شعر دفتر اشعار گروس عبدالملکیان

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,808
  • پاسخ ها 90
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
در اطراف خانه ی من
آن کس که به دیوار فکر می کند ، آزاد است !
آن کس که به پنجره ... غمگین !
و آن کس که به جستجوی آزادی است ،
میان چار دیواری نشسته
می ایستد ... . چند قدم راه می رود !
نشسته ... . می ایستد
چند قدم راه می رود !
نشسته ... . می ایستد ... . چند قدم راه می رود !
نشسته
می ایستد ... . چند قدم راه می رود !
نشسته ... . می ایستد
چند قدم ... .
حتی تو هم خسته شدی از این شعر
حالا چه برسد به او که ... . نشسته
می ایستد ... .
نه ! ... . افتاد !​

گروس عبدالملکیان​
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اصلاً
    مهم نیست
    تو چند ساله باشی
    من همسن و سال تو هستم
    مهم نیست
    خانه ات کجا باشد
    برای یافتنت کافی است
    چشمهایم را ببندم.
    خلاصه بگویم
    حالا
    هر قفلی که میخواهد
    به درگاه خانه ات باشد
    عشق پیچکی است
    که دیوار نمیشناسد.


    گروس عبدالملکیان
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ما
    كاشفان كوچه ی بنبستیم
    حرف های خسته ام داریم
    این بار
    پیامبری بفرست
    كه تنها گوش كند

    (گروس عبدالملکیان)
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خُرده های تاریکی


    درسایه ی چیزی که نیست
    نشسته است و چیزی که نیست را
    ورق میزند
    او تکه تکه بیدار میشود
    و تکه تکه راه میافتد
    و تکه های بسیارش، مرگ را کلافه کرده است
    انگشتِ اشاره اش که ازآسمان میگذرد
    اجازه میگیرد
    از او میپرسد:
    - غروب، جز برای غمگین کردن
    به چه درد میخورد؟
    - همین! پرسشی که پاسخ است
    تا ابد زنده میماندپس رهایش کن، بگذار برود!

    ***
    دیوانه است او
    که هربار حرف میزند

    دیوار به سمتِ دیگرش نگاه میکند


    دیوانه است او
    که همچنان به کندنِ شب ادامه میدهد
    و خُرده های تاریکی را

    زیرِتخت پنهان میکند

    دیوانه است او
    که گفته بود میرود
    امّا رفت
    و گفته بود میماند
    امّا ماند
    و گفته بود میخندد
    امّا خندید
    د
    یوانه است او

    که رفتن و ماندن و خندیدن را بیخیال شده
    به کندنِ معنیِ «امّا» فکر میکند
    دیوانه باید باشدکه
    با طناب
    او را
    به سپیده دم بسته اند

    دیوانه است او که
    دیروز تیربارانش کرده اند
    و
    هنوز به فرار فکر میکند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آواز مه


    بلیط قطار را پاره میکنم
    و با آخرین گله ی گوزن ها
    به خانه برمیگردم
    آنقدر شاعرم
    که شاخ هایم شکوفه داده است
    و آوازم
    چون مِهی بر دریاچه میگذرد:
    شلیک هر گلوله خشمی است
    که از تفنگ کم میشود
    سـ*ـینه ام را آماده کرده ام

    تا تو مهربانتر شوی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خواب


    حالا که رفته ای، بیا
    بیا برویم
    بعدِ مرگت قدمی بزنیم
    ماه را بیاوریم
    و پاهامان را
    تا ماهیان رودخانه دراز کنیم


    بعد موهایت را
    از روی لبهایت بزنم کنار

    بعد
    موهایت را
    از روی لبهایت بزنم کنار
    بعد موهایت را از روی لبهایت ...

    لعنتی
    دستم از خواب بیرون مانده است.
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شعری برای صلح


    با لوله ی تفنگ چای را هم میزند
    با لوله ی تفنگ جدول را حل میکند
    با لوله ی تفنگ فکرهایش را میخاراند

    گاهی هم
    روبه روی خودش مینشیند
    و ترکشهای خاطره را
    از مغزش بیرون میکشد

    در جنگ های زیادی جنگیده است
    اما حریفِ تنهایی اش نمیشود

    این قرص های سفید
    کم رنگترش کرده اند
    آن قدر که سایه اش بلند میشود
    میرود برایش آب میآورد

    ***

    باید قبول کنیم
    که هرگز
    هیچ سربازی
    زنده از جنگ برنگشته است


    از کتاب " پذیرفتن "
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ..
    مسیر خانه ات را
    از حافظه ی کفش هایم پاک کرده ام
    غمگین نباش !
    خودت هم می دانی
    همیشه عکس تکی ِ تو زیباتر بود
    زیبایی تو و خستگی این دیوار
    که به هر حال به من تکیه داده است
    دلم گرفته
    درست مثل لک لکی
    که بال هایش را برای کوچ امتحان می کند
    دلم گرفته و می دانم
    این هواپیما هیچ وقت
    بر دریاچه ای فرود نمی آید
    دلم گرفته و
    باز نمی شود
    در این قوطی
    سرانجام
    قرص ها را خواهم خورد...

    "گروس عبدالملکیان"​
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آﺧﺮﯾﻦ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺭﻫﺎ ﮐﺮﺩﻩﺍﻡ
    ﺍﻣﺎ ﻫﻨﻮﺯ ﻏﻤﮕﯿﻨﻢ
    ﭼﯿﺰﯼ
    ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻗﻔﺲِ ﺧﺎﻟﯽ ﻫﺴﺖ
    ﮐﻪ ﺁﺯﺍﺩ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ...

    "ﮔﺮﻭﺱ ﻋﺒﺪﺍﻟﻤﻠﮑﯿﺎﻥ"​
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    پیراهنت
    در باد تکان میخورد
    این تنها پرچمیست
    که دوستش دارم.

    "گروس عبدالملکیان"​
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا