شعر دفتر اشعار سعید مطوری!

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 3,787
  • پاسخ ها 248
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
نمی خواهم زدردت من بگویم

تو ای زیباترین شعر شقایق

دعا ها بوده در راه شفایت

کلام شعر من نبض دقایق


دعایم را دلی بوده پر احساس

حکایت شمع سوزان تنت بود

دقایق در زبان بوده شفایت

خدایت ،نور ها در منزلت بود
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شبی سیاه و سنگینی نفس

    دربستری هم آغوشی با هـ*ـوس

    دستان نیاز بسوی پرتگاه

    شبی بی ستاره...روحی در قفس

    اینک با شرم آن خاطره

    روح آلوده در عبور از پنجره

    قطره های گرم اشک بر گونه

    با پشیمانی به طرف خانه

    روح به سوی تباهی

    شرمگین از این همه رسوایی

    لحظه

    ل

    ح

    ظ

    ه


    آب می شود شرم

    فکرهای خوب وبد ...بر سر دوراهی

    در بستر اراده ای ضعیف

    وجدان احساسی نحیف

    باز شبی دیگر در مسیر

    گناهی می کند تورا اسیر..
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شِکوهِ ،پیش یار آوردم

    دلی شکسته، بیمار آوردم

    غم دل، اشک در چشمان

    جمله درد به دیدار آوردم

    در خلوت بشکست دل من

    رازِِیک ،دل تبدار آوردم

    سوزدل، بهر جفای عشق

    گله اش، به دلدار آوردم

    ببین، تصویر یک مردن را

    عشق ، بر سر دار آوردم

    غنچه نشکفت،آه پرپر شد

    نرگس نبود و خار آوردم

    گر شور تورا عشق نامیدم

    نبود،گلایه در قرار آوردم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اندیشه ام در بهار

    لاله های قرمز را

    محکم در آغـ*ـوش می گیرد

    دستان اندیشه ام کوتاه می شود

    شاید از قرمزی می ترسد...
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    فسیلِ بهار را

    در زیرپای تابستان دیدم

    نقشی از وحشت یک بنفشه بود..
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    انتخاب بهار، غبار نبود

    همدستی زمستان

    و توطئه ی تابستان

    در هم آمیخت

    تا بار دیگر میوه ها کال شوند...
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ندانستم چرا آتش به جان زد
    که شمع دل زبهر عاشقان زد
    پر پروانه ی عشقی بسوزد
    دریغ می به کام تشنگان زد
    *******
    از این پس گوشه ای تنها نشینم
    که دیگر... آن جفای دل نبینم
    برو دیگر مگیر از من نشانی
    دگر آن غنچه ی لب را نچینم
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    یاد تو خاطرها ی بارونی

    کنار من گلهای شمعدونی

    با صدای بلبل خونه ی ما

    شعرهای عاشقونه میخونی


    نگاهت آسمون شبهای من

    لب تو مهمونی لبهای من

    قد اون ستارهای آسمون

    عاشقم دوری تو تبهای من


    چشمای من توی آسمون تو

    نفس های من شده مهمون تو

    نمیرم همیشه هستم عاشقت
    تو لیلی ومن اون مجنون تو
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مهرگان آیین خوب وبهتر است

    او بر جان ودل ما مهتر است

    چون وجودش دوستی پر مهر شد

    در جهان من به ازهر گوهراست

    گوهر عالم همه از بود اوست

    جمله فرهنگ را او رهبر است

    گر که مهر این دلم افزون شده

    خادم اویم ،برایم سرور است

    جشن ها بوده در ایران دلم

    اولین هست در دلم او آخر است

    سالها مهرش ز دلها مرده است

    از تهاجم های قوم بَربَر است

    خشم وکین در دلها پنهان شده

    آتش وخون در دل ما دلبر است

    پس کنید همت احیایش کنید

    گر نباشد او ،دنیا سَرسَر است
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    در آغوشت ،فریاد...مهمانم ای غزل

    بگو از شادی ...پریشانم ای غزل

    سالهاست غم می بینم از اجتماع خویش

    فساد... فحشا...کرد نگرانم ای غزل

    امشب سر را بر شانه ات می گذارم

    تاریخ را سراسر گریانم ای غزل

    آتش به دل... لباس کلام بر کنم

    بیا من در احساس عریانم ای غزل

    به نامت هـ*ـوس ها در لباس عشق شد

    وفا نه ... در جفا حیرانم ای غزل

    رُخ عشق در کافی شاپ بسیار شرمگین شد

    رَپ بجای شجریانم ای غزل!!!

    در سحر دیگر کسی منتظرت نیست،آه

    من گمشده در شبستانم ای غزل

    مرحم بر زخم کهنه بگذار که من

    همچو برگی زرد در خزانم ای غزل
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا