نقد رمان معرفی و نقد رمان (( به رنج )) | ع . ر . محبوب نیا کاربر انجمن نگاه دانلود

ع ر محبوب نیا

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/03
ارسالی ها
364
امتیاز واکنش
5,375
امتیاز
441
سن
60
محل سکونت
رشت
سلام به شما تنها دوستی که تنهایم نگذاشتید.
گاهی خیلی دلم می گیرد. هیچ ادعایی ندارم و هرگز فکر نمی کنم از خوب ها باشم و امتیازی در خود نمی بینم. اما دلم می خواهد حرفم شنیده شود. کاری که ماهها برایش زحمت کشیده ام دیده شود و آنچه که آرزوی من ست، یعنی تأثیر بر مخاطبین؛ تحقق یابد. اما افسوس فعلاً قرار نیست این اتفاق بیفتد و فکر می کنم، بیشتر من و شمائیم که با هم گپ می زنیم و این خود سعادتی بیکران است که می خواهم خودم را در آن رها کنم و از آنچه خداوند در اختیارم نهاده؛ تمامِ بهره را ببرم و غرقِ در خوشی باشم. از شما ممنونم که مسببِ این همه شادیم شدید.
 
  • پیشنهادات
  • مریم حسینی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/14
    ارسالی ها
    138
    امتیاز واکنش
    681
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    فارس
    سلام به شما استاد خوبم و دوستان همراه این صفحه .
    من اگر چه برای نظر دادن خدمتتون نمی رسم اما از همراهان همیشگی شما هستم و از خوندن نقدها و پاسخی که جناب محبوب نیا ارائه می دهند لـ*ـذت می برم :)
    پست امشب پر از غم بود ، الان که دارم تایپ می کنم هنوزم چشمام از اشک خیسه ! همه ی احساسی که خرجش کرده بودید به خوبی درک میشد .
    مرتضی رو با همه ی تندی هاش دوست داشتم ، یه مرد واقعی بود و متاسف شدم برای رفتنش! برای قلب پاکش که اینطور بهش الهام شده بود .
    چقدر این صحنه رو در عین تلخی زیبا توصیف کرده بودید . مثل اینکه خودم دقیقا اونجا حضور داشته باشم ، فضا کاملا ملموس و قابل درک بود . اون همه اضطراب محمود برای پیدا کردن پدرش قلبم رو به تقلا انداخت و متاسفانه با محمود به اونچه که حدس می زدم اما نمی خواستم ، رسیدم !
    قلمتون مانا استاد :)
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلام به مریم خانم عزیز و پر محبت
    جاتون واقعاً خالی بود. خدا رو شکر که اومدین و منو با اومدنتون شاد و سرافراز کردین.
    متشکرم از این همه احساسِ پاک. منم مثلِ شما مرتضی رو که مردانگیش، دینداریش و آزادگیشف منو بیادِ پدربزرگم میندازه دوست داشتم و برای از دست دادنس اشک ریختم. اما باور کنین کاری از دستم برنمی اومد. داستان باید این سیرو طی می کرد. مثلِ زندگی که وقتی قراره یه اتفاق بیفته، از کسی نظرشو نمی پرسه.
    امیدوارم همیشه حضورِ سبز و معطرتون رو که زیور و شکوهِ صفحۀ نقدمه؛ اینجا داشته باشم.
     

    لیلی تکلیمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/30
    ارسالی ها
    785
    امتیاز واکنش
    20,382
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    تهران
    سلام جناب محبوب نیا و تمام یاران صمیمی این صفحه.
    خوشحالم که اینجا بسیار پربار شده و من از تمام دوستان جا موندم! البته اینو به حساب بی توجهیم نذارید استاد عزیز، من این چند روز یک گرفتاری خیر داشتم که انشاالله برای همه ی جوونها پیش بیاد. خداروشکر بحث ازدواج بین دو مرغ عشق بود که زیاد هم بی ربط به فضای داستان شما نیست، مخصوصا پست 23 که بسیار حال و هوای زیبایی داشت و خوشحال شدم از این که مریم و محمود بالاخره تونستن با هم حرف بزنن و خوشحال ترم از این که مریم فریب زرق و برق پولدارها رو نخورده و به عشقش خــ ـیانـت نکرده.
    من هنوز در حال خوندن پست ها هستم، ولی دلم نیومد تا اینجا نظر نذارم. بقیه شم که بخونم میام بازهم نظرم رو می گم.
    این که ما چقدر نسبت به داشته هامون بی توجهیم ووقتی از دستشون می دیم تازه می فهمیم توی اوج خوشبختی بودیم و خبر نداشتیم، قصه ی دردناک و غم انگیزیه. قصه ی جدایی دوستانی که فکرمی کردند بیرون اومدن از زادگاهشون می تونه اونا رو از فقر و بدبختی نجات بده، درحالی که اونها با دوستی ها و صمیمیت هاشون غرق خوشبختی و ثروت بودند. هرچند، وقتی به گذشته می رسیم می بینیم که مقصر بزرگترهایی هستند که از بزرگتر بودن فقط سن و سال بیشتر رو یدک می کشند و درواقع خودشون باعث و بانی بدبختی جوونها هستن. باوربفرمایید جناب محبوب نیا، وقتی خانواده ی دختری که این چند روز درگیر برنامه شون بودیم با وجود این که ثروتشون از پارو بالا میره اما نسبت به خانواده ی پسر که دانشجو هستن سهل و آسون گرفتن، حس کردم هنوز انسانیت بین بعضی از مردم زنده ست و خداروشکر کردم که این روزها شاهد یکی از همین انسانیت های فراموش شده بودم. کاش محمود هم گرفتار پدرزنی نمی شد که زندگیش رو به تباهی برسونه، تا جائی که باید با حسرت و آهی عمیق قیمت بذاره روی خونه و زمین هایی که تمام بهشت خدا رو هم نمیشه در ازاشون معامله کرد.
    من بازهم برمی گردم.
    فعلا!
     

    لیلی تکلیمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/30
    ارسالی ها
    785
    امتیاز واکنش
    20,382
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    تهران
    خب من دوباره برگشتم، مجددا سلام.
    این پست های اخیر علاوه بر درد و رنجی که نوشته های آبی رنگ شما به دل ما سرازیر کرد، یک درد بزرگ هم درون داستانش داشت، این که چه طور مردمی که خیال می کنن بزرگ شدن و سن و سالی ازشون گذشته، از بچه ها که نه، بچه ها پاک و معصومند..... از گرگ هم بی صفت تر می شن و به خاطر خودخواهی های ارضـ*ـا نشده شون حاضرن حتی دسترنج و خزانه ی دیگری رو به باد بدن. احتمالا بلایی سر خزانه آوردن که مرتضی سکته کرده، درسته؟ کاش توی پست بعدی می فهمیدیم که هم مرتضی هنوز زنده ست و هم توطئه ی عبدلله و عمله اکره هاش خنثی شده. همه ش منتظر بودم که حسین و محمود توی شبگردی های دوستانه شون متوجه نیت شوم اون سه نفر بشن و دستشون رو رو کنن. خیلی درد داشت مرگ مرتضی و احیانا..... نابودی خزانه!
    امیدوارم هرگز دلتون غمگین نباشه استاد عزیز.
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلام به شما بانوی اخلاق
    از اینکه یکبارِ دیگر به این صفحات که در واقع برای شما و به امیدِ حضورتان گشوده شده، آمدید؛ احساسِ شعف و سعادت دارم. چقدر خوشحال شدم از ماجرایی که فرمودید. بسیار عالی و ستودنیست. امیدوارم خوشبخت بشوند و والدینِ بزرگوارشان از خوشبختی فرزندانِ خود در سعادتی عظیم زندگی کنند. چقدر خوبست که ما روزی با گردنی برافراشته، از اینکه توانستیم با آثارمان اینگونه رفتارها را ثبات بخشیم و به اخلاق پیوند دهیم، شادمانه فریادهای خوش برآوریم. باور کنید تمامِ هم و غمِ من همین ست. تلاش برای باز سازی اخلاق. یا به عبارتی برگرداندنِ معرفتِ اجتماعی به وراثِ بی معرفتِ امروزی.
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلامی مجدد به شما
    خانم تکلیمی گرامی، همانطور که در بخشِ آبی نوشتم، من هم بخاطرِ از دست دادنِ مرتضی گریستم. من این رمان را سالِ نود نوشتم و مجوزِ چاپش را هم اخذ کردم، اما فعلا چاپ نکردم و تصمیم گرفتم تقدیمِ دوستانی کنم، که اون موقع هنوز نمی شناختمشان. البته حالا خیلی خوشحال تر از لحظۀ آن تصمیمم. هدفم از این شرح این بود که رمان تمام شده است و من قادر به تغییری در آن نیستم، اما مطمئن باشید اتفاقاتِ خوب هم از راه می رسد. درست مثلِ زندگی واقعی. اینجا هم گاهی عزیزی از دستمان می رود. وقتی مادرم را در مردادِ امسال از دست دادم، فکر می کردم که زمین از حرکت خواهد ایستاد. آنچنان که در یک رباعی سرودم:
    عشق و پاکی و محبت همه از سرای تو بود / لطفی اگر داشت زندگی از وفای تو بود
    خورشید بیهوده سر می کشد هر صبح ز شرق / هستی خموش است، نور جلوه ی تو بود
    اما صبح فردا خورشید دوباره زندگی آفرید و هستی پر هیاهو شد و اتفاقاتِ تازه ای رخ داد و من یکبارِ دیگر پی بردم که اتفاقی که افتاده را از دریچۀ قلبم دیده ام. پس فقط تقاضا می کنم صبور باشید، تا سختی ها را از سر بگذرانیم. متشکرم از حضورتان.
     

    گیسو3

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    543
    امتیاز واکنش
    2,946
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    تهران
    سلام جناب محبوب نیای عزیز خوبید ومن خیلی شرمنده امیدوارم مورد عفو قرار بگیرم از اینکه شخصیت مورد علاقه و محبوب و همچنین اسطوره مردی و شکیبایی مرتضی از دست رفت خیلی زیاد اندوهگین شدم تو قسمتهای قبل که خوندم مرتضی دل اشوب بود حدسم به خزانه و ازبین رفتنه جوها میرفت و خب کم چیزی نبود به این خاطر که خیلی شبها و روزها مثل بچه های خودش ترو خشکشون کرد حالا که موقع برداشت بود اینجور از بین رفتن حق داشت عین پدری که خبر فوت اولادشو بهش میدن اونجور مبهوت بمونه و محمود که نگرانیه پدرش رو دیده بود حق داشت از ترسی که به دلش افتاده بود و بیشترم بخاطر اون خصومتی که عبدالله با مرتضی داشت ترس مخمود رو چندبرابر بیشتر کرده بود و من امیدوار بودم که مرتضی حاصل دسترنجش رو میدید البته که هیچ وقت روزگار با ادمها کنار نمیاد و همیشه با ما سر جنگ داره ودر مورد قبرستان خب این از خصلته همه ادمهاس که بعد از مدتی مرگ اطرافیان سبکتر بشه چرا چون گرفتاریها زیاد شده و این دلیل بر بی مهری ادمها نیست ممنون استاد گرامی امیدوارم غم نبینید و مرگ مادر خیلی سخته همدردیم و حالتون رو درک میکنم امیدوارم که مورد مغفرت الهی قرار بگیرن ***********خدا حافظ ای مسافر خسته دل من ***خدا حافظ ای مرحم جان و تن من مادر من
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلام به شما بانوی گرامی و عزیز
    نمی دانید از داشتنِ دوستانِ خوبی مثلِ شما چقدر خوشحالم و خداوند را سپاس می گویم. باور کنید این گپ و گفت های شبانه، برایم مرحم است و روحم را جلا می دهد. باور کنید حتی فکر به تنهایی، و دوری از دوستان، دلهرۀ بزرگیست که آزارم می دهد. شب ها وقی می خواهم به محیطِ مصفای سایت بیایم، نگرانم که نکند دوستی نباشد، نکند نت قطع باشد... اما وقتی سخنانِ پر مهر دوستان را می خوانم نشاطی وصف ناپذیر می یابم و شاداب می شوم.
    بابتِ همدردی تان، و شعر زیبایی که نوشتید هم متشکرم .
     

    لیلی تکلیمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/30
    ارسالی ها
    785
    امتیاز واکنش
    20,382
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    تهران
    سلام به شما نویسنده ی محترم و دوستان گرامی.
    اونقدر این دو پست دردناک بود که چیزی نمی تونم بگم، از مرور خاطراتی که توی قبرستون در زمان حال اتفاق افتاد گرفته تا فلش بکی که به گذشته و دلیل مرگ مرتضی زدید.
    به قول دوست عزیزمون گیسو جان مرتضی اسطوره ی این داستان بود که با مرگش اندوه بزرگی به قلب خواننده تحمیل شد. با این حال از اون جایی که به قلم شما اطمینان داریم این مصیبت رو تحمل می کنیم و امیدوارهستیم که دریچه ای هرچند کوچک به روی محمود بازبشه و اون بتونه انتقام پدرش رو از اون نامردهای آدم نما بگیره. واقعا اونها فکر نکردن که ماه پشت ابر نمی مونه و دیر یا زود دستشون رو میشه؟ چه طور می تونن با آبروی از دست رفته شون معامله کنن؟ اونها می خواستن به زور اعتبار بین مردم بخرن و با ظلم به مرتضی اونو از چشم اهالی بندازن غافل از این که رفتارشون نتیجه ی عکس خواهد داشت و هرگز ظالم نمی تونه در قلب مردم معتبر باشه.
    منتظریم ببینیم محمود بعد از این سوگواری طبیعی، دست به چه کارهایی خواهد زد و آیا می تونه ثابت کنه فرزند خلف همون پهلوون نامداره که تحت هیچ شرایطی شکست رو نمی پذیرفت؟!...
    ممنون از شما و نوشته های زیباتون
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا