سخنی با همۀ دوستانی که از فبل همراهم بوده اند و همۀ عزیزانی که در آینده به من خواهند پیوست.
اگر برای شما نبود، هرگز نمی نوشتم. در واقع نه من بلکه در طولِ تاریخ اگر خواننده، نقاد و یاوری نبود؛ هیچ نگارشی رخ نمی داد. پس دستِ گرمتان را در دستانم بگذارید و کمکم کنید تا بهتر شوم. آنگاه من هم تپشِ بیشمارِ قلبم را نثارتان می کنم.
مقدمه
سلامی از کُنه وجود به دوستان و همرهانِ گرامی
زندگی مملو از فراز و نشیب های کوچک و بزرگ است که برای همۀ ما اتفاق می افتد. چگونگی برخورد با این دشواری ها، یا موفقیت هاست که ما را در عرصۀ محک و قضاوت قرار می دهد و معرفِ شخصیتِ ماست.
و چه زیباست که از این آزمون ها و حوزۀ تلاش و رنج؛ سربلند و موفق سر برآریم.
خلاصۀ داستان
محمود مردی میانسال و متاهل است. او در آستانۀ ورشکستگی قرار دارد. همۀ آنچه سالها در پی کسبِ آن بوده را در حوزۀ ساخت و ساز سرمایه گذاری کرده و وامِ زیادی نیز از بانک اخذ کرده است. ساختمان را کامل کرده و آمادۀ فروش است، اما به دلیلِ رکودِ اقتصادی، با بد اقبالی رویرو شده و نمی تواند مشتری مناسبی پیدا کند. چون زیرِ فشار بدهی قرار دارد و قادر به بازپرداخت وام به بانک نیست، دچار افسردگی شده است. همۀ این مشکلات باعث شده تا در آستانۀ تصمیمِ بزرگی باشد. اینکه همۀ ارثیه و زمینهای روستایی را بفروشد و بحرانِ مالی خود را حل کند. اما از سویی دیگر وابستگی یه گذشته مانع اش می شود.
ضمیرِ ناخودآگاهش در ارتباط با گسستنِ پیوند با گذشته، مقاومت می کند و خاطرات ایامِ جوانی اش زنده می شوند.روزهایی از جنـ*ـسی دیگر که امروزه کمتر می شود از آن سراغ گرفت و...
اگر برای شما نبود، هرگز نمی نوشتم. در واقع نه من بلکه در طولِ تاریخ اگر خواننده، نقاد و یاوری نبود؛ هیچ نگارشی رخ نمی داد. پس دستِ گرمتان را در دستانم بگذارید و کمکم کنید تا بهتر شوم. آنگاه من هم تپشِ بیشمارِ قلبم را نثارتان می کنم.
مقدمه
سلامی از کُنه وجود به دوستان و همرهانِ گرامی
زندگی مملو از فراز و نشیب های کوچک و بزرگ است که برای همۀ ما اتفاق می افتد. چگونگی برخورد با این دشواری ها، یا موفقیت هاست که ما را در عرصۀ محک و قضاوت قرار می دهد و معرفِ شخصیتِ ماست.
و چه زیباست که از این آزمون ها و حوزۀ تلاش و رنج؛ سربلند و موفق سر برآریم.
خلاصۀ داستان
محمود مردی میانسال و متاهل است. او در آستانۀ ورشکستگی قرار دارد. همۀ آنچه سالها در پی کسبِ آن بوده را در حوزۀ ساخت و ساز سرمایه گذاری کرده و وامِ زیادی نیز از بانک اخذ کرده است. ساختمان را کامل کرده و آمادۀ فروش است، اما به دلیلِ رکودِ اقتصادی، با بد اقبالی رویرو شده و نمی تواند مشتری مناسبی پیدا کند. چون زیرِ فشار بدهی قرار دارد و قادر به بازپرداخت وام به بانک نیست، دچار افسردگی شده است. همۀ این مشکلات باعث شده تا در آستانۀ تصمیمِ بزرگی باشد. اینکه همۀ ارثیه و زمینهای روستایی را بفروشد و بحرانِ مالی خود را حل کند. اما از سویی دیگر وابستگی یه گذشته مانع اش می شود.
ضمیرِ ناخودآگاهش در ارتباط با گسستنِ پیوند با گذشته، مقاومت می کند و خاطرات ایامِ جوانی اش زنده می شوند.روزهایی از جنـ*ـسی دیگر که امروزه کمتر می شود از آن سراغ گرفت و...
آخرین ویرایش: