شعر دفتر اشعار رضا کاظمی

  • شروع کننده موضوع *parisa*
  • بازدیدها 1,799
  • پاسخ ها 127
  • تاریخ شروع

*parisa*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/18
ارسالی ها
1,760
امتیاز واکنش
2,649
امتیاز
506
سن
25
محل سکونت
Khz_ahw
یخ بندان شده است زمین / قُرُقِ چشم هات را بشکن!
1
چه تلخ و تُند دارد می چرخد زمین!
بخند
آرام بگیرد
دیرتر تمام شویم.

2
من می روم
تو بمان با عروسک هایت
و تمام عمر
لباس های مرا به قدّشان اندازه کن!


3
دارد آخرالزَّمان می شود انگار
این طور که تلخ شده ایم همه.

کسی نخواهد آمد
تو بیا چوب لای چرخ زمین بگذار!
 
  • پیشنهادات
  • *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    شعرکوتاه

    ۱-
    شب ازنو می رسد
    همراه تو
    شب پره ها
    وهوهوی باد
    درشاخه های بید.
    *
    ماه
    دوباره گل می دهد!

    ۲-
    تو آفتاب لب بام بودی
    تابه شعرمن درآمدی
    پریدی
    رفتی!


    ۳-
    هرکجا باشی
    صدای ویولونی هست که باد بیاورد
    ابرخاطره ها را ببارد
    و تو خیس
    مثل حالا که زیرباران قدم می زنم
    برسنگ فرش خیابانی ازهرکجا
    قدم بزنی.

    *
    هرکجاباشی- مهم نیست
    مهم-صدای ویولونی ست
    که باد با خود می آورد!
    ۴-
    می خواهم بهترین شعرم را
    برایت بنویسم
    اما
    نه آفتاب می گذارد ببینمت
    نه دختر همسایه!!!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    قرارنیست اتفاق خاصی بیفتد
    نه،هیچ اتفاقی نمی افتد
    روزها
    همان طور به رود شب می ریزند
    که شب ها
    به سپیده ی روز.
    نه پرده ای
    به ناگهان کشیده می شود
    نه سرانگشت شاخه ای
    به هوای ماه می جنبد
    نه تو
    ازراه می رسی!
    *
    قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد
    مثلااین که:
    تو
    با شاخه ای گل سرخ
    دردست های روشن ات
    ازراه برسی!
    نه،
    عین روز روشن است،
    تورفته ای بازنگردی
    ومن
    مانده ام پشت این همه کاغذ سیاه
    تاهرلحظه
    به اتفاق خاصی که قرارنیست بیفتد
    فکرکنم!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    ۱-

    تارنگ چشم هایت رابفهمم
    سوخته بودم
    وتو
    رفته بودی
    برساحل دیگری بتابی!

    ۲-

    شب
    وچیزی شبیه ماه
    آویخته از دکل های نفت.

    بادکنکی سفید
    معلق میان آسمان.

    وکودکی که
    من بودم!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    تو که این روزها آمده ای!



    تازه از راه رسیده ای،بمان!
    اگربروی
    زمین سردخواهدشد
    و فرسوده
    و منقرض،
    مثل تفنگی خالی
    که درخواب جنگ
    به غبارسردفراموشی
    نشسته باشد.

    اگر بروی
    کشتی ها
    بادبان آویخته وبی سرنشین
    بندر را ترک خواهندکرد
    و من
    اندوهگین و خاموش
    مثل توده ای یخ
    سرگردان دریای مه آلود
    خواهم شد.
    ***
    تازه ازراه رسیده ای،بمان!
    اگر بروی
    باورکن اگر بروی
    زندگی،
    آهنگ غم ناکی بیش نخواهدبود!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    ١-
    لطفا
    کمی دورتر بایست!
    مهربان که می شوی
    بیشتر دلم تنگ می شود.
    ٢-
    تو آمده ای،
    کسی خانه نیست.
    بهار آورده ای و
    چه قدرگل،اما
    من هنوز
    به رویش گلی می نگرم
    که درکویر کاشته ام!
    -بازمی گردی.


    ٣-
    کوتاه ترین شعرم را
    برای توسرودم:
    -بـ..وسـ..ـه!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    ١-
    لطفا
    کمی دورتر بایست!
    مهربان که می شوی
    بیشتر دلم تنگ می شود.
    ٢-
    تو آمده ای،
    کسی خانه نیست.
    بهار آورده ای و
    چه قدرگل،اما
    من هنوز
    به رویش گلی می نگرم
    که درکویر کاشته ام!
    -بازمی گردی.


    ٣-

    کوتاه ترین شعرم را
    برای توسرودم:
    -بـ..وسـ..ـه!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    بهاریه ها


    1-

    سازت را

    با بهار کوک کن

    مرا

    با چشم هات !

    2-

    بهار

    ادامه ی لب خند ِ توست

    وقتی از سنگ های سرد ،

    زمستان را

    پریده ای !

    3-

    بهار

    گل نیست

    شکوفه نیست

    نه سبزه وُ

    نه سفره ی هفت سین

    بهار

    تویی که هر سال

    تکرار می شوی

    تکراری اما ،

    نه !

    4-

    دستت را به من بده

    پایت را

    به راه !

    این راه

    به بهار می رسد ،

    وقتی از سنگلاخ ِ واژه ها

    عبور می کند وُ

    سرخ رود های شعر .

    دستت را به من بده !

    ***

    5-

    بهار

    و این همه دلتنگی ؟!

    نه ،

    شاید فرشته ای

    فصل ها را به اشتباه

    ورق زده باشد !

    6-

    بوی دل تنگی می دهم !

    حتا بهار هم

    پیله ی تنهایی اَم را

    به روی پروانه هاش
    نمی گشاید .
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    " پرنده ، فقط یک پرنده بود !"

    هوا گرم بود

    پرنده اما

    سرد

    ( بال ها ، نگاه ، و صداش حتا )

    *

    خورشید

    دلش لرزید

    برایش آفتاب شد

    تابید .

    پرنده

    جان گرفت .

    به هوای جفت خود ،

    در غبار ِ وَهم ،

    پرید !

    *

    فردا

    میان آسمان

    یخ بسته بود

    با قندیل های سرخ

    خورشید !
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    سنجابِ دست آموزِ تو اَم؛ کمی بلوط!



    1
    آخرِ تمامِ کوچه های جهان، به پاییز می رسد

    کمی آوازِ عاشقانه بخوان

    دیرتر می رسیم!
    2
    وقتی «غزلِ» چشم هات

    با هیچ «قافیه»ای جوور نمی شود،
    دیگر نگو چرا «سپید» می نویسی اَم!

    3
    هم کوپه ی عَبـ*ـوسِ منی در قطاری که به پاییز می رود

    کمی بخند


    بگذار خط عوض کند


    روو به ایستگاهِ بهار!


    4
    دارند عصبی اَم می کنند کلمات

    وقتی به حذفِ نامِ تو

    رأی نمی دهند!
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا