بسمه تعالی غزلیات صبوحی در اینحا قرار میگیرد
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #1 بسمه تعالی غزلیات صبوحی در اینحا قرار میگیرد
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #2 پدر، خواهد ببرّد زلفکان چون کمندش را پسر حیران، که چون سازد گرفتاران بندش را کند کوتاه، دست از زلف و از لعل شکر خندش نداند کاین دو هندو، پاسبانانند قندش را سپندش خال و دودش زلف و آتش، پرتو رویش عبث بی دود میخواهی بر این آتش، سپندش را نکرده هیچ ابرو خم به قطع زلف میماند کمانداری که داد از دست ارپیچان کمندش را صبوحی آنقدر نگذاشت آن زلف تا برجا که گیری یک شب و بوسی دو لعل نوشخندش را
پدر، خواهد ببرّد زلفکان چون کمندش را پسر حیران، که چون سازد گرفتاران بندش را کند کوتاه، دست از زلف و از لعل شکر خندش نداند کاین دو هندو، پاسبانانند قندش را سپندش خال و دودش زلف و آتش، پرتو رویش عبث بی دود میخواهی بر این آتش، سپندش را نکرده هیچ ابرو خم به قطع زلف میماند کمانداری که داد از دست ارپیچان کمندش را صبوحی آنقدر نگذاشت آن زلف تا برجا که گیری یک شب و بوسی دو لعل نوشخندش را
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #3 گل شکفت و آن گل رخسار یاد آمد مرا سرو دیدم آن قد و رفتار، یاد آمد مرا صبح، دیدم طرِّهٔ شبنم به روی برگ گل زان لب و دندان گوهر بار، یاد آمد مرا چون به طرف گلستان آمد سحر باد صبا از نسیم روحبخش یار، یاد آمد مرا روی گل دیدم، گریبان چاک کردم غنچه را هر زمان کان سرو خوشرفتار، یاد آید مرا شب صبوحی پیش اهل دل ز هامون میگذشت زان دل دیوانهٔ افگار، یاد آمد مرا
گل شکفت و آن گل رخسار یاد آمد مرا سرو دیدم آن قد و رفتار، یاد آمد مرا صبح، دیدم طرِّهٔ شبنم به روی برگ گل زان لب و دندان گوهر بار، یاد آمد مرا چون به طرف گلستان آمد سحر باد صبا از نسیم روحبخش یار، یاد آمد مرا روی گل دیدم، گریبان چاک کردم غنچه را هر زمان کان سرو خوشرفتار، یاد آید مرا شب صبوحی پیش اهل دل ز هامون میگذشت زان دل دیوانهٔ افگار، یاد آمد مرا
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #4 تا به دام غمش آورد خدا، داد مرا هر چه میخواستم از بخت، خدا داد مرا رفع مخموری از آن چشم سیه دارد چشم چشم دارم که خرابی کند آباد مرا نتوانم ز خداداد بگیرم دادم کاش گیرد ز خداداد خدا داد مرا گر دلش سخت تر از سنگ بود، نرم شود بشنود گر شبی او ناله و فریاد مرا من که تا صبح، دعا گوی تو هستم همه شب چه شود گر تو به دشنام کنی یاد مرا غم ندارم که به بند تو گرفتار شدم غمم آنست که ترسم کنی آزاد مرا
تا به دام غمش آورد خدا، داد مرا هر چه میخواستم از بخت، خدا داد مرا رفع مخموری از آن چشم سیه دارد چشم چشم دارم که خرابی کند آباد مرا نتوانم ز خداداد بگیرم دادم کاش گیرد ز خداداد خدا داد مرا گر دلش سخت تر از سنگ بود، نرم شود بشنود گر شبی او ناله و فریاد مرا من که تا صبح، دعا گوی تو هستم همه شب چه شود گر تو به دشنام کنی یاد مرا غم ندارم که به بند تو گرفتار شدم غمم آنست که ترسم کنی آزاد مرا
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #5 اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را شمارم مو به مو شرح غم شبهای تارم را برای جان سپردن، کوی جانان آرزو دارم که شاید با دو سیل او، برد خاک مزارم را ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن به باغ حسن اگر بینم نگار گلعذارم را بگرد عارضش چون سبز شد خط من، به دل گفتم سیه بین روزگارم را، خزان بنگر بهارم را تمنّا داشتم عین وصالش در شب هجران صبا بوئی از آن آورد و برد از دل قرارم را بدان امید از احسان که در پایش فشانم جان که از شفقّت بدست آرد دل امیدوارم را مریض عشق را نبود دوائی غیر جان دادن مگر وصل تو سازد چاره، درد انتظارم را چو یارم ساخت با اغیار و من جان دادم از حسرت بگوئید ای برادر آن بت ناسازگارم را صبوحی را سگ دربان خود خواند آن پری از مهر میان عاشقان افزوده قدر و اعتبارم رادانلود رمان های عاشقانه
اگر روزی بدست آرم سر زلف نگارم را شمارم مو به مو شرح غم شبهای تارم را برای جان سپردن، کوی جانان آرزو دارم که شاید با دو سیل او، برد خاک مزارم را ندارم حاجت فصل بهاران با گل و گلشن به باغ حسن اگر بینم نگار گلعذارم را بگرد عارضش چون سبز شد خط من، به دل گفتم سیه بین روزگارم را، خزان بنگر بهارم را تمنّا داشتم عین وصالش در شب هجران صبا بوئی از آن آورد و برد از دل قرارم را بدان امید از احسان که در پایش فشانم جان که از شفقّت بدست آرد دل امیدوارم را مریض عشق را نبود دوائی غیر جان دادن مگر وصل تو سازد چاره، درد انتظارم را چو یارم ساخت با اغیار و من جان دادم از حسرت بگوئید ای برادر آن بت ناسازگارم را صبوحی را سگ دربان خود خواند آن پری از مهر میان عاشقان افزوده قدر و اعتبارم رادانلود رمان های عاشقانه
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #6 ایا صیّاد رحمی کن، مرنجان نیمجانم را بکَن بال و پرم، امّا مسوزان استخوانم را اگر قصد شکارم داشتی اینک اسیرم من دگر از باغ بیرون شو، مسوزان آشیانم را به گردن بستهای چون رشتهٔ بر پای زنجیرم مروّت کن اجازت ده که بگشایم زبانم را به پیرامون گُل از بس خلیده خار در پایم شده خونین بهر جای چمن بینی نشانم را در این کنج قفس دور از گلستان، سوختم، مُردم خبر کن ای صبا از حال زارم، باغبانم را ز تنهائی دلم خون شد، خدا را محرم رازی که بنویسم بسوی دوستانم، داستانم را من بیچاره آن روزی به قتل خود یقین کردم که دیدم تازه با گرگ اُلفتی باشد، شبانم را اسیرم ساخت در دست قضا و پنجهٔ دشمن دوچار خواب غفلت کرد از اوّل پاسبانم رادانلود رمان های عاشقانه
ایا صیّاد رحمی کن، مرنجان نیمجانم را بکَن بال و پرم، امّا مسوزان استخوانم را اگر قصد شکارم داشتی اینک اسیرم من دگر از باغ بیرون شو، مسوزان آشیانم را به گردن بستهای چون رشتهٔ بر پای زنجیرم مروّت کن اجازت ده که بگشایم زبانم را به پیرامون گُل از بس خلیده خار در پایم شده خونین بهر جای چمن بینی نشانم را در این کنج قفس دور از گلستان، سوختم، مُردم خبر کن ای صبا از حال زارم، باغبانم را ز تنهائی دلم خون شد، خدا را محرم رازی که بنویسم بسوی دوستانم، داستانم را من بیچاره آن روزی به قتل خود یقین کردم که دیدم تازه با گرگ اُلفتی باشد، شبانم را اسیرم ساخت در دست قضا و پنجهٔ دشمن دوچار خواب غفلت کرد از اوّل پاسبانم رادانلود رمان های عاشقانه
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #7 تا پریشان به رُخ آن زلف سمن ساست تو را جمع اسباب پریشانی دلهاست تو را دست بردی به رخ از شرم و حریفان گفتند که تو مو سائی و عزم ید بیضاست تو را همچو ترسا بچگان عود و صلیب افکندی یا حمایل زد و سو زلف چلیپاست تو را قبلهٔ خلق بود گوشهٔ ابروی تو زان کعبه و میکده و دیر و کلیساست تو را سرو را به تو چه نسبت، مه نو را چه نشان قامتی مُعتدل و طلعت زیباست تو را سر کوی تو بود محشر خونین کفنان خود به بام آی اگر میل تماشاست تو را بتولاّت صبوحی به دو عالم زده پای با چنین دوست بگو از چه تبرّاست تو رادانلود رمان های عاشقانه
تا پریشان به رُخ آن زلف سمن ساست تو را جمع اسباب پریشانی دلهاست تو را دست بردی به رخ از شرم و حریفان گفتند که تو مو سائی و عزم ید بیضاست تو را همچو ترسا بچگان عود و صلیب افکندی یا حمایل زد و سو زلف چلیپاست تو را قبلهٔ خلق بود گوشهٔ ابروی تو زان کعبه و میکده و دیر و کلیساست تو را سرو را به تو چه نسبت، مه نو را چه نشان قامتی مُعتدل و طلعت زیباست تو را سر کوی تو بود محشر خونین کفنان خود به بام آی اگر میل تماشاست تو را بتولاّت صبوحی به دو عالم زده پای با چنین دوست بگو از چه تبرّاست تو رادانلود رمان های عاشقانه
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #8 چه خونبها به از این کشتگان کوی تو را که بنگرند به محشر، دوباره روی تو را تمام، گمشدگان ره توئیم و کنیم به هر طریق که باشیم، جستجوی تو را دم مسیح که گویند روح پرور بود یقینم آنکه به لب داشت گفتگوی تو را ز غصه، چون پر کاهی شود ز قصهٔ من اگر به کوه دهم شرح، آرزوی تو را سبو کشان محبّت کشند دوش به دوش اگر گـ ـناه دو عالم بود سبوی تو را به خود مناز و مخند اینقدر به گریه من که آب چشم من، افزوده آبروی تو را ز آب دیده صبوحی وضو مساز که خون مضاف باشد و باطل کند وضوی تو رادانلود رمان های عاشقانه
چه خونبها به از این کشتگان کوی تو را که بنگرند به محشر، دوباره روی تو را تمام، گمشدگان ره توئیم و کنیم به هر طریق که باشیم، جستجوی تو را دم مسیح که گویند روح پرور بود یقینم آنکه به لب داشت گفتگوی تو را ز غصه، چون پر کاهی شود ز قصهٔ من اگر به کوه دهم شرح، آرزوی تو را سبو کشان محبّت کشند دوش به دوش اگر گـ ـناه دو عالم بود سبوی تو را به خود مناز و مخند اینقدر به گریه من که آب چشم من، افزوده آبروی تو را ز آب دیده صبوحی وضو مساز که خون مضاف باشد و باطل کند وضوی تو رادانلود رمان های عاشقانه
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #9 نیست او را سر موئی سر سودائی ما کار شد سخت، مگر بخت کند یاری ما تا به آهوی ختن، نسبت چشمت دادند شهره گردید به هر شهر، خطا کاری ما گر بدادیم بهای دهنت نقد روان سود بردیم که شد هیچ خریداری ما همه شب تا به سحر، از غم رویت شادیم به امیدی که بیائی تو به غمخواری ما چند آزار دل ما دهی، ای راحت جان راحت جان مگرت هست، دل آزاری ما؟ تو که چون سرو، ز آسیب خزان آزادی چه غمی باشدت از حال گرفتاری ما؟ چشم فتّان تو را دوش، بدیدم در خواب ای بسا فتنه که برخاست ز بیداری مادانلود رمان های عاشقانهتالار نقد نگاه دانلود
نیست او را سر موئی سر سودائی ما کار شد سخت، مگر بخت کند یاری ما تا به آهوی ختن، نسبت چشمت دادند شهره گردید به هر شهر، خطا کاری ما گر بدادیم بهای دهنت نقد روان سود بردیم که شد هیچ خریداری ما همه شب تا به سحر، از غم رویت شادیم به امیدی که بیائی تو به غمخواری ما چند آزار دل ما دهی، ای راحت جان راحت جان مگرت هست، دل آزاری ما؟ تو که چون سرو، ز آسیب خزان آزادی چه غمی باشدت از حال گرفتاری ما؟ چشم فتّان تو را دوش، بدیدم در خواب ای بسا فتنه که برخاست ز بیداری مادانلود رمان های عاشقانهتالار نقد نگاه دانلود
فاطمه صفارزاده کاربر نگاه دانلود کاربر نگاه دانلود عضویت 2018/02/22 ارسالی ها 9,452 امتیاز واکنش 41,301 امتیاز 901 محل سکونت Mashhad 2019/01/23 #10 صبر و قرارم دگر به یک نظر امشب از تن و جانم ربود شوخ شکرلب کاکل مشکین به دوش اوست؟ نه بالله هشته به سر، آن نگار، عنبر اشهب موی پریشش به عین طرفه کمندیست یا که ز مه واژگون شده است دو عقرب؟ بر جهد از گوی عاج صفهٔ سیمش زان صنم گلعذار، سـ*ـینهٔ غبغب دوش بدم من غریق بحر تفکّر خواب مرا در ربود در وسط شب دیدمش آن یار بی وفا و ترشخو آمد و بنشست و تکیه داد به منصب گفت: زهجران من تو چند بسوزی بحر شود بعد از این ز وصل معذب گفتمش، آخر دو بـ..وسـ..ـهای تو عطا کن زخم دلم را بنه دوای مجرب شوق جمال بستان به جهد صبوحی گر بنماید دو صد کتاب به مکتبدانلود رمان های عاشقانهتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان و کتاب های جدید
صبر و قرارم دگر به یک نظر امشب از تن و جانم ربود شوخ شکرلب کاکل مشکین به دوش اوست؟ نه بالله هشته به سر، آن نگار، عنبر اشهب موی پریشش به عین طرفه کمندیست یا که ز مه واژگون شده است دو عقرب؟ بر جهد از گوی عاج صفهٔ سیمش زان صنم گلعذار، سـ*ـینهٔ غبغب دوش بدم من غریق بحر تفکّر خواب مرا در ربود در وسط شب دیدمش آن یار بی وفا و ترشخو آمد و بنشست و تکیه داد به منصب گفت: زهجران من تو چند بسوزی بحر شود بعد از این ز وصل معذب گفتمش، آخر دو بـ..وسـ..ـهای تو عطا کن زخم دلم را بنه دوای مجرب شوق جمال بستان به جهد صبوحی گر بنماید دو صد کتاب به مکتبدانلود رمان های عاشقانهتالار نقد نگاه دانلوددانلود رمان و کتاب های جدید