شعر دفتر پویا

  • شروع کننده موضوع Mojtaba
  • بازدیدها 2,243
  • پاسخ ها 24
  • تاریخ شروع

Mojtaba

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/04
ارسالی ها
2,741
امتیاز واکنش
43,440
امتیاز
1,256
محل سکونت
Eden
1.png


خوشحال میشم اگر تاپیک رو پسندیدید ، بالای موضوع گزینه : " پیگیری موضوع " رو به صورت اطلاعیه ای انتخاب کنید ، تا با ارسال پست های جدید تاپیک ، مطلع بشید .
در صورت تمایل میتونید
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
رو در امضاتون قرار بدید .
" احتراما" از ارسال پست در تاپیک خودداری فرمائید "

---

0.jpg


تاپیکِ دفترِ پویا ؛ مجموعه ای گردآوری شده از آثار شاعر معاصر پویا جمشیدی می باشد .
پویا جمشیدی متولد ۲۶ بهمن ۱۳۶۱ ساکن تهران است ، وصف او را با بررسی آثارش می پردازیم و به همین توضیحات مختصر بسنده می کنیم .

2.png


در پست های ابتدایی این تاپیک ( تا 27 پست دیگر ) ؛ به بررسی مجموعه غزل : " پنهان میان سه نقطه " با کسب اجازه از شاعر گرانقدر خواهیم پرداخت ، سپس سایر اشعار و متون این بزرگوار منتشر خواهد شد .
راه‌های عجیب و غریبی طی شد تا این کتاب ( پنهان میان سه نقطه ) به چاپ دوم برسد .
پنهان میان سه نقطه که امسال به همت نشر شانی در نمایشگاه کتاب عرضه خواهد شد .


سرآغازِ تاپیک تا 27 پست بعد :
مجموعه غزل پنهان میان سه نقطه :

1.jpg

بی مقدمه

یان اسکاسل شاعر اهل چک اعتقاد دارد ؛
" شاعران شعر را نمی آفرینند ، شعر جایی آن پس و پشت هاست ، مدت ها آنجا بوده و شاعر آن را کشف می کند "
خوشحالم که شعر برای حرف زدن ، مرا نیز انتخاب کرده است و امیدوارم مخاطب هم با رضایت پای این حرف ها بنشیند .
برای مجموعه ی پنهان میان سه نقطه سپاس گزارم از شعر ، پدر ، مادر ، همسرم و نیز علیرضا قربان خان عزیز که به من جسارت نوشتن آموخت .
پویا جمشیدی
زمستان یک هزار و سی صد و نود و چهار خورشیدی

پ.ن:
سپاس از @نفیس عزیز بابت طرح گرافیکی تاپیک
سپاس از @hasti*a--* و @Black.Heart عزیز بابت ارسال عکس ها متناسب با اشعار​
 
  • پیشنهادات
  • Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    6.jpg


    یک

    باید کسی باشد شبی ماتم بگیرد
    وقتی نبودم صورتش را غم بگیرد

    باید کسی باشد که عکس خنده ام را
    در لا به لای گریه اش محکم بگیرد

    هی شهر را با خاطراتش در نَوردد
    آینده اش را سایه ای مبهم بگیرد

    چشمش به هر کوچه خیابانی بیافتد
    بارانِ تنها تر شدن ، نم نم بگیرد

    از گریه های او خدا قلبش بلرزد
    از گریه های او نفس هایم بگیرد

    من جای خالی باشم و او هم برایم
    هر پنجشنبه شاخه ای مریم بگیرد
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    4.jpg


    دو

    غرقِ یک خاطره باشی و به آخر برسی
    به غم انگیز ترین صفحه ی دفتر برسی

    به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب
    که به یک حادثه یا یک غمِ بهتر برسی

    از غزل کام بگیری و بسوزی هر شب
    سر این رابـ ـطه این بار به باور برسی

    عشق یعنی که بخواهی و بمیری ، ای وای !
    آنقَدَر دیر ، دمِ رفتنِ او سر برسی

    با خدا عهد ببندی و بگوید باشد !
    دست آخر که به یک شانه ی دیگر برسی

    آرزوهای محالِ دلِ بی تو یعنی ...
    لحظه ای چشم ببندم ، تو هم از در برسی
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    5.jpg


    سه


    لای موهایت همیشه یک گل سر داشتی
    لاغر و ساده ولی چشمان محشر داشتی

    مثل اسکندر به قلبم می زدی با هر نفس
    قتل عامم کردی و چشم ستمگر داشتی

    شهر، شهرم را به آتش می کشیدی دم به دم
    بی پناهی بودم و در من ، تو لشکر داشتی

    مَطلع شعرم شدی با هر غزل می خواندمت
    مطمئن بودم که با من حال بهتر داشتی

    روزگار اما برایم خواب دیگر دیده بود
    با رژ قرمز، کنارش شالی از پر داشتی

    بی قراری های من رسواترم میکرد و تو
    شاعر گم کرده راهی، دست آخر داشتی

    خوش خیالی هایم از این با تو بودن بس نبود ؟
    من میان این همه مهره ! تو بد برداشتی

    های هایم می گذشت از کوچه های بی کسی
    لا اله "غیر تو" ، ای کاش باور داشتی
    ‌‌
    سال هایم هی گذشت و داغ تو جان می گرفت
    فکر اینکه این همه مدت چه در سر داشتی

    تا که روزی کودکی دیدم کنارت ... لعنتی !
    غرقِ چشمانش شدم ، حالا تو دختر داشتی

    دیدمت اما نگاهت سرد آمد سمت من
    ساده تنها رد شدی با دیده ی تر داشتی -

    می چکاندی قطره قطره روزهای رفته را
    روی مرد خسته ای که در برابر داشتی

    با نگاهی وقت رفتن تلخ فهماندی به من
    عاشقم بودی ، اگرچه یار دیگر داشتی
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    7.jpg


    چهار

    باید به فکر زخم های تازه ام باشم
    روزی امید زنده بودن بود ، حالا نیست
    در من جهنم قدً یک کبریت کوچک شد -
    وقتی دری از قبله گاهت رو به من وا نیست

    جغرافیای ملتهب از حس زن بودم
    مردی که در بازی چشمت باخت ، من بودم
    آوازه ی ویرانی ام را خوب می دانی
    تو خود خرابم کرده ای ، پس ! جای حاشا نیست

    هر شب برای دردهایم دلبری کردی
    تشنه مرا تا چشمه ات بردی ، چه آوردی ؟
    حالا مرا از قاب تنهایی تماشا کن
    هیچم که هر شب می رود از ابتدا تا نیست

    من ساختم ، من باختم تا زنده تر باشی
    در شعرهایم سوختم تا شعله ور باشی
    احساس پوچی می کنم از بودنم وقتی
    چیزی به جز یک حس مبهم در تو پیدا نیست

    از حسرت بازی دستت لای موهایم
    از گریه هایم لابه لای آرزوهایم
    تا خودکشی در انتهای جستجوهایم
    باید کسی باشد بگوید : وای ... اما نیست

    از زندگی ، از هر که با تو هست بیزارم
    « حالا برو ، حالا که خیلی دوستت دارم »
    هر روزِ من ، کابوس یک رویایِ پنهانی ست
    نفرین به دنیایی که پایانش پشیمانی ست
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    11.jpg


    پنج


    یک قصه ی تلخِ رو به آخر بودن
    تا آخر شاهنامه از بَر بودن

    یک مصرعِ نانوشته ی تکراری
    یک بغض نشسته توی دفتر بودن

    از اوج به عمق چاه پرتاب شدن
    با کل شغادها برادر بودن

    هر روز به طاق آسمان خیره و بعد ...
    از دید خدا همیشه کافر بودن

    با خون جگر به شب رسانیدنِ روز
    دلواپس روزهای دیگر بودن

    قربانی فعل لـ*ـذت حیوانی
    زندانی و بعد ، فکر یک در بودن

    با جانِ به لب رسیده گاهی باید
    از منطقِ مرگ ، منطقی تر بودن

    از زور نفس کشیدن اجباری
    با ترس ... سراغ راه آخر بودن
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    12.jpg


    شش


    بلدم تكیه كنم باز به دیوار خودم
    یا حصاری بِکشم دور و بر غار خودم

    بلدم آه به آه از تو بگویم هر بار
    تا بسازم قفس از غصه ی بسیار خودم

    پیش پایت دو، سه خط شعر نوشتم ، حالا
    متنفر شدم از تک تک اشعار خودم

    شاعری خیره سرم من ، که خودم میدانم
    می زنم آخر سر، دست به انکار خودم

    بی تو بی تابی ِ هر خاطره ات یادم داد
    تك و تنها بشوم ، شانه و غم خوار خودم

    لعنتی داغ ندیدی كه بفهمی یک عمر
    می روم سرزده گهگاه به دیدار خودم

    فصل تنهایی من سبز كه شد فهمیدم
    آنقدر مرگ عزیز است كه یك بار ، خودم ...
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    14.jpg


    هفت


    بغض را هی بخوری ، خانه خرابت بکند
    نقشه ای باشی و او نقش بر آبت بکند

    از خودت هی بگُریزی برسی آخر خط
    ته خط باشی و یک نقطه حسابت بکند

    قل هو الله بخوانی و شبی غرق دعا
    از خدا وقت بخواهی و جوابت بکند !

    مثل مرداب بگندی و فقط کاش شبی
    بـ..وسـ..ـه ی داغ لب تیغ مجابت بکند -

    بکشی روی رگت ، وای ... چه حالی دارد
    آه سردی بکشد ، مَرد خطابت بکند

    با غزل درد کشیدم که بخوانی ، هر شب -
    پشت این پنجره ها ، خاطره آبت بکند
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    10.png


    هشت


    درد دارد بودنم ، درمان ندارد
    شعرهای بی کسی ، عنوان ندارد

    بی سر و سامان تر از طوفان که دیده ؟
    حالِ ویرانِ مرا طوفان ندارد

    چشم گرگت ، روزگارم را دریده
    گله ی رم کرده ام چوپان ندارد

    هی دعایم می کند مادر شبانه
    کافر اما به دعا ایمان ندارد

    قحط سالی ها شده در سرزمینم -
    نازنین ، این آسمان باران ندارد

    سالیانی می شود این باغ لب ها
    بی تو دیگر پسته خندان ندارد

    من به دنیا آمدم تبعید باشم
    حبس رفته ترسی از زندان ندارد

    سرنوشتم مانده جایی بر دوراهی
    - به جهنم رفتن این و آن ندارد -

    گرگ بالان دیده از باران بترسد ؟!
    این خیال خامِ تو امکان ندارد

    از نگاهت بیت آخر را نوشتم
    این غزل ، با این ردیفش جان ندارد

     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    15.jpg


    نه


    نه ! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی
    خالقِ هر لحظه از این عشقِ پنهانم تویی

    با نگاهت داغ یک رویایِ شیرین بر دلم -
    می نشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی

    بی قراری می کند در شعر هم رویای تو
    باعث بی تابیِ چشمان گریانم تویی

    آمدی تا من فقط مومن به چشمانت شوم
    « ربنا و آتنا » ی بین دستانم تویی

    گرگ های چشم تو ، آدم به آدم می درند
    من نمی ترسم از آن وقتی که چوپانم تویی

    عشقِ دورم از کجای قلعه ام وارد شدی ؟
    که ندیدی در حریمم ، ماه و سلطانم تویی

    درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست
    من غلط کردم نگفتم ! دین و ایمانم تویی

    نه ! زلیخا هم نمی فهمد همین حال مرا
    تا جهنم می روم حالا که شیطانم تویی

    در غزل هایم شکستم ، ذره ذره ... راضی ام
    منزوی باشم نباشم ، حرف پایانم تویی

    تا قیامت در میانِ سـ*ـینه حبست می کنم
    تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی

     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا