^Fatemeh.R80

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/06/10
ارسالی ها
4,329
امتیاز واکنش
25,892
امتیاز
906
سن
22
محل سکونت
BARAN
غزل شماره ۱۲۱۱




ای روترش به پیشم بد گفته‌ای مرا پس
مردار بوی دارد دایم دهان کرکس
آن گفته پلیدت در روی شدت پدیدت
پیدا بود خبیثی در روی و رنگ ناکس
ما راست یار و دلبر تو مرگ و جسک می‌خور
هین کز دهان هر سگ دریا نشد منجس
بیت القدس اگر شد ز افرنگ پر از خوکان
بدنام کی شد آخر آن مسجد مقدس
این روی آینه‌ست این یوسف در او بتابد
بیگانه پشت باشد هر چند شد مقرنس
خفاش اگر سگالد خورشید غم ندارد
خورشید را چه نقصان گر سایه شد منکس
ضحاک بود عیسی عباس بود یحیی
این ز اعتماد خندان وز خوف آن معبس
گفتند از این دو یا رب پیش تو کیست بهتر
زین هر دو چیست بهتر در منهج مؤسس
حق گفت افضل آنست کش ظن به من نکوتر
که حسن ظن مجرم نگذاردش مدنس
تو خود عبوس گینی نه از خوف و طمع دینی
از رشک زعفرانی یا از شماتت اطلس
این دو به کار ناید جز ناروا نشاید
ای وای آن که در وی باشد حسد مغرس
واهل ز دست او را تبت بس است او را
هر کو عدوی مه شد ظلمات مر ورا بس
اعدات آفتابا می‌دان یقین خفاشند
هم ننگ جمله مرغان هم حبس لیل عسعس
ابتر بود عدوش وان منصبش نماند
در دیده کی بماند گر درفتد در او خس
 
  • پیشنهادات
  • ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    غزل شماره ۱۲۱۲





    دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس
    چشم من اندرنگر از می و ساغر مپرس
    جوشش خون را ببین از جگر مؤمنان
    وز ستم و ظلم آن طره کافر مپرس
    سکه شاهی ببین در رخ همچون زرم
    نقش تمامی بخوان پس تو ز زرگر مپرس
    عشق چو لشکر کشید عالم جان را گرفت
    حال من از عشق پرس از من مضطر مپرس
    هست دل عاشقان همچو دل مرغ از او
    جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس
    خاصیت مرغ چیست آنک ز روزن پرد
    گر تو چو مرغی بیا برپر و از در مپرس
    چون پدر و مادر عاشق هم عشق اوست
    بیش مگو از پدر بیش ز مادر مپرس
    هست دل عاشقان همچو تنوری به تاب
    چون به تنور آمدی جز که ز آذر مپرس
    مرغ دل تو اگر عاشق این آتشست
    سوخته پر خوشتری هیچ تو از پر مپرس
    گر تو و دلدار سر هر دو یکی کرده ایت
    پای دگر کژ منه خواجه از این سر مپرس
    دیده و گوش بشر دان که همه پرگلست
    از بصر پروحل گوهر منظر مپرس
    چونک بشستی بصر از مدد خون دل
    مجلس شاهی تو راست جز می احمر مپرس
    رو تو به تبریز زود از پی این شکر را
    با لطف شمس حق از می و شکر مپرس
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    غزل شماره ۱۲۱۳




    ای سگ قصاب هجر خون مرا خوش بلیس
    زانک نیرزد کنون خون رهی یک لکیس
    گنج نهان دو کون پیش رخش یک جوست
    بهر لکیسی دلا سرد بود این مکیس
    عاشقی آن صنم وانگه ترس کسی
    یک دم و یک رنگ باش عاشق و آن گاه پیس
    ای دل شکرستان از نمکش شور کن
    آب ز کوثر بخور خاک در او بلیس
    زود بشو لوح را ز ابجد این کاف و نون
    آنگه ای دل برو نقطه خالش نویس
    ای حسد موج زن بحر سیاه آمدی
    خشت گل تیره‌ای ز آب جهنم بخیس
    شمس حق و دین کشید تیغ برون از نیام
    ای خرد دوک سار تار خیالی بریس
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    غزل شماره ۱۲۱۴




    بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس
    قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس
    بیا بیا که حریفان همه به گوش تواند
    بیا بیا که حریفان تو را غلام مترس
    بیا بیا به شرابی و ساقیی که مپرس
    درآ درآ بر آن شاه خوش سلام مترس
    شنیده‌ای که در این راه بیم جان و سر است
    چو یار آب حیاتست از این پیام مترس
    چو عشق عیسی وقتست و مرده می‌جوید
    بمیر پیش جمالش چو من تمام مترس
    اگر چه رطل گرانست او سبک روحست
    ز دست دوست فروکش هزار جام مترس
    غلام شیر شدی بی‌کباب کی مانی
    چو پخته خوار نباشی ز هیچ خام مترس
    حریف ماه شدی از عسس چه غم داری
    صبوح روح چو دیدی ز صبح و شام مترس
    خیال دوست بیاورد سوی من جامی
    که گیر باده خاص و ز خاص و عام مترس
    بگفتمش مه روزه‌ست و روز گفت خموش
    که نشکند می جان روزه و صیام مترس
    در این مقام خلیلست و بایزید حریف
    بگیر جام مقیم و در این مقام مترس
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    غزل شماره ۱۲۱۵




    ای مـسـ*ـت ماه روی تو استاره و گردون خوش
    رویت خوش و مویت خوش و آن دیگرت بیرون خوش
    هرگز ندیدست آسمان هرگز نبوده در جهان
    مانند تو لیلی جان مانند من مجنون خوش
    باور کند خود عاقلی در ظلمت آب و گلی
    مانند تو موسی دلی مانند من هارون خوش
    ای قطب این هفت آسیا هم کان زر هم کیمیا
    ای عیسی دوران بیا بر ما بخوان افسون خوش
    چون گوهری ناسفته‌ام فارغ ز خام و پخته‌ام
    در سایه‌ات خوش خفته‌ام سرمست از آن افیون خوش
    از نغمه تو ذره‌ها گر رقـ*ـص آرد چه عجب
    نک طور موسی از وله رقصان در آن هامون خوش
    ای دل برای دلخوشی زر و هنر چون می‌کشی
    دیدی تو از زر و هنر بی‌خسف یک قارون خوش
    باشد به صورت خوش نما راه خوشی بسته شده
    چون زهر مار کوهیی بنهفته در معجون خوش
    یا همچو گور کافران پرمحنت و زخم گران
    پیچیده بیرون گور را در اطلس و اکسون خوش
    زان گوش همچون جیم تو زان چشم همچو صاد تو
    زان قامت همچون الف زان ابروی چون نون خوش
    شاگرد لوح جان شدم زین حرف‌ها خط خوان شدم
    کشتی و کشتی بان شدم اندر چنین جیحون خوش
    ایوان کجا ماند مرا با منجنیق کبریا
    میزان کجا ماند مرا در عشقت ای موزون خوش
    ای مایه صد بی‌هشی دی از طریق سرکشی
    گفتی مرا چونی خوشی در حیرت بی‌چون خوش
    هر ناخوشی را در قود عدل رخت گردن بزد
    کان ناخوشی‌ها خورده بد در غیبت تو خون خوش
    ای شمس تبریزی تویی کاندر جلالت صدتویی
    جان منست آن ماهیی در وی چو تو ذاالنون خوش
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    غزل شماره ۱۲۱۶




    گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش
    ور زانک تو عاشق نه‌ای رو سخره می‌کن خار کش
    جانی بباید گوهری تا ره برد در دلبری
    این ننگ جان‌ها را ز خود بیرون کن و بر دار کش
    گاهی بود در تیرگی گاهی بود در خیرگی
    بیزار شو زین جان هله بر وی خط بیزار کش
    خود را مبین در من نگر کز جان شدستم بی‌اثر
    مانند بلبل مـسـ*ـت شو زو رخت بر گلزار کش
    این کره تند فلک از روح تو سر می‌کشد
    چابک سوار حضرتی این کره را در کار کش
    چون شهسوار فارسی خربندگی تا کی کنی
    ننگت نمی‌آید که خر گوید تو را خروار کش
    همچون جهودان می‌زیی ترسان و خوار و متهم
    پس چون جهودان کن نشان عصابه بر دستار کش
    یا از جهودی توبه کن از خاک پای مصطفی
    بهر گشاد دیده را در دیده افکار کش
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    غزل شماره ۱۲۱۷




    الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش
    گر بستیزد برود عشق تو برهم زندش
    از دل و جان برکندش لولی و منبل کندش
    سیل درآید چو گیا هر طرفی می‌بردش
    اوست یقین رهزن تو خون تو در گردن تو
    دور شو از خیر و شرش دور شو از نیک و بدش
    باده خوری مـسـ*ـت شوی بی‌دل و بی‌دست شوی
    بیست سلامت بودش درکشدش خوش خوردش
    پای در این جوی نهی تا به قیامت نرهی
    هر که در این موج فتد تا لب دریا کشدش
    گول شود هول شود وز همه معزول شود
    دست نگیرد هنرش سود ندارد خردش
    ای دم تو دام خمش بی‌گنهان را بمکش
    ای رخ تو باده هش مـسـ*ـت کند تا ابدش
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    غزل شماره ۱۲۱۸




    ای شب خوش رو که تویی مهتر و سالار حبش
    ما ز تو شادیم همه وقت تو خوش وقت تو خوش
    عشق تو اندرخور ما شوق تو اندر بر ما
    دست بنه بر سر ما دست مکش دست مکش
    ای شب خوبی و بهی جان بجهد گر بجهی
    گر سه عدد بر سه نهی گردد شش گردد شش
    شش جهتم از رخ تو وز نظر فرخ تو
    هفت فلک را بدهد خوبی و کش خوبی و کش
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    غزل شماره ۱۲۱۹




    یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش
    چون لحد و گور مغان تنگ و دل افشار و ترش
    یار چو آیینه بود دوست چو لوزینه بود
    ساعت یاری نبود خایف و فرار و ترش
    هر کی بود عاشق خود پنج نشان دارد بد
    سخت دل و سست قدم کاهل و بی‌کار و ترش
    ور چشمش بیش بود هم ترشی بیش کند
    دان مثل بیشی او سرکه بسیار ترش
    بس کن شرح ترشان این قدری بهر نشان
    کی طلبد در دل و جان طبع شکربار ترش
     

    ^Fatemeh.R80

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2018/06/10
    ارسالی ها
    4,329
    امتیاز واکنش
    25,892
    امتیاز
    906
    سن
    22
    محل سکونت
    BARAN
    غزل شماره ۱۲۲۰




    دام دگر نهاده‌ام تا که مگر بگیرمش
    آنک بجست از کفم بار دگر بگیرمش
    آنک به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش
    گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش
    دل بگداخت چون شکر بازفسرد چون جگر
    باز روان شد از بصر تا به نظر بگیرمش
    راه برم به سوی او شب به چراغ روی او
    چون برسم به کوی او حلقه در بگیرمش
    درد دلم بتر شده چهره من چو زر شده
    تا ز رخم چو زر برد بر سر زر بگیرمش
    گر چه کمر شدم چه شد هر چه بتر شدم چه شد
    زیر و زبر شدم چه شد زیر و زبر بگیرمش
    تا به سحر بپایمش همچو شکر بخایمش
    بند قبا گشایمش بند کمر بگیرمش
    خواب شدست نرگسش زود درآیم از پسش
    کرد سفر به خواب خوش راه سفر بگیرمش
     

    برخی موضوعات مشابه

    پاسخ ها
    159
    بازدیدها
    1,348
    بالا