شعر دفتر اشعار ملا هادی سبزواری

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 2,868
  • پاسخ ها 196
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
ز اِشتیاق تو مُردم نه پیکی و نه پیامی
ز هجر جان به لب آمد نه قاصدی نه سلامی
چه باشد ار بنمائی ز نامه نافه گشائی
ز زلف غالیه ساخوش نمیکنی چومشامی
چه می شود اگر از عین لطف و بنده نوازی
فتد نظر به عنایت ز خواجهٔ به غلامی
نشد نصیب نه سیب زنخ نه شربت لعلت
به شکّرین سخنی کن علاج تلخی کامی
بپاسبان حرم از ره ثواب بگوئید
که تا بکی بنشیند کبوتری لب بامی
بیاد خسته دلی ده بباد نفخهٔ زلفی
ز سر گرانی زلف ار به کلبه ای نخرامی
خدای را سوی صیاد عرض حال بدارید
که چند مرغ اسیری بود به گوشهٔ دامی
چه خوش بود که ببینم شبی به خلوت اسرار
نشسته دلبر مهر و نهاده شیشه و جامی
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اَلا مَن مُبَلِغٌ سَلُمی سَلامی
    که در راهش دهم جان گرامی
    نسیم صبح و بانگ مرغ برخاست
    نَسیمی هاتَ لی کَأسُ المُدامی
    مکن ناصح مرا دیگر ملامت
    فَاِنّی لا اُبالِی بِاَلملامی
    مغنّی ساز کن صوت و صدائی
    لَیُجلُوا مِن صَد اَقلبی الظَّلامی
    مرا با درد خود بگذار همدم
    لَقد اَعیی اَطِبائی سَقامِی
    ز بس تیر آمده بر دل ز جورت
    سِهام قَد عَلَت فوقَ السِّهامی
    بکُش اسرار را وز حشر مندیش
    فَما قَتلّی عَلَیکُم بِالحَرامی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242

    از غصّه دلم خون است در گوشهٔ تنهائی
    آخر نه مسلمانی است تا چند شکیبائی
    یک ره ز اسیر خویش احوال نمی پرسی
    مُردَم به سر بالین یک بار نمی آئی
    اندر خور ما آمد این خرقه درویشی
    بر قامت آن شد راست آن کسوت دارائی
    ای دست هنرمندان کوتاه ز دامانت
    وی عقل خردمندان در عشق تو شیدائی
    ما از تو و تو با ما دوریم و به نزدیکی
    هرجا نه و هرجائی با ما نه و بامائی
    گر بخشی و گر سوزی سر بر خط تسلیم است
    اینک دل و جان بر کف تا آنکه چه فرمائی
    اسرار دل پاکان عرش شه دادارست
    اورنگ جووارنگ است کو دیدهٔ بینائی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242


    اَلا یا نَفسُ غُزتُک اَلاَمانی
    چو صنعان تا بکی این خوکبابی
    رفیقانت کشش دارند و کوشش
    و کم فیک التقاعد و التوانی
    به ترسا زادهٔ طبعی گرفتار
    بدار القدس یهواک الغوانی
    همه اهل حرم در انتظارت
    بکلیاء شیدت المبانی
    کتاب دیو کردی نامهٔ حق
    وقد نبذت سدی سبع المثانی
    تو اینجا تن زده تنها نشسته
    حمام القدس تهتف با الاغانی
    تو دانی شاه قدست همنشینست
    تدانی انت دیدان الادانی
    دلاگر گلشن ار گلخن ز خود جوی
    فنارک اوجنانک فی الجنانی
    هر آنروحی که پاک از لوث طبع است
    جنان فی جنان فی جنانی
    دلی طبعی که دور از نور روح است
    هوان فی هوان فی هوانی
    بیا فرمان ببر فرمان دهی کن
    اطع تطلع بمرقی کن فکانی
    خریداران یوسف را ببایست
    بدرالعین متنظم الحمانی
    که هر کاسد قماشی نیست لایق
    لیوسف ماله فی الکون ثانی
    الا یا ساقیاً خمراً طهوراً
    بیاد دوست بخشا دوستکانی
    نیابد ره باسرار حق الا
    اسیر العشق فی الاسرار فانی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    مپند ار او نهان و تو عیانی
    تو در سبحات سبحانی نهانی
    چو تو باشی نه برخورد اراز اوئی
    چو او باشد تو کی اندر میانی
    گمان بگذار و بر نور یقین پیچ
    که بیشک او یقین و تو گمانی
    توئی هستی نما و اوست هستی
    سرابی او چو آب زندگانی
    نه تنها معنی جسم است و صورت
    بود معنی ارواح و معانی
    هر آئینه ز حق اسمی نماید
    تو اسما جملگی را ترجمانی
    بیا آیینهها گم کن در اسماء
    تو هم گم شو مهین اسمی بمانی
    وزین پس نفی اسما و صفاتست
    در این دریا همه گشتند فانی
    نماند نی عبارت نی اشارات
    نه اسراری بماند نی بیان
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نبود چو ماه روی تو تابنده اختری
    نامد مثال لعل تو رخشنده گوهری
    از خیل آن و حسن کشی بر سرم سپاه
    بر یک تنی که دیده شبیخون لشگری
    صد آفرین بصنع جهان آفرین که او
    جا داده صد جهان ملاحت بپیکری
    گلزار خلد را شکند عطر خاطرم
    چون یاد آورم سر زلف معنبری
    دیدم نگار را شده با غیر همنشین
    ای کاشکی به پهلوی من بود خنجری
    عمر دوباره یابم و بیشک جوان شوم
    از دست دوست نوشم اگر یک دوساغری
    اسرار طوطی است شکر خاء نطق او
    او را چه حاجت است بشهدی و شکری
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    نه از لفظ تو پیغامی نه از کلک تو تحریری
    نه از لعل تو دشنامی نه از نطق تو تقریری
    نه پیکی تا فرستم سوی اوای ناله امدادی
    نه رحمی در دل چون آهنش ای آه تأثیری
    به تنگ آمددلم ازنام و از ننگ ای جنون شوری
    نشد از عقل آسان مشگلم ای عشق تدبیری
    رهم بس سنگلاخ ای رخش همت پای رفتاری
    شبم زان تار موتار ای فروغ دیده تنویری
    رقیب سفله محرم درحریم یار و مامحروم
    سپهرا تا بکی دون پروری زین وضع تغییری
    برغم دشمن تشنه بخون ای دوست الطافی
    خلاف مدعای مدعی ای چرخ تدبیری
    بلب آمد ز درد بی دوا جان ساقیا جامی
    بشد بنیاد دل زیر و زبر مطرب بم وزیری
    پس از عمری ببالین مریض خویش میآید
    نگاه آخرین است ای اجل یک لحظه تأخیری
    نگاهی کن از آن چشم خدنگ انداز صید افکن
    که جان دادیم ای ابرو کمان از حسرت تیری
    کشیده صورت گلگونه ها تابر گل خوبان
    نکرده کلک نقاش قضا اینگونه تصویری
    ز عشق آن پری طلعت بشد دیوانه دل اسرار
    از آن زلف مسلسل افکنش بر پای زنجیری
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    اتی الربیع قیل الهموم بالنغماتی
    بگیر جام شرابی بنوش آب حیاتی
    قدم نهاده ببالین و من بشکر قدومش
    نثرت در فوادی علیه فی الخطواتی
    نموده آینهٔ حق نمای موسی دل را
    و میض انقلب الطرف منه ذاحسراتی
    اگر نه شرک بدی چون بدیدمی زلفت
    عبدت کالثنوی النور منک و الظلماتی
    ببحر چند رسد آب دیده نور دو دیده
    الام نیته قلبی اصعد الزفراتی
    تو شمع انجمن و من ز دوری تو سیه روز
    خیالکم لضمیر الانیس فی الخلواتی
    مبند بر شتر ای ساربان محامل جانان
    فلا محیص لک الیوم ان جرت عبراتی
    مشام کو که توان نکهتی شنید وگرنه
    فمن حدائقة کم تفوح من نفخاتی
    ز سوز عشق خدا کیمیا شدی اسرار
    فها سبیکة قلبی المذاب فی الو جناتی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شدم پیر از فراق نوجوانی
    که برهم میزند چشمش جهانی
    کحیل طرفه سود الذوایب
    خضیب کفه رخص البنانی
    برآید فتنه ها از چشم مستش
    که ناید از قضای آسمانی
    قسی الحاجب القاسی فؤاده
    فصیح قوله عذب البیانی
    بدیع است اینکه سازد تلخکامم
    بآن شکر لبی شیرین زبانی
    فرید فی ملاح لیس کفوه
    وحید ماله فی الحسن ثانی
    تو چشم مردمی و مردم چشم
    تو جان اسرار را جان جهانی
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    الا یا جنة لم یحن جانی
    نه تنها جان من جان جهانی
    ز شوق لعلت ای سرو چمانم
    یغیص العین دمعا کالجمانی
    عجایب بین رخش خلد جنانست
    و نیران تلظی فی جنانی
    بده کامم که یابی خوشـی‌ فیروز
    بانجاح المقاصد والامانی
    سحرگاهان برغم چرخ کجرو
    کر عناالکاس من صفو الدنانی
    نسیمی آید از کوئی تو گوئی
    شمیم فاح من روض الجنانی
    عجب نبود که با اشعار اسرار
    غوانی الخلد غنت بالاغانی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا