نقد رمان معرفی و نقد رمان سقف کاغذی |بهارگل کاربرانجمن نگاه دانلود

Saghar 20

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/10/14
ارسالی ها
118
امتیاز واکنش
1,302
امتیاز
336
سن
23
محل سکونت
تهران
سلام عزیزم
رمانت موضوعش کاملا متفاوت و قشنگه...دست به قلمت که اصلا هیچی نمیتونم بهش بگم واقعا عالیه
اما عزیزم یه مشکلی توی پستات دیدم اول تا اخر همینطور نوشتی!
ببین کلمه «درب» یه کلمه اشتباس و به اشتباه وارد زبان ما شده!بهتره به جای درب بنویسی در
همینا دیگه
موفق باشی
 
  • پیشنهادات
  • بهارگل

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/21
    ارسالی ها
    829
    امتیاز واکنش
    326,685
    امتیاز
    1,251
    سلان عزیزم ممنون که وقت گذاشتین اصلا فکرنمیکردم دراین وقت کم بتونید بخونید واین باعث افتخارمن هست .... برای درب درفرهنگ لغت الان چک کردم همون معنی که میخواستم داشت اما اینکه به اشتباه وارد زبان فارسی شده چون اطلاعی نداشتم از استادم پرسیدم درصورت پاسخ ایشون کلمه رو تغییرمیدم یا زمان ویراستاری رمان تغییر پیدا میکنه ...سپاس ازنقدتون
     

    Saghar 20

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/14
    ارسالی ها
    118
    امتیاز واکنش
    1,302
    امتیاز
    336
    سن
    23
    محل سکونت
    تهران
    یه چیزه دیگه هم تازه یادم افتاد
    اینکه توی چند پست اولت فعل های مصدری رو به صورت جمع نوشته بودی
    الان درست یادم نیست بهت بگم کدوم پست و کدوم خط
    اینکه توی زمان کم خوندمش خب...یه جورایی از درسو زندگیم انداختم حاظر بودم اینو تموم کنم درسمو نخونم *_______*:aiwan_light_to_pick_ones_nose2::aiwan_light_tease:
     

    بهارگل

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/21
    ارسالی ها
    829
    امتیاز واکنش
    326,685
    امتیاز
    1,251
    دستت دردنکنه کاش می گفتی کجا ولی دراولین فرصت ویرایش میشه , گذاشتم انتهای رمان چون بخوام به عقب برگردم یکم زمان بره ...میدونم به خاطره حجم مطالب بعضی قسمت ها ازدستم دررفته و نادیده گرفته شدن امابااین وجود چند مرتبه چک میکنم و بعد میفرستم اما بازهم نیازبه ویرایش داره چون برای خودم این مسئله خیلی مهمه ...بازهم ممنون عزیزم
     

    ~*~havva~*~

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/04/06
    ارسالی ها
    2,276
    امتیاز واکنش
    23,187
    امتیاز
    916

    سلام :biggfgrin:

    توجه:
    نقد انجام گرفته بر اساس پست های موجود بوده است


    سقف کاغذی اسمی که برای رمانتون انتخاب کردید کمی تعامل بر انگیز و کسی که چشمش به نام می خوره با احساسی از
    جنس شک رو برو میشه که ایا یک سقف می تونه کاغذی باشه منظور نویسنده چیه می خواد بگه ادم های تو این داستان اگه زیر این سقف باهم جمع بشن آیا سقف محافظ خوبی براشون خواهد بود و می تونه اون ها رو از بلایا حفظ کنه ازین طرف جلد کتاب رو که نگاه می کنم کمی شک به دل می افته زن مردی که زیر این سقف ایستادن برای محافظت بیشتر چتری بالای سرشون گرفتن و بیشتر بیانگر اینه که اگر این سقف خرابم بشه و یا هر اتفاقی براش بیفته ما هنوز یک جای امن داریم در کل میشه گفت جلد خوب و مناسبی برای کتاب طراحی شده رنگ جلد که کاغذ قدیمی به حساب میاد از عمیق بودن رابـ ـطه زن مرد روی جلد خبر میده و بیانگر اینکه زن مرد داستان می خوان از خودشون محافظت کنن و خلاصه کتاب به خوبی تونسته ابهام ها و توضیحاتی برای خواننده بد و اون از سر در گم شدن نجات بده و محرک خوبی برای جذبه البته قسمت او خلاصه بخش دوم که نوشته شده و میان خلاصه و مقدمه هست به نظرم بخشی کاملا اضافیه (روایت اززبان شخصیت اصلی داستان بازگو میشه در دو زمان حال و گذشته
    تمام شخصیت های ,داستان سرگذشت خودشون رو دارند اما به نوعی هرکدوم به زندگی هم گره خوردن و تاثیرمیگیرند



    (بیشتر بخش ها مربوط به گذشته میشه)


    این تو ضیحات مثل این میمونه که تو از اول جبهه گیری کردی تا حرف حدیثی از این نظر نباشه و دوم اینکه حس کنجکاوی که اولش به خواننده دادی رو می گیره بهتر بزاری خود خواننده وارد داستانت بشه ببینه زاویه دید چطوریه و داستانی که روایت میکنی چه جهتی داره به نظر من خواننده خودش بعد آشنایه اولی تو سیر داستان کاملا متوجه این نکته که هر شخصیت داستان جدای داره که در این حال بهم مرتبت هستند خواهد بود ژانر ها به صورت اصولی با زاویه دید و سیر داستان هم خوانی داشتند البته و معمائی نوشتن اونجا چقدر درسته نمی دونم چون تعادل رو نسبتا داشتی تو رمان بهتر شک نداشته باشی شروع داستان از نقطه ای شروع شده که دیار جواب ازمایش رو گرفته راستش رو بخوای قلم و کیفیت کاریت بخش های ابتدائی کتاب اصلا دلچسب نبود با اینکه رفته رفته جا افتاد و بهتر شد اما خب تو همین پست اول یک فلش بک به گذشته هست راستش از فلش بک هات خوشم اومد اون ها رو طوری استفاده کردی که ذهن هوشیار بمونه چون هر لحضه امکان اینکه دیار به زمان حال برگرده وجود داشت و اگه ارتباط قطع میشد ممکن بود سر رشته کار از دست در بره چیز دیگه ای که میشه برای شروع رمانت گفت اینکه اروم شروع شده درست شروع هیجان انگیزی نداره به نظر خواننده تا چند پست نخونه و کمی با محیط اشنا نشه نمی تونه تصمیم بگیره که ایا باید رمان خوند یا نه پست اول گنگ و این کار میشه یک پون مثبت هم حساب کرد که خواننده رو به ادامه کتاب دعوت می کنه زاویه دیدی که برای کتاب انتخاب کردی اول شخصه و چون زاویه دید یکم محدود به بقیه ژانر هاست حالت معمائی و گنگ بودن ژانر که بهش اشاره کردی خوب توش جلوه گر میشه ولی نحوه نگارشت هنوز به بلوغ کامل نرسیده و جای پیشرفت داری امیدوارم روز به روز با نوشتن قلمت بهتر بشه و از اون جا که زاویه دیدت اول شخصه نباید این رو هم فراموش بکنیم که این زاویه دید توصیفات زیادی رو طالب هست چه تو منولوگ ها و چه تو دیالوگ ها که همگی در به وجود اومدن یک زاویه دید خوب کامل موثر هستند می دونم توصیف کردی و توصیفات بیشتر کردی، خوشحالم که برای بهتر شدنش از این لحاظ تلاش می کنی به همین کار برای زیباتر شدن کارت ادامه بده اما راستش بعضی جاها بیشتر کنی بهتره راستش من با زندان مشکل داشتم خیلی سر سری از اون بخش رد شدی اونجا می تونستی توصیفات بهتری بکنی و حتی می تونستی یاس نا امیدی رو تو توصیف احساسی این بخش به خوبی نمود بدی جای که خواننده قلبش از بی کسی و شانس دیار بگیره می دونی یه لحظه های هستن که خواننده با شخصیت یکی میشه اصولا موقع توصیف احساسات غم و اینا تاثیر بیشتری داره ولی چون ازش گذشتی خواننده نتونست ارتباط مناسب با اون بخش بگیره (خود من به شخصه با خوندن این بخش علاقه من شدم برم زندان یه مدت حبس بکشم واقعا جای خیلی خوبیه) دیالوگ ها و منولوگ های کتاب میشه گفت: عامل محرکی هستن برای اینکه کتاب از یک نواختی در بیاد و به جلو بره ایده کلی داستان با یک چهار چوب مناسب پیاده کردی و همین باعث جذاب شدن کتاب شده و گره های که زدی تونسته سوالاتی ایجاد کنه خواننده رو همراه با خودش تو سیر داستان به جلو هدایت کنه برای علائم نگارشی باید گفت گاهی اشتباه تایپی دیدم البته خیلی کم و بعدش اینکه سه نقطه هات خیلی زیاد هستند بعضی جاها



    با تشکر
    PicsArt_1478510531677.jpg

     

    بهارگل

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/21
    ارسالی ها
    829
    امتیاز واکنش
    326,685
    امتیاز
    1,251
    ممنون عزیزم از وقتی که گذاشتین :aiwan_lggight_blum:
    برای جلد و اسم رمان خیلی توصیف جالبی بود و خوشم اومد راستش اصلا به این فکر نکرده بودم که ادم های تو این داستان اگه زیر این سقف باهم جمع بشن آیا سقف محافظ خوبی براشون خواهد بود و می تونه اون ها رو از بلایا حفظ کنه یانه :aiwan_lighnnnnnt_blum:...


    یرای خلاصه هم با گذاشتن اون جمله به هیچ عنوان قصد این رو نداشتم تا حرف و حدیثی گفته نشه فقط برای راحتی خواننده گفته بودم چون دو تا زمان داریم میخواستم بدونن و راوی چه کسی هست همین... وحتما هم هردو جمله رو حذف می کنم...:aiwan_light_blfffffffm:

    برای پختی قلم هم قبول دارم به هرحال هنوز اول راه هستم و هنوز اون پختگی هم خودم حس نمی کنم سقف کاغذی محکی برای قلم خودم و وارد این راه بودن هست...:aiwan_light_cray::aiwan_light_cray::aiwan_light_cray:

    برای زندان هم خوب من زیاد نمیخواستم روی زندان و خاطراتش بگذرونم :aiwan_light_bdslum:...چون فقط نیتم شیماو خود دیار بود...و چند جایی هم گفته یک گوشه میشینم و به کسی کارندارم یا یک جا انسی به میگه مجنونی یا چرا حرف نمیزنی ...یا شیما می گـه باز میخوای بری یک گوشه بنشینی غصه بخوری این یعنی دیار هیچ خاطره ای مشترکی از اونجا نداره غیرهمون روز که میگه بعد بیست و یک روز خندیدم به خاطره همین مکث کردن روی زندان خیلی بی معنی میشه و خسته کننده چون یاداوری روزهایی رو داره که روی زندگیش تاثیرداشته :aiwan_light_dirol:...برای اون که میگید راستش خوشم اومد چند روز زندان برم :aiwan_ligjht_blum:خوب خود دیار زمان ازاد شدنش میگه اینجا و ادم هاش خیلی بهترن و می خواستم با خود زندگی دیار مقایسه بشه... بی پنهایش، بی دغدغه بودنش، و بدون حرف و حدیثی که پشت سرش باشه وبه مریم هم میگه نگاه ادم های اینجا مثل خودم هست و دوست ندارمبیرون بیام
    مرسی از بیانی که برای سیرداستان داشتین:aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum:....
    برای نگارش رمان هم به زودی اقدام میکنم تااینجاهم واقعا تمام تلاشم رو کردم تا بی ویرایش بفرستم...
    بازهم بی نهایت ممنون دوست عزیز:aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum:
     

    Saghar 20

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/14
    ارسالی ها
    118
    امتیاز واکنش
    1,302
    امتیاز
    336
    سن
    23
    محل سکونت
    تهران
    سلام به بهار عزیزم :)
    من فکر کنم یه بار دیگه هم رمانت رو نقد کردم :| الان درست یادم نیست ولی خب به هرحال بازم اومدم با یه نقد دیگه
    اول اینکه رمان واقعا داره جذاب میشه و کشش خواننده رو چند برابر میکنه
    بابت این موضوع بهت تبریک میگم ♡
    اما مسئله ای که میخواستم مطرح کنم اینه:بنظر من اونطور که توی مقدمه گفتی برای به دست اوردن روح و قلبشون تلاش میکنن ...خب حالا دیار رو در نظر میگیریم !دیار درکل تلاشی برای خوب شدنش انجام نمیده مگه اینکه مدام غصه میخوره و هیراد رو عذاب میده :|جدا از دکتر رفتنش...بنظرم یکم هم از دستو پا چلفتیاش کم کن
    و اینکه یکمی یه کوچولو مدل لباس پوشیدن شخصیت ها رو نشون بده
    و توصیف مکان هارو بیشتر کن...
    به هرحال این نظر شخصی من بود شما خودت بهتر از من به رمانت واقف هستی و میدونی چکار باید بکنی
    ادامه بده حتما موفق میشی
    بی صبرانه منتظر پایان رمانت هستم گلم :)♡
     

    بهارگل

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/21
    ارسالی ها
    829
    امتیاز واکنش
    326,685
    امتیاز
    1,251
    سلام عزیزممم ممنون ازلطفتون
    هنوز به قسمت های عاطفیشون نرسیدیم برای رفتاردیارو عشقش نسبت به هیرازوده... فکرمیکنم ازاین پست هایی اخری که گذاشتم به بعد بیشتردرمورد این دوتا میخونیم...این غصه خوردنش هم به مرور درست میشه چون هنوز سردرگمی های گذشتشوداره وابهام های حل نشدنی داره...دست پاچلفتی نه یکم خجالتی وبی تجربه بهتره چون یکم میخواستم ناپختگی دیارمشخص بشه...چشم سعی میکنم بیشتردرموردلباس ومکان توضیح بدم اگرشرایط ومتن طوری بودکه بتونم قرار بدم حتماچراکه نه چندباری هم به مدل لباس ها اشاره کردم ...امیدوارم تا پایان همین طوری نقد ونظربدی به نظرمن این عالی خواننده ایده میده ....بی نهایت ممنون عزیزممم:aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum::aiwan_lggight_blum:
     

    artimis..

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/21
    ارسالی ها
    1
    امتیاز واکنش
    2
    امتیاز
    0
    سن
    24
    با سلام به بهار گل عزیز رمان خوبیه و قلم گیرایی داری ولی اگه از گذشته به اینده یا از اینده به گذشته نمیرفتی بهتر بود البته به هر حال بهت تبریک میگم امیدوارم همینجوری ادامه بدی با ارزوی موفقیت
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا