نقد رمان معرفی و نقد رمان یک قطره عشق | *Nadia_a* کاربر انجمن نگاه دانلود

دوست دارین ژانر رمان بعدی من چی باشه؟

  • عاشقانه ، اجتماعی

    رای: 8 72.7%
  • فانتزی ، تخیلی

    رای: 3 27.3%

  • مجموع رای دهندگان
    11

*Nadia_A*

نویسنده سطح یک
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/04/27
ارسالی ها
495
امتیاز واکنش
17,427
امتیاز
704
سن
28
محل سکونت
خوزستان
نام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
:یک قطره عشق
نویسنده:*Nadia_A* کاربر انجمن نگاه دانلود
ژانر:عاشقانه ، اجتماعی
نام تأیید کننده: KIMIA_A
خلاصه:آهو یه دختره ۱۸ ساله‌ست که توی زندگیش فقط یه نفر الگوشه اونم خاله ای که توی ایتالیا یه جراح حاذقه و از نظر آهو موفق ترین شخص توی زندگیش همین خاله مجردشه آهو آرزو داره به ایتالیا مهاجرت کنه و مثل خاله ش یه فرد موفق بشه...
ولی درست روزی که تصمیم قطعی مبنی بر رفتنش رو می‌گیره خبری به گوشش می‌رسه که به طور کامل همه چیزو خراب می‌کنه...
سلام دوستان عزیز خوش حال می‌شم انتقادات خودتون رو اینجا با من درمیون بذارید
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

درخواست بررسی تگ رمـان
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • فاطمه تاجیکی

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/06
    ارسالی ها
    2,423
    امتیاز واکنش
    47,929
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    بندرعباس

    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده
    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم
    -تند تند پست بزار
    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن
    و...........
    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد

    36599
     

    shadi7596

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    11
    امتیاز واکنش
    464
    امتیاز
    221
    سن
    27
    سلااااممم:aiwan_lighft_blum: خسته نباشی گلم رمان خوبی داری و البته قلم روانی داری و لـ*ـذت میبرم از خوندن رمان:aiwaffn_light_blum::campe545457on2: ولی جاویدم دیگه داره شورشو در میاره و دختر داستانم خیلی توسری خور شده و اصلا دلیل این پسره چیه ک اینقد اینو عذاب میده Hanghead
     

    *Nadia_A*

    نویسنده سطح یک
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/27
    ارسالی ها
    495
    امتیاز واکنش
    17,427
    امتیاز
    704
    سن
    28
    محل سکونت
    خوزستان
    سلام دوست عزیز ممنونم از اینکه رمانم رو دنبال می‌کنید ، راستش من امید داشتم تا الان دوستان متوجه رفتارهای غیر متعادل جاوید شده باشن اگر که نه حتما در ادامه من بیشتر به این موضوع اشاره می‌کنم...جاوید هم به خاطر تلافی رفتاری که آهو باهاش داشته و هم به خاطر هدفی که خودش داره به سمت آهو اومده ، یطورای آهو رو فقط ابزار کرده ، اگر تا آخر همراه من باشید متوجه می‌شید
     

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد یک قطره عشق

    * نام رمان

    یک قطره عشق نام انتخابی شما ذهنیت های مختلفی رو میتونه به ذهن مخاطب بیاره .اینکه احیانا توی قصه کسی عاشق کسیه و احتمالا از طرفش عشقی دریافت نمیکنه اما با خودش میگه که طرف عاشقش بشه حتی به اندازه یک قطره هم براش کافیه...و نام ضرب المثل قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود رو در مورد قضیه عشق به ذهن مخاطب میاره.و اینکه عشق حتی اگر خیلی کم باشه حتی به اندازه یه قطره بازم تاثیر خودش رو روی ادم میزاره و چیزهای دیگه ای شبیه اینها. درواقع این موارد تصورات و افکاریه که در رابـ ـطه با نام شکل میگیره.نامی که انتخاب کردین بسیار حس خوب و لطیف و مثبتی به مخاطب میده و به نظر میرسه بتونه مخاطبان رو جذب کنه بخصوص مخاطبان طرفدار ژانر عاشقانه رو چون نام کاملا واضح داره به مخاطبان میگه که قراره با قصه ای در ژانر عاشقانه روبرو بشه اما نام رو طوری انتخاب کردین که تا مخاطب مطالعه اون رو شروع نکنه هیچ حدسی رو با اطمینان نمیتونه در مورد شکل و شمایل و وقایع داستان بزنه و نمیتونه بفهمه قضیه دقیقا از چه قرار و اما همونطور که گفتم حدسیاتی رو برای خودش مطرح میکنه .به خاطر همین دلایل میشه امیدوار بود تا مخاطبان رو جذب کنه.بعد از مطالعه رمان مخاطب کاملا انگیزه شما از انتخاب نام رو میفهمه و در یکی دو جمله در رمانتون هم یه اشاراتی به نام( یک قطره عشق) شده بود.

    *جلد

    جلد تشکیل شده از تصویر بزرگی که یه دختر پشت به مخاطبین در وضعیت خاصی ایستاده و یه دفتر به دست و تاج گلی روی سر داره ظاهر و شکل و شمایل دختر تصویر، ژستش و گل روی سرش و اون دفتر که شباهت زیادی به دفتر خاطره داره و میتونه یه دفتر خاطره یا یه کتاب خاص باشه تمام این موارد روی هم رفته این رو به ذهن میاره که احتمال بسیار قوی دختری که قراره احتمالا شخصیت اصلی قصه باشه سن کم و در حدود ۱۸ تا ۲۰ سال خواهد داشت اما برداشت خود من به عنوان مخاطب همون محدوده سنی ۱۸ سال هست. یه نکته اینکه فقط صرف به کاربردن تصویر یک دختر نمیتونه نشان دهنده ژانر عاشقانه قصه باشه اما یه سری عناصر کوچک و ظریف رو در جلد به کار بردید( اون تاج گل با رنگ چشم نوازش و اون قلب کوچک قرمز رنگ در تصویر کوچک گوشه بالا سمت چپ که جایگزین قطره است و برخوردش با سطح اب موجب حرکت و ارتعاش زیبای اب شده) که میتونه کمی بیانگر ژانر عاشقانه قصه باشه البته به جز همین نشانه های کوچک که البته زیاد ژانر عاشقانه قصه اتون رو نمایش نمیداد و سایر ژانرهاتون در جلد بروز و ظهور پیدا نکرده بود. اما این نکته رو بگم که جلتدون هم حس لطیفی رو به مخاطب تزریق میکنه حس معصومیت و لطافت دخترانه اما با این وجود و با توجه به مواردی که در خطوط قبل گفتم جلدتون میتونه تا حدودی نظر مخاطب رو جلب کنه اما این جذبه زیاد قوی نیست .البته این نکته رو نادیده نگرفتم که جلد تا حد زیادی با نام هماهنگی و ارتباط داره.بعد از مطالعه رمان به ارتباط بیشتری بین قصه و جلد پی بردم روح لطیف دخترانه با تمام ظرافت هایی که یه دختر نوجون توی ظاهر و رفتار و کردارش داره( آهو همون دختر نوجوان توی جلد بود که عشق میخواد از کسی که قراره ادم مهمی توی زندگیش بشه )که درگیر ماجراهایی شد البته گمان میکنم دختر روی جلد فقط یه نماده( نماد سادگی و صافی و پاکی دوران نو جوانی) چون ظاهرش متفاوته از خود اهو هست چون شما گفته بودید آهو موهای مجعد و فری داشت اما دختر توی جلد موهای صافی داره.

    * خلاصه

    اول باید یه نکته رو بهتون بگم اون بخش قبل از خلاصه رو که با مخاطبان مستقیم صحبت کردین و با رنگ مجزا مشخص کردین توصیه میکنم اون بخش رو کامل بردارید چون دارین بیشتر قصه و چیزهایی رو که خودتون باید توی روند قصه به مخاطب بگید رو همین اول کاری لو دادید. این اصلا خوب نیست چون مخاطبان کنجکاو دلشون میخواد خودشون تمام این چیزهارو توی قصه و با مطالعه رمان بفهمن اما شما این اجازه رو بهشون ندادین و دارین دودستی همه چیزو میذارید کف دست مخاطب بخصوص در مورد انگیزتون از انتخاب نام شما به مخاطب باید اجازه بدید ذهنیاتش و برداشتش از نام رو وارد روند انتخاب بکنه و در واقع چیزی که برداشت میکنه بهش انگیزه میده تا رمان رو شروع بکنه یا نکنه و شما با گذاشتن چنان متنی اجازه "برداشت شخصی شده و خصوصی" از نام رمانتون روبه مخاطب نمیدید .همونطور که گفتم اون بخش رنگی قبل از خلاصه رو کلا حذف کنید.
    خب حالا میرسیم به خلاصه:اجازه بدید در ابتدا ملاک های یه خلاصه خوب معرفی کنم: خلاصه ایه که در عین کوتاه و مختصر بودن بدون لو دادن قصه یه دید کلی از قصه به مخاطب بده یک یا چند گره اصلی که قرار نیست حالا حالاها حل بشه درش وجود داشته باشه تا مخاطبان رو کنجکاو کنه و سوالاتی رو توی ذهن اون بسازه و بهش انگیزه بده تا برای گرفتن پاسخ سوالاتش مطالعه رو شروع کنه.
    خلاصه شما در بخش ابتداییش خیلی چیزهارو لو میده نکاتی که باید در طی بیان قصه به مخاطب گفته بشه در واقع شما در خلاصتون زیاد وارد جزئیات شدین ببینید سن اهو و اینکه الگوش خالشه مواردیه که شما باید در داخل قصه برای مخاطبانتون باز کنید. میتونستید خلاصتون رو کلی تر بنویسید توصیه میکنم این بخش رو اصلاح کنید.
    در بخش دوم خلاصه ( ولی درست روزی که تصمیم قطعی مبنی بر رفتنش رو می‌گیره خبری به گوشش می‌رسه که به طور کامل همه چیز رو خراب می‌کنه... ) بهتر عمل کرده بودید و مخاطبتون رو کنجکاو کردید و دلشون میخواد بدوننن که اون خبر چی بوده.
    در انتهای خلاصتون هم با گذاشتن سه نقطه به مخاطبانتون اعلام کردید که برای فهمیدن قضیه رمان رو شروع کنه.خب میتونیم این بخش دوم خلاصه رو به منزله ی همون گره در نظر بگیریم.و اگر اون مواردی که برای بخش ابتدایی گفتم که نیاز به اصلاح داره رو اصلاح کنید خلاصتون به یه خلاصه بهتر تبدیل میشه.

    * مقدمه

    مقدمه مکمل خلاصه است و میتونه یه شعر یا متن ادبی مرتبط با قصه و یا حتی بخشی از متن رمان باشه وبا ایجاد جو عاطفی و ذهنی و احساسی خاصی مخاطب رو اماده رویارویی با قصه و ماجراهاش کنه تا بتونه به بهترین شکل ممکن با قصه ارتباط برقرار کنه.
    مقدمه شما یک متن ادبی جالب و زیبا بود واینکه انگار یه گفتگوی درونیه که به شکل شاعرانه و هنری"زبان حالِ" کسیی رو میگه. مخاطب کاملا حس همدردیش با گوینده متن برانگیخته میشه و باهاش همراه میشه،کاملا درکش میکنه و باهاش ارتباط برقرار میکنه.

    * شروع

    پست اول رمان که میشه پست سوم تایپیک، شروع رمان هست و شروعی که متفاوت باشه و با آغاز دیالوگ ها و توصیفات و معرفی شخصیت ها همراه باشه و بتونه با داشتن حداقل یک گره حتی کوچک مخاطب رو کنجکاو کنه و بدنبال قصه بکشونه ؛ یه شروع خوب محسوب میشه.
    شما شروع رمانتون روبا توصیف ورود شخصیت قصه به منزل و رد و بدل شدن دیالوگ در ابتداش، آغاز کردید که خب با وجودی که چندان متفاوت و خاص نبود اما به نسبت شیوه خوبی بود. دیالوگ ها و توصیفات و تا حدودی هم معرفی شخصیت ها رو آغاز کرده بودید همچنین با آوردن جمله " چطوری بهشون بگم؟" مخاطبانتون رو کنجکاو کردید. اما در رابـ ـطه با توصیفات شما فقط توصیف مکان، حالت و چهره رو آغاز کرده بودید اما در مورد توصیفاتتون یه نکاتی هست که لازم دیدم مطرح کنم. در مورد توصیفاتتون توی شروع رمانتون باید تشکر کنم ازتون بابت توصیفات تدریجی تون که امیدوارم ادامه داشته باشه اما در رابـ ـطه با همین توصیفات تدریجیتون هم نکاتی دیدم که لازم دونستم باهاتون در بخش توصیفات نقدم در میون بزارم.

    * دیالوگ ها و مونولوگ ها

    در دیالوگ های دونفره از علامت - به خوبی استفاده کرده بودید ما هم به نویسندگان همین توصیه رو میکنیم.و در دیالوگ هایی که بیش از دو نفر حضور دارند هم نام شخصیت مورد نظرتون رو قبل از بیا جمله اش اورده بودید فقط باید بگم که در اون دیالوگ ها( دیالوگ های بیشتر از دو نفر)بعد از گذاشتن نام در اون قسمت ها علامت : باید گذاشته بشه.
    مونولوگ ها بیشتر از دیالوگ ها هستند اما هیچ خدشه ای به قصه و روایتش وارد نمیشه و هرکدوم جایگاه خودشونو دارن. در رابـ ـطه با دیالوگ ها باید بگم که از همان صفحه اول دیالوگ ها نقش مهمی در پیشبرد قصه داشتند در دادن اطلاعات به مخاطب در رابـ ـطه با روابط شخصیت ها و همچنین دادن شناخت نسبی از شخصیت و هویتشون .همچنین تفاوت های شخصیت ها با توجه به لحن و طرز حرف زدنشون و کلماتی که هر شخصیت معمولا به کار میبره مشخص بود البته بیشتر در گفتگو های آهو و جاوید و دوقلو ها و آرمان این تفاوت ها بیشتر دیده میشه اما مثلا در حرف زدن پدر آهو چندان تفاوت هایی زیاد لحاظ نشده و مادر و پدر آهو شبیه به هم حرف میزنند. البته در کل تاحدود زیادی خوب عمل کردید اما توصیه میکنم یه سری اصلاحات در بعضی جاها که تفاوت ها لحاظ نشده یا کمتر لحاظ شده؛ انجام بدید.
    در مونولوگ ها هم به خوبی افکار و احساسات و گفتگوهای درونی شخصیتتون رو مطرح کردید و مخاطبان کاملا درگیر میشن.


    * نثر

    خب شما برای بیان قصه از نثر محاوره استفاده کردید نثری پر طرفدار بین نویسنده ها بخصوص نویسنده های نوجوان. عامیانه و خودمانی بودن و ایجاد حس صمیمیت و اینکه به راحتی میشه تکه کلام ها و حرف های خاص رو درش جاداد موجب محبوبیتش شده.کلمات خیلی سخت و سنگین در نثرتون ندیدم اما در حین محاوره کلمات ادبی در جملاتتون دیده میشه مثل این جمله در پست چهار صفحه یک " تصویر کدر خودم گرفتم با شوق خاصی برخاستم" که فعل " برخاستم " شکل ادبیه و به این شکل در متون ادبی استفاده میشه شکل محاوره اش و درستش "بلند شدم یا ایستادم "هست. که توی جاهای مختلف هم شما همچنان از فعل "برخاستم " استفاده کرده بودید و همچنین توی همون پست " مغموم گفتم: " و همچنین در صفحه سه"نگاهم رو به سمت موهام سوق دادم ، " که باید بگم مغموم و سوق دادن شکل ادبی و کم کاربرد هست و معمولا در متون ادبی سنگین استفاده میشه اما شما در محاوره ازشون استفاده کردید این موارد و موارد مشابه دیگه رو مرور و اصلاح کنید. اما این نکته رو بگم که متاسفانه نثر محاورتون در برخی جاها متزلزلِ چون کلمات و اصطلاحات ادبی به فراوانی وجود داره و در بعضی جاها نه دقیقا میشه گفت محاوره است نه میشه گفت ادبیه توصیه می کنم اصلاحش کنید چون یکدستی و انسجام نثرتون رو بهم میزنه و مخاطب رو در یه منگنه ذهنی میزاره که بالاخره محاوره است یا ادبی( البته مثال ها فقط چند نمونه بود و موارد دیگه ای هم در پست ها و صفحات بعدی وجود داشت که توصیه میکنم متن رمانتون رو مرور کنید و اون موارد رو هم اصلاح کنید)
    یه سری جملات از لحاظ دستوری بهم ریختگی داره مثل "لابد متوجه اوضاع شدی تا حالا عزیزم " درپست اول صفحه سه که درستش اینه" عزیزم لابد تا الان متوجه اوضاع شدی" البته این فقط یک نمونه از مورد هایی که به چشمم خورده، توصیه میکنم خودتون هم مروری داشته باشید و موارد این چنینی رو اصلاح کنید تا جملاتتون درست تر و شکیل تر باشند و مخاطبان در خوندنشون دچار مشکل نشوند

    * علائم نگارشی و غلط های املایی

    شما از علائم نگارشی مثل ؟!، استفاده کردید اما یه سری بخش ها لازمه تا از ویرگول(،) یا نقطه ویرگول(؛) استفاده می کردید که اینکارو نکرده بودید و باعث شده بود تا جملاتتون برای مخاطب مسئله ساز بشه و در درک جملتون به مشکل بخوره مثل "چی رو باور می‌کردم این برق بدجنسیو یا اون حرف‌های محبت آمیز رو ، باید می‌زدم قید همه چیز رو قید آروزهام رو می‌تونستم خدا یعنی منه خودخواه می‌تونم قید همه چیزو بزنم؟!" در پست یک صفحه سه.البته این فقط یه نمونه بود و بازم در متن موارد مشابهی وجود داره توصیه میکنم این مورد رو هم اصلاح کنید و در جاهای مورد نیاز با علائم نگارشی مورد نیاز و مناسب( ، ؛ : ؟ !) کاری کنید تا درک منظور جملاتتون برای مخاطب راحت تر بشه.
    کاملا مشخصه که تلاش زیادی کردید تا بدون اشتباه و غلط املایی تایپ کنید که البته تا حدود زیادی هم موفق بودید اما تعدادی جا افتادگی حروف، تکرار حروف و اشتباه وجود داشت که توصیه میکنم متنتون رو مرور کرده و اونها رو اصلاح کنید.

    * شخصیت پردازی

    آهو نریمان، خاله ازاده، خاله آنا،رزا، آرمان، روژان، آرمان، عمو علی، باراد، پیام( پدر آهو)، آذر( مادر آهو)، فرزام، جاوید رامش و ...اینها فعلا شخصیت های قصه اتون هستند و چون رمان در حال تایپه ممکنه کم یا زیاد بشن .
    نام شخصیت ها با توجه به سن و وضعیت اقتصادی ، فرهنگی و اجتماعیشون به نظر طبیعی میاد . روژان و رزا که ۱۹ سال سن دارند و نام هاشونبا توجه به سنشون و معمول بودن اون نامها؛ طبیعیه. فقط باراد زیادی نام جدیدیه و چون از اون فعلا تو قصه چیزی گفته نشده من نمیتونم بر حسب ملاک ها قضاوتی کنم.

    با تفاسیری که از خانواده آهو گفته بودید به نظر میرسید وضع مالی خیلی خوبی دارند حداقل شما چنین تصوری توی ذهن مخاطب ساختین اما توی پست های اخر صفحه دو پست ۹ یا ۱۰ از زبان آهو میگین که وضع مالی خانوادش متوسطه
    اینکه چندان خانواده مذهبی نیستند و این کاملا از ظواهر رفتار و کردارشون مشخصه و فقط در یکجا از زبان مادر اهو گفتید که برای نماز صبح بیدار شده اما به جز این نشانه دیگه ای که نشون بده خانواده مذهبی هستند وجود نداشت به خاطر همین موارد هم مخاطب این برداشت رو میکنه که زیاد در قید و بند مذهب نیستند.توصیه میکنم با توجه مواردی که گفتم مواردی که موجب ذهنیت اشتباه مخاطب شده و درک درستی از موقعیت مورد نظرشما در رابـ ـطه با خانواده آهو بهشون نمیده رو اصلاح کنید.
    توی پست های اخر صفحه دو جایی که قضیه مشکل اقتصادی پدر اهو و طلبکارها رو به خانمش میگه، اینکه پدر اهو بیاد و اینجوری اعتراف کنه شاید زیاد موردی نداشته باشه اما طرز حرف زدن و لحنش و طولانی بودن جملات و گفتگوی بلندش یکم غیر منطقیه و باور پذیری رو سخت میکنه مردها اینقدر راحت به اشتباهاتشون اعتراف نمیکنن و خصلت ذاتی شونه که در مورد مشکلاتشون معمولا حرف نمیزنن و میریزن تو خودشون حتی درد و دلشون رو با یه مرد دیگه در میون میگذارند اما با خانم هاشون معمولا درد و دل نمیکنند به همین دلایل مخاطب هم باورش نمیکنه.
    جاویدرامش با اون برخورد ابتدایی به نظر ادم بد و عجیب ، غریبیه و شباهت زیادی به روانی ها داره ناگهان وارد قصه شد و از زبان خودش گفتید که از قضیه طلبکارها و ...خبر داره .مرموزه و نمیشه بهش اعتماد کرد شما این هارو خیلی خوب به مخاطب منتقل کردید اما اون نرمش در رفتار و تغییر موضعش در برخود با آهو در کافی شاپ اصلا قابل باور نیست و بعد هم اون رفتار های بیش از حد عجیب جاوید که مخاطب رو در روانی بودنش مطمئن میکنه( تناقض های رفتاری جاوید که آهو هم ازشون اطلاع پیدا میکنه و شما تونستید راحت اون رو به مخاطبانتون هم بگید)و اینکه هنوز نمیدونه انگیزه جاوید از ازدواج با آهو چیه اونهم با اون رفتار های وحشتناک که شباهت زیادی به روانی ها داره و کاملا نشان دهنده شخصیت مغرور و خودخواه جاویده اینکه رفتارهاش متناقضه و دقیقا مخاطبانتون هم متوجه شخصیتش میشن کلا مخاطب نسبت به جاوید حساس میشه و اینکه هنوز به یه سری سوالات و کنجکاوی های مخاطب تا بدین جا پاسخ داده نشده.( مواردی مثل سن، حوزه کاری شرکت محل کار جاوید و...)
    آهو به گفته شما یه دختر ۱۸ ساله و البته بسیار احساساتیه که احساسات هم بر زندگیش حکمفرماست و چندان اهل فکر و رفتار منطقی نیست و این مورد کاملا از واکنش هاش و رفتارهاش مشخصه. هم با یه سری رفتارهای بدون فکر و احمقانه برای خودش دردسر میسازه مثل برخوردهاش با جاوید ( اونم برخوردهایی که موجب به خطر افتادن امنیتش میشد) اما اهو با بی فکری به هیچ کس هیچ چیز نمیگه.حتی بعد از ازدواجش با جاوید هم بازم به رفتارش ادامه میده و شما به خوبی تمام اشتباهاتش رو به مخاطب نشون میدین و مخاطب هم کاملا متوجه رفتارهای اشتباه آهو میشه و مدام با خودشون درگیر میشن واقعا مخاطبانتون رو کفری و عصبی می کنید چون به خوبی تونستن با آهو همذات پنداری کنن .اما باز هم یه سری رفتارهای غیر منطقیش ادامه داره اینکه آهو همون دختر شوخ و مغروریه که تا به خواستش نمیرسید دست برنمیداشت اما هنوز چند روز از ازدواجش نگذشته تبدیل شده به یه دختر منفعل که هیچ تلاشی نمیکنه و واقعا توی یه اجبار خودخواسته گیر کرده حتی نمی تونه به خانوادش بگه و ازشون کمک بخواد و مخاطب هم مدام از خودش می پرسه که چرا کاری نمیکنه اما بعد از اینکه میفهمه هنوز پدر آهو به جاوید مقروضِ تازه متوجه میشه و شما به خوبی با تمام این موارد اعصاب مخاطبان رو به بازی میگیره و اونها رو در تنش ها همراه شخصیت نگه میدارین.
    این نکته رو بگم که در رابـ ـطه با دو شخصیت اصلیتون و شناسوندن اونها به مخاطب و پردازششون خوب عمل کردید
    در رابـ ـطه با پدر اهو و آرمان، پدر جاوید و سایر شخصیت های مرد قصه مخاطب تقریبا هیچی نمیدونه سن، شغل( و حوزه دقیق کاریشون)، خیلی چیزای دیگه وجود داره که مخاطب میخواد بدونه چون قطعا در ارتباط برقرار کردن مخاطب باهاش تاثیر خواهد داشت
    البته چون رمان در حال تایپه فرصت دارید تا خیلی چیزهارو در قصه در مورد شخصیت ها و ابهاماتشون مطرح و پردازش کنید و به سوالات ذهنی مخاطبا در ادامه قصه حتما پاسخ داده خواهد شد.


    * سیر

    از ابتدا تا پست ۸ صفحه دو قصه با روال و سرعت متعادلی پیش میره ( نه کند و نه تند)ماجراها در عین سادگی قابل باور و خوب نوشته شدن منطق حاکم بر اونها هم تا حدود زیادی باور پزیر و واقعی و منطقیه و ارامش نسبی برقراره.اما بعد از پست ۸ صفحه دو و با برخود آهو با فردی کینه توز به نام جاوید و تهدیداتش مخاطب هم کاملا درگیر شوک و هیجان قصه میشه و تنش وارد قصه میشه. ارامش هم دور میشه اما این نکته رو فراموش نکنید بعضی از موارد از منطق ضعیفی برخوردارند که در بخش متفرقه و باورپذیری بهشون اشاره کردم.
    در بعضی جاها پرش مکانی دارین مثلا در پست ۸ صفحه دو بدون اینکه مخاطب متوجه بشه از داخل ماشین و حرکت کردنش بدون اینکه مخاطب رو اماده این تغییر مکانی کنید ناگهان پرش کردین به داخل مجلس نامزدی و رقـــص و پایکوبی مهمانی روژان.
    تنش ها و بازی اعصاب تا پایان صفحه سه بود از صفحه چهار دوباره ارامش برقرار میشه.اما اون ارامش هم چندان دوامی نداشت و دوباره مخاطب درگیر ماجراها و تنش هاش میشه. به خوبی در جاهای مختلف با گذاشتن وقایع و گفتگوهایی تنش ها و ارامش ها رو وارد قصه کردید و سیر قصه رو از یکنواختی دور کردید و مخاطب تا بدینجا در تمام بخش ها همراه قصه شده و دچار کسالت و خستگی نشده حتی تونستید مخاطبانتون رو با ماجراها و گفتگو ها حرص بدید ( یعنی مخاطبانتون به راحتی با شخصیتتون هم ذات پنداری میکنه).

    * توصیفات( مکان ،احساس، حالت، چهره و ظاهر)
    احساس شخصیت ها رو اصلا توصیف نکرده بودید شما حالتی که شخصیت ها به بدن و چهره اشون میدن رو تقریبا خوب توصیف کردین اما حس و حال شخصیت رو توصیف نکردید تا مخاطب بتونه باهاش ارتباط برقرار کنه و باهاش همذات پنداری کنه اصلاح کنید چون قطعا در ارتباط برقرار کردن مخاطبان با رمانتون کمک زیادی خواهد کرد . همچنین برخی موارد نیاز به توصیف بیشتر داره مثلا در پست پنج گفتین " " مامان-خب تلفنی بگو .پامو کوبیدم زمین که با اخطار هر دوشون صاف ایستادم"مثلا اینجا اصلا توصیف نکردین که" اخطار "به چه شکل بوده ایا فقط یه چشم غُرّه بوده یا با جمله خاصی بهش اخطار دادن.البته نبود و کم بود توصیف احساس شخصیت بیشتر توی پنج شش پست ابتدایی صفحه اول بود واز اون به بعد بهبود بیشتری پیدا کرده و از صفحه دو کاملا مخاطب تغییر رو احساس میکنه و به راحتی میتونه احساسات شخصیت رو تصور کنه.بخصوص توی قسمت های درگیری لفظی آهو و جاوید خیلی خوب عمل کردید اما در سایر بخش ها کمی ضعفدر توصیف احساسات دیده میشه و نمونه های این کاهش توصیف رو در صفحه چهار و صفحه یکو یه سری جاهای دیگه میتونید پیدا کنید این مورد رو هم اصلاح کنید.
    در رابـ ـطه با توصیف مکان به جز اون توصیف پست اول و توصیف ظاهر خونه خاله آزاده و بعد تر در مورد خونه پدر بزرگ آهو توصیف کردید اما توصیفتون کم بود البته با دادن یکی دو توصیف از حیاط مخاطب میتونه اونو راحت تصور کنه اما این نکته رو فراموش نکنید که هنوز هم توصیفات مکان خیلی کمه و مخاطبان هنوز به درک درستی از محیط اطراف شخصیت ها نرسیدن و تصورشون از محیط با توجه به توصیف شما بسیار ناقص.مثلا خانه پدر جاوید رو خیلی کلی فقط ذکر کردید که بزرگه و مثل قصره. نکاتی که در مورد توصیف تدریجی و غیر مستقیم در زیر براتون گفتم در مورد بقیه بخش های قصه هم صدق می کنه.
    در پست اول صفحه یک نکاتی بود که لازم دیدم یه توضیح مختصر بدم : در توصیف مکانتون اونجایی که گفتید "رفتم سمت اتاقم که توی یه راهرو باریک سمت راست خونه بود درو باز کردم "در رابـ ـطه با این قسمت یه نکته لازمه بگم اون هم اینه که چون شما هنوز توصیفی از خونه نکردین اینکه بگید در سمت راست خونه چندان تصور درستی به مخاطب نمیده این "سمت راست" رو بردارید و اون رو در موقعیت بهتری در اینده استفاده کنید در رابـ ـطه با راهروی اتاق هم بهتر بوداگر جمله اتون کمی متفاوت تر بود چون جمله خودتون به مخاطب این حس رو میده که باوجود تدریجی بودن توصیف اما دارین توصیف مستقیم میکنید مثلا اگر مینوشتید " داشتم مرفتم اتاقم که دیدم یه جعبه بزرگ توی راهروی اتاقمه با فشار از کنارش رد شدم و با خودم بلند بلند غر زدم که کی این جعبه رواورده گذاشته تو این راهروی فَکَسَّنی ده اخه من الان چجوری برم تو اتاقم ، به دقیقه نرسید مامان اومد کنارم و یه نگاه عاقل اندر سفیح بهم کرد و ..." این فقط یه مثال که میخوام بهتون بگم توصیفتون رو طوری در جمله قرار بدید که توصیف غیر مستقیم و در حین ماجرا باشه. بزارید یه نمونه دیگه بگم براتون مثلا اونجا که دارین به مخاطب مستقیم میگید در مورد قاب صورتی موبایل میتونستید این شکلی بیانش کنید" یه نگاه به دور و برم کردم اما گوشیم رو ندیدم رفتم تو اتاق ، کجا گذاشتمش. چشم چرخوندم و قاب صورتیش رو لبه پنجره دیدم برداشتمش و ...) منظورم از غیر مستقیم دقیقا این شکلی بود یعنی توصیف در حین روایت قصه و در لفافه. در مورد رنگ چشم و ..هم همینطور می تونستیداین شکلی بیانش کنید" توی چشمای قوه ایم نگرانی و دلهره رو می دیدم" اما اون "خمـار و کشیده" با توجه به موقعیت آهو که مثلا دلهره هم داره اوردنش چندان طبیعی نبود و بهتر بود فقط به اوردن رنگ چشمها بسنده کنید و بقیه ویژگی ها رو در موقعیت های بهتری مطرح کنید.
    در رابـ ـطه با توصیف چهره، خب باید اشاره کنم که توصیف کرده بودید توصیفاتتون هم تقریبا کامل بود اما توصیف شما فقط در همون پست ابتدایی تدریجی بود و از اون به بعد در تمام توصیفات چهره شخصیت هاتون تمام ویژگیهای ظاهر و چهره کسانی که توصیف کردید رو یکجا به مخاطب گفتید شاید بشه بعضی از این توصیفات یکجا و یهویی رو (که آهو داره توی مثلا مهمانی تمام ظاهر فرد رو یکجا توصیف می کنه )نادیده بگیریم اما مثلا در مورد جاوید توصیف یکجا کار جالبی نبود چون این شخصیت مدام در قصه حضور داره نیازی نبود تا تمام ویژگیهای چهره اش رو همون اول قصه یکجا بازگو کنید چون فرصت دارید تا تدریجی و کم کم در طی قصه در چند یا چندین پست با ارامش توصیفش کنید. و اینکه فقط تعدادی از شخصیت ها رو توصیف کردید.یا در مورد مینو خب اون هم کم و بیش در قصه حضور مدام داره و وضعیتش شبیه جاوید توصیه میکنم اصلاحاتی رو انجام بدید .
    توصیه میکنم برای بهتر شدن توصیفاتتون اصلاحاتی رو انجام بدید

    * ایده

    خب ایده اصلی و مرکزی رمان ازدواج اجباریه اما اجباری خودخواسته چون خانواه اهو مجبور به این کار نکردنش اونها حتی خبر ندارن خودش خواست برای کمک به خانواده اش اینکارو بکنه. این ایده توی ایده تحصیل و مهاجرت به خارج از کشور پرورش داده شده .دختری که ارزوش مهاجرت، تحصیل و زندگی در کنار الگوی زندگیش اما یه مشکل بزرگ اقتصادی آهو رو مجبور میکنه تا روی خواسته ها و ارزوهاش پابزاره و ....ایده اتون جالبه و با وجودی که ایده مهاجرت و ازدواج اجباری ایده هایی هستن که توسط نویسنده های دیگه ای هم استفاده شدن اما شما خیلی خوب با یه محتوای جالب و متفاوت تونستید این ایده های تکراری رو پردازش کنیدبخصوص که ازدواج اجباریتون کمی متفاوت از سایر ازدواج های اجباریه. مخاطبان بخوبی با قصه اتون ارتباط برقرار می کنند و کاملا درگیرش میشن و باهاش همراهی میکنند.

    * ژانر

    شما ژانرهای عاشقانه و اجتماعی رو برای رمانتون انتخاب کردید البته در قصه چندان نشانه مستقیمی از رفتار و گفتار عاشقانه فعلا دیده نمیشه و یه سری موارد که مستقیما نشان دهنده این ژانر باشه فقط در مواردی مثل گفتگوهای مادر و پدر آهو وجود داشت البته در بقیه بخش ها به صورت مستتر و در لفافه مسائل و موارد و ایده آل های رفتار عاشقانه توسط آهو در ذهن و فکرش گفته میشه که با وجود اشاره غیر مستقیم به ژانر عاشقانه بیشتر ذهن رو به طرف ژانر تراژدی میبره چون بیشتر غم و تنش و غذاب در روابط آهو و جاوید رو نشون میده اما قصدم از بیان این موارد رد کردن ژانر عاشقانه نیست اتفاقا تصمیمتون رو تایید میکنم چون رمانتون در حال تایپه و امید زیادی وجود داره تا در ادامه رمانتون نشانه های بسیار بیشتری از ژانر عاشقانه وجود داشته باشه اما در رابـ ـطه با ژانر تراژدی که مطرح کردم فعلا یه پیشنهاد مقطعیه چون من هم به عنوان یه مخاطب از پایان قصه اطلاعی ندارم و نمیدونم این غم ها و تنش ها و عذاب های شخصیت تا به کجا ادامه داره و ایا پایان تلخی هم داره یا نه به خاطر همین دلایل با اطمینان نمیتونم این ژانر رو پیشنهاد بدم. در رابـ ـطه با ژانر اجتماعی هم خب اول بگم که این ژانر زمانی به کار میره که یه معضل و مشکل اجتماعی در قصه مطرح بشه و در قصه جریان داشته باشه.خب با توجه به این موضوع فکر میکنم پرداختن به موضوع مهاجرت و تحصیل در خارج از کشور و چک های برگشتی و بدهی و طلبکار و مشکلات روابط زناشویی و اختلافات زناشویی، خشونت و ...تمام اینها کم و بیش جزوی از ژانر اجتماعی محسوب میشن.میشه گفت ژانر اجتماعی تا حدود زیادی انتخاب درستیه.


    * متفرقه و باور پذیری

    توی پست پنج گفتید "با بغض گفت:-بیشعور اشکم در اومد." اینکه برای نشون دادن مثلا صمیمیت بیاین از فحش و کلمات رکیک استفاده کنید اصلا جالب نیست و خاطر مخاطبانتون رو هم مکدر میکنه توصیه میکنم این مورد و موارد مشابه در رمانتون رو اصلاح کنید
    تا به پست پنج صفحه دو منطق وقایع قصه اتون خوب و طبیعی و باور پذیربود اما در جایی از صفحه دو گفتید " ارمان با جیغ جیغ دخترونه‌ای گفت: -هی حواست باشه دختره! "خب مرد ها نمیتونن جیغ بزنن عزیزم خدا این توانایی رو فقط به جنس لطیف داده و مردها فقط میتونن فریاد بزنن.و اینکه این جملاتتون شاید بامزه به نظر بامزه بیاد و ممکنه لبخند هم به لب مخاطب بیاد اما باورش نمی کنه و این به منطق قصه و باور پذیریش لطمه میزنه.
    مخفی کردن برخوردهای آهو با اون فرد به قول شما روانی توسط اهو علاوه بر اینکه کار احمقانه ایه که توسط اهو انجام میشه غیر منطقی هم هست چرا به بقیه نمیگه حداقل میتونه از خودش محافظت کنه این فکر مدام ذهن مخاطبتون رو درگیر میکنه.البته قطعا همین کار احمقانه آهو قراره اتفاقات بعدی قصه رو رقم بزنه اما میتونستید اون رو با منطق قوی تری پردازش کنید تا باور پذیریش دچار خدشه نشه بخصوص که اهو یه دختر نوجوان ۱۸ ساله است و تو این سن اسیب پذیره.
    یه مورد عجیب دیگه اینکه از زمان نامزدی آهو با جاوید تا روز اول دانشگاه آهو ، خانواده اهو متوجه تغییرات آهو نشدن چون توی همین مدت کوتاه اهو زمین تا اسمون متفاوت شده( مدام ناراحته .تو فکره. کم حرف شده ) خب این قابل باور نیست اونهم با توجه به اینکه در همون ابتدای قصه گفته بودید که اهو هم خیلی شیطون بوده اما توی اون چند روز اهو دیگه شیطنت نکرده اما خانوادش متوجه هیچ تغییری نشدن.

    دوست عزیز به نوشتن ادامه بده و برات ارزوی موفقیت دارم

    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
     
    آخرین ویرایش:

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    *اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : نام منتخبی شما برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون "یک قطره تا عشق" بود. نام بسیار جذابی انتخاب کردید و به دلیل کلمه های زیبا و ارتباطی که می شه بین شون پیدا کرد به خوبی نظر مخاطب رو جلب می کنه. تا الان چون آهو عاشق کسی نشده و هنوز ما از عاشقی چیزی ندیدیم نمی شه گفت که اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به قصه مربوط می شه یا نه؛ اما با توجه به در حال تایپ بودن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما فرصت دارید تا نام رو با قصه ربط بدید. اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما این حس رو به من داد که قراره
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    درباره یه عشق بسیار رمانتیک و زیبا داشته باشیم و خوب تا الان با اخلاق جاوید این در تضاد با احساس من بود؛ همچنین از نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می شه ژانر عاشقانه (با توجه به کلمه عشق) رو حدس زد. نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بسیار زیباست و این یه پوئن مثبت برای شماست.
    *جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : در عکس بزرگ جلد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما یه دختر رو به تصویر کشیدید که کتاب دستشه و تقریبا هجده، نوزده سال سن داره. در یک باغ قرار داره و من احتمال می دم که شخصیت آهو رو نشون دادید. عکس بسیار زیبایی انتخاب کردید اما زیاد به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مربوط نیست. مثلا می شه یک عکس پسر رو هم در کنار دختر قرار می داید تا مفهوم کلمه "عشق" که در اسم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون بود رو نشون می دادید. در عکس کوچیک یک تاج زیبا که بالاش یه قلبه و دورش هم پر از قطره های آبه رو به تصویر کشیدید. می شه این عکس رو این طور برداشت کرد که اون قلب نشون از عشق و قطره های آب دور و برش هم مفهوم قسمت "قطره" نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تونه. عکس کوچیک با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کاملا مرتبطه. جلد به دلیل ظرافت و زیبایی که داره مخاطب رو به خوبی جذب می کنه. ژانر های شما عاشقانه و اجتماعی هستند و عکس کوچیک و قلب می تونه نشونه از عاشقانه بودن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بده اما در عکس بزرگ اثری از عاشقانه و اجتماعی بودن نیست و بیشتر حالت هنری داره.
    *خلاصه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    : خلاصه شما نسبتا کوتاه و مختصر بود. توضیح دادید که الگو آهو دختر هجده ساله داستان تون خالش آناست که در ایتالیا یک پزشک ماهره و آهو آرزو داره که بره ایتالیا و راه خالش رو در پیش بگیره. روزی که تصمیم به رفتن می گیره خبر بدی رو می شنوه که در ادامه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    متوجه می شیم که اون خبر بد ورشکست شدن پدرشه و بعد هم حضور جاوید و... شما می تونید یه گره دیگه از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که پیشنهاد می کنم در رابـ ـطه با جاوید باشه رو در خلاصه به کار ببرید؛ چون این خلاصه تون فقط در قسمت پایانی این سوال رو در ذهن به وجود میاره که ای خبر بد که باعث می شه تموم رویا های آهو خراب بشه چیه و این هم تا صفحه دوم معلوم می شه. می تونید یه خلاصه بگذارید که حداقل تا صفحه های دیگه حل نشه. البته
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون معماهای زیادی داره و می تونید از همین معما ها استفاده کنید. خلاصه شما توضیحات اولیه رو به ما می ده و در اون زیاده گویی به چشم نمی خوره.
    *مقدمه: شما مقدمه ای زیبا و احساسی برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون انتخاب کردید که احساساتی نظیر تنهایی و دلتنگی و غمگین بودن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو به مخاطب منتقل می کنه. مقدمه کاملا با قصه هماهنگه و از چیزهایی که گفتید می شه فهمید که آهو باید امتحانات زندگی رو پس بده و اونقدر دلتنگی و تنهاییش زیاده که در یک تیکه کاغذ کوچیک جا نمی شه. فکر کنم منظورتون از "قطره کوچکی هــ ـو*س سرسره بازی می کند" قطره اشک بوده که از چشای آهو سرازیر شده و بعد هم که عنوان کردید "یک قطره عشق" که می شه گفت منظورتون این بوده که این قطره ای که از چشمای آهو ریخته از سر عشق بوده. ذهن مخاطب رو به خوبی درگیر می کنه و احساساتی که آهو داره رو به مخاطب می ده و به خوبی می تونه باهاش ارتباط برقرار کنه و اون رو وارد خود داستان بکنه.
    *شروع : شروع
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما چیز خاصی از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و شخصیت هاش به ما نداد. در پست اول آهو به خونه میاد و انگار که کارنامش رو گرفته و بعد هم که می ره دوش می گیره. دیالوگ ها و مونولوگ هایی که در بین افراد خانواده رد و بدل شد شخصیت ها رو بهمون معرفی نکرد و خاص و جذاب نبود. در خط آخر چشم های آهو رو توصیف کردید و چند خط بالاتر هم که جایگاه اتاقش در خونه و بعد شاهد توصیف خاصی نبودیم.
    شما در پست اول این سوال رو در ذهن خواننده ایجاد کردید که آهو قراره چه موضوعی رو به خانوادش بگه و آیا به خلاصه ای که دادید و علاقش به ایتالیا و موفقیت مربوطه یا نه که در چند پست بعد ما متوجه جواب این سوال می شیم و می فهمیم که قرار در رابـ ـطه با رفتنش از ایران به ایتالیا با خانوادش صحبت کنه.
    *شخصیت پردازی: آهور، رزا، روژان، باراد، آرمان، جاوید، آذر، پیام، آنا، آزاده، بهروز و... شخصیت های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما هستند.
    اسم شخصیت های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون با وضعیت مالی و طقه اجتماعی شون که گفتید در قشر متوسط هستند هماهنگی داره. رزا و روژان نسبت به سن شون شیطون هستند و در صفحه اول و دوم تقریبا به این شیطنت اشاره کردید. باراد در اول به نظر میومد که شخصیت پررنگی داشته اما بعد هم مثل آرمان کمرنگ می شه.
    شما شغل پیام پدر آهو رو ذکر نکردید و به نظر میاد که یک شرکت داشته باشه. خانواده آهو از قشر متوسط هستند و با یک اتفاق که به دلیل خودخواهی های پیام انجام می گیره و باعث ورشکستی شون می شه اون ها به قشرفقیر تبدیل می شن اما با حضور جاوید و شرطی که می ذاره همه چیز عوض می شه.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما شخصیت های زیادی داره که بعضی هاشون فقط در حد یک اسم هستند مثل بهروز و بعضی ها هم تقریبا پررنگند.
    آهو دختر هجده ساله ایه که قرار بود به ایتالیا بره و با ورشکست شدن پدرش مجبور شد تا با جاوید ازدواج کنه و جاوید پول بدهی پدر آهو رو بده. جاوید پسر عصبی و تندخوییه که معلومه از قصد به آهو نزدیک شده و همچنین این احتمال هست که عاشق مینو بوده اما مینو ازدواج کرده و من حدس می زنم که جاوید به خاطر ضربه ای که از مینو خورده تصمیم به ازدواج با آهو رو گرفته البته ممکنه هدفش چیزهای دیگه ای هم باشه که در ادامه مشخص می شه.
    رزا نسبت به روژان شخصیت پررنگ تری داره و روژان هم مثل بعضی از شخصیت ها کمرنگ شده و بهتره که حضورشون رو پررنگ تر کنید.
    شخصیت های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما خیالی نیستند و خواننده به خوبی می تونه این رو درک کنه که نویسنده از رفتارهای انسان های واقعی برای استفاده از شخصیت هاش الگو گرفته و این در درک سریع و بهتر یک شخصیت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خیلی موثره اما بهتره که در چند پست آخر در صفحه چهارم کمی رفتار تندخوی آهو رو بیشتر کنید چون شما ذکر کردید که آهو دختر تخس و لجبازیه و حالا آروم و ساکت بودنش در مقابل جاوید کمی عجیبه. البته ممکنه به خاطر اون پولی که جاوید به پدر آهو داده هم باشه که آهو داره خودش رو کنترل می کنه پس بهتون پیشنهاد می کنم که تحمل کردن جاوید رو در پست هاتون نشون بدید مثلا:
    *خیلی تحمل کردنش سخت بود و صبر ایوب می خواست.
    * جلوی خودم رو گرفتم تا چیزی بهش نگم تا عصبی نشه. از این عصبی بودنش متنفرم!
    * مجبور بودم سکوت کنم تا از تصمیمش پشیمون نشه و نگه که پولم رو می خوام. باید تحملش می کردم.
    البته این جمله ها در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون بود اما کمرنگ بودن.
    *توصیفات:
    *توصیف مکان: شما در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون زیاد به توصیف در رابـ ـطه با مکان توجهی نداشتید و کم و بیش خواننده متوجه توصیف خاصی از یک مکان می شد. توصیفات کم باعث می شه که خواننده نتونه اون مکانی که در اون داستان داره ادامه پیدا می کنه رو تصور کنه. مثلا در قسمتی که جشن نامزدی شونه شما توضیح چندانی ندادید که لباسش چه شکلی بود، تو باغ نامزدی گرفتن یا تو تالار، آرایشش، لباس پوشیدن هاشون . یا خونه خود آهو، خونش چه شکلیه، دکوراسیونش چه شکلیه و خونه رزا و روژان هم می تونستید اتاق شون رو توصیف کنید.
    *توصیف احساس و حالت: تقریبا به خوبی تونستید احساسات رو در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    توصیف کنید و در دوصفحه آخر که پای جاوید به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بازشده باید کمی بیشتر احساس نفرت آهو از جاوید رو توصیف کنید چون به هر حال جاوید کسی بود که باعث شد آهو نتونه به آرزوهاش یعنی رفتن به ایتالیا و دندون پزشک شدن برسه و آرزوهاش اونقدر ارزش داشتن که آهو به خاطرش تا چند روز هیچی نخوره و پاش به بیمارستان باز بشه. حالت های جاوید مثل عصبانیتش رو بیشتر کنید تا خواننده به خوبی بتونه بیماریش رو درک کنه و یا مثلا ناراحتی زیاد آهو از اینکه نرفته ایتالیا و پدرش ورشکست شده، یا مثلا صحنه هایی که طلبکارا میان دم خونه و به آهو می گن که به پدر بگو بیاد آهو باید یکم بترسه. مثلا بگید دستم لرزش مشهودی داشت و زانوهام توان نگاه داشتنم رو نداشت.
    *توصیف چهره: شما خیلی گذرا به چهره ها اشاره کردید و این باعث می شه که در ذهن خواننده نمونه که فلان شخصیت چه شکلی بود. شما در پست اول گفتید که آهو چشمای روشن قهوه ای داره و می تونید با گذر چند پست موهاش، فرم لب هاش و صورتش رو به صورت آهسته توصیف کنید تا خواننده متوجه بشه که آهو چه شکلیه و بقیه شخصیت های هم این طوری توصیف کنید و جاوید رو هم سریع توصیف کردید و دیگه بهش اشاره خاصی نکردید.
    توصیفات رو بیشتر کنید اما از یادتون نبرید که توصیفات باید اروم آروم و به صورت تدریجی باشند و توصیف های تند و سریع باعث خستگی خواننده می شه و بی شک اون قسمت توصیفات رو رد می کنه اما آروم آروم و آهسته آهسته توصیف کردن باعث زیبا تر شدن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    می شه و نشون می ده که شما در نوشتن و توصیف کردن حرفه ای هستید.
    *ژانر: شما دو ژانر اجتمای و عاشقانه رو برای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون انتخاب کردید و تا الان ما کم و بیش شاهد ژانر اجتماعی بودیم و اثری از ژانر عاشقانه در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون نبود اما با درحال تایپ بودن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون این ژانر رو می تونید در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    استفاده کنید که احتما با عاشق شدن آهو خودش رو نشون می ده.
    *سیر:
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما تا صفه دوم تقریبا آهسته پیش می رفت اما از صفحه دوم به بعد و با حضور جاوید در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    حال و هوای دیگه ای به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دادید و تونستید در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    فراز و فرود هایی به وجود بیارید.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما در زمان حال روایت می شه و پرشی به گذشته نداشتید. شما با آوردن اتفاقات در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تون به خوبی تونستید سیر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو از حالت های کلیشه ای دور کنید و کشمکش های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو به خوبی بیان کردید.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما گره های بزرگی داره و معلومه که به زودی باز نمی شن. در بعضی از قسمت ها شما پرش مکانی داشتید . بین یک مکان با مکانی دیگه علامت *****بگذارید تا خواننده سردرگم نشه و یا با گفتن این که "زودتر از اونی که فکرش رو می کردم رسیدم دم خونه" و یا " دیر تر از بقیه به کلاس رسیدم" نشون بدید که مکان ها عوض شدند و خواننده متوجه بشه که الان مثلا آهو از خونه اومده دانشگاه. یعنی از کلمات برای توصیف تغییر مکان استفاده کنید و یا ***رو بذارید.
    به خوبی تونستید پیشرفت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    رو کنترل کنید و با عجله این کار رو انجام ندادید.
    * ایده: ایده
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما بسیار نو و تازه ست و موضوع تکراری در اون دیده نمی شه. از واقعیت های جامعه الهام گرفتید.
    پدری که به خاطر این که خانوادش رو از قشر متوسط بالاتر ببره با شریکش دست به کاری می زنن که باعث می شه شریکش پول هاش رو بدزده و فرار کنه و اونا ورشکسته بشن و آهو برای جبرای این اتفاقات از خیر آرزوهاش و رفتنش به ایتالیا و یک فرد موفق مثل خاله آناش شدن می گذره. با جاوید پسری که عصبی و تند خو و بد اخلاقه آشنا می شه و برای جبران بدهی های پدرش باهاش ازدواج می کنه در حال که جاوید به احتمال زیاد علاقه ای به مینو داره اما مینو متاهله و ممکنه که در گذشته حسی بین مینو و جاوید بوده. به خوبی تونستید ایده رو پردازش کنید و در پیاده کردن ایده موفق شدید و خواننده ها رو جذب
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کردید.
    * دیالوگ و مونولوگ:
    دیالوگ های
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما عادی هستند و کلمه ای خاصی در اون دیده نمی شه. از حرف زدن های آهو می شه فهمید که بیش از حد یک دنده ست (مثلا در قسمتی که پافشاری داشت تا بره ایتالیا) و از دیالوگ های جاوید هم متوجه می شیم که از بیماری رنج می بره. در مکالمه هاتون تفاوت سنی، جنسیتی و فرهنگی رو به طور متوسط استفاده کردید و با کمی کار کردن روشون می تونید اون رو بهتر کنید.
    در دیالوگهای جاوید می شه حس تنفری که بعضی وقت ها از آهو داره رو درک کرد و متوجه شد که حرف هاش با زمانی که در کافی شاپ بودن کاملا فرق می کنه.
    دیالوگ شبیه به هم نداشتید اما در این چند پست آخر لحن حرف زدن جاوید رو تغییر بدید. مثلا تند ترش کنید، جمله های شما تنها به سخره کرده صورت، قیافش، تیپش نباشه و کم کم به مسخره کردن خانواده، دوست، رشته تحصیلی و... بپردازید تا خواننده بهتر متوجه بیماری جاوید بشه. برای دیالوگ های از علامت - استفاده کردید و در دیالوگ هایی که از دو نفر بیشتر هستند اسم شخص و کسی که صحبت می کنه رو بنویسید و دونقطه جلوش بذارید. مثلا:
    رزا:
    روژان:
    آرمان:
    در مونولوگ ها زیاد وارد افکار و ذهنین آهو نشدید و می تونید حالت هایی نظیر خشم، ترس، نفرت، شادی و..رو در مونولوگ ها به کار ببرید و یا رفتار های جاوید رو باور پذیر تر کنید.
    *نثر: نثر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما محاوره ایه و از کلمات محاوره ای ساده و راحت استفاده کردید که مناسب تمامی سن هاست. نثر محاوره ای امروزه بازخورد نسبتا زیادی نسبت به نثر ادبی داره و برای همین نوشتن در اون بسیار راحت و ساده ست. کلمات
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما خوانا و روانه و همین باعث می شه که خواننده بتونه به راحتی اون رو بخونه.
    *زاویه دید: زاویه دید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما اول شخص و از زبان آهوست و تا الان هم از زبان آهو بوده. زاویه دید اول شخص هم امروزه بازخورد نسبتا زیادی نسبت به سوم شخص داره اما ما پیشنهاد می کنیم که از زاویه سوم شخص استفاده بشه چون دست و بال نویسنده برای توصیف حالت، چهره، احساسات و مکان بازتر و راحت تره.
    * علائم نگارشی و غلط املایی:
    غلط املایی های نسبتا کمی داشتید که با یک دور ویرایش تصحیح می شن و علائم نگارشی رو به خوبی رعایت کردید اما بهتون پیشنهد می کنم که از علامت ؛ هم استفاده کنید. یه سری از غلط املایی هاتون رو می نویسم تا ویرایش کنید.
    نداریمط----> نداریم پست3
    تمام----> تموم پست 3 (در دیالوگ ها نبایداز کلمات ادبی استفاده بشه)
    مضخرف---->مزخرف پست 13
    یوقت----> یه وقت 23
    قلم تون سبز
    عضو آزمایشی شورای نقد انجمن
     

    فاطمه تاجیکی

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/06
    ارسالی ها
    2,423
    امتیاز واکنش
    47,929
    امتیاز
    956
    محل سکونت
    بندرعباس
    نویسنده عزیز ضمن عرض سلام و خسته نباشید از شما برای همکاری با شورای نقد انجمن تشکر میکنم
    رمان شما بررسی شد و ویرایش تایید شد.

    با آرزوی موفقیت برای شما در زمینه نویسندگی

    فاطمه تاجیکی مدیریت نقد.
     

    FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    سلام عزیزم
    با توجه به چند تا پستی که خوندم نظر می دم.
    با توجه به اسم رمانت انتظار یه رمان عاشقانه رو دارم و با ژانر رمانت همخوانی داره.
    جلد رمانت مخصوصا عکس گوشه ی جلد که طرح قلب داره به درستی مفهوم عشق رو رسونده.
    خلاصه ی رمانت به اندازه ای مبهم هست که خواننده رو کنجکاو کنه ولی توش به ژانر رمان که اجتماعی یا عاشقانه ست اشاره نشده.فکر می کنم بهتره به یکیشون اشاره کنی.
    مقدمه به خوبی با اسم و ژانر رمانت هماهنگی داره.
    راستش تا فهمیدم قضیه مهاجرته و خانواده دختر ناراضیه حدس زدم که با توجه به ژانر رمانت بحث ازدواج واسه خارج رفتن و همخونه شدن پیش بیاد مثل رمان قرارنبود ولی در ادامه معلوم شد اینطور نیست و عالیه.
    بیشتر روی توصیفات کار کن چون اینکه همش دیالوگ باشه خواننده رو خسته می کنه.
    نتونستم با شخصیت جاوید درست رابـ ـطه برقرار کنم اینکه اولش اعتراف می کنه بهش علاقه داره اما رفتارش با حرفش نمی خونه‌ و به جای جلب علاقه ی آهو باهاش بد رفتاری می کنه.در اینصورت بهتر بود برای پیشنهادش واسه ازدواج دلیل دیگه ای به جز علاقه می یاورد تا با رفتاراش همخوانی داشته باشه و پایان رمان به عشقش اعتراف می کرد.
    اینکه پدر و مادرش طاقت دوریشو نداشتن ولی سریعا با ازدواجش موافقت کردن به نظرم منطقی نیست و به راحتی ازش گذشتی.
    در کل موضوع رمانت جالب و دارای کششه و تکراری نیست.
    اینکه غلط املایی تو رمانت ندیدم یه پوئن مثبته و عالیه.علائم نگارشی هم تا حد زیادی رعایت شده.
    من منتقد نیستم فقط به عنوان یه خواننده عام نظرمو گفتم.
    موفق باشی گلم
     
    آخرین ویرایش:

    *Nadia_A*

    نویسنده سطح یک
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/27
    ارسالی ها
    495
    امتیاز واکنش
    17,427
    امتیاز
    704
    سن
    28
    محل سکونت
    خوزستان
    سلام فاطمه خانم عزیز ممنونم از نقدتون والا الان رمان تازه توی این قسمت‌های آخری که گذاشتم تازه عاشقانه داره می‌شه.
    تموم دلیل‌هایی که چرا جاوید به سمت آهو اومده در ادامه کم کم دارن روشن می‌شن.
    البته قبول دارم دیالوگ‌ها زیادن خودمم متوجه شدم ولی خب چون توی طول داستان باید همه حقایق توسط شخصیت‌های دیگه روشن بشن نیاز به دیالوگ زیاد بود.سعی می‌کنم به توصیه‌تون عمل کنم. :aiwan_light_blumf:
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا