شعر غزلیات خاقانی

  • شروع کننده موضوع .: Mati :.
  • بازدیدها 4,787
  • پاسخ ها 242
  • تاریخ شروع

sa.Aghakeshizadeh🌙

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/28
ارسالی ها
1,300
امتیاز واکنش
5,175
امتیاز
696
محل سکونت
تبریز
مـسـ*ـت تمام آمده است بر در من نیم شب

آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب

کوفت به آواز نرم حلقهٔ در کای غلام

گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب

گفت منم آشنا گرچه نخواهی صداع

گفت منم میهمان گرچه نکردی طلب

او چو در آمد ز در بانگ برآمد ز من

کانیت شکاری شگرف وینت شبی بوالعجب

کردم برجان رقم شکر شب و مدح می

کامدن دوست را بود ز هر دو سبب

گرنه شبستی رخش کی شودی بی‌نقاب

ورنه میستی سرش کی شودی پر شغب

گفتم اگرچه مرا توبه درست است لیک

درشکنم طرف شب با تو به شکر طرب

گفتم کز بهر خرج هدیه پذیرد ز من

عارض سیمین تو این رخ زرین سلب

گفت که خاقانیا روی تو زرفام نیست

گفتم معذور دار زر ننماید به شب
 
  • لایک
واکنش ها: Al12
  • پیشنهادات
  • sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    به یکی نامهٔ خودم دریاب

    به دو انگشت کاغذم دریاب

    به فراقی که سوزدم کشتی

    به پیامی که سازدم دریاب

    درد من بر طبیب عرض مکن

    تو مسیح منی خودم دریاب

    کارم از دست شد ز دست فراق

    دست در دامنت زدم دریاب

    من از خیره‌کش فراق هنوز

    دیت وصل نستدم دریاب

    الله الله که از عذاب سفر

    به علی‌الله درآمدم دریاب

    دردمندم ز نقل خانهٔ آب

    به گلاب و طبرزدم دریاب

    من که در یک دو نه سه چار یکی

    بستهٔ ششدر آمدم دریاب

    من که خاقانیم به دست عنا

    چون خیال مشعبدم دریاب
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب

    خاطر آسوده ازین گردش ایام بخسب

    به ریا خواب چو زاهد نبود بیداری

    چند جامی بکش از بادهٔ گلفام بخسب

    در هوای چمن ای مرغ گرفتار منال

    شب دراز است دمی در قفس و دام بخسب

    گر به خورشید رخی گرم شود آغوشی

    تا دم صبح قیامت ز سر شام بخسب

    بالش از خم کن و بستر بکن از لای نوشید*نی

    بگذر از ننگ مبرا بشو از نام بخسب

    همچو محمل برو آفات به غفلت بگذار

    در جهان بی‌خبر از کفر وز اسلام بخسب

    نغمهٔ من بشنو باده بکش مـسـ*ـت بشو

    شب ماه است به جانان به لب بام بخسب
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    رویم ز گریه بین چو گلین کاه زیر آب

    از شرم روی توست رخ ماه زیر آب

    ماهی تنی و می‌کنی از اشک من گریز

    نه ماهیان کنند وطن گاه زیر آب

    نی نی توراست عذر که مشک و میی بهم

    نی مشک و می شود آنگاه زیر آب

    تخم وفاست دانهٔ دل چون به دست توست

    خواهی به زیر خاک بنه خواه زیر آب

    در اشک گرم غرقم و آنگاه سوخته

    کس دید غرق سوخته به نگاه زیر آب

    دریا کشم ز چاه غمت گر برآرم آه

    سوزد نهنگ را طپش آه زیر اب

    همسایگان ز تف دلم برکنند شمع

    چون شد چراغ روز شبانگاه زیر آب

    گریم چنان که از دم دریای چشم من

    هر گوش ماهیی شود آگاه زیر اب

    آبم برفت و گر شنود سنگ آه من

    از سنگ بشنوند علی‌الله زیر آب

    ای در آبدار جوانی ز پیچ و خم

    در آب شد ز شرم تو صد راه زیر آب

    حال من و تو از من و تو دور نیست زانک

    تو آب زیر کاهی و من کاه زیر آب

    خاقانیا به چاه فرو گوی راز دل

    کز دوست رازدارتر آن چاه زیر آب
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    کار عشق از وصل و هجران درگذشت

    درد ما از دست درمان درگذشت

    کار، صعب آمد به همت برفزود

    گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت

    در زمانه کار کار عشق توست

    از سر این کار نتوان درگذشت

    کی رسم در تو که رخش وصل تو

    از زمانه بیست میدان درگذشت

    فتنهٔ عشق تو پردازد جهان

    خاصه می‌داند که سلطان درگذشت

    جوی خون دامان خاقانی گرفت

    دامنش چه، کز گریبان درگذشت
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    انصاف در جبلت عالم نیامده است

    راحت نصیب گوهر آدم نیامده است

    از مادر زمانه نزاده است هیچکس

    کوهم ز دهر نامزد غم نیامده است

    از موج غم نجات کسی راست کو هنوز

    بر شط کون و عرصهٔ عالم نیامده است

    از ساغر زمانه که نوشید شربتی

    کان نوش جانگزای‌تر از سم نیامده است

    گیتی تو را ز حادثه ایمن کجا کند؟

    کورا ز حادثات امان هم نیامده است

    دزدی است چرخ نقب‌زن اندر سرای عمر

    آری به هـ*ـر*زه قامت او خم نیامده است

    آسودگی مجوی که کس را به زیر چرخ

    اسباب این مراد فراهم نیامده است

    با خستگی بساز که ما را ز روزگار

    زخم آمده است حاصل و مرهم نیامده است

    در جامهٔ کبود فلک بنگر و بدان

    کاین چرخ جز سراچهٔ ماتم نیامده است

    خاقانیا فریب جهان را مدار گوش

    کورا ز ده، دو قاعده محکم نیامده است
     

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    پای گریز نیست که گردون کمان‌کش است

    جای فزاع نیست که گیتی مشوش است

    ماویز در فلک که نه بس چرب مشرب است

    برخیز از جهان که نه بس خوب مفرش است

    چون مار ارقم است جهان گاه آزمون

    کاندر درون کشنده و بیرون منقش است

    با خویشتن بساز و ز کس مردمی مجوی

    کان کو فرشته بود کنون اهرمن‌وش است

    با هر که انس گیری از او سوخته شوی

    بنگر که انس چیست مصحف ز آتش است

    عالم نگشت و ما و تو گردنده‌ایک از آنک

    گردون هنوز هفت و جهت همچنان شش است

    در بند دور چرخ هم ارکان، هم انجم است

    در زیر ران دهر هم ادهم، هم ابرش است

    خاقانیا منال که این ناله‌های تو

    برساز روزگار نه بس زخمهٔ خوش است
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    تا جهان است از جهان اهل وفائی برنخاست

    نیک عهدی برنیامد، آشنائی برنخاست

    گوئی اندر کشور ما بر نمی‌خیزد وفا

    یا خود اندر هفت کشور هیچ جائی برنخاست

    خون به خون می‌شوی کز راحت نشانی مانده نیست

    خود به خود می ساز کز همدم وفائی برنخاست

    از مزاج اهل عالم مردمی کم جوی از آنک

    هرگز از کاشانهٔ کرکس همائی برنخاست

    باورم کن کز نخستین تخم آدم تاکنون

    از زمین مردمی مردم گیائی برنخاست

    وحشتی داری برو با وحش صحرا انس گیر

    کز میان انس و جان وحشت زدائی برنخاست

    کوس وحدت زن درین پیروزه گنبد کاندراو

    از نوای کوس وحدت به نوائی برنخاست

    درنورد از آه سرد این تخت نرد سبز را

    کاندر او تا اوست خصل بی‌دغائی برنخاست

    میل در چشم امل کش تا نبیند در جهان

    کز جهان تاریک‌تر زندان سرائی برنخاست

    از امل بیمار دل را هیچ نگشاید از آنک

    هرگز از گوگرد تنها کیمیائی برنخاست

    از کس و ناکس ببر خاقانی آسا کز جهان

    هیچ صاحب درد را صاحب دوائی برنخاست
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    دل پیشکش تو جان نهاده است

    عشقت به دل جهان نهاده است

    جان گر همه با همه دلی داشت

    با عشق تو در میان نهاده است

    تا نام تو بر زبان بیفتاد

    دل مهر تو بر زبان نهاده است

    اندک سخنی زبانت را عذر

    از نیستی دهان نهاده است

    نظاره قندز هلالت

    موئی به هزار جان نهاده است

    از نالهٔ من رقیب در گوش

    انگشت خدای خوان نهاده است
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    sa.Aghakeshizadeh🌙

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/28
    ارسالی ها
    1,300
    امتیاز واکنش
    5,175
    امتیاز
    696
    محل سکونت
    تبریز
    کار گیتی را نوائی مانده نیست

    روز راحت را بقایی مانده نیست

    زان بهار عافیت کایام داشت

    یادگار اکنون گیایی مانده نیست

    وحشتی دارم تمام از هرکه هست

    روشنم شد کشنایی مانده نیست

    دل ازین و آن گریزان می‌شود

    زانکه داند با وفایی مانده نیست

    زنگ انده گوهر عمرم بخورد

    چون کنم کانده زدایی مانده نیست

    کوه آهن شد غمم وز بخت من

    در جهان آهن ربایی مانده نیست

    با عنا می‌ساز خاقانی از آنک

    خوش دلی امروز جایی مانده نیست
     
    • لایک
    واکنش ها: Al12

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,346
    بالا