و بیشتر فضا رو به ما نشون میدادین ، خیلی بهتر میشد ....

    و توصیه شخصی من اینه که واژه ی اسکل رو برای توصیف چهره ی کیان حذف کنید یا تغییر بدید ! خیلی از افراد از این نوع عینک ، این مدل مو ، و این نوع سبک لباس پوشیدن استفاده میکنن ! حالا با دلایل خودشون ! و خوب ممکنه بهشون بر بخوره ...



    نثر رمان به جز اولش که خیلی ادبی و سنگین بود ، دلنشین بود و خوشحالم که از زاویه دید سوم شخص استفاده کردین ... چون به خوبی میتونه فضای رمان شما رو پوشش بده و دستتون رو برای مانور دادن باز میزاره ...

    از علائم نگارشی به خوبی استفاده شد و خواننده به خوبی متوجه پایان جمله ، مکث بین کلمات و گفته ها میشد ...

    غلط های املایی و نگارشی !

    تو این قسمت از فعل بود خیلی استفاده شد !

    ( دخترک از خانه بیرون زده بود و سمت جنگل های بلوط اطراف شهر دویده بود . آنقدر بیهوا از جنگل عبور کرده بود و از کوهستان بالا رفته بود و پیش رفته بود که زانوان به زُق ُزق افتاده بود . سرانجام جفت پرتگاهی زانو زده بود و بغض هایش را تلخ گریسته بود . فریاد کشیده بود و از حق مسلم خودش و مردمش گفته بود )

    بیهوا = بی هوا (پست دو)

    زندگیش یه ماهی = زندگیش یک ماهی میشد (پست سه) چون نثر ادبی بود این رو هم اوردم بین مثال ها ...

    آنروزها = ان روز ها (پست اول)

    حجوم = هجوم (پست 10 و 14 )

    غلط املایی های کمی دیدم اما اشتباهات تایپی خیلی توی رمان دیده میشه ... لطفا اصلاحشون کنید ...

    و این که بعضی کلمات ادامه پیدا کرده بودن که من متوجه نشدم دلیلشون چیه ، چند مورد رو مثال میزنم :

    و نه عطر دل انگیز بابونه های سپید، مـ ـستش!

    دست های آفتاب سوخته اش را به بغـ ـل زد

    باید تا بازرسی ساعت 12 تو تخـ ـتت بمونی

    در مورد ژانر هم فقط این که ژانری به اسم حادثه ای نداریم ! اصلاح شه لطفا !

    ادامه بدید و موفق باشید

    " عضو شورای نقد انجمن نگاه دانلود "
     

    ❤ASAL_M❤

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/02
    ارسالی ها
    5,042
    امتیاز واکنش
    53,626
    امتیاز
    1,121
    محل سکونت
    کهکشان راه شیری ، سیاره ی Exo
    نام رمانت رو میشه به دو بخش تقسیم کرد "ازنسل " آفتاب" قسمت اول مناسبه اما وقتی "آفتاب" اومده کنارش ارتباطش با رمان رو کم کرده .
    جلد رمان جلد زیباییه اما اصلا مفهوم رمان رو نمی رسونه و برای رمانی به این قشنگی کمی ساده هستش . جلد رمانت برای نام رمان کاملا مناسبه اما اگر بخوایم بنا به خلاصه و موضوع رمان حساب کنیم جلد خیلی خلوت و تنوع رنگش کم هستش .
    ژانر هایی که انتخاب کردی باهم همخونی داشتن و مناسب موضوعت بودن .
    خلاصه کامل و عالی داشتی و تونستی موضوع رمان رو به خواننده بفهمونی و در همین حال اون رو وسوسه به خوندن کنی که همین امتیازی مثبت برای رمانته .
    بهتر بود یک مقدمه برای رمانت میذاشتی چون مقدمه های زیبایی برای این موضوع میشه نوشت .
    شروع رمانت تکراری نبودو عالی بود اما تو پست اول خیلی خوب دلیل پناه آوردن اوین رو بیان کردی اما توصیفاتت از مکان کم بودو بنا به نوشته هات مطمئن هستم که میتونی توصیفاتی قشنگ اضافه پست اول رمان کنی . بهتر بود از لحظه ای که اوین می خواست وارد گروهک بشه بیشتر می نوشتی .
    اول های رمانت خیلی تند رفتی جلو و طوری شده که انگار اول های رمان یک داستان کوتاهه و تازه رمان از جایی شروع میشه که دیالوگ های اوین و دانیار صورت می گیره .
    نویسنده ی توانایی مثل شما مسلما میتونه خیلی عالی برخورد هارو نشون بده و از این رو بهتر بود برای اینکه خواننده واقعا به پست بودن اون گروهک پی ببره به جای تعریف کردن مثل یک قصه حد اقل دو نمونه از کارهای اون گروهک رو به تصویر می کشیدین .
    پرش های زیادی داشتی ، ازجمله عضو شدن در گروهک ، موضوع دانیار ، فرار از گروهک که توصیفات قشنگ اما کمی داشت .
    درضمن اینکه تو رمان گفتین که اولش اوین تصور خوبی از گروهک داشته که واردش شده پس در این صورت میشه نتیجه گرفت که وقتی محاصرش کردن به زور نبردنش و خودش رفت . اگر خودش بخواد عضو گروهک بشه بالاخره باید می فهمیده که دیگه نمیتونه خانوادش رو ببینه . اوین همینطوری بلند نشده بره تو گروهک که یک شب نگهش دارن . به زور هم که بـرده باشنش باز جور در نمیاد .
    شخصیت های رمانت رو عالی انتخاب کردی و تونستی روحیات هرکدوم رو جداگونه برای خودش نگهداری و این خودش یک امتیاز مثبت برای رمانته .
    علامت های نگارشی رو درست سر جاشون گذاشتین و غلط املایی ندیدم جز " گریه های دختران همرزمش که باز هم مجبور به اطلاعت از دستور مافوق شده بودند" کلمه " اطلاعت" غلطه و درستش "اطاعت" .
    دیالوگ های شخصیت ها کوتاه و خسته کننده نبود و تونستی احساساتشون رو توی حرف هاشون نشون بدی .
    ادبی و محاوره ای رو تو رمان قاطی نکردی و اینم یک امتیاز مثبت برای رمانته . شما دانای کل رو انتخاب کردی و یکم کارت سخت شده اما کاملا از پسش بر اومدی .
    ایده رمانت عالی بودو تکراری نبود
    به نوشتن ادامه بده
    موفق باشی نویسنده توانا

    " عضو شورای نقد انجمن نگاه دانلود "
     

    ثـمین

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/14
    ارسالی ها
    399
    امتیاز واکنش
    6,045
    امتیاز
    531
    محل سکونت
    شیراز




    نام رمانت رو میشه به دو بخش تقسیم کرد "ازنسل " آفتاب" قسمت اول مناسبه اما وقتی "آفتاب" اومده کنارش ارتباطش با رمان رو کم کرده .

    قراره اواخر قصه بگم که چه ارتباطی بین اسم و آفتاب هست(به جز اینکه لقب سردشت هم"سرزمین آفتاب " هست البته )

    ژانر هایی که انتخاب کردی باهم همخونی داشتن و مناسب موضوعت بودن .

    سپاس http://forum.انجــمن نگـاه دانلـود/images/smilies/mara.gif

    خلاصه کامل و عالی داشتی و تونستی موضوع رمان رو به خواننده بفهمونی و در همین حال اون رو وسوسه به خوندن کنی که همین امتیازی مثبت برای رمانته .

    ممنون.خوشحالم از این بابت

    بهتر بود یک مقدمه برای رمانت میذاشتی چون مقدمه های زیبایی برای این موضوع میشه نوشت .

    مقدمه یکی از فائزه عزیز زحمت کشید و الان دیگه اضافه کردم به متن .ممنون

    شروع رمانت تکراری نبودو عالی بود اما تو پست اول خیلی خوب دلیل پناه آوردن اوین رو بیان کردی اما توصیفاتت از مکان کم بودو بنا به نوشته هات مطمئن هستم که میتونی توصیفاتی قشنگ اضافه پست اول رمان کنی . بهتر بود از لحظه ای که اوین می خواست وارد گروهک بشه بیشتر می نوشتی .

    کاملا حق با شماست وعجبه داشتم وارد اصل قصه بشم و می ترسیدم موجب کسالت خواننده بشه .اما می پذیرم عجول بودنم رو :)
    اول های رمانت خیلی تند رفتی جلو و طوری شده که انگار اول های رمان یک داستان کوتاهه و تازه رمان از جایی شروع میشه که دیالوگ های اوین و دانیار صورت می گیره .

    بله .همینطوره متاسفانه.نقد زیادی به این مورد شد.

    نویسنده ی توانایی مثل شما مسلما میتونه خیلی عالی برخورد هارو نشون بده و از این رو بهتر بود برای اینکه خواننده واقعا به پست بودن اون گروهک پی ببره به جای تعریف کردن مثل یک قصه حد اقل دو نمونه از کارهای اون گروهک رو به تصویر می کشیدین . چندین بار کشت و کشتار رو در حین قصه توضیح دادم.کینه ای بودنشون و کشتن مخالف و مهره های سوخته شون .اما شاید کم بوده!

    پرش های زیادی داشتی ، ازجمله عضو شدن در گروهک ، موضوع دانیار ، فرار از گروهک که توصیفات قشنگ اما کمی داشت .
    بله .حس کردم از صبر خواننده خارجه و حاشیه نرم بهتره اما گویا !!http://forum.انجــمن نگـاه دانلـود/images/smilies/shy.gif

    درضمن اینکه تو رمان گفتین که اولش اوین تصور خوبی از گروهک داشته که واردش شده پس در این صورت میشه نتیجه گرفت که وقتی محاصرش کردن به زور نبردنش و خودش رفت . اگر خودش بخواد عضو گروهک بشه بالاخره باید می فهمیده که دیگه نمیتونه خانوادش رو ببینه . اوین همینطوری بلند نشده بره تو گروهک که یک شب نگهش دارن . به زور هم که بـرده باشنش باز جور در نمیاد .

    اوین با انتخاب و رضایت خودش به گروهک ملحق شد و میخواست تا برآورده شدن خواسته هاش(آزادی و رفاه و آسایش مردم کرد که گروهک تبلیغ می کردن پیششون بمونه و بهشون وفادار باشه اما وقتی فهمید دروغ بوده زده شد و قصد فرار کرد )

    شخصیت های رمانت رو عالی انتخاب کردی و تونستی روحیات هرکدوم رو جداگونه برای خودش نگهداری و این خودش یک امتیاز مثبت برای رمانته .


    ممنون.خوشحالم که اینطور بوده
    علامت های نگارشی رو درست سر جاشون گذاشتین و غلط املایی ندیدم جز " گریه های دختران همرزمش که باز هم مجبور به اطلاعت از دستور مافوق شده بودند" کلمه " اطلاعت" غلطه و درستش "اطاعت" .

    آره چون تند تایپ میکنم اشتباه شده.تصحیح میشه قربان

    دیالوگ های شخصیت ها کوتاه و خسته کننده نبود و تونستی احساساتشون رو توی حرف هاشون نشون بدی .
    خوشحالم
    ادبی و محاوره ای رو تو رمان قاطی نکردی و اینم یک امتیاز مثبت برای رمانته .
    راستش سخت بود و خیلی دقت کردم اونطور نشه .ممنون
    شما دانای کل رو انتخاب کردی و یکم کارت سخت شده اما کاملا از پسش بر اومدی .
    ممنون.در ابتدا تجربه سخت و الان تجربه جذابیه واسم
    ایده رمانت عالی بودو تکراری نبود

    سپاس از نقد و کمکی که به اصلاح نوشته من کردید.ممنون فاطمه جان
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا