باسلام خدمت جناب محبوب نیا خوبید خسته نباشید خب همیشه تو هر خانواده کسایی هستن که ساز مخالف کو ک میکنن و واهمه دارن و از پیشرفت در خانواده جلوگیری میکنن خب الانم که تو خانواده محمود هاجر خیلی رو اعصابه بازم جای شکرش باقیه که از اقا مرتضی واهمه داره هاجر ادم سنتیه و نمیتونه پیشرفت کردن شوهرو پسرش رو نه بخاطر حسادت ولی بخاطر ترس ببینه همیشه میگن مرگ یبار شیونم یبار کاری که مرتضی و محمود انجام دادن و میدونیم که اگر دل به دریا نزنیم و بخوایم یک جا بشینیم خب پیشرفتی هم حاصل نمیشه و صد البته مثل اب راکدی که میمونه و میگنده عمرمون به فنا میره کاری که هاجر باهاش موافقه و شوهرو پسرش مخالف اگر ریسک پیشرفت رو قبول کردیم و حتی شکست خوردیم دلمون نمیسوزه و خودمون رو سرزنش نمیکنیم که ایکاش این کارو انجام میدادم شاید جواب میداد و مصداق کار یه که محمودو مرتضی انجام میدن و خانواده مریم که متاسفانه همین الانم هستن خانوادههایی که دخترشونو به پول شوهر میدن و حالا اون موقع که وضعیت مالی خیلی وخیم تر بود مخصوصا تو روستا که دختر خیلی حق انتخاب نداره همیشه سعی براین دارن بدنش به کسی که بقول خودشون سرش به تنش بیارزه و سختی و بی پولی نکشه و پدرو مادر مریمم حتما همین فکرو کردن مرسی از پستای پر بارتون و رمان متفاوت و زیباتون
سایت دانلود رمان نگاه دانلود