شعر دفتر اشعار گروس عبدالملکیان

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,790
  • پاسخ ها 90
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
قصه

گرگ
شنگول را خورده است
گرگ
منگول را تکه تکه می کند...
بلند شو پسرم !
این قصه برای نخوابیدن است

 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    گل آفتابگردان


    زیر این آسمان ابری
    به معنای نامش فکر می کند
    گل آفتابگردان!
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    میدان مین


    فراموش کن
    مسلسل را
    مرگ را
    و به ماجرای زنبوری بیاندیش
    که در میانه ی میدان مین
    به جستجوی شاخه گلی ست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مرگ


    موسیقی عجیبی ست مرگ.
    بلند می شوی
    و چنان آرام و نرم می رقصی
    که دیگر هیچکس تو را نمی بیند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    کلید


    کلید
    بر میز کافه جامانده است
    مرد
    مقابل خانه جیب هایش را می گردد
    آینده
    در گذشته جا مانده است
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    زلال

    دریای بزرگ دور
    یا گودال کوچک آب
    فرقی نمی کند
    زلال که باشی
    آسمان در توست
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    پرواز


    پرواز هم دیگر
    رویای آن پرنده نبود
    دانه دانه پرهایش را چید
    تا بر این بالش
    خواب دیگری ببیند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    صدا


    صدای قلب نیست
    صدای پای توست
    که شب ها در سـ*ـینه ام می دوی
    کافی ست کمی خسته شوی
    کافی ست بایستی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    باروت نم کشیده


    از همين ديروز بود
    كه هرچه آتش ديوانه شد
    ديگر
    آب، جوش نيامد.
    پرتقالها
    خورشيدهاي بيشماري شدند
    كه صبح بر شاخه رسيدند
    و ماهياني كه در آسمان شنا ميكردند
    از دهانهي غاري كه ما به آن ماه ميگوييم
    ميآمدند و ميرفتند
    انگار
    كسي قانونهاي جهان را عوض كرده بود.
    من ترسيدم
    و رازِ دوست داشتنت را
    مثل جنازهاي كه هنوز گرم است
    در خاك باغچه پنهان كردم
    به دنبال تو
    بر درها
    دَر زدم
    دريا باز كرد
    اسبها چنان ميدويدند
    كه يالِ موج و موجِ يال
    شعر را به هم ميزد
    برگشتم
    و نقطهاي بيشتر برابرم نبود
    آنقدر دور شده بودم
    كه زمين
    نقطهاي بيشتر نبود
    فكر كن
    در واگني باشي
    كه از قطار جدا ميشود
    و پايي را كه از ايستگاه برداشتهاي
    بر خاكِ رُسِ كوير بگذاري
    چه كلماتي داشت
    اگر با دهانِ كفشهايت شعر ميگفتي!
    من اما
    بيشتر نگران عمر بودم
    تا نگران آب
    و نميدانستم عمر، بدون آب
    از گلويم پايين نميرود
    ***
    ميترسم
    ميترسم از اين خواب
    كه هر لحظه مرا دورتر ميبرد
    و هرچه بيشتر شانههايم را تكان ميدهي
    بيشتر خواب ساعتي را ميبينم
    كه در گورستان زنگ ميزند
    فکر کن

    به باراني كه از پيراهنت ميگذرد
    از پوستت ميگذرد
    و از درون
    تو را غرق ميكند
    حالا
    تو مرد خستهاي هستي
    که کم کم بیشتر می شوی
    در خيابانها ميدوي
    و لااقل هميشه چند دست
    براي گرفتنِ زخمهات كم داري
    در بارانها ميدوي و
    نميداني
    خشم يك طپانچهي خيس
    ديگر به هيچ دردي نميخورد.
    آه، باروت نمكشيدهي من!
    پرندگان به آسمان رفتهاند
    و خورشيد
    از هيزم پرندگان روشن است


    اينگونهاست كه تنها ميشوم
    و تو را چون مِیداني از مينهاي خنثي نشده
    بغـ*ـل ميكنم
    حالا
    ميتوانيد يك دقيقه سكوت كنيد!
    .
    .
    .
    .
    ميتوانيد
    سنگي بر اين شعر بگذاريد
    نامي بر آن ننويس!
    بگذار فكر كنند

    مردي
    با اين همه گلوله در سينه
    گريخته است

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    و داستــان غــم انگيــزي اســت!

    دستــي کــه داس را بــرداشــت،

    همــان دستــي اســت

    کــه يــک روز،

    در خــواب هــاي مــزرعــه، گنــدم کــاشــت . . .
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا