شعر دفتر اشعار رضا کاظمی

  • شروع کننده موضوع *parisa*
  • بازدیدها 1,798
  • پاسخ ها 127
  • تاریخ شروع

*parisa*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2013/12/18
ارسالی ها
1,760
امتیاز واکنش
2,649
امتیاز
506
سن
25
محل سکونت
Khz_ahw
1
تو مُردهای، اما
مُردنَت اتفاقی نبود.
خدا
به ستوه آمده بود از تنهایی!


2
تکّههای دلِ مناَند این شعرها
که دستبهدست میروند.
مرا بخوان!
تا از چهار طرف
به سمتِ تو پرواز کنم




3
چه اندوهیستْ در چشمهای مردِ ماهیگیر
وقتی غمِ نان
هر شب به دریا میکشاندَش
هر شب به تورش میافتی
هر شب رهات میکند!


4
نگران نباش
به قرار میرسم.
فقط، چند قدم مانده
تا مرگ!
 
  • پیشنهادات
  • *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    1
    وقتِ رفتن
    بهدستَش سپردمَت،
    اما دیگر
    بازَت نگرداند.

    چه نارفیق است خدا

    2
    این خانه،
    موریانه نداشت
    یادِ تو
    به جانش انداخت!

    3
    دستَم را رها کردی
    گم شدم میانِ آدمها.
    چهقدر گمشدن خوب است
    اما
    نه میانِ آدمها

    4
    « ویران میآیی »*
    ویران میشوم.
    خانهات آباد،
    آباد بیا !
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    تنهایی
    نامِ دیگر پاییز است،
    هرچه عمیقتر
    برگریزانِ خاطرههاتْ بیشتر

    2
    چه تراژدیِ بزرگی میشود زندهگی
    وقتی نهنگِ اقیانوس باشی
    و عاشقِ ماهیِ برکه شوی!

    3
    تو حرامِ منی وُ
    حلالِ تمامِ شهر!
    با مردم که نمیشود جنگید،
    به گلولهای حلالَم کن!

    4
    دارم جَویده میشوم
    میانِ آروارههای سمجِ موریانهای
    که جا گذاشتهای در سرم
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    پستچی جای نامه، تنهایی آورد!

    1
    وقتی هر شب به خانه باز می گردی
    یعنی نمُرده ای؛
    ولی منِ احمق،
    ندانسته هر روز با شاخه ای گل
    به مزار زن دیگری می روم!
    2
    این طور که تو را زیبا می نویسند، یعنی:
    عاشق اَت شده اند کلمات!
    3
    فراموشَ ت کرده ام
    و حالا دیگر سال هاست با زنی می خوابم
    که اصلن شبیه تو نیست،
    مگر، چشم هایش!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    رفیقِ نیمه راه شدی، جای تو را گرفتند کلمات!
    1
    این پرده
    کسالت بار شده است دیگر
    بیا
    بی پرده بازی کنیم!
    2
    سوختَ م، ولی چه بی هوده!
    درست مثل سیگاری روشن
    میانِ لب های زنی که
    سیگاری نیست!
    3
    پدران
    راستگوترین مردمانِ زمین اَند
    وقتی دو قدم مانده به مرگ
    پشتِ پرده ی چشمهای شان را نشان می دهند
    و ما
    مادرانِ حقیقیِ خود را می شناسیم!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    1
    تو را از یاد بُرده ام
    باران را، نه.

    گفته بودی در باران می آیی!
    2
    درها و پنجره ها را بسته ام ولی
    هنوز سردم است.
    یا تو رفته ای، یا...
    نه، گزینه ی دیگری نیست
    حتمن تو رفته ای!
    3
    باران
    نامِ دیگرِ تو بود.
    به شهر که می آمدی
    هوا پُر می شد از بوی خوش
    خیابان ها،
    از ازدحامِ نگاه ها و ماشین ها !
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    1
    گفتی: تا آخر دنیا با تواَم.
    و من،
    ندانستم نامِ دیگر تو
    تنهایی است!
    2
    ناکوک شده استْ این دل.

    چه زخم بزنی، چه زخمه
    فرقی نمی کند!
    3
    گفتی: بمان، بازمی گردم
    ماندم، بازگشتی:
    یک مُشت خاکستر، میان تابوت!

    آه!
    من فقط نبودنَ ت را آه کشیده بودم
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    انگار همه ی مانْ وقتِ رفتن، کلید را به چاهِ کور می اندازیم!
    1
    مثل پلنگی تنها
    که پنجه به هوای ماه بکشد
    و ماه؛ نه به دست بیاید و، نه زخم بخورد؛
    هر شب
    بر سنگِ مزار تو می نشینم!
    2
    آمدی. ماندی. رفتی.
    درست مثل رعد و برق
    که تا بخواهی از زیبایی ش لـ*ـذت ببری
    خانه ات را سوخته باشد!
    3
    تا دیدار تو
    یک شیشه فاصله است و من
    مثل ماهی
    میانِ تُنگ
    و تُنگ
    میان دریا.

    آه، اگر بشکند این دیوار شیشه ای
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    تو از من گذشتی، رفتی
    رفتی سمتی که نور بود،
    روشنایی بود.
    من
    در تنهایی
    سمتی که تاریکی بود
    فرو ریختم
    و تاریکی
    افزون تر شد.


    **********​


    تنَ ت
    به دشتِ گل های وحشی می ماند:
    معطَّر و ناشناخته.
    بـ..وسـ..ـه ام
    هرجا که می نشیند
    پروانه ای از خواب می پرد!


    *************​


    با هم که قدم می زنیم
    حسودی اَش میشود آفتاب
    نه که هیچ گاه
    قدم نزده است با ماه!


    ************​

    عاشق شو

    و شعرهای ناتمامِ مرا

    تمام کن!
     

    *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    هیچ عاشقی ساعتَ ش را به وقت گرینویچ تنظیم نمی کند !



    قایقت می شوم ؛
    بادبانم باش
    بگذار هرچه حرفْ پشت مان می زنند مردم ؛
    باد هوا شود ،
    دورترمان کند !

    :::

    دیگر بر نمی گردی
    این، مثلِ روزْ روشن است .
    اما
    مادر به دلش برات شده می آیی
    و من، باور میکنم !

    :::

    شب. ماه. دریا
    و ماهی گیری تنها؛ بی تور و بی قلاب .
    آغوشت را باز کن دریا
    خودت را می خواهم این بار .

    :::

    چه غم انگیز استْ سرنوشت ماهی کوچک
    وقتی به هوای جفت خود
    به اقیانوس میزند
    و نهنگ ها ،
    عاشقش می شوند !

    :::

    انگار نسیم سحرگاهی از سمرقند بیاید
    وقتی نگاهت
    سلامم می کند .

    :::

    خواستم فانوسِ راهت باشم
    حال آنکه بر پیشانی ات
    مُشتی ستاره، بر راه می تابید !
    *
    گفتی بمان !
    - در چشمانت چیزی بود
    که از شب هم گذر می کرد -
    ماندم ،
    و شرم از حقارت فانوس
    شانه هام را لرزاند .
    رفتی ،
    و بدرودی تلخ
    در من آغاز شد .
    *
    کاش بر پیشانی اَت
    ستاره می شدم
    نه کرم شبتاب
    بر سنگ های شب !

    :::

    ساعت دیدار
    به وقت قرارهای عاشقانه بود .
    دیر رسیدی !
    هیچ عاشقی ساعتَش را
    به وقت گرینویچ تنظیم نمی کند !
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا