دلنوشته کاربران مجموعه دلنوشته دلتنگتم پرنده رفتنی‌ام | baharak کاربر انجمن نگاه دانلود

[_Baharak_]

میفهمی دلتنگی که اکنون در وجود من است چیست؟
خیر معلوم است که نه
تو اصلا درکی از وجود من نداشتی و همه اش پوچ بود و البته هنوز هم نداری...
حتی نمیدانی من کیستم که اینگونه دلتنگت میشوم پرنده ی رفتی ام
که اینگونه برایت جان میدهم و به یادت اشک ها میریزم
​

 

[_Baharak_]

به من گفتی چرا میروی؟
در حالی که خودت جوابش را میدانستی
با درد رفتم و تو فقط گفتی موفق باشی
پرنده ی رفتی ام، دیگر سراغت نمی آیم
خوش باش با آنهایی که باعث لبخندت میشوند نه منی که اعصابت را بهم میریزد...
:)
​

 

[_Baharak_]

دل میبردی و پرواز کنان میرقصیدی
و من فقط نگاهت میکردم و کار دیگری از دستم بر نمی آمد تا اینکه بهت گفتم چقدر میخوامت
و این تو بودی که گفتی حسی داری؟
و اینگونه بود که عشق آتشینم شروع شد
کاش بد رفتار میکردی و مرا از خودت میراندی که الان وضعیتم این نبود
تا بخاطر فراموش کردنت به اینجا روی نمی آوردم...
​

 

[_Baharak_]

هیچگاه یادم نمیرود چگونه فقط هفت بار با من خندیدی
چگونه صد ها بار قلبم را شکاندی بی آنکه خودت خبر داشته باشی
چگونه به طور احمقانه ای به حرف هایت لبخند میزدم
و در آخر چگونه بخاطر تو اشک ریختم
نامرد نیستی اما حرف هایت قلبم را عجیب میشکند
:)
​

 

[_Baharak_]

ناراحتم از تو پرنده ی رفتنی ام
دلتنگتم پرنده ی بی معرفتِ سردم
اگر فقط یک بار تو شروع کننده ی بحثمان باشی میتوانم ببخشمت اما اگر نیای، من هم هیچگاه نخواهم آمد
و این تهدید را جدی بگیر
:)
​

 

[_Baharak_]

روزی که حس دوست داشتنت به جآنم افتاده بود، تنها امیدم اویی بود که به من کمک میکرد نه تویی که برایم ارزشی قائل نمیشدی...
نه تویی که لحظه ای به دیدار با من نمی آمدی...
با من لب به سخن نمیگشودی و فقط از سر وظیفه ی انسانیتت حاظر میشدی جواب من را بدهی
از اینکه در حضور من دورو بودی متنفر بودم
پرنده ی رفتی ام با تمام این اذیت هایت باز هم شدید دلتنگتم...
​

 

[_Baharak_]

در اینجا باید جایی باشد برای تشکر از رفیقت که آنگونه کمکم کرد و من به او پشت کردم
تو بجای من از او عذر بخواه
ولی هیچگاه منتظر عذرخواهی از جانب من برای خودت نباش
به هیچ عنوان!
زیرا تو این عذر خواهی را به من بده کاری نه من
:)
​

 

[_Baharak_]

تمام رویایی که با یادت برای خودم ساختم را اکنون طوری نابود میکنم که دیگر هیچی از گذشته باقی نماند
طوری که دیگر قلبم آن قسمت از تو را که برای خودش ساخته بود را تیره و تار کند
طوری که دیگر راضی به دیدنت نشوم
اما هنوز هم کنج امید در دلم لانه کرده است که شاید تو اول پیامی از جانب خودت برای من بفرستی
:)
​

 

[_Baharak_]

لاله ها چه زیبا میرقصیدند
در میان آنها تو پرواز کنان میرفتی و اینک منم در فراسوی امید تو ای پرنده ی شکاری ام

​

 

[_Baharak_]

پرنده ی شکاری ام، هم اکنون تو را میخواهم
فرقی ندارد کجا و چگونه
ولی هم اکنون آغوشت را، همراه با چنگال های تیزت را خواستارم...​