شعر دفتر اشعار ملا هادی سبزواری

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 2,910
  • پاسخ ها 196
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
در دل از شمع رخش انجمنی ساختهاند
بی گل و سنبل و نسرین چمنی ساختهاند
از کران ازلی تا بکران ابدی
درج در کسوت یک پیرهنی ساختهاند
وه چه عقد النظری نی نی سرالسر است
جز یکی نیست چسان ما و منی ساختهاند
شد تجلی جلالی سبب مظهر قهر
این دوبینان ز چه رواهرمنی ساختهاند
ملک حسن بدل بست بر اورنگ جلال
بنگر اهرمنان ما و منی ساختهاند
ساعتی هجر تو بر درد کشان دردت
دوزخی نی نی دوزخ شکنی ساختهاند
یوسفی بوکه درآید ز تک این چه طبع
از توسل به بزرگان رسنی ساختهاند
کشف اسرار چو آئین زانروی است
که نقاب رخ اسرار تنی ساختهاند
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    هر آنگو دیده بگشاید براو چشم از جهان بندد
    ز جان یکسر برید آنکس که دل بر جان جان بندد
    مخوانم زان قد و طلعت بسوی طوبی و جنت
    بلی جائی که او باشد که دل بر این و آن بندد
    مه من سر بسر مهر است نبندد در بروی کس
    اگر بندد همان آتش بجان آن پاسبان بندد
    در میخانه خواهد محتسب بندد بفصل گل
    بپای داوری میرم که دست این عوان بندد
    گره افکنده در کارم بتی کز اشک گلنارم
    گره ها ساحر چشمانش بر آب روان بندد
    فغان عالم آشوبم نماید رستخیز حشر
    اگر سیل دو چشمم ره نه بر خیل فغان بندد
    همین نی چشم بد از یار کند عقدالنظر اسرار
    که از سر دهان او رقیبان رازبان بندد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دل نبود آن دلی که نه دله باشد
    مشغله را کن یله مشعله باشد
    نامهٔ حق است دل بحق بنگارش
    نیست روا پرنقوش باطله باشد
    گام بره چون زنی که در پی کامی
    پای تو چوبین ورله چیچله باشد
    بعد مسافت اگرچه در ره او نیست
    تا سر کویش هزار مرحله باشد
    نی ز ملک چو نشان و نی بفلک پوی
    ره بسوی او نفوس کامله باشد
    روح که قدسی نگشت و نفس که ناطق
    روح بخاری و نفس سائله باشد
    سلسله باید همین ز گیسوی دلدار
    نغز جنوبی که اینش سلسله باشد
    زیب ندارد مگر بعشق جهانسوز
    خلوت اسرار اگر چه چل چله باشد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بر دلم قهر و رضای تو لذیذ
    بر تنم رنج و شفای تو لذیذ
    همه اطوار تو زیبا و پسند
    فرق سر تا کف پای تو لذیذ
    خواه مهر از تو رسد خواه جفا
    مهر تو نغز و جفای تو لذیذ
    چه بسازی چه بسوزی سازیم
    چه ولا و چه بلای تو لذیذ
    نسبتم را بسگ در گاهت
    خواه لاخواه بلای تو لذیذ
    گر برانی ز درت ور خوانی
    خود تو دانی همه رای تو لذیذ
    چه گذاری چه نوازی حکمی
    مانی و جمله نوای تو لذیذ
    زهر از دست توام نوش بود
    درد یعنی که دوای تو لذیذ
    از تناسب بر اسرار اسرار
    زان لب نکته سرای تو لذی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سر که ندارد ز تو سودا بگور
    دیده که بیند نه بروی تو کور
    نی چه خطا رفت کدامین سراست
    کز نمک لعل تواش نیست شور
    جمله عوالم بتو باشد عیان
    نور رخت گشته نهان از ظهور
    دیدهٔ خفاش چه و نور مهر
    طاقت پروانه چه ونار طور
    مرده دلاقبر تن خاکی است
    زنده شو از عشق و درآی از قبور
    زین ملکاتت چه ملکهاچه ملک
    تبرز ذاحصل ما فی الصدور
    این که برت نور شد از ظلمت است
    قاعدهٔ باسر مخروط نور
    مایهٔ ظلمت ز صور دور کن
    تا شنود گوش دلت نفخ صور
    ای که شنیدی که از او نیست شر
    رمز بآنست که نبود شرور
    ز اینهٔ دل اگرت رفت زنگ
    زنگیت اندر نظر آید چو حور
    از دل خود دیدنش اسرار جوی
    خیر ز یاذاتک فقد المزور
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    جاء الصبا بعطر ریاحین و الزهر
    از زلف یار میرسد این باد مشک اثر
    پیک خجستهٔ مقدم فرخنده مرحبا
    اهلا حمام کعبة لیلای ما الخبر
    در آرزوی سر و قد خوش خرام او
    القلب طول عمری فی دربها انتظر
    آدم باین جمال نیامد باین جهان
    حوراء جنة هی ماهذه بشر
    ساقی بیاد روی صبیحی صبوحی آر
    قد شوشت نسیم صبا طرة السحر
    تا کی نهان بمشرق خم آفتاب می
    گاه الصباح یسفر و الدیک قد نعر
    آن می که آب خضر هوادار درد اوست
    آن می که نور موسی از آن یافت یک شرر
    مشکوة دل فروغ ز مصباح باده یافت
    ان او مضت ز جاجتها یخطف البصر
    می سدفکر فاسد یاجوج مفسد است
    اشرار ارض قلبک اسرار لاتذر
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    روردهٔ میناکشی چشم سیه مستش نگر
    واندر فن عاشق کشی حسن زبردستش نگر
    از بهر قتل عاشقان مژگان او ناوک زنان
    از قامتش تیر و کمان ز ابروی پیوستش نگر
    شد خونخوری آئین او کس جان نبرداز کین او
    تا ساعد سیمین او رنگین بخون دستش نگر
    چون ماهی در خون طپان هردم هزاران دل وجان
    زین بحر عشق بیکران افتاده در شستش نگر
    در پیش آن بالابلند سروچمن برخود بخند
    ای باغبان اغماض چند سرو و قد پستش نگر
    تنها نه از من بـرده دل آن رشک خوبان چگل
    هر مرغ دل زان نغز گل لغزیده پابستش نگر
    جلداست و چابک در جفا پس سرگران اندر وفا
    در قتل اربـاب صفا چالاک و تر دستش نگر
    ابرو و زلف مه جبین محراب و زناری قرین
    تقریب کفر از دین ببین توحید و سربستش نگر
    ای خیر مطلق ذات تو نفی از توهم اثبات تو
    با آنکه صد ره مات تو اسرار شد هستش نگر
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242


    رخ است این یا قمر یا آتش طور
    چه روی است این تعالی خالق النور
    بیاض چهرهات چون صبح روشن
    سواد طرهات چون شام دیجور
    نمکندانی است یاقوتی دهانت
    نمکپاش دلم بر زخم ناسور
    اگر زلفت نبودی پای بندم
    بعالم میفکندم از لبت شور
    فرأدی طاعت و القلب قاطن
    جبینی سائر و القلب مأسور
    ز صاف می نصیبی هست دردی
    اذالمیسور لم یسقط بمعسور
    خراب لعل میگونی است اسرار
    مپندارش خراب آب انگور
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242


    گل می دمد ز شاخ و وزد باد نوبهار
    ساقی تفقدی کن و جامی ز می بیار
    در کشتزار حسن رخش سبزه میدمد
    رخش نظر بر آن بتفرج بسبزه زار
    یک صفحه از صحیفهٔ حسنت بود بهشت
    در باب شرح وصل تو فصلی است نوبهار
    دریای خون بسینهٔ ما موج میزند
    منعم مکن ز گریه که نبود باختیار
    محرم نبود مردم چشمم به روز وصل
    شد دیده دجله ها که رود غیر برکنار
    از سرّ آن دهان همه اسرار شد و جود
    زان سبزه زار خط بشد این خطه سبزوار
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ریزد عرق ز روی تو یادانه گهر
    ام حل فیک عقد ثریا علی قمر
    نور الجبین ام هو بالطور مضئة
    زلف است بر عذار تو یا عود بر جمر
    سرو قباپوش خطائی کند خرام
    در الدموع حیث خطا طرفنا نثر
    طاق است ابروی تو در آفاق بس بلند
    وتر قسیکم فاصابت بلا و تر
    ای آنکه تیر چشم تو از سر خطا نرفت
    فی شرعکم بای خطآء دمی هدر
    بر حال من بسوخت دل دشمنان من
    مالان من حوی کبدی قلبک الحجر
    درویش بینوایم و تو پادشاه حسن
    کلم فما یضرک لوفزت بالدرر
    زین آستان مخوان به پناه دگر مرا
    ذر نی علی ذراه فمادونه و ذر
    محمل مبند بر شتر ای ساربان دوست
    یارکب اسبلت عبرانی فما عبر
    اسرار عشق هرچه نهفتم نداد سود
    آخر ز هفت پرده بشد اشک پرده در
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا