شعر اشعار زیبای فریبا شش بلوکی

  • شروع کننده موضوع Diba
  • بازدیدها 1,759
  • پاسخ ها 73
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
قلم
...

کتابها - کتاب شبانه
...


ای قلم بشکن تو از این آه من

یا بسوز

از این غم جانکاه من

*

یا برایش نامه ای از دل نویس

یا بکش شکل مرا با چشم خیس

*

ای قلم از من برایش ناله کن

شعر هایم شعر هایم را

برایش نامه کن

*

ای قلم

تو بوده ای در دست من

شاهدی بر هر چه بود و هست من

*

ای قلم

ای شاهد شب های من

ای که هستی همدم تنهای من

*

ای قلم اشکت نمی ریزد چرا؟

می برم حسرت به صبرت مر حبا

*

ای قلم

آخر نمی سوزی ؟بگو

از نگارش های من آتش بجو

*

ای قلم

در دست من فریاد کن

از غمم در هر کجا بیداد کن

*

ای قلم ای شاهد این آه من

بشکن آخر از غم جانکاه من

...


---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    يادت همیشه سبز

    ...
    کتابها - کتاب شبانه
    ...

    هر شب

    وقتي که آخرين عابر هم

    از کوچه پس کوچه هاي شهر

    به خانه مي خزد

    و آخرين چراغ هم خاموش مي شود

    ياد تو

    زير پوست تنم

    جوانه مي زند

    و خاطرت مرا

    سر سبز مي کند

    چنان بي تاب مي شوم

    که دلم

    براي لحظه اي ديدار

    بي صبر و بي قرار

    گوش کن

    تيک تاک ساعت

    آمدن و رفتن ثانيه ها را خبر مي دهد

    چه بي درنگ مي آيند

    و چه پر شتاب مي روند

    مي آيند

    تا آهسته آهسته مرا از تو دور تر سازند

    و مي روند

    تا ذره ذره

    گرمي اين آتش افتاده به جانم را

    با خود ببرند

    چه خيال باطلي

    چه سعي بيهوده اي

    از اين همه کوشش بي حاصل

    چرا خسته نمي شوند؟

    يادت هميشه سبز

    ...



    ---------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    دوراهی
    ...

    کتابها - کتاب شبانه
    ...

    مي دانم که

    همه ي حر فهايم تکراريست

    مثل کوبيدن بر دري بسته

    بي اميد باز شدن

    *

    اما چه کنم؟

    دوباره رنگ نگاهم پريده است

    دو باره صدايم نفس نفس مي زند

    *

    کسي از کوچه دلم نمي گذرد

    کسي جوانيم را با خود مي برد

    چيزي در قلبم فرو مي ريزد

    چيزي در من تمام مي شود

    مثل کودکي هايم که مرده اند

    *

    و من دوباره

    تنها مسافر اين جاده بي عبور خواهم شد

    بي حضور خورشيد

    بي نور ماه

    و در تمام راه

    باد در گوشم

    آواز خواهد خواند

    و من با خود

    گل هاي يادگاري

    خواهم برد

    و آرزو مي کنم

    که رد پايم

    به اين زودي پاک نشود

    *

    و سر انجام

    خواهم رسيد

    به آن دو راهي هميشگي

    زندگي کردن

    يا زندگي را تحمل کردن؟؟؟

    ....


    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تنهاترین
    ...
    کتابها - کتاب شبانه
    ...

    دلم گرفت از اين همه سکوت

    چرا؟ مرا نمي خواني

    دلم گرفت از اين همه تنهايي

    چرا؟ نمي آيي

    *

    تا من دوباره معناي عشق را بفهمم

    وسعت عميق جاذبه را

    ...

    چرا گريه نکنم؟

    وقتي که جمعه به غروب مي رسد

    *

    چه هفته هايي که بي تو رفتند

    و چه هفته هايي که بي تو مي ايند

    اينجا شمعي رو به خاموشيست

    و اين خانه پر است از آه

    آه!!

    که انتظار هم به ستوه آمده

    *

    از کدام کوچه خواهي آمد؟

    کدام روز؟

    *

    دلم گرفت از اين همه ديوار

    که مرا از تو دور مي کند

    دلم گرفت از اين همه کوچه

    که بن بست است

    *

    بگذار

    سر راهت

    تنها ترين منتظر باشم

    تا تو هم تنها ترين

    خاطره سبز من باشي

    ...



    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شعر من
    ...

    کتابها - کتاب شبانه
    ...



    پوستم مي ترکد

    بس که لبريز توام

    تو بهار سبز من

    من چو پاييز توام

    *

    تو براي آمدن

    نفسي تازه بکن

    غم شب هاي مرا

    باز اندازه بکن

    *

    تو که باران مني

    من کنون چتر توام

    گل خوشبوي مني

    من پر از عطر تو ام

    *

    تو پرنده اي و من

    پر پرواز توام

    تو سکوت مبهمي

    من چو آواز تو ام

    *

    شعر من تويي تويي

    من فقط ساز توام

    ...

    ---------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    تکرار
    ...
    کتابها - کتاب شبانه
    ...


    هر شب کنار پنجره

    یک دل برایت می تپد

    هر شب کنار پنجره

    یک دل

    به یادت می تپد

    هر چند که ....

    دستان صبح

    تاریخ دیگر می زند

    ...

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    خوش به حالت

    کتابها - کتاب شبانه
    ...


    خوش به حالت اي شب

    که چنين نرم و سبک

    و چنان شاد و رها

    مي خزي در دل شهر

    مي پري از سر بام

    مي دوي تا ته عشق

    مي رسي کوچه ي خواب

    مي روي خانه ي يار

    نرم مي کوبي به در

    يار من مي گويد :

    پنجره ها همه باز

    بوده ام منتظرت

    خوش به حالت اي شب

    ...

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    علت گریه

    کتابها - کتاب شبانه
    ...


    دويده ام به سوي تو

    رسيده ام به کوي تو

    تمام هستي ام کنون

    بسته به تار موي تو

    ***

    مرا نماز کي بود؟

    بدون رنگ و بوي تو

    بهشت من تو بوده اي

    چو بنگرم به روي تو

    ***

    من که هميشه بوده ام

    فقط به آرزوي تو

    چگونه بگذرم کنون؟

    به راحتي ز کوي تو

    ***

    خون درون هر رگم

    چو باده در سبوي تو

    در شب وصل واي من

    تنم گرفته بوي تو

    ***

    مپرس ز گريه هاي من

    ترسم از آبروي تو

    ...

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    صدای باران

    کتابها - کتاب شبانه
    ...


    نگاه کن

    گوش کن

    پنجره مرا مي خواند

    باران مرا صدا مي زند

    باران با انگشتانش به شيشه مي زند

    باران مرا صدا مي زند

    و من

    باران را خوب مي شناسم

    باران مداديست

    که بر همه چيز رنگ مي زند

    باران تيريست که

    بر دلي از سنگ مي زند

    باران

    سازيست که باز آهنگ مي زند

    *

    باران باز هم مرا صدا مي زند

    و من

    ترديد مي کارم

    ميان ماندن و رفتن

    ...

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    بیگانه با دل

    کتابها - کتاب شبانه
    ...


    نمی دانی چه دلتنگم

    چه بی تابم

    چه غمگینم چه تنهایم

    تو را هر شب صدا کردم

    نمی بینی نمی خوابم

    بیا تا باورت گردد

    که بی تو کمتر از خاکم

    ولی با تو به افلاکم

    بیا با آرزوهایم

    بسازم خانه ای در دل

    سراغم را نمی گیری

    مگر بیگانه ای با دل؟

    ---------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا