شعر اشعار زیبای وحید عمرانی

  • شروع کننده موضوع ☂Baran
  • بازدیدها 1,885
  • پاسخ ها 69
  • تاریخ شروع

Diba

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/04/15
ارسالی ها
86,552
امتیاز واکنش
46,640
امتیاز
1,242
مَد


blood.gif


من حالم خیلی خوب است
چون شب است،
ماه کامل است،
و دریایی در مد است
دریای خون دل من است که در مد شده است
روحم دارد بالا می آید.

 
  • پیشنهادات
  • Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    غم


    Untitled-130.jpg

    ای غم ای آشنای دل بیقرار من
    تنها رفیق وفا دار و ماندگار من
    دانم که ترک می کنیم مثل دیگران
    حتی دل تو هم پر غم شد کنار من
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    شام غریبان
    %D8%B9%D9%84%DB%8C%20%D8%A7%DA%A9%D8%A8%D8%B1.jpg


    باز دَم مویۀ این خاکیان / ریخت نمک بر دل افلاکیان

    هلهله و شور به هستی فتاد / عقل گرانمایه به مـسـ*ـتی فتاد

    صبر بر این درد به اندازه شد / داغ دل سوته دلان تازه شد

    چنگی دل دست به مضراب برد / ناله اش از دیدۀ ما خواب برد

    یاد شب واقعه را ساز کرد / در حرم راز دری باز کرد

    یک شب تفدیده و شمعی شگفت / نورفشان در بر جمعی شگفت

    کرد عیان پردگی راز را / داد به مرغان پر پرواز را

    شب پره ها پردۀ دیگر زدند / از بر خورشید همه پر زدند

    زاغ و زغن دور شد و صحن دشت / عرصۀ هفتاد و دو سیمرغ گشت

    چون همگی خالص و محرم شدند / آینه گون هم صفت هم شدند

    قطب زمان جان جهان پیر عشق / زد به دل تک تکشان تیر عشق

    در تنشان روح دمیدن گرفت / پردۀ اسرار دریدن گرفت

    برد چنان آبروی مرگ را / کاو ببرد باد خزان برگ را

    در سر و پا ، سـ*ـینه و دل ، دست و پوست / کرد به پا آتش دیدار دوست

    دوست در آیینۀ شان جلوه کرد / در حرم سینۀ شان جلوه کرد

    دلشده بودند و در آن های و هو / تا فلق صبح همه محو او

    صبح شد و چهرۀ خونبار مهر / از پس آن دشت برافروخت چهر

    یک سر میدان همه ابر سیاه / در سر دیگر همه خورشید و ماه

    ظلمت و نور از دو طرف ناگهان / تیغ کشان نیزه به کف بی امان

    بر زره یکدگر آویختند / تیرگی و نور درآمیختند

    لشکر ظلمت به عدد بیش بود / غرّه به انبوه خس خویش بود

    جنگ که آخر شد و غوغا نشست / گرد که از غائله بر جا نشست

    لیل گمان کرد که پیروز شد / چیره به روشن گری روز شد

    ابر اگر تیره و بی انتهاست / پیش رخ شمس جهان در فناست

    غافل از این نکته شدند ابلهان / ماه پس ابر نماند نهان

    ظلمت شب پرده برافکنده بود / نور ولی تا به ابد زنده بود

    شام غریبان که رسیدن گرفت / روشنی صبح دمیدن گرفت

     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    هزار دستان
    wol_error.gif
    این عکس تغییر سایز داده شده است. برای مشاهده در سایز اصلی ( 1024×768 ) کلیک کنید.
    PICT0001.JPG


    فلک خجل ز بلندای سرو قامت او / دو چشم حادثه مبهوت در شهامت او

    نگاه مات خلایق به خلقت حق بود / به هیبت پسر قهرمان خندق بود

    از التهاب عطش کام خیمه ها تشنه / لبان کوچک طفلان نینوا تشنه

    ز برق چشم سیاهش یزیدیان بی تاب / و آنطرف تر از آنها در انتظارش آب

    صدای العطش و ناله بود و مویه و آه / که شیر شرزه برون زد ز خیمه ها ناگاه

    هجوم صاعقه وارش بسان حیدر بود / درون پیکرش انگار جان حیدر بود

    نفیر حملۀ شیر و گریز کفتاران / کشاند دشت جنون را به رزم خونباران

    گذشت مرد علمدار از دل آتش / شکفت خنده به لبهای کودکان عطش

    نگاه خیرۀ دشمن به کرّ و فرّش مات / درید قلب سپاه و رسید پای فرات

    فرات در عطش از التماس لبهایش / نشسته بود به آتش در از رطبهایش

    زلال آب گوارا و تشنه ای بی تاب / از آن طرف لب طفلان در استغاثۀ آب

    به جای جای تنش رود موج غم می زد / و اوج نقطۀ تاریخ را رقم می زد

    همیشه تازه بماند نمای این تصویر / به قاب کهنۀ تاریخ جای این تصویر

    که لب به آب نزد با تمام عطشانی / گذشت از همه چیزش چنین به آسانی

    به سوی خیمۀ طفلان سوار می تازد / گرفته مشک به دندان سوار می تازد

    الا علمکش میدان عشق دستانت؟! / امیر میکده سلطان عشق دستانت؟!

    همیشه خون تو از خاک جوش خواهد زد / نهیب بر ظلمات خموش خواهد زد

    کلید قفل معمّای عشق دست تو شد / چه جای آب که حتی نوشید*نی مـسـ*ـت تو شد

    به باغ سرخ شهیدان هزاردستانی / تویی که ساقی جاوید حق پرستانی
    روان و جان و وجودم فدایت ای سقّا / تمام بود و نبودم فدایت ای سقّا
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ***
    ما سوخته ایم از ازل در تب دوست
    مانند شهاب شعله ور در شب دوست
    تلخی جهان به کام ما شیرین است
    تا نقل نوشید*نی ماست قند لب دوست
    ***

    ------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ***
    ای فیض لبت چون می صد سالۀ سرخ
    در عشق تو از چشم روان ژالۀ سرخ
    بس ابر غمت به خاک دل خون بارید
    روییده به دشت سـ*ـینه ام لالۀ سرخ
    ***

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    ***
    در عشق تو بی خویشتن و رسوا من
    افروخته من سوخته من شیدا من
    عاشق کش و خونریز و سر اندازی تو
    جان بر کف دست بی سر و بی پا من
    ***

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    آشفته به گرد یار خواهم گردید /
    بیچاره و بیقرار خواهم گردید
    گر بر من زار التفاتی نکند /
    گرد سر انتظار خواهم گردید


    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    زمزمه های دو روح

    ای طفل اسیر در زهدان مادر
    گر چه روزگار، مادرت را به ضربتی هولناک فرو کوفته است
    زنده بمان
    که در دنیای پیش رو
    بر ما ماجراها خواهد رفت
    گر چه زندانیان دنیا از حیات تو نا امیدند
    و سوگوار در انتظار دیدار با جسد
    اما تو زنده بمان
    و چهرۀ همچون برگ گلت را بر باغ گیتی نمایان کن
    که این شقایق سوخته را با تو کارها خواهد بود
    تو می آیی
    تا پیکرۀ جان مرا با خراشی جانکاه تراش دهی
    تو می آیی تا درد و عشق را برای روحی سرگردان معنا کنی
    تو می آیی ...

    ----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
     

    Diba

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/04/15
    ارسالی ها
    86,552
    امتیاز واکنش
    46,640
    امتیاز
    1,242
    هشت بهشت
    Fire_Stock.jpg

    [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]با این هشت هزار جهنم که ساخته ایم،[/FONT]
    [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]دیدار هشت بهشت را[/FONT]
    [FONT=tahoma,verdana,arial,helvetica,sans-serif]به گور آتش می بریم.[/FONT]
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا