شعر دفتر اشعار گروس عبدالملکیان

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,809
  • پاسخ ها 90
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
یک جفت کفش
چند جفت جوراب با رنگ های نارنجی و بنفش
یک جفت گوشواره ی آبی
یک جفت ...

کشتی نوح است
این چمدان که تو می بندی !

بعد
صدای در
از پیراهنم گذشت
از سـ*ـینه ام گذشت
از دیوار اتاقم گذشت
از محله های قدیمی گذشت
و کودکی ام را غمگین کرد.
کودک بلند شد
و قایق کاغذی اش را بر آب انداخت
او جفت را نمی فهمید
تنها سوار شد
آب ها به آینده می رفتند.

همین جا دست بردم به شعر
و زمان را
مثل نخی نازک
بیرون کشیدم از آن
دانه های تسبیح ریختند :
من ... تو
کودکی
...
... قایق کاغذی
نوح ...
آینده
...

تو را
با کودکی ام
بر قایق کاغذی سوار کردم و
به دوردست فرستادم
بعد با نوح
در انتظار طوفان قدم زدیم
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    موسیقی عجیبی ست مرگ.
    بلند می شوی
    و چنان آرام و نرم می رقصی
    که دیگر هیچکس تو را نمی بیند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ایستادهام
    در اتوبوس
    چشم در چشمهای نگفتنیاش.
    یک نفر گفت:
    «آقا
    جای خالی
    بفرمایید»
    چه غمگنانه است
    وقتی در باران
    به تو چتر تعارف کنند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بر شیشه های مه گرفته می نویسم
    مثلا مهربانی
    موهای تو
    مرگ
    فرقی نمی کند کدامیک
    هر کلمه
    زنی است که زیبایی اش در آینه امتحان می دهد
    مردی که تک تک آجرها را
    بر دیواره ی سلول
    هر کلمه
    تنها عابری است که می گذرد
    فرقی نمی کند کدامیک
    ما تنها بر شیشه های مه گرفته می نویسیم
    تا جنگل پشت پنجره
    پیدا شود
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    علفزار
    با موهای سبزٍ ژولیده در باد
    کوه
    با موهای قهوه ایِ یکدست
    رودخانه
    با گیره های سرخِ ماهی
    بر موهاش

    هیچکدام را ندیده
    حق دارد نمی خواند
    این پرنده ی کوچک

    تهران کلاه بزرگی ست
    که برسر زمین گذاشته ایم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    کلید
    بر میز کافه جامانده است
    مرد
    مقابل خانه جیب هایش را می گردد
    آینده
    در گذشته جا مانده است
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    می ترسانَدَم قطار،
    وقتی که راه می افتد
    و این همه آدم را
    از آن همه جدا می کند

    حالا نوبت باد است
    بیاید،
    چند دستمالِ خیسِ مچاله شده
    و یک کلاهِ جامانده در ایستگاه را
    بردارد، ببرد
    بعد شب می آید
    با کلاهی که باد بـرده بود،
    آن را
    بر ایستگاه می گذارد به شعبده،
    ادامه ی شعر تاریک می شود...

    از این جا
    با دوربین مادون قرمز ببینید:
    چند مرد، یک زن
    که رفته بودند با قطار،
    نرفته اند...
    دستمالی را که باد بـرده بود
    نبرده است
    اصلاً ریل
    کمی آن طرف تر تمام شده
    و این قطار ِ زنگ زده
    انگار سال هاست
    همان جا ایستاده است
    مسافرانش
    حرف می زنند
    قهوه می خورند
    می خندند
    و طوری به ساعت هایشان نگاه می کنند
    که انگار نمی بینند
    عقربه به استخوان شان رسیده است
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    و ماه
    دهانِ زنی زیباست
    که در چهارده شب
    حرفش را کامل می کند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دو سال است که می دانم
    بی قراری چیست
    درد چیست
    مهربانی چیست
    دو سال است که می دانم
    آواز چیست
    راز چیست
    چشم های تو شناسنامه مرا عوض کردند
    امروز من دو ساله می شوم.
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    می خواهم تو را بکشم
    اما
    چاقو را در سینهی خود فرو می کنم

    تو کشته خواهی شد
    یا من؟
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا