نقد رمان معرفی و نقد رمان (( به رنج )) | ع . ر . محبوب نیا کاربر انجمن نگاه دانلود

گیسو3

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/04
ارسالی ها
543
امتیاز واکنش
2,946
امتیاز
561
محل سکونت
تهران
سلام جناب محبوب نیا این پست خیلی دردناک بود تحمل این درد برای هاجر و برای محمود از دخترا بمراتب بیشتر چون الان همه بار زندگی رودوش محمود و یک زمینه بایر که هیچ جویی توش نمونده و باید جوابگو باشه بیچاره محمود چه راه سختی در پیش داره و عبدالله و مختار هم بدترین کارشون این بود که تو مراسم مردی به بزرگیه مرتضی شرکت نکردن و همه اهالی ده رو از خودشون رنجوندن خلاصه با هر دستی که دادن با همونم پس میگیرن مرگ حقه برای همه صغیرو کبیرو ثروتمندوفقیرم نمیشناسه پس چه بهتر که بجای اینهمه کینه حداقل بفمه روزی نوبت خودشم میرسه تازه مرتضی عزیزردستا بود ولی عبدالله حتی برای بچه های خودشم عزیزنیست در حق مرتضی و خانوادش بخصوص هاجرو محمود ظلم بزرگی کردن و خب جواب این ظلمم بوقتش میگیرن بالاخره روزگار میگذره و فقط نامهایی به نیکی ازمون میمونه ایکاش عبدالله قبل از فوت مرتضی دست از اینهمه قصاوت قلب و بیرحمی بر میداشت تا اینده و روزگار برای محمود چی بخواد مرسی و خسته نباشید
 
  • پیشنهادات
  • ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلام و عرضِ ادب
    همانطور که در بخشِ آبی پست نوشتم، همۀ ما در حالی غم آلود و پُر غصه غوطه وریم. اما قول می دهم که در فضای داستان، مدام حضورِ مرتضی را حس کنید و تاثیرِ او را در اتفاقاتِ بعدی ببینید. که البته این از بزرگیِ روحش و شخصیتِ تاثیرگذار و موردِ احترامش نشأت می گیرد. اما آیا به نظرتان کسانی مثلِ عبدالله نیز از این موهبت برخوردار خواهند شد؟
    دعوت می کنم تا پستِ فردا شب را که درام جدیدیست و بر مسیرِ داستان بسیار مؤثر خواهد شد و آرامش پدید خواهد آورد، را بخوانید. از اینکه غمگین شدید؛ پوزش می خواهم. متشکرم از حضورتان
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلام به شما
    معلوم است که حسابی غمگین شدید. البته متأسفم و امیدوارم د ادامۀ داستان حالِ بهتری پیدا کنید. من هم با شما همدردم. فکر می کردم که شما این پست را نخوانده اید. چون تشکر را کلیک نکردید. اما حالا فهمیدم که از ناراحتی فراموش کردید، و مرا ببخشید که تا این حد غمگینتان کردم. اما قول می دهم که آسمان توی دهِ ما سیاه باقی نمی ماند و سایۀ پُر مهرِ روحِ مرتضی، حتی پس از مرگش برای خانواده اش سعادت می آورد. فقط باید صبورانه سختیها را طی کرد. ممنونم از حضورتان
     

    لیلی تکلیمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/30
    ارسالی ها
    785
    امتیاز واکنش
    20,382
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    تهران
    سلام. ممنون که روحیه ی مخاطب براتون اینقدر مهمه، ولی خب ماهم می دونستیم که داریم یه درام اجتماعی رو دنبال می کنیم و از اسمش هم پیداست که درد و رنج در انتظار خواننده ست، پس گلایه ای نیست و این درددل ها به خاطر تأثیر عمیق داستان روی ماست که اون هم دلیلی نداره جز گیرایی قلم شما.
    واقعا یه آدم چقدر می تونه رذل و پست فطرت باشه که نتیجه ی انتقام گیریش رو ببینه و به جای این که دچار عذاب وجدان بشه، تازه خوش خوشانش هم بشه و دست از تمسخر اون آدم ستمدیده برنداره؟ یعنی این عبدالله بهتر بود اسمش رو می ذاشتن عبدالشیطان!! من که همین جور هاج و واج موندم! خدا یه لحظه ما رو به حال خودمون وانگذاره.
    درمورد درددل دوستانه ی محمود و حسین من یه نقد کوچولو داشتم که امیدوارم خدای نکرده به حساب دخالت گذاشته نشه، بلکه هرچی بگم از ارادتم نسبت به شما و قلمتون کم گفتم. اما وقتی حسین بی مقدمه در جواب محمود نصیحتش می کنه که به فکر انتقام نباشه، اولین سؤالی که به ذهنم می رسه اینه که مگه محمود در این باره حرفی زد؟! صدر و ذیل داستان نشون نمی ده که محمود درباره ی نیات درونی خودش چیزی به رفیقش گفته باشه، پس جسارتا پیشنهاد می دم که یک جمله ی کوچولو مبنی بر این که به فکر انتقامه توی همون دیالوگ اولش بگه تا نصایح و هشدارهای حسین هم بیشتر به دل خواننده بشینه.
    امیدوارم محمود مثل پدرش عجولانه تصمیم گیری نکنه که نتیجه ش شد همین.... وقتی شمشیر بدی دست یه آدم دیوانه چاره ای جز فرار باقی نمی مونه. اما محمود باید با هشیاری شمشیری که مرتضی با بی فکری داد به دست عبدالشیطان، ازش پس بگیره، جوری که اون خودش نفهمه. درواقع باید با پنبه سر این آدم رو برید! بی صبرانه منتظرم تا با یک انتقام حساب شده و شیرین مرهمی به دل های زخم خورده ی این خانواده و مخاطبی که باهاشون همذات پنداری می کنه گذاشته بشه.
    قلمتون سبز و مانا استاد بزرگوار.
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلامی مجدد
    متشکرم از دقت وتوجه و تذکرِ دوستانۀ شما. فقط یک مطلب هست که باید توضیح بدهم. البته یقیناً حق با شماست. اما علتِ اینکه محمود اشارۀ مستقیمی به انتقام نکرد و حتی تلویحاً و البته دو پهلو آنرا حاصلِ خوی حیوانی آدمها دانست؛ ( جمله ای که قبل از نصیحتِ حسین می گوید.) به این علت است که محمود شخصیتی محکم دارد و وقتی نیتی پیدا کند، حتماً به تحقُق خواهد رساند. پس او را دچارِ تردیدی کردم که ناچار است بینِ انتقام، و مصلحتِ خانواده و آرامشِ مریم؛ یکی را برگزیند. البته این تردید بصورتِ بزرگتری شالودۀ کلِ داستان نیز هست. اینکه زمینها را بفروشد، یا نه. اما طرح، حرف های حسینِ از پسِ دلنگرانی او که شناختِ دقیقی از دوستِ همۀ زندگی خود دارد و می داند اگر تصمیمی بگیرد، چموش و یکدنده است، اتخاذ شده و در واقع، به زعمِ خود می خواهد جلوی اخذِ تصمیمِ غلط را بگیرد و از این اتفاق پیشگیری کند. در حالیکه هر دو با کمی تفاوت از یک موضع حرف می زنند. با توضیحاتی که عرض شد؛ اگر احساس می کنید، در ادای مطب دقت نشده، مجدداً اشاره ای بفرمائید؛ تا اصلاح انجام گیرد.
    عمیقاً متشکرم و از بحث و ارئۀ افکارتان بهره می بردم و از حضورتان دلگرمم.
     

    لیلی تکلیمی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/30
    ارسالی ها
    785
    امتیاز واکنش
    20,382
    امتیاز
    661
    محل سکونت
    تهران
    سلام مجدد
    بنده کوچکتر از اونم که بخوام ایرادی به متن شما وارد کنم، اما من فکر کردم شاید درحد یک اشاره ی خیلی کوتاه که مشخص بشه حسین هم روی ذهنیات خودش حرف نزده و پیش زمینه ای از محمود داره، توی کلامش بیاد؛ جمله ای در حد: حالا می فهمن با کی طرفن، یا مثلا حالشونو می کنم تو قوطی! یه چیزی تو همین مایه ها که به حسین نشون بده توی دل محمود شعله ی انتقام روشنه. با این حال این فقط یک پیشنهاده و تصمیم گیرنده ی نهایی خود شما هستید و ماهم به تصمیمی که شما اتخاذ کنید قطعا احترام خواهیم گذاشت.
    پاینده باشید
     

    گیسو3

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    543
    امتیاز واکنش
    2,946
    امتیاز
    561
    محل سکونت
    تهران
    سلام جناب محبوب نیا خوبید خب بنظر من حق با محمود وبازم حق با اونه که نتونه با مرگ پدر نازنینش کنار بیاد پدری که سالم و استوار بود و با کینه توزی به رحمت خدا شتافت محمود حق داره توسرش هزاران هزار نقشه برای عبدالل و مختار بکشه چون داغدار پدریه که غیر از پدر بودن اسطوره بوده و نمیتونه براحتی ودرستی تصمیم بگیره جونه غم از دست دادن پدر اب شدنه مثل شمع مادر و دنیایی از بدهکاری خب یک ادم چقدر میتونه تحمل کنه با این مصیبتها کنار بیاد و بتونه عاقلانه تصمیم بگیره بازم محمود که زیر دسته مرتضی و هاجر بزرگ شده میتونه خودش رو کنترل کنه و میترسه از حقی که ناحق بشه و به اونها که قاتل پدرشن تهمت بزنه و تمام ابرو ی چندین ساله پدرش رو از بین ببره برای همینم محتاط عمل میکنه بالاخره زندگی در جریانه با مردن هیچکس حتی پیغمبر خدا (ص)هم زندگی و روزگار از چرخش نایستادن ماکه ادمای معمولی هستیم و یک چیزی که من تو رمان دوست نداشتم وقتی پدری با اون مهربونی فوت میشه و خیلی هم غافلگیرانه هست چرا محمود بفکر مریمه بنظرم جاش نبود این صحبت حتی با نزدیکترین دوست چون موضوع پیش پا افتاده ای نبود بازم حرف شماست و من یک خواننده امیدوارم به این نقد ناراحت نشید چون برای من حداقل قابل قبول نبود مرسی جناب استاد خسته نباشید
     

    مریم حسینی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/10/14
    ارسالی ها
    138
    امتیاز واکنش
    681
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    فارس
    سلام :)

    داستان هنوز بوی غم می ده و فکر می کنم مدتی طول می کشه تا به روال عادی برگرده ! دلم برای هاجر می سوزه ، این همه غم و ناراحتی و سکوتش نشون از اون داره که مرتضی رو با همه ی خوب و بدش و تندی هایی که باهاش داشته عاشقانه دوست داشته و الان به خاطر نبودنش دلش لبریز از غمه به قولی وصف حالش این هست " دلتنگم و با هیچ کسم میل سخن نیست "
    امیدوارم هر چه زودتر با مرگ و نبود مرتضی کنار بیان و محمود هم با راهنمایی های حسین عاقلانه رفتار کنه و اوضاع خودش و هاجر و مریم رو از این که هست بدتر نکنه .
    ممنون از قلم زیبا و توصیفات دقیق و دلنشینتون :)
     

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت

    ع ر محبوب نیا

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/03
    ارسالی ها
    364
    امتیاز واکنش
    5,375
    امتیاز
    441
    سن
    60
    محل سکونت
    رشت
    سلم و خسته نباشید به دوستِ عزیز و پر احساسم
    همانطور که زیبا و عاقلانه، حقایق را باز گفتید، نباید از محمودِ جوان دلخور شوید. زیرا اولاً تحملِ دردی به این بزرگی، آنچنان خرابش کرده که نیاز به احساسی دیگر دارد تا درونش بازسازی شود. دوماً این نیاز به مریم، از نوعِ دیگریست. در چنین شرایطی اگر یک هم جنس هم تا آن مرتبه به انسان نزدیک باشد، می تواند همان تأثیرِّ شفا بخش را داشته باشد. سوماً وقتی انسان آماجِ غم و غصه می شود و چند روز اشک می ریزد نیازِ شدیدی به سایرِ احساسات، وجودش را پُر می کند. حتماً در اینگونه مراسم دیده اید که خنده، به زور راه باز می کند و به کمترین بهانه، بر لبی نقش می بندد. این نشانِ رشته های فراوانیست که زندگی به تن های زنده تنیده، تا در درد و غصه باقی نمانند و آنها را آنچنان که یک ناجی، با بندی محکم از باطلاق بیرون می کشد؛ از این وادی خارج می کنند. ممنونم از حضورِ دلگرم کننده و تأثیر گذارتان.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا