[HIDE-THANKS]
- رد هیچ وقت تسلیم نشو / قوی باش و قوی شو / از زامبی ها هم نترس و فقط به سمت هدف شو! (مترجم: واقعا توان سرودن شعر نظم من در همین حد است؛ لطفا درک کنید!)
خوب بود. لااقل به من نگفت رد داده، یا به کسی پانداده، یا موزنجبیلی یا هر چی... به هر حال، چیزی که ما باهاش رو به رو بودیم این بود، که ما یه کنسرت صمیمی رو پشت سر گذاشته بودیم.
رهبری گروه رو به لئو واگذار کردیم. موقع گیتار زدن، انگار عصبانیتش رو پخش می کرد تو هوا و رشته های ریتم و ساز تو هوا می رقصن! بار دوم، بی وقفه و بدون گفتن کوچک ترین کلمه ای، نواختن رو شروع کردیم و این بار خیلی بهتر و منظم تر از قبل کار رو پیش بردیم. همین هم شد که وقتی آخرین ضربهء درام رو زدم، و خسته و عرق کرده، به اطرافم نگاه کردم، حدود بیست تا از بچه ها رو دیدم که از در اتاق داشتن ما رو نگاه می کردن و برامون دست می زدن.
لئو به اون ها گفت:
- خفه شید بابا!
رو به من کرد و با لبخند گفت:
- رفیق، کارت عالی بود.
اون لحظه، برای اولین بار احساس کردم که برای خودم، کسی هستم!
[/HIDE-THANKS]
- رد هیچ وقت تسلیم نشو / قوی باش و قوی شو / از زامبی ها هم نترس و فقط به سمت هدف شو! (مترجم: واقعا توان سرودن شعر نظم من در همین حد است؛ لطفا درک کنید!)
خوب بود. لااقل به من نگفت رد داده، یا به کسی پانداده، یا موزنجبیلی یا هر چی... به هر حال، چیزی که ما باهاش رو به رو بودیم این بود، که ما یه کنسرت صمیمی رو پشت سر گذاشته بودیم.
رهبری گروه رو به لئو واگذار کردیم. موقع گیتار زدن، انگار عصبانیتش رو پخش می کرد تو هوا و رشته های ریتم و ساز تو هوا می رقصن! بار دوم، بی وقفه و بدون گفتن کوچک ترین کلمه ای، نواختن رو شروع کردیم و این بار خیلی بهتر و منظم تر از قبل کار رو پیش بردیم. همین هم شد که وقتی آخرین ضربهء درام رو زدم، و خسته و عرق کرده، به اطرافم نگاه کردم، حدود بیست تا از بچه ها رو دیدم که از در اتاق داشتن ما رو نگاه می کردن و برامون دست می زدن.
لئو به اون ها گفت:
- خفه شید بابا!
رو به من کرد و با لبخند گفت:
- رفیق، کارت عالی بود.
اون لحظه، برای اولین بار احساس کردم که برای خودم، کسی هستم!
[/HIDE-THANKS]
آخرین ویرایش: