دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته دل±خنده...دل±اشک | ترنـــم کابر انجمن نگاه دانلود

[Taranom.ES]

****
ﻟﻌﻨﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻓﻈﻪ ...
ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﯼ ﮐﺬﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﻭ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﯽ، ﻓﻌﺎﻝ ﺗﺮ ﺷﻮﺩ ...
ﯾﺎﺩ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﺎ ﯾﺎﺩﺁﻭﺭﯼ ﺑﯽ ﺍﻫﻤﯿﺖ ﺗﺮﯾﻦ ﺟﺰﺋﯿﺎﺕ، ﻏﺎﻓﻠﮕﯿﺮﺕ ﮐﻨﺪ ...ﺑﺮﻭﺩ ﺭﻭﯼ ﺍﻋﺼﺎﺏ ﺍﺕ ...
ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻢ ... ﺍﺻﻼ ﺧﻮﺏ ﻧﯿﺴﺘﻢ ...
ﺍﺯ ﺁﻥ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ ﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﻟﻢ ﯾﮏ ﻣﺜﻠﺚ ِ ﻗﺎﺋﻢ ﺍﻟﺰﺍﻭﯾﻪ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ...
ﯾﮏ ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﺩﻧﺞ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺍﺷﮏ ﺑﺮﯾﺰﻡ...
ﺍﺷﮏ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺣﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﺑﻬﺘﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ...ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﻣﯿﺪﺍﻧﻢ ﺍﻣﺎ ﻣﺸﮑﻞ ﺁﻧﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﮐﺮﺩﻥ از ته دل ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﺍﻡ ﺷﺪﻩ ...
ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﭼﺸﻤﻪ ﯼ ﺍﺷﮏ دلم ﺧﺸﮏ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻫﻖ ﻫﻖ ﮐﺮﺩﻥ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ...
ﮔﺮﯾﻪ ﺷﺪﻩ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ...
ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺍﺷﮏ ﺍﺕ ﻗﻬﺮ ﮐﻨﺪ ﻭ ﻧﯿﺎﯾﺪ


#ترنم​

 

[Taranom.ES]

سپاس می گویم خدای خوبم را …
که زندگیم خوب است …

سازم کوک است …
صبحم قشنگ است …

قلبی شکر گزار دارم
و پر از عشق …
و یک عالمه دوست با دنیایی مهر …

خوشبختی یعنی همین …
به همین سادگی !!


#ترنم​

 

[Taranom.ES]

به شخصه به این ایمان دارم...



زندگی تفسیر سه کلمه است:
خندیدن، بخشیدن، فراموش کردن،
پس تا می توانی،
بخند، ببخش، فراموش کن.


#ترنم

 

[Taranom.ES]

حقیقت دارد !
کافی ست چمدان هایت را ببندی تا حاضر شوند هـمه برای از یاد بردنت !



#ترنم​

 

[Taranom.ES]

میخندم...
ساده میگیرم...
ساده میگذرم...
بلند میخندم و با هر سازی میرقصم...
نه اینکه دلخوشم!
نه اینکه شادم و از هفت دولت آزاد!
مدتی طولانی شکستم، زمین خوردم، سختی دیدم، گریه کردم و حالا...
برای 'زنده ماندن' خودم را به کوچه 'علی چپ' زده ام...
روحم بزرگ نیست...دردم عمیق است...

میخندم که جای زخمها را نبینید




#ترنم​

 

[Taranom.ES]

هرچقدر فکر میکنم نمیدانم که ویژگی این دنیا چیست که یک روز با توست و یک روز بر علیه تو. یک روز هست و یک روز نیست. یک روز شادی هست و یک روز غم. یکروز تنها هستی و یک روز باهم... و یک روز دوباره تنها میشوی...

من از تنهایی هیچ گاه نمی ترسیدم... اما امروز که بند دلم را این سو به بند دل عزیزم آویزان کردم و آن سرش را به آن سر دنیا به بند دل عزیزانم آویختم... از تنهایی میترسم.

میترسم که مباد این بند را دست تقدیر پاره کند و هرچه خاطره روی آن آویزان کردیم را به خاک بیالاید.

از این دنیا هیچ انتظاری در ثباتش ندارم... هرچه هست در حال گذر و گذشته تا با الان بر دیگران و دیگران که بودند دیگر نیستند و بند های دلشان را این بی مروت از هم پاشیده...

در این مجال خوابها خوب ترین فرصت ها را برای تازگی دیدارها می آفرینند. خوابهایی که در آن میتوانی بهترین تصمیم ها را بگیری و امتحان شوی که دوست داری کسانی را که دوست داری...

و چه زیباست که در خوابها هیچ وقت اشتباه نمی کنی و همه چیز درست است.

انگار در خوابها هست که تقدیرت را به تو نشان میدهند و تو درست مانند تقدیرت عمل میکنی.

بدون کوچکترین اشتباه...

و یا هر چیز دیگر..


#ترنم​

 

[Taranom.ES]

پاییز را میشود در حال و هوای این روزها دید...

پاییزی که آدم را در خانه دیوانه میکند... خصوصا اینکه تو رفته ای و نگفتم هیچ غم هجرانت با دل آدم چه میکند...

گفتم باید برویم و بگذریم تا برسیم... اما ته دلم و شاید ته دیدگانم اشک آلود بود...

و من غم داشتم و دارم...

و این هوای پاییزی با تمام حس های خوب قدیمیش... حس های شهریوریش... مرا از خانه این روز ها دو بار بیرون میکشد... و باز شب که باز میگردم... تمنای باز قدم زدن های انفرادی را دارم و فرو رفتن به حس های خوب گذشته پاییزی مثل مدرسه... خنک شدن هوا... برگ های هفت رنگ و باران هایی با بوی خوش خاک...قاصدکهای سرگردان در کف خیابانهای نم زده... چقدر من مجنون میشوم از حس های خوب طبیعی...و ناگاه یادم می آید که تو نیستی...

نیستی که از این حسهای خوب قدم زنان برایت بگویم...

برایت بگویم که من چقدر طلایی بودم در خیابانهای شلوغ و در پس نگاه درگیر مردم به زندگی ...در افکار خودم بال میزدم و پر میکشیدم به آفتاب طلایی پاییز و گریزان پناه میبردم از سایه های خنک و رقـ*ـص برگهای نیمه مرده به آفتاب زرد و گرم پاییز!

امروز نیستی... اما در پس ذهنم در خیال پاییزی من میگنجی... با آمدنت دست از تمام دوستان کشیدم... به برخوردهایشان حساس شدم و هر روز بیشتر در این فکر فرو میروم که من بی تو تنها ترینم و تو تنها کسم هستی که میتوان او را دوست دانست و دوست داشت و عاشقش بود.

از حضورت ممنونم...

باش تا پاییز ها قدم بزنیم زیر برگریزان چنار و نگاه کنیم از دریچه آبهای باران زلال کف خیابان ... آسمان نیاز عشقمان را.

تو باش ... بقیه حسهایش با من!


#ترنم​

 

[Taranom.ES]

خداوندا

بلندای دعایت را

عطایم کن
تو ای معشـ*ـوقه ی عالم
از این پس
عاشقی را پیشه ام فرما

خدایا
راستش من آدمیزادم
گاه گاهی گر گناهی میکنم طغیان مپندارش
کریما من گنه کارم
تو بخشنده
بگو آیا امید بخششم بی جاست؟!
خودت گفتی بخوان
میخوانمت اینک
مرا دریاب
به چشمانی که می جوید تو را
نوری عنایت کن
دو دست خالی ام را
رحمتی دیگر عطا فرما.‌


#ترنم​

 

[Taranom.ES]

ای خدا !

من تو را معشوقی دانم که به سودای شورانگيز عشقت دل باخته‌ام

و خود به شيفته‌ای مانَم که سوی کاروان پرشور عاشقانت تاخته‌ام

من از رسم عاشقانِ دل‌سوخته آموخته‌ام که خرسندی‌ات پيشه کنم

و چشم به اين دوخته‌ام که از خَشمت انديشه کنم

اگر آن را بسازی

من عشقی زيباتر بازم

و اگر تو خود بخواهی

من از دامنه‌ی ترس و هراسم می‌کاهم..

#ترنم​

 

[Taranom.ES]

ما آدم ها مديونيم به تمام كوچه هايي كه قدم هاى تنهايى ،افسوس،غم ، شادي و اميدهايمان را
گاه آهسته و گاه شتابان ، بر تنشان گذاشته ايم ، تنِ سنگفرشِ مفروش به هزاران حرف گفته و ناگفته...



#ترنم​