شعر دفتر اشعار سعید مطوری!

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 3,740
  • پاسخ ها 248
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
با نفس هایم بخوان ای هم نفس

شد رهایی با جدایی از قفس

در بهاری با گلی همدم شدم

عشق باشد در غریبی ازهوس


این مرامی بوده از دیروز ما

شد ندایی با کلامی از وفا

هر چه شعری در برم دیدی بخوان

تا ببینی در شبی آیینه ها
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    چو می بوسم گلی یادت به دل شوق دگر دارد

    که در آن خانه با عاشق شدن صدها گل کارد

    ببویم مریم اندیشه ها یادش به دل شادی

    سراسر عاشقی در یاد تو باران می بارد

    ************

    شفایی در آمد ز ایمان شان

    ندایی بر آمد ز افکار شان

    بگفتا به او با سخن دانیش

    که دُر کلامی ز اعمال شان
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    من خیال خود ندیدم اینچنین دیوانه وار
    درپی رازی دویدم او نبودش ماندگار
    عاشقی در فکرراندن کار هر روز من است
    دل به سازش کرده عادت رخ بودش یادگار
    شب چراغی در درونم،شیون وغوغا برون
    شمع جان سوزم شرر زد آن دل پروانه وار
    چشم شهلایش چه ها کرد با دل شیدای من
    تا به خودآمد بنا کرد عشقی را پایدار
    سوسن وسنبل که گویم صحبت همراز نیست
    آن همه شوق خیال است، با دلم آن سازگار
    دوستان صادق نشینم با دلم پیش شما
    می شوم سرمست وعاشق با فراقت بی قرار
    گر که شمعی را نوشتم در پی نامم چنین
    خواستم روشن بسازم آن شبستان راز دار
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    سبز می شود تمامی عشق ز سوی تو

    شکفت همه ی من ،هستی ز خوی تو

    سپید در رخ و دل همه، ای صفای جان

    گذر کرد خاطرات با نسیم ز موی تو

    مرا با تو بهانه ی زندگی شیرین شد

    چه آسمان در نگاهت زیبا ،زروی تو

    که ضرب میزد دلم با این امیدها ،من

    هم سنتور میزنم ،میخوانم زکوی تو

    ببین پاپ ،رپ هم می خواهد، میخانه

    نگاه کن او مـسـ*ـت شد عشق ،ز بوی تو

    مرا مهری در دلم شد از نوای پیر مغان

    که گویم در زبانم باز، ز هوی تو
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    میروم درباده ی تو/می شوم پیمانه ی تو

    در هوای می پرستی/می شوم همخانه ی تو

    ساقی بزم وصفایم/دوری از جور وجفایم

    هستی جانم تو هستی/باخبر بودی وفایم

    عارفی ومی پرستی/شد رها از هرچه پستی

    لیلی جانم به کویت/با وفا عهدی ببستی

    شور وشیدای جهانی/بر جهان همچون شبانی

    آشکارا عشق ومستی/در خفا دیگر چه خوانی

    این دلم هدیه به سویت/می کنم شوری به کویت

    بیقرار و ذوق مـسـ*ـتی/یک نظر عاشق به رویت

    آن کمان ابروی تو/منزلش زیبا روی تو

    با نگاه ویک اشاره/هر دلی آید سوی تو
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    باورم چه می سوزد از فریب یک صحرا
    آن سراب بی معنا در نگاه یک رویا

    بی افق چه سرگردان در غروب بی حاصل
    قایقم به تاریکی ، غرق زیر یک دریا


    بی ثمر، نگاهم شد، مرگ جستجو در من
    ساحلی ندیدم جز ، سقف موج در گرما

    با نفس نفس غم را بی صدا به فریادم
    درد را به تصویرم در نگاه بی فردا

    با فریب دیگر شد، یک سراب زیباتر
    مرگ یک حقیقت را، کرد حقه ای برجا

    من به چشم بی تابم در مقابلم دیدم
    ساحلی تماشایی در نسیم روح افزا

    عاشقی به آرامی، پشت در نمایان شد
    تق و تق در میزد ، با ترانه ای ، زیبا

    عشق لحظه ها در من، با نوازشی رنگی
    نقش ماه من، شب را ، رفت و رفت تا بالا

    با نوشید*نی بینایی ،روح من چه مـسـ*ـتی کرد
    شایدم حقیقت شد ، آن سراب بی معنا
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    وقتی تو را می بینم وبی تاب می شوم

    من همه روزم وبی خواب می شوم

    کابوس ندارم وخواب های بد در شب

    تنم پر نور زتو مهتاب می شوم

    نفس ...نفس حضورت شادی لحظه ها

    می بینم و غزلی در کتاب می شوم

    ستاره ی اقبالم در شب زیبایت

    پرواز در شبت چو شبتاب می شوم

    چشمان پر فروغت چراغ شبم

    گرمی عشقم به تو آفتاب می شوم

    پنجره ی دلم باز ونسیم عطرتو

    می گذرد ز وجودم و گلاب می شوم

    کیک تولد حضورت ،با شمع من

    می برمت به کودکی حباب می شوم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    همه گویند ای شمع او دروغ است
    شب هجران او هم بی فروغ است
    تو روشن میکنی شب را چه سود است
    که بازار جفا هردم شلوغ است

    ***********
    شب هجران تو اشکم روان شد
    که پیری جای گیر آن جوان شد
    همه گویندتو چندوچه سالی
    بهار م در جوانی چون خزان شد
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242


    این همه شعرز گلستان بُرون
    همچو مهتاب ز شبستان بُرون
    کارون واروند جاری در من است
    گرمی و خرما زنخلستان بُرون


    ***********

    شمع با نورش صفای دل کند
    عاشق ومعشوق را همدل کند
    گر غمی گفت مرنج زدست او
    شکوها ی دل ز آن بد دل کند
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ای شمیم عطر گلهایت صفای خانه ام

    گلشنی، جانم فدایت این تویی کاشانه ام

    کرده ای هردم نظر بر این دل بی تاب من

    ساقی جانم به دستت آن می وپیمانه ام

    نشنوم از پیش من میری عزیز ودلبرم

    با فراقی سوزم و بی تو همه دیوانه ام

    تو بخندی وبگویی با صفای روی خود

    ای عزیزم عشقمی تنها تویی دُردانه ام

    روشنی بخشم تویی آخر چراترکت کنم

    من که شمعی می شوم اینک تویی پروانه ام

    عاشقانه سوی هم با عشق می خندیم باز

    عاشقی را می سرایم با میت مسـ*ـتانه ام
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا