سخنی با دوستانی که دفتر نقدم را می گشایند
هرگاه که قلم بر می دارم تا چیزی بنویسم، پرسشِ عظیمی در تمامِ ذهن و قلبم هیاهو می کند که مفهومِ آنچه با گردشِ قلم بر کاغذ پدید می آید، چه تأثیری در ذهنِ مخاطبم برمی انگیزد. چقدر قادرم به کمکِ جامعه بشتابم و آیا اندیشه ای را درگیرِ عشق، به روزی و دگرگونی؛ خواهم ساخت؟
به کمکم بیایید و پاسخم که میانِ دستهای شماست را عرضه کنید. آیا می توانید نوشته هایم ر ا دوست داشته باشید؟ آیا نکاتِ ضعفم را بیان می کنید تا اصلاح کنم؟و آیا...
اگر در کنارم نباشید و اگر سکوت را نشکنید، اتفاقِ خوشی نخواهد افتاد.
چشم براهِ شمایم... بیایید و از عطرِ وجودتان مشامم را معطر سازید.
لیلا پرستار بیمارستان، در زندگی زناشوئی دچار بحران است. همسرش که همکار اوست خیال می کند، رفت و آمدهای زیادِ لیلا با دکتر نیکی جراح قلب و رئیس بیمارستان دال بر خــ ـیانـت به اوست. اما این رابـ ـطه معلولِ بیماری لیلاست. جراحی قلبِ لیلا در کودکی توسطِ این دکتر انجام شده و از آن زمان رابـ ـطه ی عمیقی مابین شان برقرار بوده است. چون هر نوع هیجان برای لیلا مرگ آور است دکتر او را از رابـ ـطه ی معمولی با همسرش منع کرده و همین عامل باعثِ شک رامین شده است.
لیلا اما زیاد توجهی به توصیه های دکتر نکرده و حامله شده و با خیره سری و یکدندگی فوق العاده ای تصمیم دارد فرزندش را بطور طبیعی بدنیا بیاورد و چون از رابـ ـطه ی خراب با همسرش در رنج است از او دعوت می کند تا آخرین حرفها را به هم بزنند و خلاصه رازِ خود را برملا می کند و می گوید که بیمار است و ...
هرگاه که قلم بر می دارم تا چیزی بنویسم، پرسشِ عظیمی در تمامِ ذهن و قلبم هیاهو می کند که مفهومِ آنچه با گردشِ قلم بر کاغذ پدید می آید، چه تأثیری در ذهنِ مخاطبم برمی انگیزد. چقدر قادرم به کمکِ جامعه بشتابم و آیا اندیشه ای را درگیرِ عشق، به روزی و دگرگونی؛ خواهم ساخت؟
به کمکم بیایید و پاسخم که میانِ دستهای شماست را عرضه کنید. آیا می توانید نوشته هایم ر ا دوست داشته باشید؟ آیا نکاتِ ضعفم را بیان می کنید تا اصلاح کنم؟و آیا...
اگر در کنارم نباشید و اگر سکوت را نشکنید، اتفاقِ خوشی نخواهد افتاد.
چشم براهِ شمایم... بیایید و از عطرِ وجودتان مشامم را معطر سازید.
خلاصه ی داستان ای عشق
لیلا پرستار بیمارستان، در زندگی زناشوئی دچار بحران است. همسرش که همکار اوست خیال می کند، رفت و آمدهای زیادِ لیلا با دکتر نیکی جراح قلب و رئیس بیمارستان دال بر خــ ـیانـت به اوست. اما این رابـ ـطه معلولِ بیماری لیلاست. جراحی قلبِ لیلا در کودکی توسطِ این دکتر انجام شده و از آن زمان رابـ ـطه ی عمیقی مابین شان برقرار بوده است. چون هر نوع هیجان برای لیلا مرگ آور است دکتر او را از رابـ ـطه ی معمولی با همسرش منع کرده و همین عامل باعثِ شک رامین شده است.
لیلا اما زیاد توجهی به توصیه های دکتر نکرده و حامله شده و با خیره سری و یکدندگی فوق العاده ای تصمیم دارد فرزندش را بطور طبیعی بدنیا بیاورد و چون از رابـ ـطه ی خراب با همسرش در رنج است از او دعوت می کند تا آخرین حرفها را به هم بزنند و خلاصه رازِ خود را برملا می کند و می گوید که بیمار است و ...