نقد رمان معرفی و نقد رمان آن شب سیاه| DENIRA کاربر انجمن نگاه دانلود.

DENIRA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/12
ارسالی ها
9,963
امتیاز واکنش
85,309
امتیاز
1,139
محل سکونت
تهران
به نام خدای خوبی ها
با شما هستم با دومین رمانم، بعد از نوشتن رمان ملکه مافیا که استقبال نسبتا خوبی داشت، تصمیم گرفتم که رمانی با موضوعی تقریبا متفاوت بنویسم.
خلاصه:
شهناز دختری ساده و روستایی دل به پسر عمه خود رضا می بندد و پنهانی با او دوست می شود، رضا که به شهناز علاقه شدیدی دارد در خواست دوستی شهناز را قبول می کند، بعد از چند ماه شهناز و رضا نامزد می شوند اما در این بین رضا از شهناز سرد می شود و....
اسامی همه مستعار می باشد.
سبک :رئالیسم
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916
    نویسنده عزیز ، ضمن عرض سلام ، ورود شما به تاپیک نقد که نشانی از نقد پذیری و علاقه مندی شما به پیشرفت قلمتان است را تبریک می گوییم . لطفا قبل از شروع فعالیت در تاپیک نقد ، قوانین بخش را مطالعه فرمایید .

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    توجه فرمایید که این چنین پیام ها اسپم محسوب میشوند و لازم است در صورت مشاهده ، پیام مربوطه را به کادر مدیریت بخش نقد ، گزارش دهید :
    -عزیزم ادامه بده

    -خیلی رمانت قشنگه من عاشقش شدم

    -تند تند پست بزار

    -تو رو خدا مهناز و فرهود بهم نرسن

    و...........

    برای آموزش " نقد " می توانید از تاپیک زیر بهره ببرید :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    موفق باشید .
    مدیریت بخش نقد
     

    Curly

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/11/10
    ارسالی ها
    355
    امتیاز واکنش
    13,965
    امتیاز
    684
    سلام گلم
    الوعده وفا:)
    رمانت رو مطالعه کردم و باید بگم محتوای رمانت خیلی جالبه.
    معمایی و مبهم بودن رمانت باعث تحـریـ*ک خواننده برای خوندن ادامه رمانت میشه پس این نشون دهنده قلم عالیته و تبریک می گم بهت.
    دیالوگ های رمانت خیلی قشنگن و پر معنا.
    اما توصیف های رمانت کم بودند حالا چه شخصیت چه احساسات و چه مکان ها این باعث می شه خواننده نتونه انس بگیره با رمان و شخصیت هات و خودشو در فضای رمان نمی تونه تصور کنه فکر کنم بهتره که توصیف هات رو بیشتر کنی:)
    و همینطور یک چیزی که من رو اذیت می کرد این بود که شما خیلی خیلی سریع یعنی در هر پست فوری به یک بخش دیگه ای از رمان کات می زدی همین هم باعث می شد که تو ذوق من که خواننده باشم بخوره این کات زدن های مداوم اکثرا در فیلم ها اتفاق میفته که خب مشکلی نیست چون فیلمه اما اینجا ما داریم رمان می خونیم و رمان هم قبل از اینکه به یک بخش دیگه بره باید قبلش نویسنده با توصیفاتش یا مثلا چند تا ستاره(*) اعلام کنه که یک دفعه چشمای خواننده گرد نشه و تعجب نکنه بگه چی شد!؟
    غلط املایی هم داشتی که خوشبختانه کم بود مثل مصطفوی که شما بعدش نوشتی مستفوی این ها رو اگر دوست داشتی ویرایش کن عزیزم
    جلد رمان مناسب محتوای رمانت هست و همینطور نام رمانت باعث جذب خواننده میشه
    خلاصه رمانت هم کامل و بدون نقص بود و خواننده رو ترغیب می کنه برای خوندن رمانت:)
    در کل رمان خیلی خوبی داری عزیزم و اگر اون چیزایی رو که گفتم رعایت کنی بهتر از قبل میشه:)
    امیدوارم که بابت این نقد کوچک و دوستانه ازم دلگیر نشی و به من خرده نگیری من قصدم کمک به بهتر شدن رمانت بود عزیزدلم
    قلمت پایدار
    موفق و موید باشی گلم
     

    PARISA-R

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/10/17
    ارسالی ها
    182
    امتیاز واکنش
    1,532
    امتیاز
    346
    محل سکونت
    Germany
    سلام
    رمانت خوبه فقط یه مقدار قسمت هارو کوتاه تر می کنی سریع میری بخش بعدی و ادمو گیج میکنی...
    معمایی بودن رمانت باعث کنجکاویه خواننده های رمانت میشه ...
    در رابـ ـطه با محیط اطراف یه مقدار بیشتر توضیح بده تا خواننده های رمانت درک بهتری از محیط داشته باشن...
    دیالوگ های خوبی مینویسی و من به عنوان یک خواننده از دیالوگها لـ*ـذت میبرم...
    قلمه خیلی خوبی داری...
    در اخر با ارزوی موافقیت
    یاحق...
     

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران

    Hamraz.raz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/09
    ارسالی ها
    1,186
    امتیاز واکنش
    10,905
    امتیاز
    748
    سن
    21
    خب دنی جون اینم اون نقدی که خیلی وقته قولشو بهت دادم!
    نام رمان:
    اسم رمانت جالبه و خواننده رو به سمت خودش جلب میکنه. شب خودش تاریک و سرده و زمانی که ما صفت سیاه رو بهش اضافه می کنیم یعنی شبی پر از غم و درداور و وقتی که پسوند آن رو بهش اضافه می کنیم این طوری جلوه می کنه که میخوایم به شب سیاه و پر غمی اشاره کنیم که در گذشته اتفاق افتاده.
    خلاصه:
    تو خلاصه رمانت خیلی مسائلو بیان کردی که نیاز به گفتن نیست مثلا قضیه نامزد شدن شهناز و رضا که حتی بدون مطرح کردن این قضیه میشد خلاصه خوب و جذابی رو نوشت ولی در کل رمانت خلاصه خوبی داره.
    مقدمه:
    مقدمه رمانت جالبه ولی به نظر من اون شعری که از فروغ تو متن رمانت استفاده کردی برای رمانت مناسب تره.
    جلد:
    جلد رمانت مناسب با اسم رمانه و بیشتر از رنگ سیاه استفاده شده و اون نور روشنی که دختر بهش خیره شده نوید بخش یک فردایی بهتر و یا عبارت:پایان شب سیه سپید است
    هستش.
    شروع رمان:
    شروع رمانت با یک انتظار شروع میشه،انتظار برای پدری که هیچ وقت نیست. یه شروع متوسط رو برای رمانت انتخاب کردی که اونطور که باید خواننده رو جذب کنه و تو ذهنش یه سری سوال به وجود بیاره و اونو به خوندن ادامه رمان مجبور کنه نیست.
    یه اشکال جزئی هم که تو رمانت بود و خواننده رو گیج می کرد:
    ه بیرون نگاهی انداختم. هیچ خبری نبود. پس کجاست؟ مائده نگاهی بهم انداخت و به بافتن شال ادامه داد
    - منتظر نباش، شهره. امشب نمیاد.
    فکر کنم منظورت از شهره،شهناز باشه. چون در ادامه پست اول رمان هیچ اثری از شخصی به این اسم نیست.
    سیر رمان:
    رمانت سیر معقولی داره ولی فکر می کنم که سرد شدن رضا رو کمی زود شروع کردی ولی در کل سیر رمانت منطقی و معقوله.
    شخصیت ها:
    شخصیت های اصلی رمانت شهناز و رضا هستند
    شهناز یه دختر روستایی و ساده که عاشق رضا میشه و وقتی با سرد شدن اون مواجه میشه
    کم کم افسردگی میگیره و اینو میشه از گریه های زیادش،به نظرش همه چی مردی میاد،آرامش نداشتنش و شعر غمگینی که از فروغ میخونه فهمید.
    و رضا پسر روستایی که بین دوست داشتن شهناز و یا صرفا علاقه داشتن به اون دودل مونده و انگار تصمیمشو بعد از ازدواج با شهناز میفهمه و با اون سرد میشه ولی بازم نگران شهنازه و شهناز هنوزم براش مهمه و اینو میشه از واکنشش بعد از گرفتن کارنامه شهناز فهمید.
    ژانر:
    ژانر هایی که تو برای رمانت تعیین کردی: اجتماعی، خانوادگی، عاشقانه، غمگین، واقعیت.
    فکر کنم کمی تو انتخاب ژانر اشتباه کردی.تنها ژانر هایی که تو رمان تو دیده میشه ژانر های خانوادگی و عاشقانه و تراژدی(غمگین) است. من اثری از ژانر اجتماعی تو رمانت ندیدم.
    به نظرم بهتر رئالیسم(واقعیت)رو سبک قرار بدی نه ژانر.
    توصیفات:
    توصیفات کمه و این باعث میشه خواننده نتونه راحت با رمان ارتباط برقرلر کنه و اونو تصور کنه.
    دیالوگ ها و مونولوگ ها:
    مونولوگ هات به دیالوگ هات برتری دارند و این باعث میشه که رمان حالت نمایشنامه نداشته باشه.
    نثر رمان:
    نثر رمانت محاوره ای و تو تونستی به خوبی ازش به کار گیری. فقط یه تو توصیه ای بهت بکنم که موقع توصیف صحنه های عاطفی از کلمات نرم و لطیف استفاده کن.
    زاویه دید:
    زاویه دیدت اول شخصه و تا اینجای رمان،داستان تنها از زبان شهناز روایت شده. تو خیلی خوب تونستی از دید یک نفر رمانو به تصویر بکشی.

    این راهو ادامه بده و هیچ وقت مایوس نشو!
    میدونم نقد خیلی کاملی نیست ولی در شرایطی که در حال حاضر دارم این تنها چیزیه که از دستم بر میومد.
    موفق باشی
    قلمت سبز:)
     

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    سلام همراز :) ممنونم از اين كه اومدي:)
    درباره شروع رمان، كه گفتي من اسم شهناز رو اشتباهي شهره نوشتم، بايد بگم من در اين قسمت اشتباهي نكردم و اين اشتباه ذهني منتقد يا خواننده بوده! منظور من اينه كه رضا هنوز توي شَهر هست و به روستا نمياد كه شما فكر كرديد منظور من اسم شهره است!
    ببينيد رضا يه شخصيت اصليه! پس بايد حتما باشه و من تقريبا توي پست هاي چهارم يا سوم اوردمش.
    در مورد ژانر هم حتما درستش مي كنم .
    در رابـ ـطه با توصيفات اي كاش مي گفتي چه قسمت هايي كمه، چون من تا جايي كه تونستم به توصيفات اهميت ويژه دادم.
    همراز عزيزم، تا اون جايي كه من مي دونم نماشنامه با رمان خيلي فرق داره، توي نمايشنامه بيشتر ديالوگ وجود داره و نويسنده زياد نمي تونه به بقيه چيزها برسه، اما در رمان نويسنده ازاده تا هم ديالوگ هاش رو بنويسه و هم مونولوگ ها!
    در رابـ ـطه با لحن لطيف، ببينيد الان رضا شهناز رو طرد كرده و شهناز هم از بي توجهي رضا و خانوادش افسرده شده و در حقيقت من نمي تونم لحن و كلمه هاي لطيف بيارم تو رمان. چون خانواده شهناز تا جدي و خشك هستند و حتي پدر شهناز هم گفت كه در طول زندگي كه با اشرف مادر شهناز داشته ، هيچ وقت محبتي از جانب اون نديده در نتيجه اشرف زني خشك و نسبتا بداخلاقه.
    ممنون از نقدت گلم :)
     
    آخرین ویرایش:

    عقیق

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/09
    ارسالی ها
    621
    امتیاز واکنش
    10,219
    امتیاز
    661
    نقد رمان ان شب سیاه
    * نام رمان
    نام انتخابی شما بسیار واضح و روشن و به راحتی میشه ازش چیزهایی فهمید هم کنجکاوی مخاطب رو بر می انگیزه هم در عین واضح بودن براش چالش ذهنی ایجاد می کنه که موضوع چیه دقیقا...در واقع نام جذبه خاصی داره و ذهن مخاطب رو به این جهت میبره که منظور نویسنده از" ان شب سیاه" دقیقا به چه شبی اشاره داره ؟تو اون شب مورد اشاره چه اتفاقی می افته که با کلمه سیاه ازش یاد شده ایا اتفاق تلخی میفته یا یک اتفاق وحشتناک ایا اصلا واقعا ماجرا در مورد شبه... در واقع ادم با دیدن نام رمان به ذهنش میرسه که احتمالا داستان قراره ماجرایی جنایی یا پلیسی یا معمایی باشه و کلمه سیاه حس تلخ و غم انگیز و حالتی ناراحت کننده رو هم به مخاطب تزریق می کنه اما وقتی قصه رو میخونی میفهمی که قصه قراره ماجراهای عاطفی و عشقی رو مطرح کنه که درد و غم و تلخی هایی رو هم درش نهفته داره ...در کل نام جذاب و با جذبه ای انتخاب کردین که نظر مخاطبان رو جلب می کنه و کاملا مشخصه که نام رو با دقت و وسواس خاصی انتخاب کردین که راحت نمیشه به اصل ماجرا پی برد و ذهن رو درگیر میکنه.

    * جلد
    خب جلد طراحی شده با وجود یه سری موارد که الان براتون توضیح میدم چندان هماهنگ با نام به نظر نمیرسه و البته چون ژانر رمان رو هم مشخص نکرده بودید نمیشه عنوان کرد که با ژانر ها هم هماهنگی داره یا نه.در واقع فقط رنگ های سیاه و خاکستری به کار رفته در جلد هماهنگیه بیشتری با نام داره.و اینکه از اون دختر چتر به دست که تنها ایستاده میشه فهمید که احتمالا شخصیت اصلی یه دختره یا اینکه یه دختر در قصه نقش مهمی داره و احیانا تنهاست یا احساس تنهایی می کنه و وزش باد در تصویر که با حرکت دامن لباس دختر و جهتی که چتر رو نگه داشته ذهن رو به باد و طوفان مشکلات میبره که چتری رو که نماد مامن و پناهگاهه کنار زده البته چترهم به نظر مامن و پناهگاه محکم و قابل تکیه ای نیست .و اینکه تصویرکوچک گوشه بالا سمت چپ تصویر غم زده اون به نظر کودک سیه چهره ایه که من ارتباطش رو با قصه و یا نام نمیفهمم و با وجوده چیزهایی که از جلد میشه فهمید اما من حس می کنم برای طراحی جلد مفاهیم مورد نظرتون رو زیادی پیچیده کردین و راحت نمیشه از جلد پی به چیزی برد و به نظر کار رو برای مخاطب سخت کردین اما وقتی قصه رو میخونی متوجه ارتباط ظریف طرح جلد با قصه میشی اما جلد جزو اون گزینه هایی هست که مخاطب با دیدن اون تصمیم میگیره که رمان رو مطالعه کنه یا نه به همین دلیل فکر می کنم که مخاطب چندان نمیتونه ارتباط موثری با جلد برقرار کنه به خاطر همون پیچیدگی که گفتم.

    * خلاصه
    خلاصه ای که نوشتید کاملا واضح و روشنه و مسائل زیادی رو به مخاطب میگه اما با وجودی که اون رو روان و راحت نوشته بودید و مخاطب هم ارتباط تقریبا خوبی میتونه باهاش برقرار کنه اما بخش انتهایی خلاصه (که گفتید" در این بین رضا از شهناز سرد می شود و...." )به اندازه کافی کنجکاوی مخاطب رو بر نمی انگیزه و اگر یکی از گره های اصلی قصه ( که حالا حالاها باز نمیشه) رو در خلاصه میگذاشتید در جذب هر چه بیشتر مخاطب موثر خواهد بود. و اینکه همون جملات انتهایی کمی هم حس لو رفتگی قصه رو به مخاطب میده چون با خودش میگه حتما چون رضا با شهناز سرد شده حتما جدا میشن و غیره و منجر به عشق نافرجام میشه، اگر کمی هم تغییر در اون بخش از خلاصه که اشاره کردم ایجاد کنید از این جهت که کمی ابهام و سوال تو ذهن مخاطب بسازه مطمئناً در جلب نظر مخاطب به مطالعه موثر خواهد بود.

    * مقدمه
    مقدمه تون بسیار جالب بود یک متن ادبی که مخاطب راحت باهاش ارتباط برقرار می کنه( متنی روان و بدور از هر گونه سختی و سنگینی) و کاملا حس عاشقی و فراق یار و غم هجرانی رو که توی داستان احتمالا موج خواهد زد رو با مخاطب به اشتراک میزاره در واقع مخاطب خودش رو از لحاظ احساسی و جوی اماده مواجه با داستانی میکنه که قراره چیزی مثل شکست عاطفی یا عشقی یا چیزی در همین مایه ها رو تجربه کنه.در کل مقدمه تون ملاک های یک مقدمه خوب رو داراست.و نقش مکمل خلاصه رو به خوبی ایفا کرده.

    * شروع
    خب چون ژانر های قصه رو مشخص نکرده بودید دقیق نمیتونم مشخص کنم که شروع متفاوت بود یا نه اما چند تا از ملاک های مورد نظر برای شروع خوب رو داشتید اینکه معرفی شخصیت ها و دیالوگ ها و توصیف احساس و حالت های چهره و بدن رو آغاز کردید .خب مخاطب از همون پست اول چیزهای زیادی رو میفهمه که برای ادامه قصه پیش نیاز محسوب میشه و نویسنده هم اونها رو به مخاطب میگه . به نظرم شروع تقریبا خوبی بود.

    * زاویه دید
    خب شما از زاویه دید اول شخص برای بیان قصه استفاده کردید و قصه فقط از زبان شهناز روایت میشه...و این خیلی خوبه و شما به خوبی از پسش براومدید و از تمام ظرفیت این زاویه دید برای بیان قصه استفاده کردید تبریک میگم خوب عمل کردید . البته انتخاب اینکه از چه زاویه دیدی استفاده کنید با شماست و کاملا در این انتخاب ازادید اما ما معمولا توصیه می کنیم برای جبران محدودیت هایی که در زاویه دید اول شخص وجود داره به نویسنده پیشنهاد میدیم که از زاویه دید دانای کل استفاده کنه اما همونطور که گفتم انتخاب با شماست.

    * نثر
    در پست اول نثر رمانتون بین محاوره و ادبی در نوسانه و مدام تغییر می کنه اما در چند پست بعد بهبود پیدا کرده و محاوره میشه البته بعد از چند پست دوباره مثل پست اول رمان میشه و دائم کلمات و جملات بین ادبی و محاوره در نوسانه ...البته محاوره چون دقیقا مثل حرف زدن معمولی خودمون هست مخاطبان نوجوان هم باهاش راحت ترند و اینکه داستان در مورد یه دختر نوجوانه و سن اکثر خواننده های رمانتون هم همین رده سنی محاوره انتخاب مناسب تریه و ادبی هم به نظر کمی سنگین و سخت میاد اما استفاده از اون هم جذابیت های خودش رو داره این ها ویژگی های دو نثر ادبی و محاوره است . توصیه میکنم نثر رمان رو اصلاح کنید ( و تصمیم بگیرید که میخواید از کدوم یکی استفاده کنید محاوره یا ادبی) و اصلاحات رو انجام بدید تا مخاطب هم از سردرگمی دربیاد و متن یک دست تر و خواندنش هم راحت تر بشه.
    مثلا توی پست های وسط صفحه اول در جایی که بچه ها تو خوابگاه ایستادن و موهاشون داره چک میشه گفته بودید"زبونت هم که بلنده. " که البته درست تر و عامیانه اش هست "زبونت هم که درازه"
    یادر یکی از پست های ابتدایی صفحه دوم در جاییش گفته بودید" هر چند که با اون شاهکاری که توی ورقه علومم به وجود آوردم " که خب بوجود اورددم زیادی ادبیه و محاورش میشه "شاهکاری که توی برگه علومم زدم" و موارد دیگه.

    * ژانر
    خب شما سبک رمانتون رو رئالیسم مطرح کرده بودید و اما ژانر های رمانتون رو مشخص نکرده بودید اما با توجه به محتواو موضوع رمان و نشانه هایی که از ژانر ها دیده میشه میتونم بگم که رمان در ژانر عاشقانه و اجتماعی نوشته شده و ژانرها به سادگی از نشانه های موجود قابل درکه .جملات عاشقانه و احساسی و گفتگوهای رد و بدل شده بین شهناز و رضا و رفتارهاشون کاملا بیانگر ژانر عاشقانه قصه است و بیان کردن مسائلی مثل دوستی های دو جنس مخالف و اثراتش هم چون جزوی از معضلات و مشکلات اجتماعی رو بیان می کنه هم ژانر اجتماعی قصه رو مطرح می کنه . در رابـ ـطه با سبک رئالیسم هم که از نامش مشخصه سرچشمه گرفته از واقایع و اتفاقات واقعی و حقیقی موجود هست و بیشتر رمان های ژانر های اجتماعی سبکشون رئال نوشته میشن. والبته این رو هم بگم که انتخاب سبک هم مثل خیلی از موارد دیگه رمان در اختیار نویسنده است و منتخب نویسنده و وابسته به سلیقه نویسنده است.

    * ایده
    قصه در مورد دختری روستاییه که با وجود سن کمش به پسر عمه اش علاقه مند شده مدتی با هم دوست هستند و بعد امکان ازدواجشون فراهم میشه اما کم کم هردو شون دچار تغییراتی در رفتارو و کردارشون نسبت به هم میشن و شهناز میفهمه که....خب ایده جالبه.
    اینکه همیشه توی اکثر قصه ها به افرادی پرداخته میشه که شهرنشینن با رفتار های شهری اما شما قصه اتون در محیط روستا و با ادم های ساکن در اون و شرایط زندگیشون و مسائل و روابطشون اتفاق می فته موضوع جالبیه و جای کار زیادی هم داره و حتی میتونید بیشتر و بهتر بررسیش کنید و اون رو هم برای مخاطبانتون بازتر و قابل لمس تر کنید.

    * سیر
    تا صفحه سوم روند قصه معمولی و ارام و ریلکس پیش میره و بعضی جاهاش هم کمی کسل کننده میشه و اتفاق خاصی نمیفته اما از صفحه چهارم کم کم از اون ارامش خارج میشیم و کاملا درگیر تنش های شهناز و وقایع قصه میشیم. روال منطقی قصه هم قابل قبول و قابل درکه.قصه در زمان قالب زمانی حال اتفاق میفته و درش پرش و برش زمانی به گذشته و اینده وجود نداره.

    * شخصیت پردازی
    شهناز، رضا، مائده، محبوبه، محمد، فرامرز، فریبرز، حسام،پریا، لیلا، فرنوش، اشرف ، مقدس و ...اینها شخصیت هایی هستند که مخاطب در طی قصه باهاشون اشنا میشه با توجه به اینکه دقیقا مشخص نکردید که روستا در چه فاصله ای از شهر و کدوم شهر قرار داره و اینکه نگفتید سطح توسعه یافتگی اون روستا در چه حدیه و همچنین اینکه نگفتید ماجرای زندگیه شهناز در محدوده چه سالهایی داره اتفاق میفته با توجه به اینکه گفتید روستایی هستند و وضع مالی شون هم به نظر متوسط رو به ضعیفه خب در ابتدا ادم گمان میکنه در انتخاب نام ها اشتباهی صورت گرفته اما امروزه دیگه چنین مواردی تاثیری در انتخاب اسامی نداره و عادیه .
    در مورد شخصیت ها باید اینرو بگم که خب نکات مبهم در موردشون زیاده اینکه سن و تحصیلاتشون رو مطرح نکردید و برای مخاطبان هم سطح فکری و باور های شخصیت هاتون رو باز نکردین و اینکه با وجودی که گفتید محیط روستاست و شخصیت ها روستایی هستن اما حرف زدن ها و ادبیات شخصیت ها چندان مثل افراد ساکن در روستا نیست و مثل افراد تحصیل کرده با سطح اجتماعی بالا صحبت می کنند.
    در پست دوم یا سوم مائده در مورد برادرش فرامرز میگه" مرتیکه تازه به دوران رسیده." که خب کمی غیر منطقیه چون معمولا ادم برادرش رو هر چقدر هم که بد باشه با چنین کلمه ای خطاب نمی کنه.
    شخصیت ها رو هم جالبه که دودونه دارین معرفی می کنین و بعضی از ویژگیهای اخلاقیشون رو هم که خیلی درشون بارز هست رو مطرح کردین مثلا اینکه فرامرز تعصبی و غیرت بیخودی به خرج میده ....در کل شروع کردین به معرفی تدریجی شخصیت شهناز و رضا و بقیه در طی بیان قصه.به خصوص که رفتارهاشون تقریبا متناسب با چیزیه که از شخصیت ها تو ذهن مخاطب ساختید .
    شهناز یه دختر نوجوان ۱۶ ساله است که تا صفحه چهارم سنش بیان نشده اما با این وجود مخاطبان از درسهایی که تو مدرسه میخونن و رفتارهاش کاملا متوجه میشن که نوجوانه و البته رفتارهاش شبیه نوجوون هاست و کاملا احساسی و رویایی رفتار می کنه و فکر می کنه اما حرف زدن هاش و جملاتی که به کار میبره چندان مثل نوجوون ها نیست.
    رضاکه سنش گفته نشده و مخاطب نمیدونه که تحصیلاتش چقدره رفتار های دوگانه داره و رفتارهاش مشکوکه و مخاطب هم کاملا درگیری ذهنی شهناز رو درک و احساس می کنه.و میفهمه که در موردش چیزهایی وجود داره و کنجکاوه تا زودتر بفهمه.
    پدر شهناز مردیه که دوباره ازدواج کرده و بیشتر وقتش رو هم پیش همسر دومشه و انگار خانواده اولش رو فراموش کرده وقتی هم که میره پیش اونها انقدر به نظر بیتفاوته و انگار اصلا براش مهم نیست که تو خانواده اش چه خبره و اونها چه وضعی دارند اما مخاطب کم کم مسائل بیشتری رو در مورد پدر شهناز میفهمه و این رو هم میفهمه که اون انقدرهاهم بی حس و بی تفاوت نیست.
    در مورد مادر شهناز هم مخاطب اول فکر می کنه که اون یه زن کم حرف سنتیه که بیشتر وقتش رو فقط صرف رسیدگی به کارهای خونه و اشپزی می کنه و چندان وارد معقولات و مسایل زندگی و درگیری های عاطفی و مشکلات بچه هاش نمیشه اما مخاطب کم کم میفهمه که نه اینطور نیست بلکه اینقدر زجر و سختی کشیده و روحش زخمی شده و حرفهاشو تو خودش ریخته و بروز نداده که اینطور به نظر میرسه درحالی که حواسش به خیلی چیزها هست.
    در واقع شخصیت ها به مرور به مخاطبان شناسانده میشند و مخاطب به تدریج به شناخت کاملتری نسبت به اونها میرسه و نکات جدیدی رو در موردشون میفهمه.
    پریا دختری که همه میگن دختر خوبی نیست اما برای مخاطب چندان نگفتید که چه رفتاری داره که اونطوری در موردش میگن و هنوز برای مخاطب گنگ و مبهمه.

    * دیالوگ ها و مونولوگ ها
    شخصیت ها خیلی شبیه به هم حرف میزنن و تفاوت چندانی در کلمات و جملات و لحن شخصیت ها حس نمیشه همونطور که شهناز به عنوان یه دختر حرف میزنه، رضا هم همونطور حرف میزنه البته دریکی دو مورد تفدت های جنسیتی و سنی و ... رو لحاظ کرده بودید اما باید بگم که در جاهایی هم اینکار رو نکرده بودید...توصیه می کنم تفاوت های شخصیتی و جنسیتی و تفاوت های فرهنگی شخصیت ها رو پررنگ تر کنید تا شخصیت ها طبیعی تر و قابل درک تر بشوند.
    برای بیان جملات دیالوگ ها از علامت - استفاده کردین که خیلی خوبه ...ماهم به نویسنده ها این مورد رو هم توصیه میکنیم تا رعایت کنند.
    در مکالمات بخصوص در مکالمات بین شهناز و رضا جملات جالب و تاثیر گذاری ردو بدل میشه که نظر مخاطب رو جلب می کنه اما این نکته رو هم بگم که کاربرد زیاد این جملات هم کمی توی ذوق میزنه اینکه پس از سرد شدن شهناز و رضا نسبت به هم توی مکالماتشون مدام از چنین جملاتی استفاده میشه موجب لوث (loavs شدن اون جملات و از دست رفتن مزه و جذبه اشون میشه.
    در مونولوگ ها به خوبی افکار شخصیت اصلی(شهناز) رو بیان کردید و مخاطب کاملا با شهناز همذات پنداری می کنه در صفحات ابتدایی در کنار بیان افکار شهناز حس هایی رو که در اون لحظات دارند رو زیاد مطرح نکرده بودید اما در اواسط صفحات سوم و همچنین در صفحات چهارم و پنجم بهبود بیشتری پیدا می کنه و پیشرفت می کنه.

    * علائم نگارشی و غلط های املایی
    توی بخش های مختلف از علایم نگارشی چون ، ؟ استفاده کردید اما میتونستید از سایر علائم نگارشی مثل ؛ ! هم استفاده کنید همچنین شما از سه نقطه ...در جاهای مختلف استفاده کرده بودید معمولا کاربردش اشتباهه بجای اون از نقطه یا ویرگول استفاده کنید
    با وجودی که به نظر میاد تلاش کردید تا غلط املایی نداشته باشید اما غلط های تایپی و به هم چسبیدگی حروف دیده میشه که با یک مرور و اصلاح حل میشه.

    * توصیفات( مکان، احساس، حالت، چهره)
    در مورد توصیفات خب شما نویسنده هستید و تمام مکان ها و احساس و حالت رو کلا همه چیز رو تو ذهنتون دارین و مسایل براتون واضحه و مثل یک فیلم تو ذهنتون هست اما باید با توصیف کافی و به اندازه برای مخاطب هم اونها رو توصیف کنید تا مخاطب هم به همون تصویری برسه که شما تو ذهنتون دارین.
    توصیف مکان( ظاهر مکان و ساختمان و محیط)رو اشاره نکرده بودید و فقط در همین حد قید کرده بودید که اره خوابگاهه یا تپه است یا سرِآب هست اما توصیف نکرده بودید که مخاطب بتونه اونها رو تو ذهنش بسازه و فقط بر اساس تجربه خودش و تخیل و سلیقه خودش یه تپه یا خوابگاه رو تصور می کنه . اما فقط کمی داخل خونه پدری شهناز و لوازم موجود در اون رو توصیف کرده بودید.
    توصیف حالت هایی رو هم که شخصیت ها به چهره و بدنشون میدن رو هم در صفحات ابتدایی کم توصیف کرده بودید اگر بیشتر باشه تا مخاطب بتونه بهتر تصورشون کنه خیلی به مخاطب کمک می کنه.
    خب در مورد چهره شخصیت ها اصلا توصیفی نکرده بودید و مخاطب از ذهن و خلاقیت خودش برای ترسیم چهره شخصیت ها استفاده می کنه اگر چهره شخصیت ها رو توصیف می کردید به مخاطب در برقرار کردن رابـ ـطه با شخصیت ها و تصور بهتر و کاملتر از اونهاکمک زیادی می کرد .
    خب شما افکار شخصیت و اتفاقات رو خوب بیان کردید طوری که مخاطب کاملا در جریان روند وقایع قرار می گیره اما حس هایی که شخصیت در همون لحظاتی که داره فکر می کنه یا فلان کار رو انجام میده توصیف نکردید تا مخاطب بتونه حس درونیش رو بفهمه و فقط در جریان افکارش قرار میگیره...مثلا توی صفحه دوم شما جریان وابستگی شدید عاطفی شهناز به رضا رو مطرح کردید اما چون حس هایی رو که شهناز داشته و داره رو برای مخاطب توصیف نکردین به نظر مخاطب اینطور میاد که شهناز خیلی یهویی ناگهانی اینقدر وابسته رضا شده در حالی که مطمئنا قصد شما این نبوده که چنین تصوری تو ذهن مخاطب شکل بگیره. البته کم کم که جلو میریم بهتر میشه و بهبود بیشتری پیدا می کنه تا اونجا که توی صفحه چهارم و پنجم خیلی بهتر از صفحات ابتدایی احساسات شخصیت رو توصیف کردید.البته هنوز هم جای کار داره.

    * متفرقه
    در مورد اون بخشی که بعد از خلاصه با عنوان سخن نویسنده مشخص کرده بودید باید بگم که خیلی خوبه و جای تقدیر داره که صحبت مستقیم با مخاطب رو با عنوان سخن نویسنده مشخص و جدا کردید و همینطور میتونید با رنگ فونت متفاوت اون بخش رو هم متفاوت می کردید قابل تشخیص تر بود.
    توی یکی از پست های اول گفته بودید " کتابا رو، روی تخت پرت کردم و جیغ کشیدم- از علوم نفرت دارم." خب اینجا میتونستید بگید" با داد یا با صدای بلند گفتم" اینکه گفتید جیغ یه حس غیر واقعی بودن رو به مخاطب میده اینکه اغراق شده و چندان قابل درک و ملموس به نظر نمیرسه.
    در بعضی بخش ها هم پرش مکانی وجود داره و چون مکان رو هم چندان توصیف نکردین مخاطبان گیج میشن و دچار ابهام و مشکل در برقراری رابـ ـطه با قصه میشن.
    از گفته های شما در مورد زندگی و لوازم موجود در خونه شهناز به نظر وضع مالی متوسط رو به ضعیف دارند و توی بیان لوازم منزلشون حرفی از صندلی نزده بودید خب من یکم گیج شدم این صندلی یهو از کجا اومد.
    بهتره اون متن های ادبی رو که قبل از پست ها میزارید رو با رنگ متفاوت مشخص کنید تا از متن قصه قابل تشخیص باشه.
    قلم خوب و قوی دارید به نوشتن ادامه بدید و براتون ارزوی موفقیت دارم.


    شورای نقد انجمن نگاه دانلود
     

    DENIRA

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/12
    ارسالی ها
    9,963
    امتیاز واکنش
    85,309
    امتیاز
    1,139
    محل سکونت
    تهران
    سلام :)
    درباره جلد رمان:
    گفتید که جلد تقریبا هماهنگی لازم رو نداره. پس بذارید منی که نویسنده این رمان هستم و از ریز و درشت ماجرای رمان خبر دارم، براتون توضیح بدم.
    در جلد رمان، دختری رو نشون می ده که لباسی سیاه به تن داره و این می تونه نشان از عذادار بودن دختر باشه. خورشیدی داره طلوع می کنه و سیاهی شب رو از بین می بره، اما دختر روش رو برگردونده و نمی خواد طلوع خورشید که می تونه شروع دوباره باشه رو ببینه. و همین طور اون چتر بیا یک تکیه گاه رو از نظر من نداره، می تونه بیان این باشه که دختر می خواد با اون چتر کاملا نور خورشید رو از خودش دریغ کنه. اون عکس کنار هم عکس یه بچه نیست، عکس سیاه و سفیدی از صورت یک دختره که من می خواستم بیان ذات سیاه و سفید شهناز باشه. یعنی یک روی خوب شهناز و روی بدش!
    خلاصه :
    ببینید، بزرگ ترین گره ای که تا تقریبا آخر رمان وجود داره این سرد شدن یهویی رضاست. درسته گره های دیگه ای هم هست، اما چیزی که رمان تقریبا بهش وابستس این مورده که چرا رضا سرد شد، مگه چه اتفاقی افتاد؟! اما باز هم سعی می کنم یه خلاصه جدید بنویسم.
    ژانر :
    در رابـ ـطه با ژانر، من قبلا ژانر عاشقانه، غمگین، اجتماعی خانوادگی رو انتخاب کرده بودم. اما همراز عزیز گفتن که توی ژانر ها اثری از اجتماعی نیست و بهتره که به جای اون ها رئالیسم نوشته بشه. حتما این مورد ویرایش می شه.
    زاویه دید:
    راستش من یک بار رمان رو کامل با سوم شخص و یا همون راوی نوشتم. اما در اصل اون معمایی و هیجان رو به داستان نداد. توی سوم شخص من باید به همه شخصیت ها اشاره کنم، اما در اون صورت به چطوری سرد شدن رضا هم تقریبا باید اشاره می کردم. برای همین نوشتن رمان با سوم شخص رو کلا خط زدم.
    نثر:
    در این باره واقعا متاسفم که این ضعف رو دارم. خیلی روی خودم کار کردم اما باز هم رمانم از محاوره ای ، به ادبی تغییر پیدا می کنه. در اصل توی بعضی جاها کلمه های ادبی واقعا زیبایی به اون قسمت می بخشه و معادل محاوره ای شون از زیبایی کم می کرد. اما سعی می کنم این ضعف رو بر طرف کنم.
    ایده:
    توی ایده، ببینید تمام داستان به روستا برنمی گرده و توی ادامه و تقریبا اواخر رمان ما وارد شهر می شیم. اما من تا جایی که می تونم توی پست های بعدی به فضای روستا و عقایدشون اشاره می کنم.
    شخصیت پردازی:
    در رابـ ـطه که گفتید شهناز دختری نوجوونه اما رفتار و حرف های نوجوانه و متناسب به سنش نداره، راستش هدف من نشون از سخت گیری های مادرش اشرف بود. این که نمی خواد شهناز دختری با رفتار بچگانه باشه اما انگار نتونستم به خوبی بیانش کنم. اما من در بعضی قسمت ها به سادگی و رفتارهای بچگانه شهناز اشاره کردم. قسمتی که برخلاف میلش با پریا حرف می زنه، درحالی که می دونه دوستی با پریا به ضررشه اما با پریا دوست می شه و...
    در رابـ ـطه با پریا، اون قسمتی که گفتم با شهناز از مدرسه فرار می کنن، یا اون قسمتی که گفتم ناظم شون خانم احمدی به شهناز می گـه پریا دختر سربه هوایی و...اما در ادامه که رمان تقریبا به سمت شهناز کج می شه، به این مورد ها هم اشاره می کنم.
    بسیار ممنون از نقدتون. قسمت هایی که در بخش متفرقه گفتید حتما ویرایش و تصحیح می شن. سپاس از شما :aiwan_light_give_rose:
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا