شعر اشعار زیبای پویا جمشیدی

  • شروع کننده موضوع م . میشی
  • بازدیدها 3,098
  • پاسخ ها 39
  • تاریخ شروع

م . میشی

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/04
ارسالی ها
2,751
امتیاز واکنش
31,388
امتیاز
846
محل سکونت
خوزستان
نه! نگفتم دوستت دارم ولی جانم تویی
خالق هر لحظه از این عشق پنهانم تویی

-با نگاهت داغ یک رویای شیرین بر دلم
می نشانی تا بفهمم حکم ویرانم تویی

بیقراری میکند در شعر هم رویای تو
باعث بی تابی چشمان گریانم تویی

آمدی تا من فقط مومن به چشمانت شوم
ربّنا و آتنـــــــــا”ی بین دستانم تویی”

گرگهای چشم تو، آدم به آدم می درند
من نمیترسم از آن وقتی که چوپانم تویی

عشق ِ دورم از کجای قلعه ام وارد شدی؟
که ندیدی در حریمم، ماه و سلطانم تویی

درد یعنی حرفی از نام تو در این شعر نیست
من غلط کردم نگفتم دین و ایمانم تویی

نه زلیخا هم نمیفهمد همین حال مرا
تا جهنم میروم حالا که شیطانم تویی

در غزلهایم شکستم، ذره ذره…راضی ام
منزوی باشم، نباشم،حرف پایانم تویی

تا قیامت در میان سـ*ـینه حبست می کنم
تا قیامت حسرت چشمان حیرانم تویی
پویا جمشیدی
 
  • پیشنهادات
  • م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    مرد بی شانه به هنگام شکستن یعنی...
    کوهی از حادثه پنهان شده در من یعنی...

    ترسم این است بیایی و صدایم نکنی
    کوهی از درد ببینی و دعایم نکنی

    ترسم این است صدایم به صدایت نرسد
    بدوم با سر و سر باز به پایت نرسد

    نکند حادثه ای باز به بادم بدهد
    داغ فهمیدن یک راز به بادم بدهد

    نکند جای تو را فاصله ات پر بکند
    خاطره روی تورا سایه تصور بکند!

    از تمام تو فقط فاصله ات سهم من است
    عشق وا مانده ی بی حوصله ات سهم من است

    آنقدر سوختم از فاصله بی تاب شدم
    بین صد خاطره گندیدم و مرداب شدم

    آه، مرداب شدم، تا که تو دریا بشوی
    پای تو آب شدم، تا که تو سر پا بشوی

    مو به مو پیر شدم تا تو کنارم باشی
    از همه سیر شدم تا کس و کارم باشی

    این همه شعر نگفتم که بخوانی،بروی
    پای یک مرد زمین خورده نمانی،بروی

    سخت ماندم که مرا یاد تو رسوا نکند
    در خودم گریه کنم بغض دهان وا نکند

    خبر رفتن تو تلختر از هر خبر است
    بـ..وسـ..ـه دلگیرترین لحظه قبل از سفر است

    بی تو حتی من از آغـ*ـوش خودم دورترم
    از کهنسالی این فاصله رنجورترم

    تَرَم اندازه ی ابری که به باران بزند
    تو در این شهر نباشی، به بیابان بزند

    هرچه بر سر بزند عاقبتش وصلی نیست
    جز غم انگیزی پاییز دگر فصلی نیست

    آخرین فصل من از بودن تو فاصله داشت
    یک بغـ*ـل خاطره صد بغض هزاران گله داشت

    گله یعنی نشود راه تو را سد بکنم
    حال با خاطره های تو چه باید بکنم؟
    پویا جمشیدی
     

    م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    سر به روی شانه هایت، های هایم مانده است
    بغض غمگین صدایت در صدایم مانده است

    سایه سردی به دیوار اتاق خسته ام
    لاف بودن میزنم، ازمن ادایم مانده است

    درد بی درمانم از دنیای بی تو ماندن و
    تا سحر بی تابم و عمری عزایم مانده است

    سـ... سـ... سینم میزند وقتی به اسمت میرسم
    هی صدایت میکنم، هی وای وایم مانده است

    مثل ماهی رفته ای از دست من، این روزها...
    آرزوی دیدنت در خوابهایم مانده است

    شعر هایم خط به خط دردند و از دنیای من
    قاب عکس کوچکی از تو برایم مانده است

    قاب عکست میکُشد من را و دیگر نیستی
    رفتی و جای نگاهت جای جایم مانده است
    پویا جمشیدی
     

    م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    باز پاییز برای تو نبارم سخت است
    پای هر خاطره ات بغض نکارم سخت است

    هر نفس درد بیاید برود، حرفی نیست
    قاب عکست بشود دار و ندارم سخت است

    با غزل زار زدم: بند به بندم همه تو
    اینکه باور نکنی بی کس و کارم سخت است

    مثل فرهاد شدن، عاقبت مجنونهاست
    این حقیقت که نباشی تو کنارم سخت است

    ای که چشمان تو آرامش بیگانه شدند
    دل بریدن بشود قول و قرارم سخت است

    من که یک عمر نگاهم به قدمهای تو بود
    بعد ِ مرگم نزنی سر به مزارم سخت است

    ای نفسگیر ترین حادثه ی فصل خزان
    من به اسمت برسم، سخت نبارم ... سخت است

    پویاجمشیدی
     

    م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    غرق یک خاطره باشی و به آخر بِرِسی
    به غم انگیزترین صفحه ی دفتر برسی

    به سرت هی بزند تا بروی رو به عقب
    که به یک حادثه یا یک غم بهتر برسی

    از غزل کام بگیری و بسوزی هر شب
    سر این رابـ ـطه اینبار به باور برسی

    عشق یعنی که بخواهی و بمیری، ای وای!
    آنقَدَر دیر ، دمِ رفتن او سر برسی

    باخدا عهد ببندی و بگوید باشد
    دست آخر که به یک شانه ی دیگر برسی!

    آرزوهای محال دل بی تو یعنی
    لحظه ای چشم ببندم ، تو هم از در برسی
    پویا جمشیدی
     

    م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    گفتی: نباید یاد چشمانم بیافتی
    هی مثل بختک روی ایمانم بیافتی

    گفتی: نباید در وجودم پا بگیری
    دردی و باید مثل دندانم بیافتی

    هی عاشقانه می نوشتم از نگاهت
    هی قهوه تا در فال فنجانم بیافتی

    من اشک را با گریه هایم خسته کردم
    شاید شبی در راه کنعانم بیافتی

    می خواستم باور کنی تنهایی ام را
    می خواستی از چشم گریانم بیافتی

    دیگر چه فرقی میکند من در چه حالم
    سوزم که شاید در زمستانم بیافتی

    پایان ندارد بی قراریهای این مَرد
    باید به یاد روز پایانم بیافتی

    یک جور آتش میزنم روزی خودم را!
    کبریت دیدی! یاد چشمانم بیافتی
    پویا جمشیدی
     

    م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    بعد از این شعر یکی خواست به پایان برسد
    پیش چشمان خدا به سر و سامان برسد

    ”ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند”
    مگذارند کمی آب به گلدان برسد

    آنقدر چاه عمیق است که باید فهمید
    یوسف این بار بعید است به کنعان برسد

    فکر کن! حبس ابد باشی و یکبار فقط
    به مشامت نَمی از بوی خیابان برسد

    سال نفرین شده در قرن مصیبت یعنی
    هی زمستان برود، باز زمستان برسد!

    حال من مثل عروسی است که بختش مرده
    پشت در منتظر است آینه قرآن برسد

    مرگ وقتی است که از عالم و آدم ببری
    دلت این بار به گرگان بیابان برسد

    یک نفر داشت از این خاطره ها رد میشد
    آرزو کرد که این مرد...به پایان برسد




    پویا جمشیدی
     

    م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    لای موهایت همیشه یک گل سر داشتی
    لاغر و ساده ولی چشمان محشر داشتی

    مثل اسکندر به قلبم می زدی با هر نفس
    قتل عامم کردی و چشم ستمگر داشتی

    شهر، شهرم را به آتش می کشیدی دم به دم
    بی پناهی بودم و در من،تو لشکر داشتی

    مطلع شعرم شدی با هر غزل میخواندمت
    مطمئن بودم که با من حال بهتر داشتی


    زندگی اما برایم خواب دیگر دیده بود
    با رژ قرمز، کنارش شالی از پر داشتی

    بی قراری های من رسواترم میکرد و تو
    شاعر گم کرده راهی دست آخر داشتی

    خوش خیالی هایم از این با تو بودن بس نبود
    من میان این همه مهره، تو بد برداشتی

    های هایم میگذشت از کوچه های بی کسی
    لا اله "غیر تو"، ایکاش باور داشتی


    سالهایم هی گذشت و داغ تو جان می گرفت
    فکر اینکه این همه مدت چه در سر داشتی؟

    تا که روزی کودکی دیدم کنارم . . . لعنتی
    غرقِ چشمانش شدم، حالا تو دختر داشتی

    دیدمت اما نگاهت سرد آمد سمت من
    ساده تنها رد شدی با دیده ی تر داشتی

    می چکاندی قطره قطره سالهای رفته را
    روی مرد خسته ای که در برابر داشتی

    با نگاهی وقت رفتن تلخ فهماندی به من
    عاشقم بودی ، اگرچه... یار دیگر داشتی

    پویا جمشیدی
     

    م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    اشكم از روي گونه ام لغزيد،
    توي سيلابِ گريه ها گم شد
    پشتِ هم التماس، يادم نيست،
    آخرين دفعه، بار چندم شد

    از مسيرِ نرفته ترسيدم
    از نفسهاي تلخ و تكراري
    زندگي پشتِ پنجره يعني
    يك نفر توي آرزو گم شد

    فصل پاييز بودم و باران،
    در خودش ذره ذره حلّٓم كرد
    در خيالم كنار او اما،
    خاطراتم پُر از توهّم شد

    با سكوتش مرا كفن مي كرد
    با نگاهي كه سمت ديگر بود
    بعدِ يك عمر خودزني سهمم
    از نگاهش فقط ترحم شد

    او نبود و تمام من او بود،
    من نه! يك شهر عاشقش بوديم
    تا كه پا در مسير رفتن بُرد
    جانم انگار، تلِ هيزم شد

    دختري از تبار شهريور
    دختري كه دليل شعرم بود
    در لباسي كه بوي رفتن داشت
    روز آخر، چقدر خانم شد!

    طعم تلخ وداع در بغضم
    كوچه ها را پياده برگشتم
    او كه عطرش همين حوالي بود،
    دست آخر، عروس مردم شد
    پویا جمشیدی
     

    م . میشی

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/04
    ارسالی ها
    2,751
    امتیاز واکنش
    31,388
    امتیاز
    846
    محل سکونت
    خوزستان
    در زمستان آرزوهايت
    هق هق از پشت خنده ات پيداست
    تكيه بر كوله بار تنهايي
    بدترين شكل زنده بودنهاست

    شمع ها رو دوباره مي چيني
    بعد سي سال خستگي كردن
    شايد اين بار آخرت باشد
    خسته اي از كشيدن اين تن

    پشت هم گريه مي كني تا مرگ
    بهترين هديه به خودت باشد
    بدتر از اين نمي شود وقتي
    ماه بهمن تولدت باشد

    "ميمِ" بهمن به طرز محسوسي
    مثل ماتم هميشه غمگين است
    ميم اساسا به مرگ مي آيد
    حاصل زنده بودنت اين است

    درد داري، شبيه دل بستن
    بايد از انتظار برگردي
    با وجودي كه باختي بايد
    پاي ميز قمار برگردي

    در زميني كه بازي ات دادند
    يك وجب خاك بهترين برگ است
    دست دادي ولي زمين خوردي
    زنده بودن برادر مرگ است

    دوست داري در آرزوهايت
    ناگهان رفته،ناگهان برسد
    گريه كن، توي گريه مي فهمي
    عشق بايد به استخوان برسد

    با نفسهاي رو به پايانت
    رنگ و رو از اطاق مي افتد
    در تب سرد بازوانت، شعر
    ناگهان اتفاق مي افتد

    مي نويسي و خوب مي داني
    شعرهايت براي خواندن نيست
    شعر يعني كسي نمي فهمد
    هستي اما، دلت به ماندن نيست

    از نگاهت تمام آدمها
    تك به تك، نااميد و بيمارند
    سينه ات را نشانه مي گيري
    شاعران، مرگ بهتري دارند

    پویا جمشیدی
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا