شعر دفتر پویا

  • شروع کننده موضوع Mojtaba
  • بازدیدها 2,241
  • پاسخ ها 24
  • تاریخ شروع

Mojtaba

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/04
ارسالی ها
2,741
امتیاز واکنش
43,440
امتیاز
1,256
محل سکونت
Eden
25.jpg


بیست


شمعی ندارد تا شبی پروانه باشد
باید برای گریه هایش شانه باشد

دنیا جهنم درّه ای ما قبل مرگ است
وقتی نخواهد لحظه ای دیوانه باشد

حالش شبیه پنجم دی ماه ، وقتی
باور نمی کرد ارگ بم ویرانه باشد

با هر ترانه عاشقی می کرد ، حالا
باید شبیه آدمی بیگانه باشد

یک خاطره از روز های رفته فهماند
لیلی و مجنون بهتر است افسانه باشد

حتی خدا هم طاقت خواندن ندارد
شعری که اوجش هق هقی مردانه باشد

روزی خبر آمد جهان دیگری هست
تا دردهای این جهان بیعانه باشد
 
  • پیشنهادات
  • Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    1495455887787981.jpg

    بیست و یک


    سال نو ، سال تماشای تو از دورتر است
    سیزده شعر کسی توی خودش در به در است

    ترس و بی رحمیِ این فاصله ها یادم داد
    تا سحر گریه کنم ، گرچه دعا بی اثر است

    خوب و بد ، پیر و جوان شعر مرا می خوانند
    دردم این است که تقدیر چرا کور و کر است

    گاهی از دور ترین خاطره ها می آیی
    من امیدم به همین دلخوشیِ مختصر است

    می روی داغ نگاهت به دلم می ماند
    و به خواب آمدنت معنی شق القمر است

    « اندکی صبر » ولش کن « دل خوش سیری چند »
    پشت شب های پر از درد کدامین سحر است ؟

    عصر جمعه ، تک و تنها ، به خیابان بزنی
    نم باران بزند باز ... هوا بی پدر است
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    26.jpg



    بیست و دو

    تا یک قدم ، به سمتِ عقب راه می روم
    صف می کِشند خاطره ها در برابرم
    این خاطرات خواب مرا مـسـ*ـت می کند
    من بی دلیل مِی زده از خواب می پرم

    تهرانِ بی شما ، شب و روزش جهنم است
    من در نبودتان ، سه دهه پیر تر شدم
    تبعیدی ام ، به اینکه کمی زندگی کنم
    با زخم های حک شده بر روی باورم

    تاریخِ من ، به معجزه بی اعتقاد بود
    با چشمتان ، به خاک تنم حمله ور شدید
    آتش گرفت جانم و با آیه هایتان
    باعث شدید ، یک شبه ایمان بیاورم

    در خاطراتتان چه غریبانه گم شدم
    وقتی مهم نبود چه در انتظارم است
    بی سرزمین ، اگر چه مرا خاک می کنید
    در زیر آسمان شما بوده کشورم

    در شعرهای من ، سخن از اسمتان نبود
    پنهان شده میان سه تا نقطه بود و هست
    من مثل مَرد ، لای غزل گریه می کنم
    خون روی اشک ، می چکد از دیده ی تَرَم

    از بـ..وسـ..ـه هایتان به من اصلا نمی رسد
    سهم من از شما دو سه خط شعر بود و بس
    لعنت به مثنوی که کمی عاشقت نکرد
    لعنت به بیت ، بیتِ غزل های دفترم
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    بیست و سه

    وقتی که روی خاطراتم رد پای توست
    یعنی تمام آرزوهایم دعای توست

    این بیت های چیزی به جز حسرت نمی فهمند
    با من بخوان ، این شعرها دیگر برای توست

    در دفتر من جای اسم تو ، "عزیزم" بود
    صد سال دیگر بگذرد ، این من ، "شمای" توست

    من بی تو راه مرگ را زیر و زبر کردم
    "انا الیه راجعون" از آیه های توست

    فصل نبودن ها شبیه هیچ فصلی نیست
    گاهی به باران می زنم ، با من هوای توست

    دیگر پریسایی شبیه ات در خیالم نیست
    هرکس صدایم می زند با ته صدای توست

    یک شب میان آرزوهایت گمم کردی
    هر شب میان خاطراتم رد پای توست
     

    Mojtaba

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/04
    ارسالی ها
    2,741
    امتیاز واکنش
    43,440
    امتیاز
    1,256
    محل سکونت
    Eden
    بیست و چهار

    خسته از بغض های تو در تو
    شعر باید نشانه ات باشد
    می خزی پشت بیت ، بلکه غزل
    گریه ی شاعرانه ات باشد

    درد باید به ریشه ات بزند
    باید از مرگ پیرتر بشوی
    زنده ماندن چه فایده وقتی
    پیله ای آشیانه ات باشد

    بر خلاف دقیقه می چرخی
    به خودت بی بهانه می خندی
    بار سنگین خاطره وقتی
    روز و شب روی شانه ات باشد

    هی دلت تنگ می شود بی او
    کوچه ها را پیاده می ترسی
    نفست درد می کند وقتی
    زندگی پشت خانه ات باشد

    او نبود و تو باورش کردی
    هر شب از روی عکس بوسیدیش
    درد یعنی که حقت از دنیا
    بغض های شبانه ات باشد

    مطمئنی که شعر یعنی او
    مطمئنی که خوب می دانست
    می خزی پشت شعر ، بلکه غزل
    هق هق شاعرانه ات باشد
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا