من فکر می کنم گره درست کردن به اندازه درداستان ضروری وهیجان آور وخواننده رو با شخصیت ها همراه میکنه و نکته دوم نثر داستان هست که اون به نوسینده بستگی داره که شما تونستد از هردو به خوبی استفاده کنید ولی برای اینکه عالی بشید حتما بیشتر تمرین نوشتن کنید. سعی کنید اون محیط وحس حال مورد نظرتون یاصحنه ایی از داستان رو تجسم کنید و اون تصویر ها رو بنویسید که این به درک شخصیت کمک میکنه
سلام نویسنده ی عزیز گفتنی ها رو دوستانم در بالا به طور مفصل توضیح دادند فقط یک مورد که اون هم با اسم شخصیت کتاب آرتیمیس مشکل دارم آرتیمیس اسم اولین بانوی دریا سالار ایرانیه در حالی که شما میگین آرتیمیس جکسون اهل نیویورک در آخر ممنون از وقتی که صرف کردی و امید وارم تمام معما های جلد 1 حل کنی.
سلام واقعا قلم خوبی دارید،جلد اول بینظیر بود و پایانش عالی و متفاوت بود،میدونی همیشه توی اخر رمان ها شخصیت ها به هم میرسن ولی در رمان تو شخصیت مرد حیلی عالی و متفا ت بود لطفا پایان این جلد هم متفاوت کن.
وقتی قرار ارتیمیس برگزد پیش الهه ها یک ورود هیجان انگیز داشته باشه و قدرتاش هم خیلی زیاد باشه ،اینجوری خیلی خوب میشه
سلام
من از این که رمانتیک رو نمی تونن پیشبینی کنم خیلی راضیم و مدام ترغیب می شم که ادامه شو بخونم آفرین.
فقط یه مورد دوست دارم داستان و کش بدی یعنی نه این که طولانی شده ها نه منظورم اینه که بحث ها رو کش بدی و چالش بر انگیز کنی و شخصیت ها رو وادار به انتخاب های بزرگ بکنی طوری که اصلا نتونیم درک کنیم و همچنین سعی کنی رو بعضی مسائل مانور بدی مثل اون دفتره که مثلاً روح زاده تاریکی قبلی اون تو باشه و کلی توی مسائل مختلف کمکش کنه و آخرش شخصیت بد داستان بشه (یا مثلاً زاده قبلی پدرش و یا مادرش باشه و آرتمیس بتونه اون رو نجات بده و بفهمه اون باعث مرگ کسانی که براشون ارزش داشتن بشه و اون رو بکشه مارتا هم یا مادرش باشه یا عشق دوران جوانی پدرش و یا دوست صمیمی مادرش و پدرش، مادرش رو به خاطر اون بکشه و آرتمیس این رو بفهمه و مارتا رو بکشه.) و کتابه یا رابطی بین دشمن جدیدشون باشه با آرتمیس اون ندونه و همین باعث ترد شدن و در نهایت باعث مرگش برای مردم بشه .
تو چون هیچی از رمانتیک نگفتی جای خیلی زیادی برای مانور داری مثل شمشیر زاده تاریکی مثل گذشته بانو راشل مثل چگونگی به وجود اومدن جهان ها مثل گذشته دشمنشون مثل خود گذشته آرتمیس مثل اون دوستش که اسمش یادم نیست مثل گذشته اون گرگه که بازم اسمش یادم نیست فکر کنم مارویس بود مطمئن نیستم مثل برگشتن آرتمیس به زمین و تلاشش برای بازگشتند مثل اسبش مشکی مثل خیلی چیز های دیگه ولی به یاد داشته باش که همیشه باید ژانر رمان رو حفظ کنی و خواننده رو به ادامه رمان ترغیب کنی و هیجان رو توی موقعیت های عادی و غیر ممکن به صورت هوشمندانه ای زیاد کنی . سرت رو درد آوردم و ببخشید.
الان از خوبی های رمانت هم میگم این که داستان خیلی جذابه و موضوعش رو خیلی دوست دارم شخصیت هات رو هم دوست دارم ولی جون من اسمات خیلی شبیه همه یکم متفاوت باشه من قاتی نکنم .
همانطور که گفتم امکان مانور زیاده ولی سعی نکن بیشترش کنی چون انتظارات خواننده زیاد میشه و کارت سخت . پاینده و سعادت مند شی و امید وارم بهترین بشی . دوستارتو خرخون کتاب
دوست خوبم
توی خیلی از رمان ها شخصیت اصلی داستان میمیره ولی کلا جدیدا مد شده که شخصیت های اصلی رمان بمیرن و این جالبه ولی مهم اینه که بتونی داستان خیلی قوی تموم کنی که به نظر من اگه دوستمون بخواد میتونه .
و در رابـ ـطه با قدرتاش خوبه که زیاد بشه ولی داستان بی مزه و کسالت اوره چون اون موقع هیچ کس توانایی مقابله با اون رو ندارم و آدم رقبتی به ادامه اون نداره .
البته این نظر کنه و نظر شما و هر کس دیگه قابل احترام و ستایش هست .
امید وارم در مراحل زندگیتون موفق باشید.
خرخون كتاب ودختر شيطون نظراتتون عالي بود!
واينكه دختر خرخون كتاب من اسكلت داستان رو دارم و فقط بهش يه جاهايي پروبال ميدم و ميتونم بگم تقريبا بيشتر از نصف چيزايي كه گفتي قراره اتفاق بيوفته.ممنون بابت نقد خيلي زيبات.
سلام نویسنده ی عزیز خیلی خیلی ممنونم برای رمان عالی که نوشتی من برای ژانر تخیلی ارزش زیادی قائلم...اما اگر پذیرای انتقاد هم هستی باید بگم جلد اول خیلی خوب شروع نشد(چطور ممکنه تو این سرزمین ها اینقد زمینی باشه بعد پادشاه جنیان برای خوردن خون یه زمینی مشاورش آتریس رو بفرسته زمین!!؟؟) کاش کامل تر مینوشتی اما برعکس شروع جلد ۲ عالی بود قلمت خیلی خیلی عالی تر شده و اما یه چیز دیگه تو جلد ۱ همسر گمشده ی هافمن گردنبند نیمه ی الماس رو داد به زاده ی تاریکی تا بده به هافمن ولی اصلا چنین اتفاقی نیوفتاد واینکه هافمن که یه جادوگره از همه چی خبر داره چجوری از همسرش که فرمانده ی آواتارهاست خبر نداره؟
مورد بعدی اینکه ویلیام اون شب توی قصر پریان بود شبی که مایک همه رو اسیر کرد پس چرا جزو اسیر شده ها نبود؟ و گلوریا باهاش ملاقات کرده بود؟
جواب اینا رو میخوام چون ذهنم خیلی درگیره لطف میکنی اگر پاسخگو باشی