نقد رمان معرفی و نقد رمان (( به رنج )) | ع . ر . محبوب نیا کاربر انجمن نگاه دانلود

ع ر محبوب نیا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/03
ارسالی ها
364
امتیاز واکنش
5,375
امتیاز
441
سن
60
محل سکونت
رشت
سلام به شما
خیلی خوب است که مخاطبینِ نویسنده تا این حد با اثرش ارتباط برقرار کنند. واقعیتی که در کوشه و کنارِ کشورمان جاریست و روابطی که بخاطرِ تنگ نظری، خودخواهی، منافع طلبی و خودبینی؛ هر روز خراب تر و منحرفتر می شود؛ واقعیت است. پس باید کاری کرد که آدمهای شهرمان و دیارمان بخودشان بیایند. امیدوارم این داستان، گامِ کوچکی در این راه باشد. من همیشه در خلوتم، تصور می کردم که اگر یک نفر باورم کند، مزدم را گرفته ام؛ و حالا خیلی خوشحالم که دوستانم اینطور شرمنده ام می کنند.
بانوی گرامی از شما هم بسیار ممنونم که در کنارم هستید. زنده و سلامت باشید.
 
  • پیشنهادات
  • گیسو3

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    543
    امتیاز واکنش
    2,946
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    تهران
    سلام جناب محبوب نیا خوبید خسته نباشید خب مثله اینکه حدسم درست بود و فقط جوهای مرتضی جون سالم بدر بردن با حرفای محمود موافقم اما خب باید قبول کرد کسی که نسل اندر نسلشون همین جور زندگی کرده و رویه و پیشه دیگه ای در نظر نگرفته نمیشه توقع داشت یک شبه متحمول بشه مردم این ده هم مثل بقیه متحول شدن اما دیر تازه اونم بواسطه جهادو کلاسای اموزشی اگر جوهاشون بارون نبرده بود و محصول داشتن هیچوقت از این کلاسها استقبال نمیکردن خدا گفته ازتو حرکت از من برکت خب مرتضی حرکت کرد و نتیجشم دید ولی اون ادما شباو روزایی که محمودو مرتضی توسرما از جوها محافظت میکردن کارشون فقط نشستن تو قهوه خونه و چای و قلیونو غیبت و مسخره کردنه مردی بود که ریسک بزرگی رو با اعتماد بخدا انجام داد ونیجه مطلو بشم گرفت خیلی دلشوره دارم از طرف عبدالله که نکنه بلایی سر جوها بیاره و خب مریم اگر حاضر به ازدواج با صادقم نباشه حتما بزور متوسل میشن تا اینده این جوها و مریمو محمود چی میشه فقط جناب محبوب نیا داند مرسی قلمتون سبز پاینده باشید
     

    لیلی تکلیمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/30
    ارسالی ها
    785
    امتیاز واکنش
    20,382
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    تهران
    سلام به نویسنده ی مقتدر و خوش قلم و یاران این صفحه
    من الان وضعیتی دارم بین خوف و رجا، البته رجا که مشخصه، به خاطر به ثمر نشستن خزانه ی مرتضی، ولی خوف از عبدالله که نکنه اون تصمیم شیطانی توی ذهنش رو عملی کنه!!! وای نه.... من حتی فکرشم نمی تونم بکنم که یه آدم تا این حد انسانیتش رو زیرپا بذاره. امیدوارم تیرش به سنگ بخوره و مرتضی بازهم پیروز بشه. راستی، گفته بودم که مرتضی رو خیلی خیلی دوست دارم؟ یه جور حس عمیق نسبت به پدری که از هرنظر شایستگی داره که تکیه گاه باشه. اگه هم نگفتم الان دیگه گفتم! مرتضی از لحظه ای که برخلاف مردم و حتی پسرش به خاطر مشکلاتی که واسه جوهاشون پیش اومده بود ناراحت و غصه دار شد برام عزت بیشتری پیدا کرد. اون به چشم خودش دید که مردم چه طور منتظرن تا با شکست خوردنش خنده ی شادی سر بدن، ولی به خاطر همین مردم بی چشم و رو ناراحته. مطمئنم که به خاطر همین دل پاک و دریاییش خدا هم باهاشه.
    اما مریم... ای وای از سرنوشت دخترایی که تا این حد دستشون از انتخاب نوع زندگی و همسر ایده آلشون کوتاهه. راستی، چطور میشه که پدرومادر آدم تا این حد رذل بشن که بچه شون رو با پول یا کینه های شخصی تاخت بزنن؟؟
    امیدوارم محمود هم مثل پدرش موفق بشه، در به ثمر رسوندن خزونه ی عشقش.
    ممنون از این که ما رو در افکار زیباتون شریک می کنید
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلام به شما که همیشه برای غافلگیر کردنم، چیزی در چنته دارید.
    خوف و رجاء شما منطقی و معقول است. می شود گفت در بسیاری از زمینه ها، اینگونه ایم. وقتیکه کسی عملۀ شیطان شود، و خود را به او بسپارد، قادر است تن به کارهایی بسیار زشت بدهد. وقتی کسی با تمامِ سرعت از فرعی به اصلی می پیچد و حتی برای یک لحظه، به حقِ تقدم و خطری که می آفریند و بازی شیطانی ای که با جانِ همنوع خود می کند، نمی اندیشد؛ به نظرتان از افکارِ شومِ عبدالله خیلی دور است؟ خودخواهی ها و منافع طلبی گاهی از ما آدمها دیوی بیمناک پدید می آورد. دردی که مولانا صدها سال پیش از آن ناله می کرد: (از دیو و دد ملولمو انسانم آرزوست...)
    در موردِ احساستان به مرتضی که خیلی قشنگ و عالیست، تفاهم دارم و سپاسگذارم. من نیز او را با همین خصلتها دوست دارم. فکر می کنم گفتنِ یک نکته هم ضروریست. مرتضی ار زمره آدمهائیست که ذاتِ نبرد و رنج را در زندگی پذیرفته، نه صرفاً پیروزی را. پس هر اتفاقی که بیفتد، او پیروز است. ( بهتر است بیشتر حرفی نزنم، چون می ترسم همه چیز را لو دهم.)
    من نیز ممنون و سپاسگذارم که دوستی خود را از من دریع نمی کنید و با بارانِ محبت و لطفِ خود مرا طراوت می بخشید.
     

    گیسو3

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    543
    امتیاز واکنش
    2,946
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    تهران
    سلام جناب محبوب نیا خداروشکر که سالم و سلامت هستید و امیدوارم همیشه سلامت باشید خب از قدیم گفتن هرکه بامش بیش برفش بیشتر همیشه ادمای بنظر ما مرفه بی درد *دردایی دارن که حتی به مخیله ما هم نمیگنجه همیشه فکر میکنیم که زندگی به کامشونه و از فلاکت و بد بختی چیزی نمیدونن و اشتباه ما همین جاس و شما تو این قسمت از داستان نشون دادید که تومون خودمونو کشته بیرونمون دیگرانو مثل خــ ـیانـت اون مرد به زنش و جعفر که با داشتن اون ثروت بازم سر زمینها دادو فریاد میکنه و از بی پولی میناله برای اینه که تازه به دوران رسیدس فکر میکنه اگر پولشو نگیره یا دیر تر بگیره حتما دوباره به فلاکت می افته و از دواج مریم با صادق خب مریم بهترین گزینس چون بی زبونه شهری نیست ارومه مثل خیلی از دخترا و زنهای روستایی خب چه کسی بهتر از مریم که بچه صادقو نگه میداره هم خود صادقو جمع و جور میکنه و هم در برابر کارهای دور از اخلاقه صادق حرفی نمیزنه و سرش به کار خودشه همیشه کینه و نفرت و تهمت سر استین ادمه بلا فاصله میفته جلوی پا حالا عبدالله با این کینه که حتی از شتر هم همچین کینه ای بعید چوبشو میخوره وبدم میخوره وقتی میفهمه که خیلی دیر شده و شانسی برای جبران نداره واسدالله خب وضعیت روستا خرابه کشت و زرع خیلی خوب نیست سرمایشون از بین رفته شاید از سر ناچاری میخوان رو زندگیه دخترشون قمار کنن شایدم طمع پول نمیدونم چون بالاخره همه پدرو مادرها خوب بچه هاشونو میخوان و اسدالله هم یک پدر شاید از این کارش واقعا از سر ناچاری باشه مرسی جناب محبوب نیا موفق و پایدار باشید وقتی رمانی رو میخونم و بااون رمان و کارکترهاش ارتباط یرقرار میکنم دوست دارم هر پست نظرم رو هرچند ناچیز بگم احساس میکنم به این صورت رمان رو خیلی بهتر درک میکنم با ارزوی بهترین ها
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلام شب تون خوش
    خیلی خیلی زیاد خوشحالم که هر شب مهمانِ صفحۀ نقدم هستین. که اگر نیاین، چشم براه می مونم. باور کنین، باعثِ افتخار و غرورآفرینه که دوستی، جزء به جزء داستان رو واکاوی می کنه و در موردش نظر میده. این از سعادتِ منه و موجبِ افتخارم. با حرف های شما اولاً خستگی از تنم در میره، دوماً انگیزه پیدا می کنم که بیشتر و بهتر کار کنم و سوماً می دونم که بلخره خداوند منو موردِ لطفش قرار داده و دوستانی نصیبم کرده که حرفامو می فهمن. دوستانی که یک عمر در حسرتِ بودنشان بودم!
    امشب، قبل از اینکه پست رو بذارم، فکر کردم، خدا کنه دوستانم فضایی رو که با بیانِ حالِ زنی که پشتِ دیوارِ اون قصر به خــ ـیانـتِ شوهرش فکر می کرد و بدترین تصمیم رو در یه زندگی مشترک می گرفت؛ اینکه مثلاً بجای ترکِ مردِ رزل و بی معرفت، به پدرِ پرنفوذش بسپره تا شوهرشو آزار بده؛ یعنی اینکه با این طرزِ فکر، خود این زن توانایی خوشبخت کردن نداره؛ پی ببرن. و شما چه زیبا حرفم رو درک کردین. متشکرم و متشکرم.
     

    گیسو3

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    543
    امتیاز واکنش
    2,946
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    تهران
    سلام جناب محبوب نیا خوبید خسته نباشید خب همیشه مرغ همسایه غاز بوده و خواهد بود ادما هیچوقت قدر داشته هاشون رو نمیدونن کسانی که از روستا به شهر پناه میارن فکر میکنن از خستگیه کشت و زرع راحت شدن مدتی که میگذره تازه متوجه میشن که نه بابا شهر فقط سرابه در هر جایی و هر کاری مشکلات مختص همون مکان وجود داره و سختی تو هر شغلی هست و خب زندگیه شهری وقتی که روستایی ها پاشون به شهر باز میشه خواه ناخواه به روستا کشیده میشه و روستاها دیگه بکرو دست نخورده نمیمونن با پیشرفت علم و تکنولوژی همه چیزایی که یک روزی برامون نوستالژی بود به دست فراموشی سپرده میشه وقتی سنی از مون میگذره تازه میفهمیم که چه دوران خوب و خوشی داشتیم درست مثل محمود و حسین و البته رفتار شهری ها هم روی رفتار روستایی ها بی تا ثیر نیست مثله همون اقای بنگاهدار که کاملا شهری خریدو فروش میکنه مرسی از رمان زیباتون و همچنین منحصر بفرد
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلام به بانوی باوفای ((به رنج))
    کاملاً با شما هم عقیده ام. البته خیلی وقتها از این تسلسل، گریزی نیست. اما چه خوب بود ما به اصل و اصالتِ خویش بیشتر بها می دادیم و اجازه نمی دادیم که فرهنگی که عموماً وارداتی و حاصلِ مدرنیته است، در همۀ ابعادِ زندگیمان نفوذ و رسوخ کند. فکر می کنم در این زمینه هم مثلِ بسیاری از زمینه های دیگرِ اجتماعی، مردمِ ژاپن مثال زدنی باشند. چون در عین اینکه بسیار پیشرفته و جهانِ اولی هستند، سنت های خود را بنحو احسن حفظ کرده اند و بدان پایبندد. کاش ما هم آنگونه بودیم.
     

    گیسو3

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    543
    امتیاز واکنش
    2,946
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    تهران
    سلام جناب محبوب نیا خسته نباشید خب مختارم یجورایی از کار مرتضی زخم خورده چون نوچه عبدالله و الان عبدالله دیگه هیچ اعتباری پیش هم ولایتیهاش نداره الان هم عبدالله هم مختا مثله گرگ زخمی میمونن و اماده اینکه طعمشون تیکه و پاره کنن و خب وقتی عبدالله به قهوه خونه نمیاد مختارم دل و دماغ نداره و کسی نیست که اون تو بی احترامی به دیگران و همچنین گردن کلفتی همراهی کنه و دلشوره محمود هم بی خود نیست مطمئنا ی اتفاق خیلی وحشتناک در راهه امیدوارم اون چیزی نباشه که من فکر میکنم مرسی جناب ممنون موفق باشید
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا