وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • پیشنهادات
  • Lady

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/30
    ارسالی ها
    1,523
    امتیاز واکنش
    10,543
    امتیاز
    917
    آه عمیقی سرداد و بعدش داخل راهرو نشست.
    پرسیدم:
    - نمیخوای توی تخت جامی بخوابی؟
    - همینطور که قبلا گفتی جنگجوهایی مثل من نمیتونن خودشون رو توی *ساتن صورتی پنهان کنند. یکم شرم‌آوره.
    درحالی که زیر پتو جمع میشدم آه عمیقی کشیدم.
    - هی جوجه، میشه لطفا چراغ رو خاموش کنی؟
    ناله عصبی سرداد و یه چیزی غرغر کرد درباره اینکه به یه غلام ساده‌ی خانه تنزل پیدا کرده، وقتی که ایستاد و چراغ رو خاموش کرد و بعد برگشت و دوباره روی زمین فرود اومد.
    - کریستا اسم من جوجه نیست.
    - فکر میکنم این اسم منابسته.
    - فکر میکنم دفعه بعدی که اینجوری صدام کنی عواقب سختی به همراه داشته باشه.
    - اوه بیخیال مثلا میخوای چیکار کنی؟ بهم مهلت میدی؟
    به افکارم پوزخند زدم.
    - ازاونجایی که شدیدا به حریم خصوصی که بهش اشاره میکنی، چشم داری، به راحتی میگرمت و میبوسمت تا زمانیکه صلاح بدونم.
    تقریبا خفه‌خون گرفتم.
    - میدونی که یه قاتل وحشتناکی؟
    - چطور؟
    سعی کردم خندمو بخاطر اهانتی که با سوالش باعث خشمش شده بودم رو خفه کنم.
    - اومدی که منو بکشی بعد تصمیم گرفتی که ازم محافظت کنی. فکر میکنی که مسئولی، اما با وجود اینکه چقدر مغرور و کله‌شق هستی، یکی دوبار خواستی بهم گوش کنی.
    وقتی که خرناس کشید مکث کردم.
    - والان تهدید به بوسیدنم میکنی. طبق قانون101 کتاب راهنمای قاتلین، قرار نیست با قربانی درگیر احساسات بشین جارث!
    زمزمه کرد:
    - برای این دیگه خیلی دیره.

    بخاطر طنین آهسته کلماتش لرزیدم و فهمیدم که حق بااونه!
    واقعا دیربود دیگه.
    به هرحال برا من دیر بود و این منو تا سرحدمرگ میترسونه.باید میفهمیدم چطور میتونم از شر این مرد خلاص بشم؛ فردا!

    ـــــــــــــــــــــــــــــــــ
    *ساتن صورتی: اشاره به اتاق جامی که کاملا صورتیه.
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا