- عضویت
- 2019/07/20
- ارسالی ها
- 73
- امتیاز واکنش
- 1,154
- امتیاز
- 506
- سن
- 23
- چی شده؟
به سرعت ایستادم و دستانم را به منظور محافظت مقابل سـ*ـینه ام گرفتم. سپس متوجه کیل شدم. گرگینه ای که آن شب مرا تبدیل کرد. زیرپیراهن بدون آستین به تن داشت و به گونه ای راحت رفتار می کرد که گویا اتاق من متعلق به او بود. دستانش را مقابل سـ*ـینه اش قفل کرده بود. پوست برنزه اش مقابل نور خورشید می درخشید. چشمان طلایی تیره اش با نگرانی مرا می نگریست و لبانش عاری از لبخند بود.
- ببخشید که سر زده وارد شدم ولی به فکرم اومد که به کمک احتیاج داشته باشی. شب اول همیشه سخته.
با تعجب نگاهش کردم.
- شب اول؟
ابرویی بالا انداخت و ادامه داد.
- شب اول! اولین تبدیلت!
ناله کنان غلت زده و صورتم را داخل بالشت فرو بردم. آخرین چیزی که نیاز داشتم شواهد بیشتری دلیل بر دیوانه بودنم بود. با سنگین شدن تخت و کج شدن بدنم فهمیدم که کنارم نشسته است. به سمتش برگشته و نگاهش کردم. با محبت و صمیمی بود و دور از باور بود که اینچنین فردی، هیولای داخل قصه ها باشد. با این حال شب قبل مانند این بود که می تواند با دندان های تیز و بلند، پوست خزدار، چشمان زرد روشن و پوزه ای آغشته به خون بدترین کابوس هر کسی باشد. گرچه شب قبل چشم انداز وحشتناکی بود ولی برای نجات من خود را رساند پس باید شکرگزار او باشم.
- متاسفم اسکایلار.
از جای برخاسته و مبهوت و سرگشته به او نگاه کردم.
- دلیلی نداره که متاسف باشی. تو نجاتم دادی.
- بخاطر این متاسفم. بخاطر این که تو رو وارد این زندگی کردم. هنوز خیلی چیزا هست که بهت نگفتم. تا اونجایی که من می دونم تو اولین کسی هستی که همزمان توسط خون آشام و گرگینه گاز گرفته شدی و زنده موندی. ما بهت نیاز داریم.
با تعجب پلک زدم. قبل از این هیچ گاه کسی به من احتیاج نداشت ولی الان کسانی که به سختی آنها را می شناسم نیازمند وجود من هستند.
- چرا بهم نیاز دارین؟
- چون خون آشاما نمی دونن تو گرگینه ای و ما هم خیلی سخت می تونیم تشخیص بدیم که تو یه خون آشامی. اگه با چشای خودم جای گازشون رو نمی دیدم خودمم نمی تونستم تشخیص بدم. تو بوی هیچکدوم از ما ها رو نمیدی.
به سمتم خم شد و گونه ام را بویید. پس از آن شروع به سرفه کردن کرد، گویی بوی غلیظی مشامش را تحـریـ*ک کرده بود.
- به هر حال تو امروز با یکیشون روبرو شدی.