شعر دفتر اشعار منیره حسینی

  • شروع کننده موضوع .: Mati :.
  • بازدیدها 1,753
  • پاسخ ها 59
  • تاریخ شروع

nika_beramiriha

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/08/15
ارسالی ها
1,175
امتیاز واکنش
2,472
امتیاز
426
رفتنش را

جاده

یکطرفه قضاوت کرد



مانده بودم

میان چرخ های سنگینِِ ِ جدایی،رفتن ،بی بروبرگرد ، سکوت!



حرکت از پاهای من پریده بود

حرکت از قلب من پریده بود

روی لب هایم

رنگ لب هایم از این همه حرکت پریده بود



پریدم وسط جاده

جاده از کوه بالا و

از قله پریده بود



تو پریده بودی

و دره

مثل من

دهانش باز مانده بودو

مثل من

تو در دهانش افتاده بودی و

درست مثل من

صدایش به پای کوه نمی رسید !



می خواستم

تصمیم پیچیده ی جاده را بگیرم

بفهمم

قبول کنم !

سرعت بالای نبودنت به کشتنم داد.
 
  • پیشنهادات
  • nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    دووووور شد

    و رفتنش را

    جاده

    یکطرفه قضاوت کرد



    مانده بودم

    میان چرخ های سنگینِِ ِ جدایی،رفتن ،بی بروبرگرد ، سکوت!



    حرکت از پاهای من پریده بود

    حرکت از قلب من پریده بود

    روی لب هایم

    رنگ لب هایم از این همه حرکت پریده بود



    پریدم وسط جاده

    جاده از کوه بالا و

    از قله پریده بود



    تو پریده بودی

    و دره

    مثل من

    دهانش باز مانده بودو

    مثل من

    تو در دهانش افتاده بودی و

    درست مثل من

    صدایش به پای کوه نمی رسید !



    می خواستم

    تصمیم پیچیده ی جاده را بگیرم

    بفهمم

    قبول کنم !

    سرعت بالای نبودنت به کشتنم داد.
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    مرا کسی درک می کند

    که در سراشیبی ترین نقطه ی این شهر

    به یاد کسی افتاده باشد

    کسی شبیه تو

    که تا دست هایت را باز می کردی

    خطوط این جاده مرا به آغوشت می رساند



    این سال ها اما

    از تمام خیابان ها

    جواب سربالا شنیده ام



    می ترسم

    از مسیرهایی که منحرفت کرده اند

    و دوراهی هایی

    که در یکی بود و یکی نبود

    مرا به پایان هیچ قصه ای نمی رسانند



    می ترسم و

    حال مرا

    تنها کلاغی درک می کند

    که هیچ وقت به خانه اش نخواهد رسید .
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    حواست به مدل سرزمینت باشد

    نکند از مداد آبی

    بهانه ی آسمان بتراشی

    آزادی

    تنها پرنده ای ست

    که در قفس

    نفس نمی کشد
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    سعی کردیم کاری به هم نداشته باشیم

    من بار تنهایی خودم را بکشم

    انها چاله های زندگیشان را پر کنند

    در این خانه هر روز دوستانی جمع می شوند

    در تنهاییم

    از خودشان پذیرایی می کنند



    من و این مورچه ها

    سالهاست که با خرده های نان

    دوستی مان را اغاز کرده ایم.
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    من یک زن خوشبختم

    و خیابانی که راه مرا دنبال می کند

    خوشبخت است

    و کوچه ای که

    به گریبان خانه ام می رسد

    خوشبخت است

    و تو که هر روز به پنجره ی اتاقم پیله می کنی

    یک روز

    پروانه ای خوشبخت می شوی



    با این همه

    دروغ عنکبوتی ست

    که مدام

    در دهانم تار می تند
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    گاهی آنقدر سردم

    که تمام رودهای جهان

    در چشم هایم یخ می زنند

    گاهی آنقدر گرم

    كه حتي

    پيش از آنكه بميرم

    هر آتشي مي تواند از گور من بلند شود



    هواشناسی در حال و هواي من سردرگم است

    و نمی فهمد

    كه تمام ابرها به فرمان منند

    و خورشيد فقط جهت چشم های من می چرخد

    مي گويد

    این زن ِ دیوانه

    فکر می کند

    جهاني ست

    كه سرد و گرم روزگار را چشيده است !
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    دنیای پیچیده ای دارد

    جاده ی مخصوص

    و کسی که خسته ی این جاده نباشد

    نمی داند

    دلتنگی

    با چه سرعتي به كشتنش مي دهد



    دنیای تنبلی ست

    جاده ی قدیم

    چراغ های قرمز حسود

    با اعدادی بدذات

    که هربار

    چیزی از آرامش من کم می کنند و

    چیزی به انتظار تو اضافه



    دنیای بزرگی دارد اتوبان

    و آنقدرشلوغ است

    که گم کرده ام

    پایان محدودیت هایم کجاست



    محدود است خانه ات به همین سه مسیر

    که با تمام اختلاف هایشان

    به یک نتیجه رسیده اند



    در را باز کن

    زنی این بار

    از راهی مخفی آمده است

    که خستگی را

    دكمه

    دكمه از تنش در بیاوری

    و فکر کنی

    که «چای دغدغه ی عاشقانه ی خوبی ست»
     

    nika_beramiriha

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/08/15
    ارسالی ها
    1,175
    امتیاز واکنش
    2,472
    امتیاز
    426
    وقتی نیستم

    برایم جای خالی بگذار

    کنار بوق ها و ترافیک ها

    کنار بی قراری میدان ها

    کنار قرارهایت

    با کسی که من نیستم

    تا فقط

    کبودی ای باشم روی گردنت

    که از کنار تمام آدم ها و

    جای خالی من رد می شود



    دور میدان ها می چرخم

    دور سرت

    دور ساعتی که دورم می زند

    کنار قرارهایت

    با کسی که من نیستم

    دور سرگیجه ای

    که حتی به قرص ها جواب منفی می دهد



    وقتی نیستم

    برایم جای خالی بگذار

    کنار چراغ خوابی که روشن مانده است

    کنار سماوری که خاموش

    کنار لباس خوابی که پائین تخت افتاده

    به جنازه ای کبود فکر کن

    که گوشه ی پیاده رو

    با بسته های خالی قرص

    با ساعتی مردانه در دست

    تمام امروز را

    در کابوس ساعت 5

    با خودش به خواب بـرده است.
     

    *نونا بانو*

    مشاورِ نویسندگی
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/10
    ارسالی ها
    1,861
    امتیاز واکنش
    49,905
    امتیاز
    893
    محل سکونت
    پایتخت
    زن بود
    و شانه هایش
    زیر بار حرف های سنگین
    خسته بود...
    آنقدر که می توانست
    سالها بخوابد و
    بوی جنازه ای بلند نشود.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا