من مانده ام میان سیل عظیمی ازمردمان این شهر درندشت!
درمیان ازدحام این همه آدم دلدارمن کیست؟
کیست تااندکی مراآرام کند؟
کیست تا بفهماندبه این آدم ها که من تنها نیستم وتکیه گاهی محکم دارم؟
کسی نیست؟
ندایی درون قلبم فریاد می کشد,گوش های دلم را تیزمیکنم تااین ندای درونی رابفهمم
کلمه ای گنگ درون ذهنم نقش میبندد
بازهم تلاش میکنم وناگهان تمام ذهنم پرمیشود ازیک کلمه ی سه حرفی!
"خدا"
به راستی چه کسی بهترازاو؟
دلداری به این زیبایی,توانایی ومهربانی!
الحق که هیچکس نمیتواند برایم مثل خداباشد
آری!
من دلدارم راپیداکرده ام,اویی که همیشه بامن است ومیتوانم اعتمادکنم که روزی پشتم راخالی نمیکند!
ترس ازدست دادنش راندارم وهمیشه ازرگ گردن به من نزدیک تراست!
دلدارمن کیست؟
"خدایم است"
************
@مهدیه_مومنی@
تانفس درون گلویم در تردد است دوستت دارم!
تاخون سرخ درون رگ هایم جاریست دوستت دارم!
عشق من,توبرای من همیشگی هستی
پس بدان که نباشی نیستم
من برای توازجانم هم میگذرم
بمان تابابودنت من نیزباشم!
ماه شب هایم توهستی,فکرش رابکن!
نباشی دنیایم سیاه است!
توماه منی ومن درحدپرستش دوستت دارم
همه کسم...!
زندگی من خلاصه میشود درصدای ضربان قلب تو!
همیشه درقلبم پایداروتنهامیمانی!
************************************
#مهدیه مومنی
نگاهش رابه قبر میدوزد!
باخودمی اندیشد چقدر برای رفتنش زودبود کسی که هنوزچندماه بیشترنبود که همدم تنهایی هایش شده بود!
باخودمی اندیشد این شوق شهادت چه بود که ان گونه همسرش راازخودبی خود کرده بودودرآخرنیز پیروز شد ودرگرداب خود غرقش کرد!
هرچه باخود کلنجارمی رود بازهم نمیتواندبی خیالی طی کندوصبورباشد ,چون دلش بی طاقت ترازاین حرف هاست وعجیب هوای معشـ*ـوقه اش رادارد!
قطرات اشک بغض گلویش را میترکاندوروی گونه هایش جاری میشود,چقدر همسرش درحسرت پرواز به سوی معبود حقیقی دست وپا زد ودرآخرنیزموفق شد ولی حیف که نمی دانست بعدازرفتنش یکی دیگرراتنهامیذارد وبی کسش میکند!
افسوس که حالا دیگر برای هرگلایه ای دیرشده بود وکسی که رفته بود هرگز برنمیگشت...هرگز!
::::::::::::::::::::::::::::::
#مهدیه_مومنی
گاهی وقتا که دلت گرفته هیچ چیز وهیچکس نمیتونه آرومت کنه,حس میکنی توی دنیا تنهاترینی اون قدر تنها که انگارجز توآدم دیگه ای روی این کره ی خاکی زندگی نمیکنه,روزهات تکراری شدن حس میکنی هیچ انگیزه ای واسه ادامه زندگی نداری دلت میخواد توی این دنیا نباشی حتی شده با خودکشی خودت رو از بنداین زندان آزاد کنی اما تا میای به سمت شیشه ی پرازقرص توی کمدبری تلنگری نزدیک به خودت حس میکنی...اصلا شاید این تلنگر جایی توی قلبته وتوتاالان متوجه اش نبودی یاشاید هم یه چیزی حتی ازاونم نزدیک ترمثلا رگ گردن!
جلوی آینه می ایستی,نگاهت رو به آدم مقابلت که دقیقا همزادتوئه وهم شکل تو میدوزی وناخودآگاه زمزمه ای درون مغزت می پیچه وتوچشمات رو میبندی ودستت رو روی قلبت میذاری سپس بلنداون زمزمه رو به زبونت میاری:
دلنوشته8:
نگاهم روبه دستانم میدوزم,راستش روبخواهی خسته شدم ازاین دنیای بی مصرف که تایک روزخوشحالی وخوشبخت باید منتظریه اتفاق بدباشی که زهرکنه بهت این یک روزخوشی رو!
اصلا چراباید زندگی کنیم؟
مثل یه سانس سینما که واردمیشی وباز میری بیرون آخرش که قراربود بمیریم وبرگردیم به خدا پس برلی چی یه مدت بیایم این همه سختی وبلاوگرفتاری رو ببینیم وبریم؟
برای چی باید بازی می کردیم فیلمی روکه هیچ تمایلی به اجراش نداشتیم؟
پوفی کشیدم,زندگی یه تراژدی غمناکه که ارزش یه لحظه تحمل هم نداره چه برسه به یک عمر!
ای کاش اختیارم دست خودم بودکه ازبدو تولدم اصلا پا نمیذاشتم تواین دنیا که بخوام بشم یه دخترغمگین باروحیه ی داغون وکسی که هرلحظه درانتظار مرگه!
یه جایی خوندم نوشته بود دنیا اگرمرد بوداسمش دخترونه نبود!
واقعا چی باعث شده مردااین جمله روبگن؟انگارخیلی مردی ازشون دیدیم که دیگه بخوایم دنیامون روهم مردونه کنیم,مردوزن هیچ فرقی ندارن هیچ که به نظرمن سختی های یه زن پنج برابریه مرده!
زن تموم عمرش باید بترسه ازموجودی به نام مرد چون غـ*ـریـ*ــزه اش برای یک لحظه کافیه تایک عمرنابودکنه آبروش رو.
زن باید دردهای ماهانه روبکشه ودم نزنه
زن باید نه ماه حمل کنه یه موجود ضعیف رو توی بدن خودش
بعدازاون تا دوسال ازخون خودش به این موجودبده وازبدن خودش مایه بذاره تااونو بزرگ کنه
تازه این چیزها بزرگ هاش بود,نداشتن همدرد وترس های دیگه هم زیاده که نمیشه گفت!
اما باتموم اینا نه زن نه مرد ارزش امتحان کردن این دنیارونداره ازنظرمن.
پوزخندی زدم,محکومیم به زندگی دیگه...حبس ابد!
_________________________________________________
#مهدیه_مومنی
دلنوشته10:
سرنوشت قصه ایست طولانی!
مجموعه ای ازخواسته وناخواسته ها!
مجموعه ای از ملایمت ها وناملایمت ها!
مجموعه ای ازفرازونشیب هاوغصه وشادی ها!
سرنوشت گاهی عجیب مینویسد,سرنوشت گاهی عجیب بازی میکند!
سرنوشت شاه شطرنجیست که خودهیچ وقت حذف نمی شود وتنها مهره هارا به بازی های مختلفی دعوت می کندودرآخروقتی بازیش تمام شد آنها رامانند دستمالی بی مصرف به بیرون پرت می کندوبازسراغ مهره ی بعدی می رود!
این مهره هامجبورند که بازی کنن نقشی روکه ناخواسته براشون رقم خورده,هرکسی بخواهد ازخواسته ی سرنوشت سرباز بزند واطاعت نکندمی سوزدوزودتراز موعدش به بیرون پرتاب می شود!
سرنوشت بت زورگوییست که هیچ کس نمی تواند ستایشش نکند!
**************************
#مهدیه_مومنی