نقد رمان معرفی و نقد رمان تو، بار دیگر|زهرااسدی کاربر انجمن نگاه دانلود

زهرااسدی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/05
ارسالی ها
628
امتیاز واکنش
44,447
امتیاز
881
محل سکونت
کانادا
سلام.
دوستان عزیز این اول بار نیست که من دست به قلم میبرم. اما اولین باره که دارم داستانم رو منتشر میکنم. اون هم بنا به درخواست دوستان و آشنایانی که پیش از اینجا داستانم رو خوندن و اینجا رو بهم معرفی کردن تا رمان دوستان عزیز هم بتونن بخوننش.
داستان از جایی شروع میشه که با برگشتن اسفندیار به روستا تمام آن روزها پیش چشمش جان میگیرد :
" تصویر مبهمی از چشمهایش در ذهنم بود. چشمهایم را روی هم گذاشتم... نه حالا میتوانستم دقیق ببینمش. چشمهایش را. نگاهش را. مژه های بلند و فر خورده اش را. نه! مبهم نیست. انگار همین الان است. همین لحظه است که رو به من گفته بود: "چرا حرف نمیزنی؟ مگه لالی؟ "
آخ تهمینه...تهمینه... "

خلاصه:
داستان در مورد اسفندیار پسر بزرگ خانواده ای است که تابستانها در کنار پدر بزرگ و مادر بزرگ در گلاب دره به ییلاق میپرداخت. دیپلم داشت و این سبب شد خان ده از او بخواهد به فرزندش سواد بیاموزد. خانه اربابی خان در برابر عمارت با شکوه پدری اسفندیار چیزی نبود اما در آن خانه دختری زندگی میکرد که عشقش با گذر زمان در تار و پود اسفندیار رسوب میکرد و آن خانه را در نظرش هزار برابر بزرگتر و با ارزش تر از هرجایی میپنداشت.
عشقی که ذره ذره در رگهایش نفوذ میکرد و او را از هر چه غیر معشوق بود دور میکرد...
اسفندیار پس از سالها بعد از انقلاب برای سر زدن به مزار پدر بزرگ و مادر بزرگ راهی گلاب دره شده و یاد آوری آن روزهای جوانی و آن طلسم سوزاننده عشق زندگی اش را تحت الشعاع قرار میدهد...


دوستان عزیز ممنون میشم با نقد ها و نظرات با ارزشتون به پیشروی داستان کمک کنید. داستان تازه شروع شده هنوز جون دار نیست اما داریم کم کم به تنه اصلی داستان میرسیم. ممنون از همراهیتون.
اینم لینک رمان:
Please, ورود or عضویت to view URLs content!


v3je_1.png
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فرزان

    نویسنده انجمن
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/03
    ارسالی ها
    523
    امتیاز واکنش
    6,201
    امتیاز
    603
    محل سکونت
    اصفهان
    سلام
    از اسم رمان اینجور برداشت میشه که قراره یه رویارویی مجدد بین شخصیت های اصلی داستان اتفاق بیافته و با توجه به بازگشت اسفندیار به گلاب دره اسم مناسبیه
    جلد رمان هم همین منظور رو میرسونه مخصوصا اون قاصدک که نشون میده یکی از شخصیت ها از دست رفته اند و از اونجا که مرد داستان در گوشه تصویر تنها نشسته پس این برداشت میشه که داستان درباره فراق و دوریه دختر قصه هست
    خلاصه داستانتون هم توضیحی درباره گذشته و حال هست. این به خواننده کمک میکنه در خطوط ابتدایی داستان گیج نشه و متوجه بشه اسفندیار چرا اینقدر ناراحته و تهمینه کیه و کنجکاو بشه که چرا این دو تا بهم نرسیدند!

    شروع داستانتون با توصیفاتی که از پریشانی و غم اسفندیار از هجوم خاطرات گذشته بود شروع شد . باید بگیم در توصیفات خیلی خوب عمل میکنید و به شخصه تونستم با اسفندیار همزادپنداری کنم شروع داستانتون جذاب و گیرا بود

    توصیف مکان
    من از اینکه قلم شما اینقدر در توصیف فضا ها پخته هست شگفت زده شدم مثال میزنم

    به رسم ادب قبل از بالا رفتن از تک پله ایوان کفشهایم را دراوردم. آن را کنار نرده های قطور و کوتاه چوبی ایوان جفت کردم. کلید را با بیحوصلگی از جیب کتم درآوردم و قفل در را باز کردم. در را هل دادم با صدای تقه ای در چوبی باز شد و اندکی خاک پایین ریخت. دیگر عمر این خانه هم چون آقابزرگ سرآمده. برای لحظه ای سرم را پایین انداختم. نمیدانم چرا اما یک قدم به عقب برداشتم و بی اختیار راه پله چوبی که سمت چپ ایوان بود را برانداز کردم.


    توصیف ظاهر شخصیت ها
    چشمهایش. چشمهایش جادو میکرد. سیاهی چشمهایش برق از سرم پراند. بینی خوش تراش و ل.ب.های کوچک ق.ل.و.ه. مواهایش را از دو طرف بافته بود. بلند و سیاه همچون قیر.
    توصیفاتتون از ظاهر شخصیت ها هم خیلی مناسب و به اندازه بود . دچار زیاده گویی و چهره پردازی های فانتیزی نشدید مثه چشم آبی و موی بلوند و .....
    شخصیت پردازی
    نکته ای که در رمان نویسی اهمیت زیادی داره ایجاد چندین شخصیت با خصوصیات اخلاقی متنوع هست که غالبا نویسنده های تازه کار از عهدش بر نمیاند اما شما نشون دادید مهارت زیادی در رمان نویسی دارید چون تمام شخصیت هایی که خلق کردید منحصر به فرد هستند هیچکدوم شبیه دیگری نیست مثلا برداشت من از شخصیت تهمینه یه دختر مغرور و با عزت نفس و تنهاست .اسفندیار پسری سرزنده و آماده برای فتح دیا و البته بلند پرواز. و...

    توصیف حالات

    در مکالمات بین شخصیت ها به خوبی حالت شخصیت رو با توصیفات مناسب نشون دادید و مونولوگ هایی که مابین داستان استفاده کردید خیلی خوب تونست به ارتباط گیری مخاطب با شخصیت کمک کنه .

    زاویه دید
    شما از دو راوی برای رمانتون استفاده میکنید و این حرفه ای نیست میتونستید از دانای کل استفاده کنید

    نگارش
    سبک نوشتاری شما ادبی هست و همین هم لطافت و جذابیت خاصی به نوشته شما میده کاملا مشخصه مبتدی نیستید و میدونید چطور داستان بنویسید نگاه دانلود با داشتن نویسنده های ماهری مثل شما حتما پیشرفت میکنه

    سیر داستان
    شروع داستان در زمان حال بود مردی که وارد روستای قدیمیش میشه و خاطرات اونو احاطه میکنند و ما همراه اون مرد به گذشته سفر میکنیم ورودش به خونه اربابی و مواجهش با دختری که قراره مهمترین شخص زندگیش باشه . و اون مهمونی درباری و بسته ای که قراره به دست تهمینه رسونده بشه جذابیت و کشش داستان رو دو چندان میکنه و مهمترین گره داستان اینه که چرا این دو نفر به هم نمیرسند!

    یکی از نکاتی که توجهم رو جلب کرد و شما به خوبی اون رو رعایت کردید تطابق اسامی اشخاص با برهه زمانی و سبک گفتاری اشخاص در زمان های گذشته و حال هست . شخصیت های رمان شما دست کم مال چهل سال پیش هستند و اسامی که در اون زمان رایج بوده رو انتخاب کردید و همینطور سعی کردید سبک صحبت کردن عامیه در اون زمان رو هم رعایت کنید

    از اینکه در نگاه دانلود همراه ما هستید از شما ممنونم
    موفق باشید:)
    شورای نقد نگاه دانلود
     

    زهرااسدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/05
    ارسالی ها
    628
    امتیاز واکنش
    44,447
    امتیاز
    881
    محل سکونت
    کانادا
    سلام. خیلی ممنونم از بررسی همه جانبه شما و حمایت و قوت قلبی که به من اظهار داشتید.
    و تشکر میکنم از وقتی که گذاشتید.
    در ارتباط با نقدی که نسبت به دو راوی بودن داستان دارید اول تشکر میکنم و بعد اینکه با پیشروی داستان و در ادامه دلیل این دو راوی بودن خودش رو در بطن داستان نشون میده و من سعی میکنم برای احترام به نقد به جا و درست شما زودتر این رو نشون بدم.
    باز هم از وقتی که گذاشتید تشکر میکنم و ممنونم.
     

    f.k

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/18
    ارسالی ها
    1,249
    امتیاز واکنش
    224,239
    امتیاز
    1,163
    محل سکونت
    شهر فراموش شده
    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده ی محترم؛
    اسم رمان:
    اسم رمان، ساده اما پر معناست. میشه منظور از بار دیگر؛ یادآوری اسفندیار در رابـ ـطه با عشق و تجربش در مورد تهمینه
    باشه. که باز هم قراره یادآوری کنه و به یاد بیاره.
    البته خواننده تا وقتی که جلوتر نره و رمان رو نخونه، شاید براش جذاب نباشه و شما میتونید با استفاده از کلمات دیگری، جایگزین بهتری براش پیدا کنید.
    ژانر :
    با توجه به روند داستان، ژانر ها به درستی انتخاب شده بود. اما -این یاد آوری نشون میده که تهمینه و اسفندیار به هم نمی رسند و فراز و نشیب های زیادی در زندگی دارند . البته چون اوایل رمان هست، نمیشه زیاد در این رابـ ـطه حدس زد اما پیشنهاد بنده؛ اضافه کردن ژانر درام هست.
    جلد:
    جلد با مقدمه ای که نوشتید، همخونی زیادی داشت. اینکه چشمای تهمینه، همیشه در ذهن اسفندیار بود و بار ها در رمان، به این نکته ذکر شده. همچنین قاصدک نماد امیدواریه. و از -این سو میشه نتیجه گرفت که چشمای تهمینه برای اسفندیار امید و زندگی و آرزو بوده. و عکس گوشه، میشه نماد تنهایی و توی فکر بودن گفت. دقیقا کاری که اسفندیار در شروع رمان داشت.
    فونت و رنگ آمیزی و سایه پردازی، متناسب بود و تناسب ایجاد کرده. و باعث زیبایی جلد شده.

    خلاصه:
    خلاصه ی خوبی بود. تقریبا روند رمان رو توضیح داده بود. اما به نظرم بهتر بود این جمله را:
    ‹اسفندیار پس از سالها بعد از انقلاب برای سر زدن ›
    اوایل پاراگراف بذارید. چون کمی گیج کننده شده.
    بهتره گفت؛ اسفندیار بعد سال ها سر میزنه و یاد آور گذشته میشه و یا اصلا این تیکه نذارید. چون روند داستان بیشتر در مورد گذشتس، بهتره راجب به همان گذشته گفته شود.
    مقدمه :
    مقدمه ی احساسی و زیبایی نوشته بودید. اینجا هم تاکید به زیبایی و جذبه ی چشمان تهمینه شده.
    و در اخرش که اسمش بـرده شده، کمی ادامه میدادید برای مثال در ادامه میگفتید:
    -نمیدانی در همان برخورد اول؛ تیر نگاهت در قلبم نشست و نجابت و متانت تو، تثبیت این احساس شد و...
    تا کمی بیشتر و جذاب تر بشه و خواننده رو بیشتر جذب کنه.

    شروع رمان :
    شروع خوبی بود. برای استارتی بر گذشته و زمینه چینی براش. البته بهتر بود موقع شنیدن صدا و همان جمله ای که در مقدمه بود، میگفتید که :
    یاد آور دختری شدم که تیر نگاهش در قلبم نشسته بود و یا ...
    چون بی مقدمه به تهمینه اشاره شده. و معلوم نیست که اسفندیار داره چیکار میکنه؟ خیلی گیج و توی فکر فرو رفته به نظر میرسه. البته بعدا که جلو تر میریم به -این نتیجه می رسیم. چون اوایل خیلی گنگ نوشته شده.
    همینطور وقتی داخل شد، و یک سری یاد آوری هایی که با هر قسمت خونه در ذهن داشت، بهتر بود میگفت به یاد اون روز افتادم، یا ذهنم همان لحظه را تداعی کرد.
    همینطور وقتی به گذشته میرفت؛ از علامت «***» استفاده کنید تا خواننده متوجه بشه سیر زمانی رمان، تغییر پیدا کرده. چون دیگه به زمان حال برنگشت و در گذشته مونده بود.

    انگیزه و پیامد:
    رمان شما اشاره ای روی موضوع روابط دختر و پسر شده بود. تفاوت نسل قدیم و جدید رو بیان کرده و حرمت ها و نوع فکر رو، پیاده سازی کردید. و این برای کسانی که بی حد و مرزند؛ آموزنده خواهد بود.

    پیرنگ «بارگشت به گذشته»:
    شروع رمان زمان حال بود اما شروع به بازنگری خاطره و همچنین در همان زمان موندن بود. اوایل رمان کمی زمینه چینی کردید اما کمی گنگ نوشته شده بود. مثلا اسفندیار به ر طرف میرفت یاد یه چیزی میوفتاد در حالی که خواننده از ماجرا خبر نداره و نمیدونه چه اتفاقی داره میوفته!؟
    بهتره کمی باز تر بنویسید . همینطور دیگه زمان گذشته ثابت مونده اما اسفندیار داشت توی حال فکر میکرد. انگار که زمان حال رها شده و به گذشته پرداختید. چون دیگه هیچ اشاره ای نشده که الان چه اتفاقی میوفته.
    بهتره کمی برنامه چینی کنید و همش توی گذشته باقی نمونه

    بافت:
    بیشتر جملات ادبی بود. البته محاوره ای و عامیانه هم به چشم میخورد که اگر قراره این اثر ادبی باشه، باید اصلاح کنید.
    بافت ادبی به این معنی نیست که کلمات ادبی باشند، چون مهمترین و اصلی ترین تشکیل دهنده ی بافت ادبی، عناصر و کلمات مناسبه. برای مثال:
    -سرانجام پس از جستجوی بسیار، سرای مناسبی پیدا کرد.
    کلمه ی سرا، ادبیست اما در جمله ی بعدی، متن را خراب کرده و باید کلمه ی بهتری جایگزین شود تا بافت ادبی بشه:
    -پس از تحمل رنج فراوان به سرای باقی شتافت.

    بحران «کش مکش»:
    تا اینجای داستان، فقط موضوع درخواست تهمینه از اسفندیار، اوج داستان رو نشون داد. و توضیحات لازمه رو همراه داشت. بهتره که فضای رمان خالی نباشه و درگیری و بحث های ریز و کوچیک هیجان انگیز داشته باشه تا رمان از یک نواختی بیرون بیاد.

    تک گویی:
    ۱) درونی:
    تک گویی درونی، ینی صحبت و نوع فکر فرد در ذهنشه. مثلا چیزی رو داره به یاد میاره، تحسین میکنه و... اما به زبان نمیاره و صرفه برای اینکه خواننده شرایط و اتفاقات رمان رو درک کنه.
    و در این رمان، شخصیت اسفندیار به تهمینه فکر میکرد و همیشه توصیف.
    ۲) نمایشی:
    در این قسمت نقل و قول هاییه که شخصیت ها با هم داشتند. مکالمه ها با توجه به زمان قدیم نوشته شده و هر کس تیکه کلام خودش رو داشت.
    این برای تفکیک شخصیت ها لازم و خوب بود

    توصیف:
    توصیفات خوب بود اما خیلی کم. بعضی جاها اینقدر توصیف زیبا و از کلمات خوب و مناسبی استفاده شده بود و بعضی جاها هیچ حرفی زده نشده.
    توصیفات محیط( حس هوا که سرده گرمه، دیدن طبیعت و محیط، شنیدن صداها، بو ها) این ها رو باز کنید و بنویسید.
    همچنین چهره ها. البته توی چهره ها توصیفات خوب بودن. کاملا چیزی که دهه ی ۵۰ و ۶۰ بوده.

    زاویه دید:
    زاویه ی دید شما دو تا بود. هم اسفندیار هم تهمینه. توی استاندارد فقط باید یک زاویه باشه اما خب، شما استفاده کردید.
    یه قسمت بود که اسفندیار نگارین رو میرسونه. ولی یهو صحنه میپره و میره روی تهمینه. در صورتی که لزومی نداشت به گذشته برگرده. گویا زبان تهمینه بعد از همان جریان خجالت کشیدن بود و اسفندیار، در زمانی بعد تر از اون.
    و باز صحنه میپره و روی اسفندیار و نگارین میره.
    به نظرم اینجا نیازی نبود که تهمینه بازگو بکنه. میتونستید کمی قبل تر این ماجرا رو از زبون تهمینه بازگو کنید.

    علایم نگارشی و املایی:
    علایم نگارشی کمی استفاده کردید. علایم نگارشی باعث انسجام دادن به متن و زیبایی اثر، همچنین در رسوندن مفهوم جمله کمک میکنه.
    برای مثال:
    -دلم بی هوا هوای تهمینه را کرد.
    -دلم بی هوا ، هوای تهمینه را کرد.

    -باتحکم شروع کرد. شهاب الدین حروف الفبا رو از من یاد گرفته اما املای خوبی نداره. درست نوشتن کلمات رو بهش یاد بده. تو حساب و کتاب هم با ذکاوته میتونی راحت باهاش کار...

    -باتحکم شروع کرد:
    -شهاب الدین حروف الفبا رو از من یاد گرفته اما املای خوبی نداره. درست نوشتن کلمات رو بهش یاد بده. تو حساب و کتاب هم با ذکاوته میتونی راحت باهاش کار...

    وقتی مکالمه ای مینویسید، حتما از متن توصیفی جداش کنید تا خواننده متوجه بشه شخصیت در حال صحبت کردنه. مثل بالا که جدا شده و مشخص کرده.

    املا:
    بمن ← به من
    انتهایش را با رمان آبی همرنگ لباسش بسته بود← ربان
    چه ام ←چم
    همینطور اینجا بهتره جمله رو جا به جا کنید:
    به زور شیر قورتش دادم. لقمه سر دهانم گیر میکرد.
    - لقمه سر دهانم گیر میکرد. به زور شیر قورتش دادم.

    بوی عطر زیبای فرانسوی← بوی خوش عطر فرانسوی

    با یک بار بازخوانی و ویرایش، غلط ها و اشتباهات تایپی را ویرایش کنید.

    در کل ایده ی خوبی رو شروع کردید. قلم خوبی دارید و آرزو میکنم هر روز پیشرفت کنید.
    قلمتون جاوید :)
    F.k

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
     

    زهرااسدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/05
    ارسالی ها
    628
    امتیاز واکنش
    44,447
    امتیاز
    881
    محل سکونت
    کانادا
    با سلام خدمت شما منتقد عزیز
    خیلی ممونم از وقتی که گذاشتین و انقدر ریز رمان و نگارش رو بررسی کردین من واقعا خوشحال شدم از نکته بینی شما برای اشتباهاتی که داشتم.
    درسته شاید در ابتدا از فلش بک هایی که اسفندیار به گذشته داره کمی گنگ به نظر بیاد اما با پیشروی داستان تمام اونها بررسی میشه و با هر صفحه من سعی کردم موضوع رو روشن تر کنم. با توجه به این که من هنوز به قسمت اصلی رمان نرسیدم. و تازه از اینجای داستان میخوام وارد قسمت اصلی ماجرا بشم.
    از تک تک ایرادات نگارشی و گاه املاییی که با صبوری بررسی کردین تشکر میکنم و چشم رفعشون میکنم. در ارتباط با زاویه دید هم خواستم همزمان با روایت اسفندیار و نگارین خواننده فکرش از تهمینه خالی نباشه و اون رو هم منظور کنه که چشم اون هم سعی میکنم یه تغییری توش داشته باشم اگر گنگه. مجدد میخونمش و بررسیش میکنم.
    باز هم ممنونم. واقعا وقت گذاشتین و آگاهم کردین.
     

    Mahsa20

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/02
    ارسالی ها
    909
    امتیاز واکنش
    4,475
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    *~Tehran~*
    با عرض سلام و خسته نباشید خدمت شما :aiwan_light_blumf:

    به عنوان برداشتی مستقل و ابتدایی از اسم رمان باید بگم که در اولین برخورد، مبحثی که تو ذهن مخاطب گسترده میشه و جرقه ی ابتدایی در باب رمان، خبر از یه تکرار داره! یه مرور دوباره و حتی یه شروع دوباره! کم کم که توجهمون به ژانر عاشقانه جلب میشه، این انتظار تو ذهن آدم ریشه میکنه که قصه ی اصلی باید حول محور عشقی به گردش دربیاد، با گذشته ای سیاه و تار و پودی از هم گسسته! گذشته ای که یه شکست رو متحمل شده و یه فراق و دردِ جدایی ثمره ی سیاه عاشقانه ی قصه اس! و همچنین انتظار میره میون کاراکترای اصلی که در رمان های عاشقانه کاملا مشخص هستند، ینی عاشق و معشوق، برهه ای از زندگی، جدایی بیوفته و روایت زجر و تحمل برای فراموشی و مرور خاطرات، شاید متأثر از کلمه ی « بار دیگر » عنوان رمان بوده باشه! و این شکاف و جداییِ ناخواسته یا از ناسازگاری خانوادگی بوده و یا قرعه ای که به خوشیِ کاراکتر سوم قصه، مثلث عشقی رو از هم میپاشه و سرنوشت جدیدی رو رقم میزنه که بعد ها ، قصه، تقابل عاشق و معشوق زجر دیده است و دوره ی خاطرات تلخ!


    جلد رمان: بسیار زیبا و تأمل برانگیز طراحی شده! قاصدکی که در تیر رأس باد پر پر میشه و خبر از یه فراق و جدایی داره! خبر از هم گسستن تار و پود یک رابـ ـطه! و چشمایی هم که میشه گفت مرکز تأکید جلد محسوب میشن، با توجه به علاقه و گرایشی که اسفندیار به چشمای تهمینه داشت و گاه و بی گاه محو اونا میشد، به نظرم انتخابی متناسب و مطلوب برای طراحی جلده! همچنین تو‌ بیشتر عاشقانه ها تأکید رو چشمای معشـ*ـوقه! و تو بیشتر شعر ها با مضامین عاشقانه، این امر خیلی پر رنگ تر هم به چشم میاد! و در مورد تصویر گوشه هم باید بگم، همون موضوع تنهایی و خستگیِ ناشی از بغض و رابـ ـطه ی تلخِ عشقی رو روایت میکنه!


    ژانر رمان: پیشنهاد میکنم که ژانر درام رو هم اضافه کنید! بیشتر تأکید ژانر درام به عاشقانه هاییِ که تحت تأثیر جریانات غم انگیز مختلف، میون لیلی و مجنون قصه زهر جدایی دمیده و یه فراق رو روایت میکنه که البته اگر خاتمه ی رمانتون عاشقانه ی شیرین و وصال عاشق و معشوق باشه، نیازی به وجود این ژانر نیست و همون محوریت عاشقانه کفایت میکنه! و اما در مورد ژانر اجتماعی، اولش یه توضیح مختصری در مورد این ژانر بدم: توجه داشته باشید که تاکید اصلی این نوع ژانر بر تاثیر شرایط و مقتضیات اجتماعی بر شخصیت قهرمانان داستان است به زبانی ساده تر توصیف مسائل اجتماعی و قضایایی که زندگی عموم رو در جامعه تحت تأثیر قرار داده و شخصیت ها رو به چالش میکشونه (طلاق، فقر،بیکاری، تبعیض و...) و نویسنده در ژانر اجتماعی بیشتر در عرصه ی پیشبرد فرهنگی تلاش میکنه تا آثار مخرب برخی مسائل بر زندگی اشخاص رمان رو بررسی کرده و یا چگونگی دفاع و ایستادگی اونارو با ملاک های عموم، محک بزنه و تنها پایه گذاری داستان با تأکید بر مشکلات خاص و فردی شخصیت اصلی، نمیتونه ژانر اجتماعی رو شکل بده! اشاره به تبعیض اربـاب و رعیتی رو تو داستان شما انکار نمیکنم ولی هدف و محوریت اصلی رمان، متمرکز شدن بر زندگی اربـاب و رعیتی و بررسی شرایط حاکمِ متأثر از این اختلافات طبقاتی نیست!


    خلاصه ی رمان به عنوان تنها پل ارتباطی و اولیه ی مخاطب در راستای سبک و متون رمان و پیش زمینه ای از زبان نویسنده بیان شده و با بهره گیری از کاراکتر های اصلی و سازنده ی رمان، با مخاطب ارتباط برقرار میکنه و اون رو در رابـ ـطه با موضوعی که قصده مطالعه اش رو داره، آگاه میکنه... خلاصه ی شما به خوبی مشخص میکنه که موضوع از چه قراره و مخاطب در طول رمان، با چه جریاناتی قراره دست و پنجه نرم کنه! اضافه گویی در خلاصه دیده نمیشه و قضایای اصلی رمان که برمیگرده به چگونگی آغاز و پایان رابـ ـطه ی عشقی تهمینه و اسفندیار، در بطن رمان روایت میشه!


    رمان شما از دو راوی پیروی میکنه و بیشتر تحت تأثیر افکار و احساسات دو شخصیت اصلی داستانه! تو یه بررسی سازمانی، این مسئله زیاد حرفه ای به نظر نمیاد و گاهی ممکنه اشتباهاتی رو در نثر رمان و یا ایهامی رو در روایت جریانات به وجود بیاره! قالب رمان شما خاطره ای محسوب میشه و پیرنگش بازگشت به گذشته اس! اما نکته ی مهمی که باید بهش توجه کرد، اینه که: گذشته از روی دفتر خاطرات،توصیف و تعریف نمیشه و اگر دانای کل رو به عنوان راوی انتخاب میکردین، از اصول خاطره نویسی که مهم ترینش، پیروی از روایت اول شخصه و اساسی ترین قاعده اش، صمیمیت زبان و برجستگی حوادث محسوب میشه، منع میشدین! در خاطره نویسی، مونولوگ ها و احساسات درونی کاراکتر اول، به عنوان اساسی ترین بخش ها، نقش آفرینی میکنن و با توصیف این موارد از دید دانای کل، جریانات حاکم در رمان، تأثیر و نفوذ خودشون رو از دست میدادن و از حالت تصور کمی فاصله میگرفتن و به عبارتی در ارتباط مؤثر خواننده با متن خاطرات،خلل ایجاد میشد! در حالی که اگر از روی دفتر خاطرات به روایت گذشته میپرداختید، وجود دو راوی مشکل ساز میبود! و اینکه بیشتر تمرکز شما روی دو شخصیت اصلیه و به شخصیت های متفرقه میدون نمیدید و البته نیازی هم به این امر نیست، همین بهتر که روایت دانای کل رو رد کردید!

    در بهره گیری از دو راوی، اشتباهاتی که بیشتر به چشم میاد، توصیفات محدود احساسات و حالات درونیِ کاراکتر هاست در حالیکه که اگر قرار بر این بود، بهتر میشد که از همان دانای کل استفاده کنید! بنابراین در توصیف از دید شخصیت های حاضر در قصه، باید صمیمیت بیشتر و بهترِ رمان با مخاطب احساس بشه و این صمیمیت در گرو توصیفات گسترده ی حالات و احساسات، برجسته سازی حوادث، بیان افکار و نظریات کاراکتر ها، معنا پیدا میکنه! برای توصیفات از دید دو شخصیت، حد و مرز تعیین کنید! بخش های سازگار با روایت مرد قصه رو مشخص کنید و در جاهایی که نیازه لطیف تر و دقیق تر توصیف کنید، این امر رو بر عهده ی دختر قصه بذارید! و به گونه ای نباشه که روایت متوالی یک شخصیت، مخاطب رو دلزده کنه و یا توصیف ابتدای یک جریان با شخصیت دختر و انتهای اون، با مرد داستان باشه!

    مقدمه: خیلی زیبا و تأثیر گذار بیان شده و مخاطب رو ترغیب میکنه برای همراه شدن با عاشقانه ی ناکام قصه! و این که انتهای مقدمه به تهمینه ختم شده، خواننده رو به طرفِ شناخت بیشتر این شخصیت و زندگیش سوق میده!

    شروع رمان با صحنه پردازی غم انگیز و توصیف پریشانی و درموندگی اسفندیار، مخاطب رو‌منقلب و افسوسمند میکرد و باید بگم در فضا سازی بسیار موفق عمل کردید و عاشقانه ی محزون رو خیلی زیبا و لمس شدنی به برگه توصیف کشیدید. به گونه ای زیبا بود که من در لحظه لحظه ی رمان، فصل خزان عاشقانه رو احساس میکردم!

    سیر رمان:داستان با سرعت خوبی پیش میرفت و عجله و پرش نا به هنگامی وجود نداشت! و به جزئیات اهمیت داده شده بود که این خودش یه امتیاز محسوب میشه! درسته که تو ژانر انتخابی، خبری آنچنانی از هیجان و گره و معما نیس ولی این از اصول نوشتنه که نویسنده گاهی وقتا گره هایی تو رمان ایجاد کنه، گاهی آب و تاب داستان رو زیاد کنه و اونو از حالت یکنواختی در بیاره تا خواننده دلزده نشه! هیجان فقط از حس ترس و معما های پیچیده نشأت نمیگیره و شما میتونین با توصیف بهتر و عمیق تر احساسات، هیجانِ شیرین و نابی رو متناسب با فضای داستانتون ایجاد کنید!

    نثر رمان ادبی بود و توصیفاتتون با این سبک، بسیار زیبا و تحسین برانگیز ولی گاهی کلمات عامیانه و محاوره ای درش به چشم میخورد که بهتره اصلاح بشن! مثال مستند: با پریدن سنجاقک گذشته نیز از جلوی چشمهایم پرید ← با پریدن سنجاقک، گذشته نیز از پیش چشمانم پر کشید.
    و اینکه علائم نگارشی رو رعایت کنید تا مانند مثال بالا، در خواندن و درک جمله، ایهام ایجاد نشه!

    یکی از مشکلاتی هم که در جمله بندی به چشم میخورد: در برخی بخش ها توصیفات کوتاه و افعال مشابه بود که این خواننده را آزار میداد و کمی کسل کننده جلوه میکرد.

    مثال مستند: به ← ( توجه داشته باشید که نثر جمله پیرو سبک ادبیه، پس اینجا باید کلمه ی « بر » رو جایگزین کلمه ی « به » کنید ) بر دیوار رو به روی چشمم ( اینجا بهتره بنویسید : چشمانم ) تابلوی بزرگی از آقابزرگ و ننه بود. ( در این جمله به جای اینکه بنویسید « بود» بهتر میشد از فعل « خود نمایی میکرد» استفاده بشه)ننه موهای حنا بسته اش که فرق باز کرده بود از زیر روسری بلندش پیدا بود. لبخند مهربانش زیبایی چهره اش را دوصد چندان کرده بود. روی مبل نشسته بود و دستهای حناییش را روی دامن کوتاه و چیندار گلگلی اش گذاشته بود.

    گاهی در دو جمله ی متوالی اگر افعال مشابه بود، میتونید فعل اول رو حذف کنید!

    جمله ای که قرمز کردم کاملا اشتباه بود! شکل صحیح نوشتاری به این صورته← موهای حنا بسته ی ننه، که فرق باز کرده بود ، از زیر روسری بلندش پیدا بود.

    البته جمله ی بالا زیاد هم دلنشین نیست و بهتره تصحیح بشه ← گیسوان حنایی ننه، پریشان از زیر روسری بلند و زرشکی رنگش بیرون خزیده و در حالتی فرق مانند، رخسار مهربان او را آراسته بودند


    شخصیت سازی: شخصیت سازیِ صحیح با توصیف اخلاقیات و احساسات و همچنین ظاهر کاراکتر ها امکان پیدا میکنه و خوبه که علاوه بر ایجاد تصوری مبنی بر ظاهر شخصیت ها با خصوصیات و ویژگی های اخلاقی اشخاص حاضر در رمان هم آشنایی داشته باشیم تا بتوانیم در طول رمان با شخصیت هایی کامل تر سر و کار داشته باشیم!


    موفق باشید...قلمتون سبز :aiwan_light_blumf:

    " شورای نقد نگاه دانلود "
     
    آخرین ویرایش:

    Behnam_Rastaghi

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/07
    ارسالی ها
    747
    امتیاز واکنش
    16,563
    امتیاز
    671
    محل سکونت
    گرگان
    به نام خدا

    1.اسم:اینطور که من از متحوای احتمالی رمان متوجه شدم با توجه به مقدمه و خلاصه ی ارائه شده،اسم با محتوای داستان مطابقت داره و بسیار زیبا انتخاب شده.نویسنده تونست با انتخاب اسم درست یه امتیاز مثبت و خوب از مخاطب بگیره و اون رو جذب کنه.هرچند میشد اسم رمان جذاب تر هم باشه اما مهم اینکه با محتوا مطابقت داره.

    2.جلد:جلد رمان هم مثل اسم با محتوا و مطابقت درستی داره.مخصوصا با قسمت مقدمه و تصویری که از صورت و مخصوصا چشم های فرد مورد تصور قرار گرفت دقیق توی جلد رمان آورده شده این موضوع جذاب و زیباست.

    3.مقدمه:مقدمه کوتاه بود اما زیبا.من همراه با مقدمه چشمام خودبه خود بسته می شد و تصوراتی که از چشم ها و صورت اون فرد مجهول به ذهنش هجوم میاورد رو تصور می کردم.سیاست مقدمه خوب بود آدم رو ترقیب می کرد؛قلم نویسنده رو تا حدی نشون می ده و موضوع داستان رو جذاب تر میکنه پس میشه گفت مشکل خاصی دراین باره وجود نداره.

    4.خلاصه:خلاصه ی داستان خیلی خوب نقل شده.به واقع خواننده رو به خوندن رمان ترقیب میکنه و بهش میفهمونه که قراره یه داستان جدید و موضوع نویی رو بخونه نه کلیشه و ای تکراری.تنها ایرادی که خلاصه ی داستان داره اینکه نگارش بهتری نیاز داشت.مثلا باید جمله بندی های درست تری انجام می شد،از علائم نگارشی درست تر استفاده می شد و فعل های متعدد رو با حذف قرینه ی لفظی حذف می کرد تا شیوا تر به نظر برسه. مشکل خاصی وجود نداره اون اطلاعاتی رو که خواننده باید بدست بیاره گفته شده تا ترقیب بشه برای خوندن و فهمیدن بقیه ی داستان.

    5.شروع:قلم نویسنده خیلی شیوا و گیراست.این اولین چیزی که با خوندن ابتدای داستان به ذهنت رجوع میکنه.من به شخصه از خوندن شروع داستان لـ*ـذت بردم.توصیفات متعادل بودند و برای شروع داستان همین قدر هم کافیه.ابتدای داستان کشش خاصی وجود داره،با اینکه خواننده از طرف خلاصه داستان رو متوجه شده با اطلاعاتی که دادین اما بازم با خوندن شروع داستان ترقیب به خوندن ادامش میشه.چون حس یه "عاشقانه ی ناب" رو شاخکاش می فهمه.تنها ایرادی که وجود داره استفاده ی زیاد از سه نقطه و استفاده ی کم از علائم نگارشیه.صحنه علائم نگارشی رو لازم میدونه تا خواننده رو بیشتر تحت تاثیر قرار بده.یه پیشنهاد دیگه ای هم دارم،بنظرم یه خورده توصیفات اون منطقه رو بیشتر کن درحد یه جمله یا دو جمله مثلا.فضای اطراف رو شرح نداده بودی مثلا این می تونست حس و حال اون منطقه رو بیشتر به خواننده منتقل کنه.

    توصیف ظاهر شخصیت ها هم فراموش نشه،یه توصیف مختصری از چهره ی پیرمرد اول داستانت بده،از حالت و به قول معروف میمیک چهره اش گفتی اما ظاهرش هم مهمه پس این مورد هم اضافه کن به ابتدای داستان.

    6.سیر:روند داستان خیلی خوب بود.نه خیلی تند و نه خیلی آروم. درواقع نویسنده عجله ای برای نوشتن نداشت و همه چیز رو با جزئیات می گفت.این ویژگی برجسته ی رمان به حساب میاد که من رو تحت تاثیر قرار داد.داستان رمان خیلی جذابه و موضوع گیرایی داره.نویسنده تونسته داستان رو با سرعت خوبی پیش ببره و تصورات ذهنی شخصیت رو به خوبی نمایش قرار بده.اتفاقات داستان معقول بودن.اطلاعات اورده شده هم درست و مستند بودن.از طرف دیگه زمان اوج گرفتن داستان به درستی تنظیم شده بود و پیرنگ داستان حفظ شده بود.با توجه به اینکه داستان اوج خوبی داشت باید فرود خوبی هم داشته باشه تا تاثیرات اتفاقات و حوادث درست باقی بمونن.از طرف دیگه بازی کردن با زمان حال و خاطرات گذشته کشمکش خاصی رو ایجاد می کرد و همینطور کنش های صعودی رو جذاب تر می کرد.

    7.قوائد نگارشی:خب یه سری نکات هست که معمولا نویسنده بیشتر اشتباه انجام داده.این نکات گفته میشن تا نویسنده نوع مشکل نگارشی و قوائدیش رو بدونه و برای برطرف کردنش اقدام کنه.مشکلات دیگه ای هم وجود دارن که شاید از چشم من دور مونده باشن که امیدوارم همکاران اشاره کرده باشن من مشاهداتم رو مینویسم.

    نکته1:رمان "گاهی" تو جمله بندی ها به مشکل بر میخورد.یعنی جمله بندی ها صحیح نبودن و گاهی دچار مشکل می شدن.این مورد نیاز به وقت زیادی داره تا موارد توسط نویسنده شناسایی بشن و درست بشن،اما من با مثال زیر نوع این اشکالات توی جمله بندی رو بیان می کنم.

    مثال مستند:

    و شاید بخاطر همین بود که آقابزرگ با وجود اینکه ملاک بزرگ روستا بود هرگز حاضر نشد زیر بار نظام اربـاب و رعیتی برود و خان صدایش کنند.


    به این مثال توجه کنید.بار ها از فعل هایی که بهم نزدیکن استفاده شده.مثلا تعدد در فعل "بود".جمله ی اول "و شاید بخاطره همین بود ..."ببین منظورم از اینکه جمله بندی ها گاهی مورد اشکال قرار می گیرن اینکه میشه این جمله رو به شکل بهتری بیان کرد تا با جملات بعدی "ارتباط " بهتری برقرار کنه.دقت کن میشه این جمله رو به این شکل نوشت:و شاید به همین خاطر آقا بزرگ، با وجود اینکه ملاک بزرگ روستا بود؛هرگز حاضر نشد زیر بار نظام اربـاب و رعیتی برود و خان صدایش کنند.


    این مثال آورده شده تا نویسنده اشکالش رو در مورد جمله بندی های ناصحیح بدونه از مثال های بیشتر اجتناب کردم خود نویسنده میتونه با یه بازنگری این اشکالات نگارشی رو درست کنه.

    و مورد دیگه ای هم که جز اشکالات متعدد نگارشی به حساب میاد،اینکه نویسنده از علائم نگارشی خیلی کم استفاده کرده؛در حالی که نوع داستان نیاز به تأمل بیشتری داره و استفاده ی کم از علائم نگارشی در جای درست و به اندازه ی درست واقعا کم بود.

    این دو مورد جز اشکالات عمده ی نگارشی رمان به حساب میاد،یکی جمله بندی های گاها غلط، و یکی دیگه استفاده ی نادرست از علائم نگارشی.

    در مورد اصطلاحات و واژگان رمان یه اشتباهاتی هست که اونم معمولا زیاد دیده شده.

    مثال مستند: بیشک بیحوصلگی

    این دوتا کلمه رو ببین!پیشوند "بی" چسبیده به کلمست.این نوع اشتباه یعنی چسبوندن پیشوند ها دیده شده که جز اشتباهات تقریبا رایج به حساب میاد.

    در کل نثر رمان قویه و موارد قوائدی کم دیده شده که رعایت نشه.اما خب موارد جزئی مثل مثال های بالا و گاهی هم فعل های نادرست که خیلی جزئی بودن وجود داشتن که نویسنده با یه دور مطالعه دقیق میتونه درستش کنه.

    8.سیستم نقل و قول:خب دیالوگ ها سطح کیفیتی خوبی داشتن.یه مشکل اول داستان بود که جلوتر رفع شد اونم این بود که دیالوگ ها توی متن بودن پس اول داستان رو درست کن باید دیالوگ ها تو یه خط باشن.

    اما دیالوگ نویسی رمان کیفیت خوبی داشت.برای رمان دیالوگ ها باید کامل توصیف بشن.از لحن و تن صدا گرفته تا حالت صورت و چهره و کلا حالت شخصیت.خوشبختانه رمان توصیفات خوبی داشت و برای دیالوگ ها توصیفات درستی بیان می کرد که خیلی زیبا بود و به تصور کردن خواننده کمک بزرگی می کرد.اشکال خاصی هم وجود نداشت تو قسمت نقل و قول رمان تبریک میگم.

    9.توصیف:بخش توصیفات رمان خیلی خوب عمل کرد.ما توصیفات کاملی از فضا و مکان ها داشتیم و تصور کردن اون قسمت از رمان برای مخاطب کار ساده ای بود.جنس توصیفات ملایم بود و از کلمات سخت و پیچیده استفاده نکرده بود برای همین راحت تر پذیرفته میشد.این توصیفات مکان از ابتدا متعادل شروع شد و هرچی جلوتر رفت کامل و کامل تر شد.البته هر چیزی عیب هایی هم داره مطمئنان گاهی توصیفات دچار نقص هم شده اما جزئی بوده و با دقت بیشتر میشه درستش کرد.

    توصیفات ظاهر هم به همین صورت.ابتدا فکر کردم توصیفات ظاهر ضعیف عمل کنه اما نویسنده با توصیف دقیق ننه و آقابزرگ توی عکس کامل بهم فهموند که قلم خوبی داره و بخش توصیفات رو درست پیش میبره و مطمئنان این بخش هم درست پیش رفته و نقص های جزئی داره که باید با تیزبینی درستش کرد.

    توصیفات حالات درونی و کشمکش های شخصیت با خودش خیلی زیبا انجام شده.هم ابتدای رمان که خواننده رو کنجکاو می کرد و هم ادامه و صحنه های لطیف عاشقانه.

    پرداخت صحنه هم به همین صورت بود اما از موارد مکان و ظاهر کمی ضعیف تر انجام شده و گاهی پیام و حس اون صحنه خوب انتقال پیدا نمی کرد که البته این مورد هم جزئی به حساب میاد.

    10.شخصیت:رمان از شخصیت پردازی متنوعی برخورد دار بود و شخصیت ها هرکدومشون معرف نوع خاصی از جامعه بودن.شخصیت اصلی معرف جامعه ی عاشق و جوان و معلم! آقا بزرگ معرف خان ها و آدم های قدیمی با تفکرات جذاب!همینطور ننه و بقیه ی شخصیت های دلنشین داستان.نمیشه ایرادی رو شخصیت پردازی داستان گرفت چون شخصیت ها واقعا خوب در اومده بودند.از طرف دیگه چهار اصل شخصیت پردازی یعنی:

    1.گفتگو

    2.کنش ها

    3.واکنش های دیگران

    4.ظاهر

    به خوبی رعایت شده.البته مورد شماره ی سه کمی باید دقیق تر اعمال میشد هرچند که برای هر شخصیتی واکنش اطرافیانش معمولا درست انتخاب شده و انجام شده اما ظرافت بیشتری رو طلب می کرد همینطور بخش گفتگو که باید ظریف تر و دقیق تر برای هر شخصیت نوع دیالوگ مطرح می شد اما خب این مورد هم نسبی بوده و نمیشه گفت بد انجام شده.

    11.نثر و زاویه دید:نثر رمان همینطور که اشاره کردم شیوا و دلنشین بود.پاراگراف بندی درستی انجام نشده.معمولا باید برای هر بخش یه پاراگراف درست و مستقل شکل بگیره تا هم مطالعه راحت باشه و هم بخش های مختلف داستان با هسته ی اصلی در ارتباط باشن.این موردی بود که تو ظاهر رمان و همینطور نثر رمان تاثیر منفی ای گذاشته.جمله بندی های غلط هم که گاه و بی گاه دیده می شدن کمی نثر رو تضعیف کرده اما درکل نثر گیر و جذاب قلمداد شده و من رو که به خودش جذب کرده.

    زاویه دید اول شخص با اینکه کمی دست و پاگیر بود و میشد با سوم شخص نامحدود رمان رو بهتر روایت کرد اما نویسنده توانایی خودش رو به خوبی نشون داده و در قالب به یاد آوردن و مرور خاطرات به خوبی داستان رو روایت کرده و باید بهش تبریک گفت که با مهارت خوبی زاویه دید رو کنترل کرده.

    نکته:نویسنده قلم خوبی برخورداره.موارد متعدد و ریزی وجود داره که تا حد امکان بهش اشاره کردم.استفاده از الفاظ "گاهی"،"نسبتا" و این طور کلمات احتمالی به دلیل این بود که داستان به طور کامل مطالعه نشده و ممکنه نویسنده این اشتباهات رو زیاد تکرار نکرده باشه.موارد گفته شده جز اشکالات متعدد بودند که معمولا رایج به حساب میامدند؛از نویسنده بابت این داستان جذاب تشکر می کنم و آرزوی موفقیت دارم :)

    * شورای نقد نگاه دانلود*
     

    زهرااسدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/05
    ارسالی ها
    628
    امتیاز واکنش
    44,447
    امتیاز
    881
    محل سکونت
    کانادا
    با سلام خدمت شما منتقد عزیز.
    خیلی ممنونم از زمانی که گذاشتین و
    با سلام خدمت شما منتقد عزیز.
    سپاسگذارم از وقتی که گذاشتین و انقدر خوب من رو راهنمایی کردید.
    در ارتباط با علایم نگارشی حق کاملا با شما و همکاران عزیزتون هست چون من متاسفانه نسخه بدون ویرایش رو پست کردم و این به خاطر کمبود وقتی هست که دارم و البته به زودی پست ها رو کاملا ویرایش میکنم و به نکات اشاره شده توجه میشه.
    و البته الان من تنها یک چهارم رمان رو پست کردم و الان خیلی زوده که دز ارتباط با روشن شدن ظلم اربـاب ها به رعایا قضاوت بشه چون هنوز به نقطه اصلی رمان نرسیدیم. البته سپاسگزارم از توجه شما به این نکته.
    ممنون که غلط های املایی هم اشاره کردین.
    مرسی از حمایت و قوت قلبتون.
     

    زهرااسدی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/05
    ارسالی ها
    628
    امتیاز واکنش
    44,447
    امتیاز
    881
    محل سکونت
    کانادا
    با سلام خدمت شما منتقد عزیز.
    خیلی ممنونم از وقتی که گذاشتید. بله در ارتباط با علایم نگارشی حتما و به زودی ویرایش انجام میشه ، و از این به بعد توجه بیشتری به استفاده از افعال میکنم تا نثر بهتر و روان تر بشه.
    ممنونم از حمایت و قوت قلب شما و حسن نظرتون در ارتباط با قلم این حقیر.
    متشکرم.
     

    Mahsal

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/08/21
    ارسالی ها
    1
    امتیاز واکنش
    2
    امتیاز
    6
    من تازه این رمان رو به صورت کامل دانلود کردم و خوندم
    خیلی من نظر منتقدی بلد نیستم
    فقط اینو میدونم که خیلییی رمان قوی ای بود و من واقعن بعضی موقعا تصور میکردم دارم از یه نویسنده بنام این کتابو میخونم مخصوصن توصیفاتش
    و اینکه اول که خلاصه داستان رو خوندم پیش خودم گفتم مطمئنا داستان جالبی نداره چون به نظرم میومد که شخصیت اصلی داستان که مرد باشه اصلا داستان جذابی واسه ارائه وجود نداره و تا حالا هر رمانی که خونده بودم از زبان زن داستان روایت شده بود
    ولی تو این رمان به قدری حرفا و فکرا و توصیفایی که مرد داستان از معشوق داشت قشنگ بوود که کلا نظرمو عوض کرد و با اشتیاق به خوندنش ادامه دادم
    و هی پیش خودم تصور میکردم که آخرش دوباره به هم میرسن با توجه به اسم رمان و بی نهایت خوشحال میشدم( البته که اینجور که من از داستان فهمیدم در جهانی دیگر به وصال هم رسیدن)
    شاید باورتون نشه آخرش خدا خدا میکردم تهمینه از یه جایی تو کوچه پس کوچه ها بیاد بیرون و خیال هممونو راحت کنه
    ولی وقتی به قبرستون رسیدن بازم حتی امید داشتم حدسم غلط باشه تا اینکه به اون لحظه داخل مقبره خانوادگی رسید
    یعنی نمیتونستم اشکامو کنترل کنم
    خیلی وقت بود داستانی به این مضمون نخونده بودم
    چون معمولا در رمان های امروزی عاشق و معشوق بعد از گذروندن سختی های زیاد دوباره به هم میرسن ولی این داستان خب فرق میکرد و کلی دل من رو سوزوند و گریه کردم
    واقعا به نویسنده کتاب تبریک میگم
    قلم گیرایی داره
    امیدوارم روز به روز موفق تر بشن و پر کارتر و ما از خوندن رمان هاشون لـ*ـذت ببریم
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا